1372/02/06
بیانات در دیدار مسؤولان سازمان تبلیغات اسلامى سراسر کشور
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)
اوّلاً خیلى متشکّریم از برادران عزیز که لطف کردید و این دیدار را به وجود آوردید تا توفیق پیدا کنیم شما برادران زحمتکش و خوب را ــ که به یکى از مهمترین کارها هم مشغول هستید ــ از نزدیک زیارت کنیم؛ بعد هم من خیلى متشکّرم از زحمات برادران عزیز در سازمان تبلیغات اسلامى.
خب، این آمارهایى هم که فرمودند، آمارهاى خوبى است؛ اگرچه نظر قطعى در مورد چگونگى این آمارها را نمیتوان از بر انجام داد ــ باید مقایسه کرد با امکانات، با نیازها و با سالهاى مشابه، تا انسان درست معرفت پیدا کند به قدر و ارج این آمارها؛ حالا انشاءالله این مجموعه لابد در اختیار دفتر ما خواهد بود، برادرها یک بررسىای میکنند تا ببینیم چه جورى است ــ ولى خب حاکى از تلاش و دوندگى و کار و دلسوزى شما برادران است. اینها آمار کمّى است: تعداد مبلّغ، تعداد کتاب، تعداد کلاس؛ یک آمار دیگر هم قاعدتاً باید در نظر باشد و آن، آمار کیفى است که خب با همهى این تفاصیل، ما در تبلیغ چقدر پیش رفتهایم، هدف تبلیغ چقدر برآورده شده؛ این مهم است.
به این مناسبت، من یک جملهاى را در باب تبلیغ عرض کنم. اوّلاً دین اسلام دین تبلیغ است. درست است که ما در دین مقدّس اسلام براى پیشبرد هدفهاى الهى و اسلامى، جهاد را داریم، شمشیر را داریم، امّا اصل بر تبلیغ و تبیین است؛ یعنى اساس اسلام این است. جهاد یک فلسفهى دیگرى دارد که براى مقابلهى با قلدرها، با ستمگرها، با موانع تبلیغ و موانع گسترش نور اسلام است. آنجایى که چنین مانعى وجود ندارد یا حتّى در آنجایى که این مانع هم هست و جهاد امکانپذیر نیست، راه اساسى اسلام تبلیغ است؛ دعوت. همین آیهى شریفهى معروفى که همهى ما عمامهاىها معمولاً بر زبان جارى میکنیم که میفرماید «اُدعُ اِلی سَبیلِ رَبِّکَ بِالحِکمَةِ وَ المَوعِظَةِ الحَسَنَةِ وَ جادِلهُم بِالَّتی هِیَ اَحسَن»،(۲) یعنى پایهى پیشرفت دعوت، اینها است: اوّلاً حکمت؛ کلامى که گفته میشود باید حکیمانه باشد. پیغمبران حکمایند، علما حکمایند، هر کدام از مسلمین هم باید حکما باشند. پس مبلّغ اسلام باید حکمت بیان کند؛ یعنى کلام حکیمانه. دیگر حالا معناى «حکمت» چیست و «کلام حکیمانه» چگونه است، یک بحث دیگرى است؛ اجمالش که در این صحبتِ حالاى ما لازم است [به آن] توجّه پیدا کنیم، یعنى صحبتِ مبتنى بر مبانى صحیح، عقلانى، متّکى به مدارک، و متقن؛ حکمت این است: حرف درست، با ساختارِ تبیینىِ داراى اتقان؛ این حکمت است. بعد، وَ المَوعِظَةِ الحَسَنَة. موعظه غیر از حکمت است؛ موعظه این است که آقا این کار را بکنید، این کار را نکنید، از خدا بترسید، از جهنّم بترسید، به بهشت رغبت پیدا کنید، مرگ هست، سؤال منکر و نکیر هست، خوبى به برادران مسلمان مطلوب خدا است، دشمنى مبغوض خدا است، سماحت(۳) خوب است، بخل بد است؛ اینها موعظه است، که نظر به عمل مخاطب شما است؛ چه عمل جسمانى، چه عمل عقلانى؛ این موعظهى حَسَنه است. زبان ما باید زبان موعظه باشد. بعد هم مجادله. البتّه مجادله هم باید «بِالَّتی هِیَ اَحسَن» باشد، مجادلهى بد نباشد؛ جدال صحیح، جدال به اَحسن. اینها پایههاى تبلیغ است.
خب، این کارها را که ما همیشه میکردیم. از ۱۴۰۰ سال پیش تا حالا، کِى مسلمین تبلیغ نمیکردند؟ ببینید، آفاق عالم را تبلیغ اسلام گرفته. الان در منطقهى شرق ما ــ شرق ایران ــ هر چه شما جلو بروید، بیشتر مسلمین تقریباً مسلمین به موعظه هستند، به تبلیغند و به دعوتند تا به شمشیر. در چین که اینهمه مسلمان هست، چه کسى اینها را مسلمان کرده؟ در کشورهاى مالزى و اندونزى و فیلیپین و اینجاهایى که مسلمان هست، چه کسى رفته مردم را با شمشیر مسلمان کرده؟ در خود هندوستان، چه کسى با شمشیر مردم را مسلمان کرده؟ اگر شمشیر سلطان محمود غزنوى میتوانست مؤثّر باشد، اثرش این بود که مردم را دشمن اسلام کند، کمااینکه کرده. شمشیر مغولىهاى هند و اکبرشاه و جهانگیرشاه و اورنگزیب و مانند اینها ــ که معروفند و یک عدّهاى هم به اسمِ اینها افتخار میکنند ــ یک عدّه دشمن سرسخت براى مسلمین درست کرده؛ همین سیکهاى هند که شما مىشناسید، ساخته و پرداختهى شمشیر مغولىهایند و دشمنترین دشمنان اسلام در هند هم اینها هستند؛ [حتّى] از هندوها هم دشمنترند. شمشیر، کسى را از اعماق دل مسلمان نمیکند؛ بله، در نسلهاى بعد گاهى اثر خوب میگذارد، اگر فضا، فضاى تبلیغى باشد؛ یعنى شمشیر مىآید مانع را برطرف میکند، این نسل ممکن است نپذیرند؛ امّا اگر فضاى خوبى شد، نسل آینده خواهد پذیرفت. پس نسل آینده هم تحت تأثیر تبلیغ قرار میگیرد، اگر تبلیغِ خوبى بود. اگر هم فضاى خوبى نبود مثل فضاى آنها، نسل بعد هم دشمن خواهند شد. پس مسلمین هند هم مسلمین به فتح جهادى نیستند، مسلمین به دعوتند. شما بروید ببینید آنجا بر سر قبر آن عرفاى ایرانى که رفتند در هندوستان، هندىها چه میکنند! عوامل تبلیغ، آنها هستند. یک نفر عارفى، یک نفر عالِمى، یک نفر واعظى، یک روحانى مثل من و شما، فقط یک هنر کرده، و آن اینکه بلند شده، دل از یار و دیار کنده، اسیر آبوگِل نشده، یک مجاهدتى کرده، رفته در یک منطقهاى در هند مانده و در ظرف چهل پنجاه سال که آنجا زندگى کرده، یک عدّه را مسلمان کرده. آن وقت، اسلام هم اینجورى است که «یَجُرُّ بَعضُهُ بَعضاً»؛(۴) یکى که مسلمان شد، صد نفر را مسلمان میکند ــ طبیعت اسلام این است، خاصیّت اسلام این است ــ و اینها مسلمان شدند.
در اوایل قرن چهاردهم [هجری]، یک نویسندهى انگلیسى به نام سِر توماس آرنولد، یک کتابى نوشته که البتّه مطالب استعمارى هم در این کتاب هست، امّا اصل ایدهى کتاب و آن مضمون اصلى کتاب این است که در اسمش هم پیدا است؛ اسم عربى آن ــ که بنده نسخهى عربى آن را دیدم ــ الدّعوة الى الاسلام(۵) است. میخواهد بگوید اسلام دین دعوت است، نه دین شمشیر؛ میخواهد بگوید اسلام در این مناطق دنیا با دعوت پیش رفته.
خب حالا ما به عنوان جمهورى اسلامى و سازمان تبلیغات اسلامى میخواهیم چه کار کنیم؟ توجّه کنید! این نکتهاى است که دائم بایستى در ذهن ما به عنوان سازمان تبلیغات اسلامى باشد که ما میخواهیم چه کار کنیم. ما دو کار باید انجام بدهیم: یکى اینکه این تبلیغ را به بهترین شکلى سازماندهى کنیم؛ چون با سازماندهى، اندک نیرویى هم که وجود دارد، به جاى خود صرف میشود. مثل این است که شما مثلاً فرض کنید یک سنگ(۶) آب را ــ در بعضى از جاهایى که ماها دیدیم، با حساب سنگ [اندازهگیری میکنند] ــ یک مقدار آب معیّنى را لولهکشى کنید؛ خاصیّت این لولهکشى این است که از این آب، یک قطره هم هدر نمیرود؛ تا آنجایى که شما میخواهید و این لولهها را میبَرید، این آب خواهد رفت؛ سازماندهى اینجورى است. سازماندهىِ تبلیغ این است که هیچ انرژى تبلیغى هدر نرود؛ مثل آبى که تبخیر نشود، در گِل فرو نرود، بیخودى صرف آن جایى که لازم نیست نشود، بلکه گاهى اوقات بعضى از آبها را میریزند در یک باغچهاى، زیادى میریزند، باغچه را هم گِل میکنند؛ یعنى آب حیاتبخش موجب لجنزار شدن و خراب شدن و زِهدار شدن زمین میشود؛ گاهى اینجورى است دیگر. گاهى ما تبلیغ را اینجورى مصرف میکنیم؛ یک جایى که احتیاج به تبلیغ دارد، فلان مقدار تبلیغ لازم دارد، ما سه برابر آن تبلیغ میریزیم، میشود ضدّتبلیغ. التفات کردید؟ سازماندهى از اینها جلوگیرى میکند. پس کار اوّل در وظایف شما سازماندهى تبلیغ است. این تبلیغاتى که انجام میگیرد ــ همین که داریم ــ به شکل صحیحى تقسیمبندى و سازماندهى کنیم و به جاى خودش برسانیم.
دوّم، ابتکار و نوآورى. نوآورى کنید. همهى آن قدرت انسانى خودتان را و قدرت فکرى خودتان را به کار بیندازید، براى اینکه آن حرف حق را با شیوههاى نو، با زبانهاى جدید، با استدلالهاى تازه، با آرایش خوب بیان کنید. یک حرف را دو جور میشود زد؛ حتّى یک متن را دو جور میشود ارائه کرد. الان یک متن خوبى بنویسند ــ حکیمانه، با عبارات خوب ــ بدهند به دو نفر آدم؛ یکى این را جورى خواهد خواند که مستمعین، خوب بفهمند و لذّت ببرند و گوشنواز و دلنواز باشد برایشان، یکى هم همان متن را ممکن است جورى بخواند که مستمع را بیزار و متنفّر و خسته و کسل بکند. ما هم اگر یک مطلب واحد را بخواهیم بیان بکنیم که دیگران آن را فراهم کرده باشند، چند جور میتوانیم بیان کنیم؛ باید بگردیم شیوهى خوبش را پیدا کنیم؛ چه برسد به اینکه مطالب را به استدلالهاى گوناگون و با شیوههاى گوناگون میشود بیان کرد. بعد، مطالب جدید [هم] میشود خلق کرد و تولید کرد. شما خیال نکنید که هر چه حرف بوده گفتهاند؛ نه آقا، به قول صائب «یک عمر میتوان سخن از زلف یار گفت»؛(۷) تا زمان ظهور ولىّعصر (ارواحنا فداه) ــ بعد از آن را ما نمیدانیم چه جورى است ــ تا زمان ظهور آن بزرگوار هر چه طول بکشد، اگر هزاران متفکّر بیاید، هزارها هزار حرف نو و جدید از همین منابع فعلى ما میتواند بیرون بیاورد. خیال نکنید که آردها را بیختهاند، غربیلها را آویختهاند، قضیّه تمام شد، هر چه بود گویندگان گذشته گفتهاند؛ نه آقا، این حرفها چیست؟ در فقه که بزرگترین هنر ما در فقاهتِ استدلالى و فنّى بوده که خیلى هم پیشرفته هستیم در این جهت، اینقدر حرفِ نگفته هست، اینقدر فکرِ نو متصوّر است! نهاینکه یک کسى بیاید به حدّ علّامهى حلّى بتواند حرف نو بزند؛ نه آقا، یک آدمى خیلى پایینتر هم دقّت کند، کار کند، میتواند حرف جدید بزند؛ چه برسد در تفسیر، در معارف، در اصول عقاید، در اخلاق، در آداب زندگى، در سیاست، در حکمت عملى، در مفاهیم قرآنى و مانند اینها. اینقدر حرف جدید هست که اینها را باید از قرآن و از احادیث دربیاوریم. خب، پس ابتکار را در این چیزها به کار ببرید: خلق مطالب جدید ــ خلق و تولید به معناى مصطلح امروز؛ یعنى استنباط کردن و مفاهیم قرآن را کشف کردن ــ بعد، آن را در لباسهاى گوناگون و در شیوههاى بیانى گوناگون [ارائه کنید]، بخصوص با استفادهى از هنر؛ و انواع و اقسام ابتکارها. این دوّمین کار عمدهى شما است که اگر سازمان تبلیغات این دو کار را خوب انجام بدهد، [موفّق] خواهد شد.
حالا البتّه اشاره شد به تنگناها. من هم میدانم تنگناها را؛ نهاینکه نیست. اتّفاقاً جلسهى قبلى هم که آقایان حدود یک سال پیش اینجا بودید،(۸) همینطور مفصّلاً از این تنگناها و اشکالات و کمبودها گفتند ــ البتّه آن وقت آقاى عراقى تشریف نداشتند، یکى دیگر از آقایان بودند ــ بنده هم حرف همیشگى را [گفتم]. من میگویم ما طلبه هستیم، خلاصه باید طلبگى کار کنیم، فقیرانه باید کار کنیم؛ نهاینکه پول نخواهید، نهاینکه امکانات نخواهید، نهاینکه دنبالش هم نروید؛ چرا، بروید، امّا اگر نشد، «ره چنان رو که رهروان رفتند»؛(۹) با همان کمبود و فقر [کار کنید]. البتّه در آن جلسه به نظرم مثالهایى هم زدم؛ [مثلاً] سابقها که منبر میرفتیم، چه جورى منبر میرفتیم، بىدعوت منبر میرفتیم، با سختى منبر میرفتیم، امّا منبر میرفتیم، امّا میگفتیم. «میگفتیم» که میگویم، خودم را عرض نمیکنم، بنده که هیچم؛ همانهایى که در این کارها بودند، در این خطهاى تبلیغ اسلام بودند؛ با چه تنگناهایى، با چه سختىهایى، [حتّى] از یک مسجد کوچک.
ما در مشهد یک مسجدى(۱۰) داشتیم، خدا به دل یک نفر کاسبى انداخته بود یک مغازهاى را کرده بود مسجد ــ یک مغازهى معمولى ــ که دوستان میگفتند فلانى مسجددار شده! حالا چه مسجدى؛ رفقا [وقتى] میپرسیدند مسجد شما کجا است، من میگفتم از آن کوچهى پل فردوس که وارد خیابان فلان شدید، دست راست، دکّان اوّل نه، دکّان دوّم نه، دکّان سوّم مسجد ما است! واقعش هم همین بود؛ دکّان سوّم مسجد ما بود. یک دکّان بود. خب همان دکّان کوچک، محورى شده بود، مرکزى شده بود براى همهى حرفهاى نو و جاذبههاى نو براى مذهب در مشهد. خب میشود از این کارها کرد؛ ما همانیم، ماها که فرقى نکردهایم. [باید] یک مقدارى به معنویّات، به درون خودمان ــ «معنویّات» که میگویم، منظورم این است؛ یعنى به آن استعدادهاى درونى ــ به آن چیزهایى که در ما هست و متوقّع از ما است، تکیه کنیم و این سرچشمهها را از درون خودمان بجوشانیم؛ وَالّا خب این سختىها هست. بالاخره با همینى که موجود هست [باید کار کرد].
میگفتند گاهى مرحوم آشیخ نصرالله خلخالى ــ که نمایندهى آقاى بروجردى و نمایندهى امام در نجف بود ــ میرود در دکّان بزّازى، میگوید که آقا دویست تومان قبا و لبّاده بده! دیگر کار ندارد که چه پارچهاى، چند متر، با چه قیمتى؛ میگوید من دویست تومان دارم، دویست تومان قبا و لبّاده بده. حالا شما هم دویست تومان قبا و لبّاده بدهید! هر چه دارید، هر چه ممکن است، با همین مقدارى که امکانات در اختیار شماها هست، با همین، تمام تلاشتان را، تمام استعدادتان را به کار بیندازید تا شاید انشاءالله بتوانید [کاری کنید]. خلاصه، در این دنیاى آشفتهاى که تبلیغات واقعاً خیلى پیچیده و مدرن و خطرناک شده و همه هم متوجّه اسلام است، [خصوصاً] آن اسلامى که نظر به مبارزه و به عزّت اسلام و به بیدارى مسلمین دارد، باید در مقابل اینها جهادى حرکت کرد؛ تبلیغ جهادى، تبلیغ بسیجى؛ اینجورى بایستى انشاءالله حرکت کنیم.
وظیفهى ما هم دعاگویى است؛ انشاءالله که دعا میکنیم خداوند، هم به شماها کمک کند، توفیق بدهد، راهنمایى کند شما را، و هم اینکه راهها را باز کند، دلها را نرم کند به اینکه زمینهى کار شما را انشاءالله بیش از پیش فراهم کنند.
والسّلام علیکم و رحمةالله
(۱ در ابتدای این دیدار، حجّتالاسلام والمسلمین محمود محمّدىعراقى (رئیس سازمان تبلیغات اسلامى) گزارشى ارائه کرد.
اوّلاً خیلى متشکّریم از برادران عزیز که لطف کردید و این دیدار را به وجود آوردید تا توفیق پیدا کنیم شما برادران زحمتکش و خوب را ــ که به یکى از مهمترین کارها هم مشغول هستید ــ از نزدیک زیارت کنیم؛ بعد هم من خیلى متشکّرم از زحمات برادران عزیز در سازمان تبلیغات اسلامى.
خب، این آمارهایى هم که فرمودند، آمارهاى خوبى است؛ اگرچه نظر قطعى در مورد چگونگى این آمارها را نمیتوان از بر انجام داد ــ باید مقایسه کرد با امکانات، با نیازها و با سالهاى مشابه، تا انسان درست معرفت پیدا کند به قدر و ارج این آمارها؛ حالا انشاءالله این مجموعه لابد در اختیار دفتر ما خواهد بود، برادرها یک بررسىای میکنند تا ببینیم چه جورى است ــ ولى خب حاکى از تلاش و دوندگى و کار و دلسوزى شما برادران است. اینها آمار کمّى است: تعداد مبلّغ، تعداد کتاب، تعداد کلاس؛ یک آمار دیگر هم قاعدتاً باید در نظر باشد و آن، آمار کیفى است که خب با همهى این تفاصیل، ما در تبلیغ چقدر پیش رفتهایم، هدف تبلیغ چقدر برآورده شده؛ این مهم است.
به این مناسبت، من یک جملهاى را در باب تبلیغ عرض کنم. اوّلاً دین اسلام دین تبلیغ است. درست است که ما در دین مقدّس اسلام براى پیشبرد هدفهاى الهى و اسلامى، جهاد را داریم، شمشیر را داریم، امّا اصل بر تبلیغ و تبیین است؛ یعنى اساس اسلام این است. جهاد یک فلسفهى دیگرى دارد که براى مقابلهى با قلدرها، با ستمگرها، با موانع تبلیغ و موانع گسترش نور اسلام است. آنجایى که چنین مانعى وجود ندارد یا حتّى در آنجایى که این مانع هم هست و جهاد امکانپذیر نیست، راه اساسى اسلام تبلیغ است؛ دعوت. همین آیهى شریفهى معروفى که همهى ما عمامهاىها معمولاً بر زبان جارى میکنیم که میفرماید «اُدعُ اِلی سَبیلِ رَبِّکَ بِالحِکمَةِ وَ المَوعِظَةِ الحَسَنَةِ وَ جادِلهُم بِالَّتی هِیَ اَحسَن»،(۲) یعنى پایهى پیشرفت دعوت، اینها است: اوّلاً حکمت؛ کلامى که گفته میشود باید حکیمانه باشد. پیغمبران حکمایند، علما حکمایند، هر کدام از مسلمین هم باید حکما باشند. پس مبلّغ اسلام باید حکمت بیان کند؛ یعنى کلام حکیمانه. دیگر حالا معناى «حکمت» چیست و «کلام حکیمانه» چگونه است، یک بحث دیگرى است؛ اجمالش که در این صحبتِ حالاى ما لازم است [به آن] توجّه پیدا کنیم، یعنى صحبتِ مبتنى بر مبانى صحیح، عقلانى، متّکى به مدارک، و متقن؛ حکمت این است: حرف درست، با ساختارِ تبیینىِ داراى اتقان؛ این حکمت است. بعد، وَ المَوعِظَةِ الحَسَنَة. موعظه غیر از حکمت است؛ موعظه این است که آقا این کار را بکنید، این کار را نکنید، از خدا بترسید، از جهنّم بترسید، به بهشت رغبت پیدا کنید، مرگ هست، سؤال منکر و نکیر هست، خوبى به برادران مسلمان مطلوب خدا است، دشمنى مبغوض خدا است، سماحت(۳) خوب است، بخل بد است؛ اینها موعظه است، که نظر به عمل مخاطب شما است؛ چه عمل جسمانى، چه عمل عقلانى؛ این موعظهى حَسَنه است. زبان ما باید زبان موعظه باشد. بعد هم مجادله. البتّه مجادله هم باید «بِالَّتی هِیَ اَحسَن» باشد، مجادلهى بد نباشد؛ جدال صحیح، جدال به اَحسن. اینها پایههاى تبلیغ است.
خب، این کارها را که ما همیشه میکردیم. از ۱۴۰۰ سال پیش تا حالا، کِى مسلمین تبلیغ نمیکردند؟ ببینید، آفاق عالم را تبلیغ اسلام گرفته. الان در منطقهى شرق ما ــ شرق ایران ــ هر چه شما جلو بروید، بیشتر مسلمین تقریباً مسلمین به موعظه هستند، به تبلیغند و به دعوتند تا به شمشیر. در چین که اینهمه مسلمان هست، چه کسى اینها را مسلمان کرده؟ در کشورهاى مالزى و اندونزى و فیلیپین و اینجاهایى که مسلمان هست، چه کسى رفته مردم را با شمشیر مسلمان کرده؟ در خود هندوستان، چه کسى با شمشیر مردم را مسلمان کرده؟ اگر شمشیر سلطان محمود غزنوى میتوانست مؤثّر باشد، اثرش این بود که مردم را دشمن اسلام کند، کمااینکه کرده. شمشیر مغولىهاى هند و اکبرشاه و جهانگیرشاه و اورنگزیب و مانند اینها ــ که معروفند و یک عدّهاى هم به اسمِ اینها افتخار میکنند ــ یک عدّه دشمن سرسخت براى مسلمین درست کرده؛ همین سیکهاى هند که شما مىشناسید، ساخته و پرداختهى شمشیر مغولىهایند و دشمنترین دشمنان اسلام در هند هم اینها هستند؛ [حتّى] از هندوها هم دشمنترند. شمشیر، کسى را از اعماق دل مسلمان نمیکند؛ بله، در نسلهاى بعد گاهى اثر خوب میگذارد، اگر فضا، فضاى تبلیغى باشد؛ یعنى شمشیر مىآید مانع را برطرف میکند، این نسل ممکن است نپذیرند؛ امّا اگر فضاى خوبى شد، نسل آینده خواهد پذیرفت. پس نسل آینده هم تحت تأثیر تبلیغ قرار میگیرد، اگر تبلیغِ خوبى بود. اگر هم فضاى خوبى نبود مثل فضاى آنها، نسل بعد هم دشمن خواهند شد. پس مسلمین هند هم مسلمین به فتح جهادى نیستند، مسلمین به دعوتند. شما بروید ببینید آنجا بر سر قبر آن عرفاى ایرانى که رفتند در هندوستان، هندىها چه میکنند! عوامل تبلیغ، آنها هستند. یک نفر عارفى، یک نفر عالِمى، یک نفر واعظى، یک روحانى مثل من و شما، فقط یک هنر کرده، و آن اینکه بلند شده، دل از یار و دیار کنده، اسیر آبوگِل نشده، یک مجاهدتى کرده، رفته در یک منطقهاى در هند مانده و در ظرف چهل پنجاه سال که آنجا زندگى کرده، یک عدّه را مسلمان کرده. آن وقت، اسلام هم اینجورى است که «یَجُرُّ بَعضُهُ بَعضاً»؛(۴) یکى که مسلمان شد، صد نفر را مسلمان میکند ــ طبیعت اسلام این است، خاصیّت اسلام این است ــ و اینها مسلمان شدند.
در اوایل قرن چهاردهم [هجری]، یک نویسندهى انگلیسى به نام سِر توماس آرنولد، یک کتابى نوشته که البتّه مطالب استعمارى هم در این کتاب هست، امّا اصل ایدهى کتاب و آن مضمون اصلى کتاب این است که در اسمش هم پیدا است؛ اسم عربى آن ــ که بنده نسخهى عربى آن را دیدم ــ الدّعوة الى الاسلام(۵) است. میخواهد بگوید اسلام دین دعوت است، نه دین شمشیر؛ میخواهد بگوید اسلام در این مناطق دنیا با دعوت پیش رفته.
خب حالا ما به عنوان جمهورى اسلامى و سازمان تبلیغات اسلامى میخواهیم چه کار کنیم؟ توجّه کنید! این نکتهاى است که دائم بایستى در ذهن ما به عنوان سازمان تبلیغات اسلامى باشد که ما میخواهیم چه کار کنیم. ما دو کار باید انجام بدهیم: یکى اینکه این تبلیغ را به بهترین شکلى سازماندهى کنیم؛ چون با سازماندهى، اندک نیرویى هم که وجود دارد، به جاى خود صرف میشود. مثل این است که شما مثلاً فرض کنید یک سنگ(۶) آب را ــ در بعضى از جاهایى که ماها دیدیم، با حساب سنگ [اندازهگیری میکنند] ــ یک مقدار آب معیّنى را لولهکشى کنید؛ خاصیّت این لولهکشى این است که از این آب، یک قطره هم هدر نمیرود؛ تا آنجایى که شما میخواهید و این لولهها را میبَرید، این آب خواهد رفت؛ سازماندهى اینجورى است. سازماندهىِ تبلیغ این است که هیچ انرژى تبلیغى هدر نرود؛ مثل آبى که تبخیر نشود، در گِل فرو نرود، بیخودى صرف آن جایى که لازم نیست نشود، بلکه گاهى اوقات بعضى از آبها را میریزند در یک باغچهاى، زیادى میریزند، باغچه را هم گِل میکنند؛ یعنى آب حیاتبخش موجب لجنزار شدن و خراب شدن و زِهدار شدن زمین میشود؛ گاهى اینجورى است دیگر. گاهى ما تبلیغ را اینجورى مصرف میکنیم؛ یک جایى که احتیاج به تبلیغ دارد، فلان مقدار تبلیغ لازم دارد، ما سه برابر آن تبلیغ میریزیم، میشود ضدّتبلیغ. التفات کردید؟ سازماندهى از اینها جلوگیرى میکند. پس کار اوّل در وظایف شما سازماندهى تبلیغ است. این تبلیغاتى که انجام میگیرد ــ همین که داریم ــ به شکل صحیحى تقسیمبندى و سازماندهى کنیم و به جاى خودش برسانیم.
دوّم، ابتکار و نوآورى. نوآورى کنید. همهى آن قدرت انسانى خودتان را و قدرت فکرى خودتان را به کار بیندازید، براى اینکه آن حرف حق را با شیوههاى نو، با زبانهاى جدید، با استدلالهاى تازه، با آرایش خوب بیان کنید. یک حرف را دو جور میشود زد؛ حتّى یک متن را دو جور میشود ارائه کرد. الان یک متن خوبى بنویسند ــ حکیمانه، با عبارات خوب ــ بدهند به دو نفر آدم؛ یکى این را جورى خواهد خواند که مستمعین، خوب بفهمند و لذّت ببرند و گوشنواز و دلنواز باشد برایشان، یکى هم همان متن را ممکن است جورى بخواند که مستمع را بیزار و متنفّر و خسته و کسل بکند. ما هم اگر یک مطلب واحد را بخواهیم بیان بکنیم که دیگران آن را فراهم کرده باشند، چند جور میتوانیم بیان کنیم؛ باید بگردیم شیوهى خوبش را پیدا کنیم؛ چه برسد به اینکه مطالب را به استدلالهاى گوناگون و با شیوههاى گوناگون میشود بیان کرد. بعد، مطالب جدید [هم] میشود خلق کرد و تولید کرد. شما خیال نکنید که هر چه حرف بوده گفتهاند؛ نه آقا، به قول صائب «یک عمر میتوان سخن از زلف یار گفت»؛(۷) تا زمان ظهور ولىّعصر (ارواحنا فداه) ــ بعد از آن را ما نمیدانیم چه جورى است ــ تا زمان ظهور آن بزرگوار هر چه طول بکشد، اگر هزاران متفکّر بیاید، هزارها هزار حرف نو و جدید از همین منابع فعلى ما میتواند بیرون بیاورد. خیال نکنید که آردها را بیختهاند، غربیلها را آویختهاند، قضیّه تمام شد، هر چه بود گویندگان گذشته گفتهاند؛ نه آقا، این حرفها چیست؟ در فقه که بزرگترین هنر ما در فقاهتِ استدلالى و فنّى بوده که خیلى هم پیشرفته هستیم در این جهت، اینقدر حرفِ نگفته هست، اینقدر فکرِ نو متصوّر است! نهاینکه یک کسى بیاید به حدّ علّامهى حلّى بتواند حرف نو بزند؛ نه آقا، یک آدمى خیلى پایینتر هم دقّت کند، کار کند، میتواند حرف جدید بزند؛ چه برسد در تفسیر، در معارف، در اصول عقاید، در اخلاق، در آداب زندگى، در سیاست، در حکمت عملى، در مفاهیم قرآنى و مانند اینها. اینقدر حرف جدید هست که اینها را باید از قرآن و از احادیث دربیاوریم. خب، پس ابتکار را در این چیزها به کار ببرید: خلق مطالب جدید ــ خلق و تولید به معناى مصطلح امروز؛ یعنى استنباط کردن و مفاهیم قرآن را کشف کردن ــ بعد، آن را در لباسهاى گوناگون و در شیوههاى بیانى گوناگون [ارائه کنید]، بخصوص با استفادهى از هنر؛ و انواع و اقسام ابتکارها. این دوّمین کار عمدهى شما است که اگر سازمان تبلیغات این دو کار را خوب انجام بدهد، [موفّق] خواهد شد.
حالا البتّه اشاره شد به تنگناها. من هم میدانم تنگناها را؛ نهاینکه نیست. اتّفاقاً جلسهى قبلى هم که آقایان حدود یک سال پیش اینجا بودید،(۸) همینطور مفصّلاً از این تنگناها و اشکالات و کمبودها گفتند ــ البتّه آن وقت آقاى عراقى تشریف نداشتند، یکى دیگر از آقایان بودند ــ بنده هم حرف همیشگى را [گفتم]. من میگویم ما طلبه هستیم، خلاصه باید طلبگى کار کنیم، فقیرانه باید کار کنیم؛ نهاینکه پول نخواهید، نهاینکه امکانات نخواهید، نهاینکه دنبالش هم نروید؛ چرا، بروید، امّا اگر نشد، «ره چنان رو که رهروان رفتند»؛(۹) با همان کمبود و فقر [کار کنید]. البتّه در آن جلسه به نظرم مثالهایى هم زدم؛ [مثلاً] سابقها که منبر میرفتیم، چه جورى منبر میرفتیم، بىدعوت منبر میرفتیم، با سختى منبر میرفتیم، امّا منبر میرفتیم، امّا میگفتیم. «میگفتیم» که میگویم، خودم را عرض نمیکنم، بنده که هیچم؛ همانهایى که در این کارها بودند، در این خطهاى تبلیغ اسلام بودند؛ با چه تنگناهایى، با چه سختىهایى، [حتّى] از یک مسجد کوچک.
ما در مشهد یک مسجدى(۱۰) داشتیم، خدا به دل یک نفر کاسبى انداخته بود یک مغازهاى را کرده بود مسجد ــ یک مغازهى معمولى ــ که دوستان میگفتند فلانى مسجددار شده! حالا چه مسجدى؛ رفقا [وقتى] میپرسیدند مسجد شما کجا است، من میگفتم از آن کوچهى پل فردوس که وارد خیابان فلان شدید، دست راست، دکّان اوّل نه، دکّان دوّم نه، دکّان سوّم مسجد ما است! واقعش هم همین بود؛ دکّان سوّم مسجد ما بود. یک دکّان بود. خب همان دکّان کوچک، محورى شده بود، مرکزى شده بود براى همهى حرفهاى نو و جاذبههاى نو براى مذهب در مشهد. خب میشود از این کارها کرد؛ ما همانیم، ماها که فرقى نکردهایم. [باید] یک مقدارى به معنویّات، به درون خودمان ــ «معنویّات» که میگویم، منظورم این است؛ یعنى به آن استعدادهاى درونى ــ به آن چیزهایى که در ما هست و متوقّع از ما است، تکیه کنیم و این سرچشمهها را از درون خودمان بجوشانیم؛ وَالّا خب این سختىها هست. بالاخره با همینى که موجود هست [باید کار کرد].
میگفتند گاهى مرحوم آشیخ نصرالله خلخالى ــ که نمایندهى آقاى بروجردى و نمایندهى امام در نجف بود ــ میرود در دکّان بزّازى، میگوید که آقا دویست تومان قبا و لبّاده بده! دیگر کار ندارد که چه پارچهاى، چند متر، با چه قیمتى؛ میگوید من دویست تومان دارم، دویست تومان قبا و لبّاده بده. حالا شما هم دویست تومان قبا و لبّاده بدهید! هر چه دارید، هر چه ممکن است، با همین مقدارى که امکانات در اختیار شماها هست، با همین، تمام تلاشتان را، تمام استعدادتان را به کار بیندازید تا شاید انشاءالله بتوانید [کاری کنید]. خلاصه، در این دنیاى آشفتهاى که تبلیغات واقعاً خیلى پیچیده و مدرن و خطرناک شده و همه هم متوجّه اسلام است، [خصوصاً] آن اسلامى که نظر به مبارزه و به عزّت اسلام و به بیدارى مسلمین دارد، باید در مقابل اینها جهادى حرکت کرد؛ تبلیغ جهادى، تبلیغ بسیجى؛ اینجورى بایستى انشاءالله حرکت کنیم.
وظیفهى ما هم دعاگویى است؛ انشاءالله که دعا میکنیم خداوند، هم به شماها کمک کند، توفیق بدهد، راهنمایى کند شما را، و هم اینکه راهها را باز کند، دلها را نرم کند به اینکه زمینهى کار شما را انشاءالله بیش از پیش فراهم کنند.
والسّلام علیکم و رحمةالله
(۱ در ابتدای این دیدار، حجّتالاسلام والمسلمین محمود محمّدىعراقى (رئیس سازمان تبلیغات اسلامى) گزارشى ارائه کرد.
(۲ سورهى نحل، بخشى از آیهى ۱۲۵؛ «با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنان به [شیوهاى] که نیکوتر است، مجادله نماى ...»
(۳ بخشندگی، بزرگمنشی
(۴ بعضی، بعضی دیگر را میکشاند.
(۵ کتاب مزبور را آقای ابوالفضل عزّتی با عنوان «تاریخ گسترش اسلام» از انگلیسی به فارسی برگردانده و دانشگاه تهران آن را منتشر کرده است.
(۶ واحدی برای نشان دادن مقدار جریان آب که در هر منطقه مقدار و شیوهی اندازهگیری آن متفاوت است.
(۷ صائب تبریزی. دیوان اشعار، غزلیّات؛ از غزلی با مطلع «امروز قدر نکتهی موزون نمانده است / انصاف در قلمرو گردون نمانده است»
(۸ بیانات در دیدار رئیس و مسئولان سازمان تبلیغات اسلامی) ۱۳۷۰/۱۲/۵(
(۹ شاه نعمتالله ولی. دیوان اشعار، مثنویّات؛ «ره چنان رو که رهروان رفتند / راه رفتند و ناگهان رفتند»
(۱۰ مسجد امام حسن مجتبىٰ (علیه السّلام)
