• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1388/04/27
اصلاح الگوی مصرف

چه مسأله ساده‌ای!

هنگامی که پس از اعلام تحویل سال، رهبر معظم انقلاب سخنان خود را آغاز کردند، به سیاق متعارف سال‌های اخیر همه منتظر بودند تا ببینند ایشان چه موضوعی را برای عنوان و نام سال جدید تعیین خواهند کرد... صادقانه اعتراف می‌کنم، زمانی که ایشان پرهیز از اسراف را مورد اشاره قرار دادند، گویی یک لحظه بر دلم گذشت: چه مسأله‌ی ساده‌ای! در چنین شرایطی که همه‌ی اذهان به موضوعاتی چون انرژی هسته‌ای و رابطه با آمریکا درگیر است، آیا موضوع اسراف این‌قدر اهمیت دارد؟

...دقایقی بعد با دیگر ایرانیان در حیاط باغ سفارت برای خوردن ناهار آماده می‌شدیم و من موضوع اسراف را از یاد برده بودم. پذیرایی به روال معمول مهمانی‌های رسمی و عروسی‌ها سلف‌سرویس بود؛ یعنی هرکه محترم‌تر و محجوب‌تر بشقابش خالی‌تر! سفیر محترم و محجوب هم با تواضع و فروتنی داشت به همکاران خود در پذیرایی از مهمانان کمک می‌کرد و همه در تکاپو بودند.

مدتی نگذشت که اکثر مهمانان ناهار خوردند و محجوب‌ترها بی‌آن‌که به روی کسی بیاورند، مشغول جمع کردن ظرف‌ها از اطراف باغ بودند. در بسیاری از بشقاب‌ها مقدار زیادی زرشک‌پلو دست‌نخورده مانده بود؛ قطعه‌های درشت مرغ در بعضی ظرف‌ها دیده می‌شد، در حالی‌که هنوز بعضی هیچ نخورده بودند. انگار خدا می‌خواست در همین فاصله‌ی کوتاه به من نشان دهد موضوع جدی‌تر از آن است که فکر می‌کردم.

پس از آن وقتی تصمیم گرفتم در جلسات هفتگی با برخی دانش‌آموزان و دانشجویان ایرانی به این موضوع بپردازم، به روایات شگفت‌آوری در این موضوع برخوردم که برای خودم تازگی داشت و گمان می‌کنم اگر با نگاهی نو مورد مطالعه قرار گیرند، حتی از خلال آن‌ها بتوان به‌خوبی سبک زندگی اسلامی و مدرن عرضه کرد. به عنوان مثال ما در آموزه‌های روایی تعبیر "لباس آبروداری" و "لباس کار روزانه" داریم. چیزی مثل تعبیر لباس پلوخوری خودمان! و تأکید بر این‌که چند دست لباس داشتن به خودی خود عیب ندارد، بلکه گاهی خوب است و اسراف، استفاده از لباس مهمانی برای کار روزانه و آسیب رساندن به آن است. در حالی‌که گاهی متأسفانه ما چنین توجهی را از مصادیق اشرافی‌گری و ضد ارزش و برعکس، بی‌توجهی به آن را مصداق ساده‌زیستی و ارزش می‌دانیم.

به هر حال تغییر باورها و در نتیجه رفتار یک فرد طی مسیری طولانی و پیچیده رخ می‌دهد. اگر قرار باشد امیدی به تغییر داشته باشیم، این امید به نسل آینده و نیازمند گذشت زمان است؛ البته در صورتی که شرایط برای تأمین این هدف محقق گردد.

تربیت، راه تغییر
همه‌چیز برای تغییر در آینده‌ی انسان‌ها تنها از طریق تربیت و از دو مسیر قابل تصور است:
1. تربیت رسانه‌ای که به آن "التربیة الإعلامیة" می‌گوییم،
2. تربیت آموزشی که آن را "التربیة التعلیمیة" می‌نامیم.

امروزه در تمام جهان نه تنها نظام‌های فکری و سیاسی بلکه حتی مؤسسات بزرگ اقتصادی از این دو طریق در پی تحقق برنامه‌ریزی‌های درازمدت خود هستند. یعنی نخست وضعیت موجود را با مطالعات دقیق و پژوهش‌ها و ارزیابی‌های عالمانه به‌درستی می‌سنجند و آن‌گاه برای هرگونه تغییری به چند دهه بَل چند صده‌ی آینده می‌اندیشند و اقتضای این برنامه‌ریزی را به اهتمام مراعات می‌کنند.

تغییراتی که طی سال‌های اخیر در وضعیت فرهنگی- اجتماعی کشورهای اسلامی و عربی رخ داده و به‌سرعت در همه‌ی زمینه‌ها در حال بروز و ظهور است، شاهد بسیار زنده‌ای برای مسیر پیچیده‌ای است که طی چند دهه‌ی اخیر در جریان بوده و همچنان ادامه دارد.

تربیت رسانه‌ای بیشتر سبک زندگی(life style) را نشانه می‌گیرد و با برجسته‌سازی نوع زندگی چهره‌های شاخص از گروه‌های مرجع مخاطبان خود، می‌کوشد تا اهداف مورد نظر را محقق سازد؛ و تربیت آموزشی بیشتر به حوزه‌ی مهارت‌های زندگی(life skills) می‌پردازد و تلاش می‌کند تا انسان‌های آینده را چنان که برنامه‌ریزی شده، بپرورد.

این هر دو از خلال مشاهده‌ی عینی مخاطب و اقناع قلبی وی آن‌هم معمولاً به‌شکل غیرمستقیم صورت می‌گیرد. نخستین مشکل ما در فضای فعلی از همین‌جا شروع می‌شود؛ بگذارید صریح و بی‌تعارف سخن بگویم؛ ما همین شیوه‌ها را برای تبلیغ نیاموخته‌ایم یا از سر تنبلی و بی‌حوصلگی دنبال راه کوتاه‌تر و کار بی‌زحمت‌تر هستیم.

به سخن‌رانی عادت کرده‌ایم!
ما به دلیل پیشینه‌ی تاریخی و موقعیت اجتماعی و نوع شکل‌گیری ارتباطمان با فرهنگ غرب و پذیرش مدرنیته و لوازم آن، همچنان در دنیای گذشته به سر می‌بریم و با مخاطبان خود به همان شکل سخن می‌گوییم. هم در مراکز علمی آموزشی‌مان همچنان از میان شیوه‌های گوناگون تربیتی تنها به سخن گفتن مستقیم معلم اکتفا می‌کنیم و هم در محافل دینی و مذهبی‌مان تنها همان شیوه‌ی خطابه‌ی مستقیم سنتی را به‌کار می‌بریم.

برای ما تنها صداست که به رسمیت شناخته می‌شود؛ حتی تصویرمان هم متکی به صدا و گفتار و کلام است! تقصیری هم نداریم؛ بخواهیم یا نخواهیم بر بنیانی از غلبه‌ی فرهنگ گفتاری ایستاده‌ایم؛ در حالی‌که رهنمود پیشوای ششم آئین‌مان امام جعفر صادق علیه‌السلام چنین است:
"کونوا دعاة لنا صامتین. به خاموشی برای ما تبلیغ کنید!" حرف کمتر بزنید، سر و صدا و فریاد لازم نیست؛ سکوت کنید. وقتی صدا خاموش شود، کار تصویر آغاز می‌گردد و ناچار باید جور صدا را هم، تصویر بکشد‌؛ تصویرِ کردار و عمل، نمایش حرکت و فعل که واقعی‌تر است و جدی‌تر و... دو صد گفته چون نیم‌کردار نیست!

اما ما به حرف زدن عادت کرده‌ایم؛ عادت چند صدساله را که یک‌شبه و دو روزه و حتی ده‌ساله نمی‌توان از کسی گرفت... مشکل اما این‌جاست که رقیبان ما چنین عادتی ندارند و کالای فرهنگی‌شان اگر نه بهتر، سریع‌تر، جذاب‌تر و مؤثرتر از ما، لااقل همچون کالای ما در دسترس مخاطب ماست.

باید پذیرفت که کار آموزشی و فرهنگی، تخصص، تدبیر و تجربه می‌خواهد و هرکسی به مجرد چندسال حضور در دانشگاه و حوزه یا فعالیت در یک مرکز آموزشی یا به صرف علاقه به کتاب و فیلم، متخصص فرهنگی آموزشی نمی‌شود.

باید پذیرفت که زبان نسل جدید، تفاوت کرده است و سرعت تحولات اجتماعی فاصله‌ی ما را با او روزبه‌روز بیشتر می‌کند و هرچه می‌گذرد، میانگین سواد و اطلاعات و روزآمدی مخاطب بالاتر می‌رود.

سپیدنمایی به‌جای واقع‌نمایی
از سوی دیگر اجزا و عناصر مختلف اجتماعی با هم پیوندی ناگسسستنی دارند. باید پذیرفت که عملکرد عناصر گوناگون نظام اداره‌ی جامعه به ‌هم مربوط است و مستقیماً بر هم اثر می‌گذارد. در جامعه‌ای که حاکمیت دینی دارد، پیام دینیِ صادر شده از جانب این حاکمیت، در گردونه‌ای از آموزش و رسانه و قوه‌ی قضائیه تا نیروی انتظامی و دستگاه‌های اجرایی تعریف می‌شود. نمی‌توان از مخاطب انتظار داشت پیام دینی را در یک مجموعه‌ی رسمی دینی جدا از بقیه‌ی اجزای مجموعه و به شکل انتزاعی و مجرد دریافت کند و بپذیرد. به‌طور طبیعی این‌گونه پیام‌ها در یک مجموعه‌ی همگون و یک منظومه‌ی هماهنگ اثر دارد و نتیجه می‌دهد؛ مشروعیت و روایی آن نیز در مخاطب کاملاً با تصدی حکومتی صاحبان پیام، مرتبط است.

متأسفانه با سخنان و رهنمودهای رهبر معظم انقلاب به‌شکل رسمی و تعارف‌آمیز برخورد می‌شود. این سیاه‌نمایی نیست بلکه یک بررسی و مطالعه‌ی ساده، ثابت می‌کند که واقع‌نمایی است. نباید خیلی دلخوشانه برخورد کرد. سپیدنمایی هم به اندازه‌ی سیاه‌نمایی خطرناک است و آنچه اقتضای تعهد و التزام دینی است، واقع‌نمایی است.

اگر باور ندارید، در هفته‌ها و ماه‌های آینده عملکرد نهادهای مختلف در موضوع فرهنگ‌سازی برای اجتناب از اسراف را رصد کنید و ببینید آیا اتفاقی جز آن رخ می‌دهد که در طول سال‌های گذشته رخ داده است؟ قرار است رهبر انقلاب به‌عنوان راهنما و پیشوای جامعه‌ی اسلامی مشکلات را شناسایی کنند و بر درد، انگشت بگذارند. این رهبر انقلاب است که سخن می‌گوید، هدایت می‌کند و فرمان می‌دهد؛ دیگران از مجریان آموزشی و متولیان فرهنگی و رسانه‌ای تا سایر نهادهای رسمی و دولتی، باید کارشناسانه و هوشمندانه راهکارهای عملی برای تحقق آن رهنمود بیابند.

اتفاقی که در عمل رخ می‌دهد اما برعکس است: بسیاری از نهادها به جای اجرا و تدبیر عملی، به سخن گفتن و بیانیه دادن و گفتار و شعار مشغول می‌شوند. گویی رهنمود رهبری نیازمند تأیید دیگران بوده است.

چه فایده اگر از ناپسندی اسراف سخن بگوییم اما جریان غالب در فرهنگ عمومی، اسراف را تقبیح نکند یا برعکس، پرهیز از اسراف را ضد ارزش برشمارد؟ چه سود اگر در برنامه‌های بی‌رمق و توصیه‌گونه‌ی تبلیغی بر دوری از اسراف تأکید شود اما در سریال‌های پرمخاطب تلویزیونی مصرف‌گرایی ترویج گردد؟ چه حاصل اگر آنان که مقبولیت کمتری در میان مخاطب دارند به زبان از قُبح اسراف بگویند اما آنان که محبوبیت و تأثیر دارند، در عمل برعکس باشند؟

فرهنگ، توصیه‌پذیر نیست
تأثیرگذاری بر مخاطب، اقتضائات و لوازمی دارد و پیچیده‌تر از آن است که با یک دعا و توصیه‌ی ساده محقق شود. همان خدایی که ما را به تبلیغ دین خود امر کرده "و أعدوا لهم ماستطعتم من قوة" فرموده و به اشاره‌ی"لاتنفذون إلا بسلطان" خردمندان را هشدار داده که مقدمه‌ی واجب را هم واجب بدانند و بپذیرند که هرچه کار، گران‌تر و گرامی‌تر، سخت‌تر و پرهزینه‌تر است.

به هر روی، برای تأمین هدف ارزشمندی که رهبر انقلاب در آغاز سال از آن سخن گفته‌اند، ناچار باید سه مرحله را طی کرد:
1. سال جدید سرآغازی برای حرکت در این راستاست، نه یک دوره‌ی زمانی انحصاری؛ چنان‌که سال‌های پیش سرآغاز حرکت به سوی بزرگداشت مقام "پیامبر أعظم" صلّی‌الله علیه و آله یا سرآغاز توجه بیشتر به اهمیت "وجدان کاری" یا "انضباط اجتماعی" بوده است. در مجموع قرار است هر سال چیزی به جریان مستمر حرکت‌های قبلی اضافه شود نه این‌که موضوعی جایگزین موضوعات پیشین گردد؛ اما در عمل می‌بینیم چنین نیست. اگر امسال نویسنده‌ای درباره‌ی امیرمؤمنان علیه‌السلام بنویسد، کارش مورد حمایت قرار نمی‌گیرد، چون امسال تنها سال "اصلاح الگوی مصرف" است! طبیعتاً اگر فیلم‌سازی سال بعد درباره‌ی مذمت اسراف فیلم بسازد، مورد حمایت قرار نمی‌گیرد، چون سال اصلاح اسراف تمام شده است! در حالی‌که برعکس، اگر کاری بخواهد با تأمل و اتقانْ سامان یابد، به شتابی چند ماهه صورت نمی‌پذیرد؛ در نتیجه همه به سرِهم‌بندی و کارهای شتاب‌زده و شعاری عادت می‌کنیم و راضی می‌شویم. این‌گونه افق بلند تدبیر و امید رهبر انقلاب را تنگ و تاریک می‌کنیم.

2. زمینه‌های عملی و اجرایی دوری از اسراف و اصلاح الگوی مصرف باید در نهادهای مختلف و عرصه‌های گوناگون مطالعه و فراهم شود. تنها به یک نمونه اشاره می‌کنم: ما اکنون در زمینه‌ی نان مشکل جدی داریم و حتی اگر کسی بخواهد اسراف نکند، وضعیت فعلی عرضه‌ی نان در کشور و چرخه‌ی تولید و مصرف و بازیافت نان، خود اسراف‌زاست. در حالی‌که تجربه‌ی نوع نان مصرفی در بسیاری کشورها- همچون لبنان- برعکس است؛ یعنی اگر کسی بخواهد اسراف کند، به‌راحتی نمی‌تواند! باید نهادهای مربوط در عرصه‌های گوناگون بدون دخالت در حوزه‌ی کار دیگری به اقدام اجرایی مشغول شوند. پژوهشگر مطالعات اجتماعی باید با نظرسنجی و پیمایش میدانی، نقطه‌های آسیب‌زا را شناسایی کند. مسؤولین رسانه‌ای باید از امکانات و فرصت‌های تبلیغی بهره بگیرند. مدیران صنعتی و اقتصادی باید برای روان شدن مصرفِ صحیح سیاست‌گذاری کنند و خلاصه هرکسی باید کار خودش را بکند.

3. موضوعی چون دوری از اسراف، بیش از سایر موضوعات به حوزه‌ی فرهنگ عمومی تعلق دارد و این حوزه بسیار پیچیده و دقیق است. از سویی نباید با عجله و شتاب انتظار داشت نتیجه‌ی عملی سریع و محسوسی مشاهده شود؛ چون فرهنگْ توصیه‌پذیر و سفارش‌بردار نیست و از سوی دیگر باید کار را به کاردان سپرد. اگر به جای کارشناس صاحب‌نظر فرهنگی یا جامعه‌شناس باتجربه، فهیم و دلسوز کسی که آشنا به رمز و راز مفاهیم فرهنگی و اجتماعی نیست کار را به‌دست بگیرد، یکی از همان چهار خواهد شد که امیرمؤمنان علیه السلام فرمود:
"یستدل علی إدبار الدول بأربع: ...بتضییع الاصول و التمسک بالفروع و تأخیر الأفاضل و تقدیم الأراذل"