1388/05/20
یادداشت
الگوی رهبری فرهنگی
دکتر علی عسکری
چند سالی است که رهبر انقلاب در آستانهی سال نو شمسی بر اساس دغدغههای نظام اسلامی یا نیازهای فرهنگی و سیاسی جامعه، نامی برای سال جدید برمیگزینند و از یکایک مردم و مسؤولان میخواهند به این نامگذاری و عمل به محتوای آن پایبند باشند. این سنت حسنه که برگرفته از نیازها و ضرورتهای امروزین انقلاب اسلامی و جامعهی ماست از چند منظر قابل تأمل و بررسی است.
در ابتداییترین سطح تحلیل میتوان این نامگذاری را به منزلهی "دستور مستقیم" رهبری دانست که در بردارندهی جهتِ کلانِ مورد نظر برای دستگاههای حکومتی است و به این شکل در آستانهی سال جدید به آنها ابلاغ میگردد. این تحلیل هرچند غلط نیست اما پذیرش آن به سادگی و بدون توجه به سایر ابعاد متصور، فروکاستن نقش و جایگاه فرهنگی رهبری و تنها تکیه بر وجوه حکومتی ایشان است.
در سطح بعدی تحلیل، ارزیابی موضوع با چارچوب "رهبری فرهنگی" جامعه و نظام اسلامی مطابقت دارد و اینگونه نامگذاریها یک نوع "سیاستگذاری فرهنگی" برای حاکمیت و القای جهت فرهنگی به مردم در نظر گرفته میشود؛ یعنی رهبری هم در سطح حاکمیتی و هم در سطح امامت امت اسلامی به تعیین وظیفهی نهادهای حکومتی و آرمانآفرینی در لایهی فرهنگ عمومی میپردازند.
اگر تحلیل دوم را دقیقتر و جامعتر بدانیم در آن صورت بر نقش رهبریِ فرهنگیِ رهبر انقلاب تکیه نمودهایم و آن را بر سایر نقشهای حکومتی ایشان مقدم داشتهایم. اما آیا واقعاً میتوان رابطهی رهبری فرهنگی با فرهنگ عمومی را در مؤلفههایی چون نامگذاری سالها جست و جو کرد؟
برای یافتن پاسخی درخور این پرسش، لازم است اشارهای به ابعاد موضوع رهبری فرهنگی داشته باشیم. هرچند از سالیانی بیش از یکدهه تفاوتهای میان مدیریت و رهبری مورد توجه محافل علمی قرار گرفته است اما بررسی این امر در حوزهی فرهنگ و مدیریت فرهنگی قطعاً نیازمند تأمل بیشتری است؛ چرا که در این عرصه سروکار ما غالباً با مفاهیم است تا تعاریف؛ و ناگزیر دقت و هوشمندی بیشتری باید داشت.
تفاوت رهبری و مدیریت
گروهی معتقدند رهبری فرهنگی یعنی فعالیتهایی که مردم را برای تلاش مشتاقانه در جهت اهداف متعالی فرهنگی جامعه، تحت تأثیر قرار میدهد و در تفاوت رهبری و مدیریت نیز گفته شده که رهبری یعنی نفوذ در دیگران برای نیل به هدف، ولی اگر این نفوذ برای نیل به اهداف سازمانی باشد، آن را مدیریت مینامند.
این برداشت از رهبری به مثابه هدایت فکری، اعتقادی و فرهنگی بهخوبی نشانگر تفاوت مدیریت فرهنگی و رهبری فرهنگی است. به عبارت دیگر تفاوت اصلی این دو را باید در مؤلفههای تربیتی و رشدآفرین فکری و فرهنگی آنها جستجو کرد.
بنابراین رهبری فرهنگی یک جامعه، همواره در اختیار کسانی است که علاوه بر شناخت دقیق فرهنگ ملی، در حوزهی فرهنگ عمومی دو اصل مهم را مورد توجه قرار دهند: نخست کسب مرجعیت فکری- فرهنگی از راه گفتمانسازی و سپس تعالی بخشی از راه آرمان آفرینی.
1. گفتمانسازی
یکی از ویژگیهای رهبران مقتدر در هر جامعهای خلق گفتمانهای مسلط اجتماعی است. گفتمان مسلط فرهنگی هر جامعه نیز که تعیینکنندهی فضای کلی تعاملهای فرهنگی و اجتماعی است، باید از سوی رهبران تعیین گردد یا به عبارت دیگر هر کس بتواند آفریننده و جهتدهنده به این گفتمان باشد، رهبر فرهنگی جامعه است.
خلق یک گفتمان علاوه بر وجوه فکری و فرهنگی که الزاماً بر پایههای یک جهانبینی روشن و مشخص بنا شده، در عرصهی اجتماعی بیشتر معطوف به فرآهمآوری فضایی است که علاوه بر ویژگیهای فکری دربردارنده "تفوق فرهنگی" است. بنابراین گفتمان مسلط همانی است که در عرصهی فرهنگ عمومی به مرجعیت فرهنگی رسیده و اغلب روابط و مناسبات فرهنگی بر اساس مؤلفههای آن شکل میگیرد.
به نظر میرسد علاوه بر همهی تلاشهای رهبر انقلاب برای اصلاح و ارتقاء وضعیت فرهنگی موجود، نامگذاری سالانه یکی از اضلاع تدابیر ایشان برای ترسیم گفتمان مسلط فرهنگی- اجتماعی باشد که در صورت برخورد صحیح مدیران فرهنگی با آن، میتوان انتظار داشت در یک دورهی زمانی چندساله، اندک اندک به مرجعیت فکری- فرهنگی به ویژه در عرصهی راهبری فرهنگ عمومی بیانجامد.
2. آرمانآفرینی
در دستهبندی عوامل اقتدار رهبران گفته شده که دو نوع اقتدار، رهبران را در انجام رسالتهای خویش یاری میرساند: اول اقتدار ناشی از تواناییهای شخصی و دوم اقتدار ناشی از جایگاه حکومتی. در اندیشهی سیاسی اسلام اما عامل سومی هم وجود دارد که از قضا از دو عامل پیشین با اهمیتتر است و آن اتصال و ارتباط معنوی رهبری با خداوند متعال و عالم غیب است. بنابراین فراتر از دو عامل پیشگفته، رهبر نظام اسلامی همواره از یک اقتدار معنوی آرمانآفرین و برانگیزاننده برخوردار است.
در نظام اسلامی که برخوردار از جهانبینی مشخص و مستدلی است و آرمانهای متعالی دارد، توجه دادن به آرمانها و خلق مفاهیم نو به نو از میان آنها میتواند به آفرینش افقهای روشن در میان گیر و دار روزمرگیها بیانجامد. به همین سبب هنر خلق اندیشه و آرمان متعالی را میتوان مهمترین ویژگی فرهنگی رهبری و از اساسیترین مؤلفههای تمایز رهبری فرهنگی در نظام اسلامی با سایر نظامها دانست.
یکی از تفاوتهای اساسی مدیر و رهبر فرهنگی هم در همین خصلت است. مدیران معمولاً به دلیل ویژگی عملیاتی خود پس از مدت کوتاهی عملزده و تسلیم واقعیتهای موجود میشوند اما رهبران فرهنگی پیوسته از آرمانها دفاع میکنند و درصدد تغییر شرایط به نفع آرمانها هستند. درعین حال آنها میپذیرند که راه رسیدن به آرمانها راهی سخت و دشوار است و هیچگاه نباید تسلیم موانع شد؛ به تعبیر امام راحل(ره) تأخیر در رسیدن به اهداف دلیل عدول از آنها نیست.
اگر جامعه آرمان متعالی نداشته باشد، در پیچ و خم روزمرگی متوقف خواهد شد و هیچگاه به قلهی تعالی نخواهد رسید. بنابراین به نظر میرسد مهمترین ویژگی فرهنگی رهبری، زدودن این رخوت از جامعه و حرکت دادن مردم به سوی آرمانها، در چارچوب فرهنگ عمومی است. نباید فراموش کرد که در طول تاریخ از رهبرانی که جامعه را حرکت دادهاند و بذر امید و شادابی و ایمان به پیشرفت را در دلها کاشتهاند، به نیکی یاد شده. آنها به گواهی مردم خویش حتی در طول قرنهای پس از مرگشان اقتدار معنوی خود را حفظ کردهاند.
با این نگاه، نامگذاری سالانه را میتوان مصداقی از آرمانآفرینی رهبری برای حرکت دادن و ایجاد امید و نشاط به جامعه دانست. آرمانی بودن افق نگاه رهبری البته به معنای چشم بستن بر حقایق جامعه و فضای بینالمللی فرهنگ نیست، بلکه مقصود آن است که رهبری همچنان که آرمانی میاندیشد، در حوزهی عمل و تدبیر نیز واقعیتهای امروزین جامعه را در نظر دارد.
جامعه و مردم هیچگاه در فضای انتزاعی به سر نمیبرند. رهبران مقتدر نیز میدانند که ضمن پاسداشت آرمانهای متعالی فرهنگی باید ناظر به مسائل و مشکلات زندگی روزمره و نیازها و ضرورتهای جامعه و فرهنگ عمومی تصمیمگیری کنند. با بررسی عناوین انتخابی رهبر برای سالهای گذشته بهخوبی میتوان متوجه این واقعیت شد که هرکدام ناظر به یک مسئلهی اجتماعی و فرهنگی و تلاش برای سامان دادن به آن طراحی شده است. به نظر میرسد سالهای پیامبر اعظم(ص)، امیرالمؤمنین(ع) و عزت و افتخار حسینی(ع) برای الگوگیری از وجود مبارک پیامبر و ائمه علیهمالسلام در زندگی اجتماعی؛ سال انضباط اجتماعی برای جلب توجه مردم به رعایت نظم و قانون متناسب با الزامات زندگی اجتماعی؛ سال نوآوری و شکوفایی برای جلب توجه نخبگان به خلق و آفرینش افقهای جدید و حفظ نشاط اجتماعی در لایههای گوناگون مردم و سال اصلاح الگوی مصرف برای عنایت بیشتر به حفظ و نگهداری منابع ملی و برحذر داشتن مردم از مصرف بیرویهی منابع و امکانات به این نامها منتسب شدهاند.
چنان که ملاحظه میشود، همهی این موارد جزء ضرورتها یا آسیبهای فرهنگی- اجتماعی جامعهی امروز ایران اسلامی هستند. اگر عناوین این چند سال کنار هم قرار گیرند ما را به گونهای از آسیبشناسی عمومی وضعیت فرهنگی رهنمون میسازند. با اینهمه، باید در مورد اهداف و ضرورتهای این نامگذاریها بیشتر تأمل نمود و همزمان آنها را با اقتضائات دههی عدالت و پیشرفت تحلیل کرد.