• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1388/04/31
گفت‌وگو با دبیر شورای فرهنگ عمومی کشور

سنجش با شاخص‌های بومی

گفت‌وگو با دبیر شورای فرهنگ عمومی کشورآقای منصور واعظی
سیدمرتضی مفیدنژاد
 

شورای فرهنگ عمومی بیش از بیست سال است که تشکیل شده و مبدع و ایده‌‌پرداز ایجاد آن  هم خود رهبر معظم انقلاب بودند. ایشان در زمانی‌که رئیس شورای عالی انقلاب فرهنگی بودند، این ضرورت را  احساس کردند که لازم است مجموعه‌‌ای بیاید و برای فرهنگ عمومی جامعه فکر کند. علتش هم خیلی روشن است...

 

- به عنوان دبیر شورای فرهنگ عمومی کشور تعریفی از مقوله‌ی فرهنگ عمومی ارایه دهید.
اگر بخواهیم فرهنگ عمومی و حدود آن را مشخص کنیم، نخست باید حدود مقوله‌ی فرهنگ را روشن کنیم. در کلیت امور جامعه و انسان‌‌ها سه حوزه مشخص وجود دارد. یک حوزه، حوزه اقتصاد است؛ یک حوزه، حوزه سیاست و دیگری نیز حوزه فرهنگ. درواقع دسته‌‌بندی فرهنگ، سیاست، اقتصاد، دسته‌‌بندی جامعی در حوزه‌ی امور اجتماعی محسوب می‌‌شود. در گام بعد که وارد دسته‌‌بندی می‌‌شویم، فرهنگ را از بقیه‌ی امور جدا می‌‌کنیم. در این‌جا می‌توان فرهنگ را به دو بخش اصلی تقسیم نمود: یک بخش، فرهنگ تخصصی یا فرهنگ آموزشی است و بخش دیگر فرهنگ عمومی. اما حوزه‌ی فرهنگ عمومی عبارت است از اطلاعات و دانش عمومی، گرایشات و عواطف عمومی، رفتارها و منش‌‌های عمومی که این حدود نقطه‌ی تفکیک حوزه‌ی فرهنگ عمومی از فرهنگ و حوزه‌ی فرهنگ  از بقیه‌ی حوزه-های امور اجتماعی تلقی می‌‌گردد.

وقتی از فرهنگ عمومی ایران صحبت می‌‌کنیم ، یک بخش اصلی آن، اطلاعات و دانش عمومی جامعه است.  در همین راستا، زمانی که بحث از ارتقاء فرهنگ عمومی می‌‌کنیم، طبیعتاً بخشی از آن، به چگونگی ارتقاء دانش عمومی جامعه بر می‌‌گردد. البته زمانی که بحث از  دانش عمومی است، روشن است این بخش منفک از دانش تخصصی است که به عنوان مثال افرادی می‌‌روند پزشکی می‌‌خوانند، مهندسی می‌‌خوانند، مدیریت می‌‌خوانند و...  این مد نظر نیست.

بخش دوم، گرایش‌‌ها و عواطف عمومی است. این بدان معناست که عموم جامعه از چه چیزهایی خوشش می‌‌آید و از چه چیزهایی بدش می‌‌آید؛ به چه چیزهایی علاقه‌‌مند است و از چه چیزهایی نفرت دارد. یعنی اگر عموم جامعه از آمریکا و از صهیونیزم بدش می‌‌آید، این موضوع مرتبط با فرهنگ عمومی است. اگر امام حسین(ع) را دوست دارد، این جزء فرهنگ عمومی است. با این تفاسیر مجموعه‌ی حب و بغض‌‌های عمومی جامعه، جزئی از مجموعه‌ی فرهنگ عمومی محسوب می‌‌شود.

اما مسئله‌ی سوم، رفتارها و منش‌‌هاست. این‌‌که چگونه در فرهنگ عمومی ما احترام به بزرگ‌‌تر و احترام به والدین وجود دارد و در فرهنگ غربی کمتر به چشم می‌‌خورد، خود نشان‌گر تفاوت فرهنگ عمومی با فرهنگ غربی است. اگر فرض کنید نوعی از بی‌‌انضباطی، نوعی از اسراف هم در کشور ما رواج دارد، جزو فرهنگ عمومی است. بنابراین فرهنگ عمومی مجموعه‌ی رفتارها و گرایش‌‌های منفی ما را نیز شامل می‌‌شود. در واقع برای مدیریت بر فرهنگ عمومی مهمترین مسئله چگونگی مهندسی دانش، گرایش و رفتار در سطح فرد، خانواده و سازمان است.

- یکی از موضوعات مهم در این زمینه، ارتباط دو سویه‌ی فرهنگ عمومی و توسعه است. دیدگاه جناب‌‌عالی در این باره چیست؟
فرهنگ عمومی می‌‌تواند به سه حوزه تقسیم شود؛ فرهنگ عمومی اقتصادی ، فرهنگ عمومی فرهنگی و فرهنگ عمومی سیاسی که هرکدام دارای تعریف خاص خود است. وقتی که بحث در مورد فرهنگ عمومی سیاسی جامعه می‌‌کنیم به این معناست که مردم در مناسبات سیاسی چه نوع رفتارهایی را از خود بروز می‌‌دهند و چه نوع اطلاعات و گرایش‌‌های عمومی دارند. این که در مناطق مختلف، رفتارهای متفاوت سیاسی باشد به این معناست که فرهنگ عمومی سیاسی این مناطق با هم متفاوت است؛ حتی رویکرد افراد به نامزدهای مختلف انتخاباتی نیز بیان‌‌گر تفاوت‌‌های فرهنگ سیاسی این افراد است که به افراد مختلف رأی می‌‌دهند.

از فرهنگ عمومی فرهنگی می‌‌گذریم. اما در موضوع فرهنگ اقتصادی، مسئله‌ی توسعه قابل بحث است. فرهنگ اقتصادی یعنی ما چقدر از منابع و درآمدهای خودمان را صرف سرمایه‌‌گذاری می‌‌کنیم و چقدر از آن را مصرف می‌‌کنیم. در مواقع سرمایه‌‌گذاری، چه نوع سرمایه‌‌گذاری‌‌هایی را انجام ‌‌دهیم و در هنگام مصرف، نحوه‌ی مصرف‌مان به چه شکل است. آیا مثلاً مردم ما وقت فراغت خود را بیشتر صرف کتاب خواندن می‌‌کنند یا دیدن تلویزیون؟ پس  زمانی‌که به امر توسعه ورود می‌‌کنیم، اگر یک امر اقتصادی است باید به فرهنگ اقتصادی عمومی جامعه توجه کنیم. حالا اگر این فرهنگ اقتصادی جامعه، گرایش اصلی‌‌اش به سمت مصرف کمتر، بهینه‌‌تر، تلاش و کار برای اتقان عمل بیشتر باشد و تلاشش این باشد که در برنامه‌‌ریزی اقتصادی زندگی‌‌اش آینده‌‌‌‌نگر باشد و هر آن‌چیزی‌که دارد امروز مصرف نکند، این یک نوع فرهنگ عمومی اقتصادی است. برای مثال اگر فرهنگ اقتصادی مردم یزد و اصفهان را با مردم گیلان و مازندران مقایسه کنیم، تفاوت‌‌هایی وجود دارد که ناشی از فرهنگ اقتصادی متفاوت این دو منطقه است و این تفاوت در میزان توسعه‌ی فردی، خانوادگی و سازمانی این دو منطقه  دیده می‌‌شود.

- به نظر شما فرهنگ عمومی کشور چه فرآیندی را طی می‌‌کند تا به طور کامل پالایش شود؟ چه ابزاری و کدام نهادها در این پالایش نقش دارند؟
موضوع فرهنگ عمومی در هر جامعه‌‌ای مهم‌‌ترین مسئله است؛ خصوصاً در جامعه‌ی دینی و اسلامی ما. شاید بتوان گفت که یکی از اصلی‌‌ترین رسالت‌‌هایی که همه‌ی پیامبران الهی داشتند، بحث اصلاح فرهنگ عمومی است. چون اگر فرهنگ عمومی اصلاح شود، همه‌چیز اصلاح می‌‌شود.

فرهنگ عمومی متولیانی دارد؛ مثل سازمان صدا و سیما، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و...  اصلی‌‌ترین وظیفه‌ی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ارتقاء فضائل اخلاقی و اصلاح فرهنگ عمومی جامعه است. در حالی‌که نقش سازمان صدا و سیما در این زمینه به مراتب بیشتر از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است. آن‌هم به‌جهت ده‌‌ها شبکه‌ی رادیویی و تلویزیونی که تحت مدیریت سازمان صدا و سیماست.

اما نکته‌ی مهمی که در این خصوص باید بدان اشاره نمود، این است که تنها حوزه‌‌هایی مثل وزارت ارشاد، صدا و سیما، روحانیان، نظام آموزشی و... تأثیرگذار بر فرهنگ عمومی نیستند، بلکه گاه یک تصمیم اقتصادی و یا یک تصمیم سیاسی می‌‌تواند تأثیرگذاری بیشتری بر فرهنگ عمومی داشته باشد. مثلاً پرتاب موفقیت‌‌آمیز ماهواره امید؛ یک رویداد علمی بود که آثار فرهنگی عمیقی بر اعتماد به نفس ملی جامعه گذاشت. و یا اصلاح امور اقتصادی و تقویت عدالت اقتصادی در جامعه بر ارتقاء فرهنگ عمومی و تقویت مؤلفه‌‌های هویت ملی مؤثر است.

بنابراین حوزه‌ی فرهنگ عمومی در عین حال که متأثر از دستگاه‌‌ها و فعالیت‌‌های فرهنگی است، متأثر از سایر حوزه‌های سیاسی و اقتصادی جامعه نیز می‌‌باشد و برای اصلاح فرهنگ عمومی جامعه نیاز به دقت در تمام تصمیمات حکومتی در سه حوزه‌ی فرهنگی، سیاسی و اقتصادی است.

- همان‌‌طور که اشاره کردید، مسائل سیاسی و اقتصادی می‌‌تواند تأثیرات مهمی بر عرصه‌ی فرهنگ داشته باشد. نکته‌‌ای را که رهبر انقلاب در مورد «پیوست فرهنگی» طرح‌‌های بزرگ اقتصادی مطرح کردند ناظر بر همین مطلب مهم است. شما این نقیصه را که در تصمیم‌‌گیری‌‌های ما مشهود است، چگونه ارزیابی می‌کنید؟
بحث «پیوست فرهنگی» بیان کننده‌ی این مطلب است که تصمیمات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی تأثیراتی بر فرهنگ عمومی جامعه می‌‌گذارد. ما باید قبل از این‌‌‌که این طرح‌‌ها و تصمیمات‌مان را عملیاتی کنیم، این آینده‌‌نگری را هم داشته باشیم که این تصمیمات و پروژه‌ها چه پیامدهایی بر فرهنگ ما دارد. اگر اصلاح کننده و تقویت کننده‌ی فرهنگ عمومی است، انجام شود و اگر لطماتی می‌‌زند باید یا در خود این تصمیم تجدید نظر شود و یا اصلاحات در آن ایجاد کنیم تا از خسران بر حوزه‌ی فرهنگ عمومی جلوگیری نمود.

مثالی می‌‌زنم تا این مسئله روشن شود؛ دانشگاه آزاد قطعاً برکات مهمی برای کشور ما به همراه  داشته است و توانسته سطح علمی وآکادمیک کشور ما را ارتقا بخشد. من معتقد هستم که اگر دانشگاه آزاد نبود، نظام رسمی دانشگاهی ما یعنی وزارت علوم هم این مقدار موفق نبود. این طبعاً نقش مهمی است که دانشگاه آزاد در فرهنگ تخصصی جامعه‌ی ما داشته، اما از آن‌جا که دانشگاه آزاد دقتی درخصوص پیامدهای ایجاد دانشگاه آزاد بر فرهنگ عمومی نداشت؛ توسعه‌ی آن، خصوصاً در برخی از شهرها لطماتی به فرهنگ عمومی زده است. مثلاً ما در خیلی از شهرها مشکل پوشش و آرایش را نداشتیم، یعنی شهرهای ما خصوصاً شهرهای کوچک و سنتی‌‌مان به طور سنتی از نظر حجاب و عفاف، شهرهای پاکی بودند. ورود تعدادی جوان که معمولاً از شهرهای بزرگ کشور به شهرهای کوچک برای تحصیل رفتند، باعث شد معضلات شهرهای بزرگ در این زمینه به شهرهای کوچک تسری یابد.

البته اگر از قبل تدبیر شده بود، این معضل هم راه‌‌حل-های خاص خود را داشت؛ مثلا می‌توانستیم دانشجویان این دانشگاه‌ها را به‌صورت بومی جذب کنیم و به‌جای جابه‌جایی دانشجو، اساتید را جا‌به‌جا کنیم. چراکه معمولاً یک استاد که از این شهر به شهر دیگری می‌‌رود، به جهت فهم و درکی که  از مسائل فرهنگی پیدا کرده، کمتر تأثیر منفی بر حوزه‌ی فرهنگی آن منطقه می‌‌گذارد. طبیعتاً اگر این بچه‌‌ها در محیط‌‌های خانوادگی خودشان و در محیط‌‌های فرهنگی خودشان بودند، بهتر هم حفظ می‌‌شدند.

- کار‌ویژه و وظیفه‌ی شورای فرهنگ عمومی کشور در اصلاح این موضوع و به‌طور کلی فرهنگ عمومی کشور و هماهنگی سایر نهادهای ذی‌‌ربط چیست؟
به هر حال شورای فرهنگ عمومی بیش از بیست سال است که تشکیل شده و مبدع و ایده‌‌پرداز ایجاد آن  هم خود رهبر معظم انقلاب بودند. ایشان در زمانی‌که رئیس شورای عالی انقلاب فرهنگی بودند، این ضرورت را  احساس کردند که لازم است مجموعه‌‌ای بیاید و برای فرهنگ عمومی جامعه فکر کند. علتش هم خیلی روشن است؛ ما درعین حالی‌که دستگاه‌‌های مهمی در جامعه‌‌ داریم که این دستگاه‌‌ها نقش‌آفرینی اصلی در حوزه‌ی فرهنگ عمومی دارند، اما این‌‌ها، نیاز به هماهنگی داشت. مجموعه‌ی روحانیت، صدا و سیما، سازمان تبلیغات، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، مؤسسات مختلف فرهنگی، مؤسسات مختلف مطبوعاتی و... همه‌ی این نهادها  نقش‌آفرینی‌‌شان در حوزه‌ی فرهنگی است که باید به نحوی کنار هم قرار می‌‌گرفتند و هماهنگ می‌‌شدند. مسئله‌ی بعد این بود که فرهنگ عمومی ما تنها متأثر از مؤلفه‌‌های داخلی نیست، بلکه از اتفاقات خارج از کشور هم متأثر است. خصوصاً با توجه به  بسط و گسترش ارتباطات جهانی و رسانه‌‌های بین‌‌المللی که ایجاد شده است.

شورای فرهنگ عمومی در واقع  برای برنامه‌‌ریزی، هماهنگی، نظارت، هدایت و مدیریت فرهنگ عمومی جامعه ایجاد شد. معتقدم شورای فرهنگ عمومی در تمام مدت بیش از بیست سال عمرش، شورایی فعال، هوشیار و اثرگذار در حوزه‌ی فرهنگ عمومی بوده است. اما این شورا قرار نبوده خودش کاری بکند؛ بلکه قرار بوده سیاست‌‌گذاری، برنامه‌‌ریزی‌‌ها و نظارت-ها را به سامان برساند. به هر حال هرجا که توجه بیشتری به سیاست‌‌های این شورا شده است، متقابلاً توانسته در روند اصلاح و تقویت فرهنگ عمومی جامعه هم تأثیرگذار باشد. ممکن است این سؤال مطرح شود که آیا با این وجود ما به وضعیت مناسبی از فرهنگ عمومی رسیدیم یا نه؟ من می‌‌گویم نه.

ما هنوز خیلی فاصله داریم و خیلی کارهاست که باید انجام دهیم. چون اصولاً این مسیری که مسیر به اصطلاح حرکت فرهنگ عمومی است، مسیر بسته‌‌ای نیست. ما اگر اصلی‌‌ترین هدف نظام مقدس جمهوری اسلامی را بسترسازی برای بندگی خدا بدانیم، برای تحقق آن کارهای زیادی باید انجام شود.

- برای نیل به این هدف قاعدتاً باید مؤلفه‌‌ها و پارامترهایی هم داشته باشد.
بله؛ ما برای این‌‌ که بتوانیم فرهنگ عمومی را مدیریت کنیم، نیاز به سه سند مهم داشتیم، اول سند چشم انداز افق 1404 فرهنگ عمومی، دوم مؤلفه‌‌های هویت ملی ایرانیان و سوم شاخص‌‌های ارزیابی وضعیت فرهنگ عمومی، که با لطف الهی و تلاش اعضای محترم شورای فرهنگ عمومی هر سه سند به تصویب شورای فرهنگ عمومی رسیده است و مدت‌هاست پشت درِ شورای عالی انقلاب فرهنگی معطل مانده است.

- می‌‌توان این‌‌گونه برداشت کرد که شورای فرهنگ عمومی آن مسیر و وضعیتی را که باید طی شود، به نهادهای فرهنگی اعلام می‌‌کند. ولی چگونه طی کردن این مسیر و به سرانجام رسیدن آن، به نهادهای فرهنگی و برنامه‌های آن‌‌ها مربوط می‌‌شود.
بله؛ متأسفانه باید اذعان کنیم که به‌طور کلی حوزه‌ی نظارت و ارزیابی در مدیریت کشور قوی نیست. اما به هر حال از این جهت که مجموعه‌‌ای از عناصر نخبه‌‌ از سازمان‌‌های مختلف در این شورا حضور دارند، تصمیمات شورا و مباحث آن در سازمان‌‌های مختلف تأثیرگذار است.

اما در واقع، عزم جدی در اجرای دقیق مصوبات شورای فرهنگ عمومی و شورای عالی انقلاب فرهنگی نیست. البته گزارش حضور و عملکرد دستگاه‌‌های مختلف به شورای عالی انقلاب فرهنگی و جناب آقای رییس جمهور به عنوان رییس شورا ارائه می‌‌شود.

- با این اوصاف اگر دیدید که انحرافی در برنامه‌‌های تصویب شده به وجود آمده است، چگونه آن را پیگیری می‌کنید؟
معمولاً هر مصوبه یک تکالیف و وظایفی را برعهده‌ی یک دستگاه می‌‌گذارد، معمولاً از آن‌ها گزارش عملکرد می‌‌گیریم و سعی می‌‌شود تا گزارش‌‌ها ارزیابی شود و گزارش و ارزیابی متناسب با نوع مصوبه به شورای فرهنگ عمومی، شورای عالی انقلاب فرهنگی و یا دولت گزارش می‌‌شود.

- همان‌‌طورکه مستحضرید رهبر انقلاب امسال را سال حرکت به سوی اصلاح الگوی مصرف نام‌گذاری کردند. به نظر شما این مقوله، جزئی از پازل اصلاح فرهنگ عمومی کشور محسوب می‌‌شود؟
بله؛ این مقوله در حوزه‌ی فرهنگ اقتصادی، کاملاً  قابل تعریف است.

- لطفاً شرایط و اقتضائات آن را بیان کنید.
در نگاه اول، تلقی این است که اصلاح الگوی مصرف  یک  امر اقتصادی است؛ اما ابعاد فرهنگی آن کمتر از ابعاد اقتصادی‌‌اش نیست و در چهار سطح ملی، سازمانی، خانواده و فرد قابل مدیریت و برنامه‌‌ریزی فرهنگی است.

برای مثال در سطح کلان و ملی آن می‌‌توان به اقدام دولت اشاره کرد که سه موضوع از اصلی‌‌ترین مؤلفه‌‌ها را برجسته کرد. حوزه‌‌های نان، آب و انرژی. البته ابعاد این اصلاح الگوی مصرف محدود به این سه حوزه نیست؛ اما این سه حوزه شاید اصلی‌‌ترین و مهم‌‌ترین و حداقل در شرایط فعلی کشور ما، ضروری‌‌ترین الگوهایی است که باید به آن توجه می‌‌شد. به هر حال یک درصد قابل توجهی از انرژی ما مثلاً در مسیرهای انتقال آن‌‌ها هدر می‌‌رود. بنابراین مردم مقصر نیستند. یا مثلاً زمانی‌که خودرویی در جامعه عرضه می‌‌شود که به طور متوسط مثلاً ده لیتر در صد کیلومتر مصرف می‌‌کند؛ با وجود این که امروز در دنیا فن‌‌آوری‌‌های جدید، مصرف را به سه لیتر در صد کیلومتر رسانده است. بنابراین بخشی از این مسأله به تصمیمات حکومتی بر  می‌‌گردد و در واقع مربوط به فرهنگ عمومی نیست.

بخشی هم وجود دارد که نباید اسراف تلقی کنیم؛ یعنی به‌طور مثال مصرف آب در جامعه‌ی ما مناسب با فرهنگ ما باید تعریف شود نه متناسب با فرهنگ دیگران. من گاهی می‌‌بینیم که مثلاً سرانه‌ی مصرف فردی آب در کشور ما را با کشورهای غربی مقایسه می‌‌کنند. ما به هر حال موضوعی به نام نجاست و طهارت داریم و فرهنگ دینی ما ضرورت-هایی را بر مصرف ما تحمیل می‌‌کند و درست هم است.

اگر به اصلاح الگوی مصرف نگاه فرهنگی بشود؛ یعنی با روش‌‌های فرهنگی برای اصلاح الگوی مصرف اقدام نماییم، بسیار مؤثر خواهد بود. البته من مخالف راه‌‌کارهای اقتصادی نیستم و در برخی جاها هم به کار می‌‌آید. اما مهم این است که رویکرد اصلی چه باشد. رویکرد اصلی به نظر من رویکرد فرهنگی باشد، نه رویکرد به اصطلاح کوپنی و  قیمت‌‌گذاری.

- در مورد قسمت آخر صحبت‌تان، اگر امکان دارد بیشتر توضیح دهید.
مثلاً در مورد مصرف آب یک روش افزایش قیمت آب است. با افزایش قیمت آب، به طور طبیعی مصرف آن کاهش می‌یابد، اما عارضه هم دارد؛ عارضه‌‌اش این است که مصرف را طبقه‌‌بندی می‌‌کند؛ یعنی افراد پول‌‌دار می‌‌توانند هر مقدار خواستند آب مصرف کنند. اما از آن‌طرف افراد فقیر در حداقل مصرف نیز مشکل پیدا می‌‌کنند. روش دیگر، ایجاد سیستم کوپنی است. به این شکل که هرکسی باید در طول شبانه‌روز، مثلاً نیم متر مکعب آب مصرف کند. این هم عوارضی دارد. شاید بخشی از جامعه به هر دلیلی به این مقدار مصرف نیاز ندارد. اما می‌گوییم تو حتماً این مقدار مصرف کن. بخشی واقعاً نیاز بیشتری دارند ولی نمی‌‌توان نیاز آن‌ها را تأمین کرد. این سیستم نیز منابع را هدر می‌‌دهد.

اما یک راه‌کار دیگر داریم که راه‌کار فرهنگی است. باید مردم را متوجه این نکته کنیم که اسراف یک فعل حرام است. امروز ما نیاز به همدلی مردم داریم تا براساس نیاز واقعی نه مصرفانه، مصرف خود را برنامه‌‌ریزی نمایند و یا مصرف صحیح و درست آب را آموزش دهیم. اگر به مسئله‌ی اصلاح الگوی مصرف نگاه فرهنگی بشود، یعنی اصلاح فرهنگ عمومی در راستای تحقق هدف اصلاح الگوی مصرف به کار گرفته بشود هم نیاز مصرف واقعی افراد تأمین می‌‌شود و هم سازگاری منابع و مصارف تحقق پیدا می‌‌کند. البته همان‌طور که اشاره کردم، مخالف راه‌کارهای اقتصادی نیستم. این‌ها هم در یک جاهایی ممکن است تأثیرگذار باشد اما مهم این است که رویکرد اصلی چه باشد؟ به نظر بنده رویکرد اصلی باید رویکرد فرهنگی به این مسئله‌ی مهم باشد.

- اما در حوزه‌هایی از فرهنگ عمومی که ضعف داریم به چه شکل باید آن را اصلاح کرد؟
این موضوع فرآیند بسیار پیچیده‌‌ای دارد. بهتر است این‌جا یک نمونه از آن را بیان کنم تا مطلب کمی روشن شود؛ ما امروز از نظر پوشش و آرایش در جامعه‌ی رفتاری بانوان داریم که زیرمجموعه‌ی فرهنگ عمومی است. فرض کنید در تهران بخشی از کسانی که در شهر تردد می‌‌کنند، حدود شرع مقدس اسلام را در پوشش و آرایش خودشان رعایت نمی‌کنند. این، یک رفتار فرهنگ عمومی جامعه است. زمانی‌که ما بحث از ارتقاء فرهنگی و اصلاح فرهنگی می‌کنیم؛ یعنی این‌که باید ببینیم که چگونه می‌‌توانیم این رفتار ناشایست را تبدیل به رفتاری شایسته کنیم. اگر بخواهیم این رفتار را تغییر دهیم، چه کارهایی باید صورت پذیرد.

برای این‌که بخواهیم این رفتار را اصلاح کنیم باید نخست ببینیم انگیزه‌‌های افرادی که این رفتار را از خود بروز می‌دهند چیست که امروز این پوشش و آرایش را می‌‌بینیم؟ خانمی که مقداری از موی خویش را بیرون می‌‌گذارد یا مثلاً لباس تنگی می‌‌پوشد و آرایش می‌‌کند، براساس چه منطقی این کار را انجام می‌دهد؟ در واقع، افراد براساس فهم و درک خودشان سعی می‌‌کنند که بهترین تصمیم را بگیرند. یعنی این فرد زمانی‌‌که این پوشش را دارد، فکر می‌‌کند که این بهترین حالت است که با این وضعیت بیرون می‌آید. یک بخشی از این افراد ممکن است این‌گونه تصور کنند که اگر با این پوشش در جامعه ظاهر شوند از احترام و منزلت بیشتری برخوردارند. در این‌جا باید عواطف و علائق اجتماعی را نسبت به این مسئله اصلاح کنیم.

مسئله‌ی دیگر درباره‌ی استفاده از این نوع پوشش این است که فرد با این پوشش خود را در مسائل اقتصادی و معیشتی موفق‌‌تر ببیند. یعنی احساس می‌‌کند که مثلاً اگر با این پوشش نیاید ممکن است مثلاً مدیر و یا کارفرمایش آن را نپسندد. این‌ها واقعیت‌‌‌‌هایی است که اگر کنکاش کنیم، این رفتارهای غلط پوششی و آرایشی را می‌توان با آن‌ها تحلیل کرد. بنابراین بخشی از افرادی که رفتار ناشایست پوششی و آرایشی را دارند ناشی از فرهنگ اقتصادی آن‌ها است؛ یعنی شخص می‌‌خواهد با این پوشش صاحب شغل شود. بخشی‌‌ نیز ناشی از فرهنگ عاطفی و حب و بغض‌‌هاست؛ یعنی این‌طور می‌‌پوشد
که مورد توجه بیشتر، مورد محبت و علاقه‌ی بیشتر قرار بگیرد.

بنابراین ما اگر بخواهیم کسانی که این رفتار را بروز می‌‌دهند، رفتار دیگری داشته باشند باید دلایل و انگیزه‌‌های افراد را به درستی بشناسیم و انگیزه‌‌های آن‌ها را تحلیل کنیم و متناسب با آن، برنامه‌‌ریزی اصلاح اطلاعات و گرایش‌‌های افراد را تنظیم نماییم. اگر به این نحو عمل کنیم، می‌‌توان امید به اصلاح داشت. البته راه دیگری را نیز می‌‌توان انتخاب کرد و آن برخورد انتظامی با این مسئله است. این راه‌حل ممکن است به صورت موقت شرایط را بهبود بخشد ولی معمولاً تغییر در گرایش‌‌های فردی و اجتماعی ایجاد نمی‌‌کند.