1388/02/12
بخشهایی از مصاحبهی آیتالله خامنهای در مورد استاد شهید مطهری
بخشهایی از مصاحبهی آیتالله خامنهای در مورد استاد شهید مطهری
سؤالی که میتوان مطرح کرد در این فرصت نقش شهید مطهری در خنثی کردن توطئهی خطرناک جدایی روحانی و دانشگاهی است. حضرتعالی میدانید که یکی از آن مبانی قلع و قمع رضاخانی این بود که بین این دو قشر جدایی بیندازد. .. نظر جنابعالی در نقشی که آقای مطهری داشتند در خنثی کردن این توطئه چیه؟ ایشان چه کردند در مقابل این توطئه و ارزیابی چگونه میکنید کار ایشان را؟
بله، این یکی از نقاط برجستهی شخصیت شهید مطهری رضواناللَّهتعالیعلیه هست. به نظر من مرحوم مطهری {از دو، یعنی} با دو ابزار با دو وسیله میتوانستند تفاهم و نزدیکی بین دو قشر روحانیون و تحصیلکردههای جدید را به وجود بیاورند. یکی تلاش عملی و دیگری غنای شخصیت خودش ایشان. از لحاظ تلاش عملی خب ایشان در دانشگاه درس گرفتند، با دانشجوها انس پیدا کردند، در مجامع تحصیلکردهها، مهندسین، پزشکان شرکت کردند، به عنوان یک قطب و ملجأ و پناهی برای تحصیلکردههای جدید شدند - همانطور که شما در مورد خودتان احساساتتان را بیان کردید - بله، واقعاً همینجور بود آن زمانها، هزاران دانشجو و فارغالتحصیل و کسانی که توی مسائل فرهنگ جدید درس خوانده بودند و تحصیل کرده بودند آقای مطهری را به عنوان یک ملجأ، یک پناه، یک ملاز، یک آدمی که حرفشان را میفهمد، میتواند دردهایشان را علاج کند، سؤالاتشان را پاسخ بدهد، به او نگاه میکردند و اینها.
ایشان نوشتههایش، سخنرانیاش در رادیو در آن سالهای اوائل، بعد هم سخنرانیهای گوناگونش در دانشگاههای مختلف، سراسر کشور در این خط بود؛ و شاید بتوانم بگویم ایشان موفقترین چهرهی روحانی در میان محیطهای فرهنگ جدید بود، یعنی در دانشگاهها و حول و حوش دانشگاهها؛ مثل تحصیلکردهها و فارغالتحصیلها. موفقترین چهره بود، یعنی هیچکدام از این چهرههای تقریب بین روحانی و دانشگاه به قدر ایشان در این جهت موفق نبودند و ایمان {چیزها را} آن تحصیلکردههای جدید را جلب نکرده بودند.
دومی غنای شخصیت خود ایشان بود؛ میدانید یکی از چیزهایی که بین این دو قشر را جدا کرده بود این بود که این دو قشر را به هم بیاعتقاد کرده بودند. تحصیلکردههای جدید فارغالتحصیل حوزهی علمیه را یک آدم باسواد نمیدانستند، اصلاً آنچه را که او بلد بود آن را سواد نمیدانستند، به حساب نمیآوردند، علم نمیدانستند. روحانی در عرف و فرهنگ غربی تزریق شدهی به یک عدهی از تحصیلکردههای ما یک عنصر بیسواد و پرمدعایی بود و به حساب میآمد که اصلاً تضییع وقت بود که انسان با او بنشیند حرف بزند یا خودش را به او نزدیک کند، یعنی او را اصلاً قابل نمیدانستند که یک چهرهی یک شخصی بداند او را.
متقابلاً تحصیلکردهی حوزه علمیه تحصیلکردههای دانشگاهی را با همین چشم نگاه میکرد. علاوه بر اینکه حالا بیدین میدانست آنها را جاهل و عامی هم میدانست. یعنی اهل علم و عوام یک تقسیمی بود در حوزههای علمیه که مردم دنیا دو قسم بودند، یک قسم اهل علم، یک قسم عوام؛ و اهل علم یعنی آنی که تحصیلکردهی حوزه است و عوام یعنی آن کسی که تحصیلکردهی حوزه نیست؛ حالا تحصیلکردهی هر جای دیگر هم میخواهد باشد. دو قشری که هر دو اهل علمند، هر دو اهل تحصیلاتند، هر دو با مغز و با تفکر و تعقل سر و کار دارند و همدیگر را بیسواد میدانند، شما طبیعی است که فرض کنید اینها اصلاً به هم نزدیک نشوند، با هم آشنا نشوند.
مرحوم مطهری جزو شخصیتهایی بود، جزو پیشروان کاروان تقریب روحانی و دانشجو بود که با قوّت و صلابت شخصیت علمی خودش مخاطبین خودش را متواضع کرد در مقابل خود. یعنی هنگامی که ایشان وارد دانشگاه شد و افرادی در رشتههای مختلفِ متناسب با شخصیت آقای مطهری وقتی با ایشان برخورد کردند، از ایشان استفهام کردند، با ایشان مسألهای را مطرح کردند، با یک مغز بزرگ، با یک اندیشهی عمیق، با یک ذهن باز مواجه شدند. یک مرد متفکر قوی صاحبنظر که در - رشتهاش فلسفه و فقه بود، ولی بعد جامعهشناسی مطالعه کرده بود، اقتصاد مطالعه کرده بود، فلسفههای اروپایی را مطالعه کرده بود و افرادی از متخصصین و صاحبنظران این رشتهها به خود جذب کرده بود - ایشان در این اواخر یک درس جامعهشناسی اسلامی یا ... فلسفهی تاریخ، بله فلسفهی تاریخ داشت، که خب یک عدهای از افراد صاحبنظر، اساتید فن، اساتید بههرحال درس ایشان شرکت میکردند که خود ایشان برای من نقل کردند که دو تا درس ایشان داشتند میگفتند یکی دانشجوها شرکت میکنند یکی اساتید، این درسی بود که اساتید شرکت میکردند.
فلسفهی هِگِل را مثلاً ایشان آنچنان قوی و خوب آگاه بود و فراگرفته بود با آن قوّت علمیای که داشت که خب کسانی که توی این رشتهها، توی این معقولات کار میکردند شخصیت ایشان را و ارزش ایشان را درک میکردند. پس شخصیت علمی و قوی مرحوم شهید مطهری هم بیشترین تأثیر را در نزدیکی این دو قشر داشت. یعنی وقتی که تحصیلکردههای جدید نگاه میکردند میدیدند اِ، یک روحانی عالمِ متفکرِ فاضلی مثل شهید آقای مطهری را در مقابل خودشان دارند.
از طرفی وقتی که در حوزههای علمیه - که خب شخصیت آقای مطهری در حوزهها واضح بود برای بیشتر افرادی که در حوزهها بودند - وقتی میدیدند ایشان دل به قشر تحصیلکردهی جدید بسته و با اینها سر و کار دارد آنها هم یک حالت تقارب و تفاهمی برایشان به وجود میآمد. پس بنابراین آقای مطهری نه فقط با ابزارها و طراحیها و به اصطلاح ابتکار و تدبیر خودش توانست این تقارب را به وجود بیاورد، بلکه با شخصیت خودش بیشترین سهم و نفع را در این کار داشت.
ایشان نوشتههایش، سخنرانیاش در رادیو در آن سالهای اوائل، بعد هم سخنرانیهای گوناگونش در دانشگاههای مختلف، سراسر کشور در این خط بود؛ و شاید بتوانم بگویم ایشان موفقترین چهرهی روحانی در میان محیطهای فرهنگ جدید بود، یعنی در دانشگاهها و حول و حوش دانشگاهها؛ مثل تحصیلکردهها و فارغالتحصیلها. موفقترین چهره بود، یعنی هیچکدام از این چهرههای تقریب بین روحانی و دانشگاه به قدر ایشان در این جهت موفق نبودند و ایمان {چیزها را} آن تحصیلکردههای جدید را جلب نکرده بودند.
دومی غنای شخصیت خود ایشان بود؛ میدانید یکی از چیزهایی که بین این دو قشر را جدا کرده بود این بود که این دو قشر را به هم بیاعتقاد کرده بودند. تحصیلکردههای جدید فارغالتحصیل حوزهی علمیه را یک آدم باسواد نمیدانستند، اصلاً آنچه را که او بلد بود آن را سواد نمیدانستند، به حساب نمیآوردند، علم نمیدانستند. روحانی در عرف و فرهنگ غربی تزریق شدهی به یک عدهی از تحصیلکردههای ما یک عنصر بیسواد و پرمدعایی بود و به حساب میآمد که اصلاً تضییع وقت بود که انسان با او بنشیند حرف بزند یا خودش را به او نزدیک کند، یعنی او را اصلاً قابل نمیدانستند که یک چهرهی یک شخصی بداند او را.
متقابلاً تحصیلکردهی حوزه علمیه تحصیلکردههای دانشگاهی را با همین چشم نگاه میکرد. علاوه بر اینکه حالا بیدین میدانست آنها را جاهل و عامی هم میدانست. یعنی اهل علم و عوام یک تقسیمی بود در حوزههای علمیه که مردم دنیا دو قسم بودند، یک قسم اهل علم، یک قسم عوام؛ و اهل علم یعنی آنی که تحصیلکردهی حوزه است و عوام یعنی آن کسی که تحصیلکردهی حوزه نیست؛ حالا تحصیلکردهی هر جای دیگر هم میخواهد باشد. دو قشری که هر دو اهل علمند، هر دو اهل تحصیلاتند، هر دو با مغز و با تفکر و تعقل سر و کار دارند و همدیگر را بیسواد میدانند، شما طبیعی است که فرض کنید اینها اصلاً به هم نزدیک نشوند، با هم آشنا نشوند.
مرحوم مطهری جزو شخصیتهایی بود، جزو پیشروان کاروان تقریب روحانی و دانشجو بود که با قوّت و صلابت شخصیت علمی خودش مخاطبین خودش را متواضع کرد در مقابل خود. یعنی هنگامی که ایشان وارد دانشگاه شد و افرادی در رشتههای مختلفِ متناسب با شخصیت آقای مطهری وقتی با ایشان برخورد کردند، از ایشان استفهام کردند، با ایشان مسألهای را مطرح کردند، با یک مغز بزرگ، با یک اندیشهی عمیق، با یک ذهن باز مواجه شدند. یک مرد متفکر قوی صاحبنظر که در - رشتهاش فلسفه و فقه بود، ولی بعد جامعهشناسی مطالعه کرده بود، اقتصاد مطالعه کرده بود، فلسفههای اروپایی را مطالعه کرده بود و افرادی از متخصصین و صاحبنظران این رشتهها به خود جذب کرده بود - ایشان در این اواخر یک درس جامعهشناسی اسلامی یا ... فلسفهی تاریخ، بله فلسفهی تاریخ داشت، که خب یک عدهای از افراد صاحبنظر، اساتید فن، اساتید بههرحال درس ایشان شرکت میکردند که خود ایشان برای من نقل کردند که دو تا درس ایشان داشتند میگفتند یکی دانشجوها شرکت میکنند یکی اساتید، این درسی بود که اساتید شرکت میکردند.
فلسفهی هِگِل را مثلاً ایشان آنچنان قوی و خوب آگاه بود و فراگرفته بود با آن قوّت علمیای که داشت که خب کسانی که توی این رشتهها، توی این معقولات کار میکردند شخصیت ایشان را و ارزش ایشان را درک میکردند. پس شخصیت علمی و قوی مرحوم شهید مطهری هم بیشترین تأثیر را در نزدیکی این دو قشر داشت. یعنی وقتی که تحصیلکردههای جدید نگاه میکردند میدیدند اِ، یک روحانی عالمِ متفکرِ فاضلی مثل شهید آقای مطهری را در مقابل خودشان دارند.
از طرفی وقتی که در حوزههای علمیه - که خب شخصیت آقای مطهری در حوزهها واضح بود برای بیشتر افرادی که در حوزهها بودند - وقتی میدیدند ایشان دل به قشر تحصیلکردهی جدید بسته و با اینها سر و کار دارد آنها هم یک حالت تقارب و تفاهمی برایشان به وجود میآمد. پس بنابراین آقای مطهری نه فقط با ابزارها و طراحیها و به اصطلاح ابتکار و تدبیر خودش توانست این تقارب را به وجود بیاورد، بلکه با شخصیت خودش بیشترین سهم و نفع را در این کار داشت.
به نظر شما علت چی بود که ضد انقلاب در آغاز پیروزی استاد مطهری را به عنوان نخستین چهره از روحانیون بزرگ برای ترور انتخاب کرد؟
البته من نمیتوانم مطمئن باشم که ضد انقلاب با یک معرفت کامل دنبال این مسأله رفته و به طور حساب شده این قضیه را پیگیری کرده. خب آن روز یقیناً به هر یک از چهرههای معروف و مؤثر روحانی دست پیدا میکردند این کار را میکردند؛ اما اگر آگاهانه به سراغ این انتخاب رفته باشند حقاً باید گفت که درست فهمیده بوده.
مرحوم شهید مطهری یک عنصر مؤثری بود برای حفظ تداوم خط اسلام و غلبهی او بر این انقلاب. از اولی که این انقلاب داشت پیروز میشد - هنوز حتی قبل از پیروزی - عدهای بودند که مصراً میخواستند صفت اسلامی را از این انقلاب بگیرند، و بعد از آنی هم که انقلاب به پیروزی رسید از اولین لحظات کسانی بودند که در این خط حرکت میکردند، و کسانی هم که این فکر را داشتند همه جزو آن بیاعتقادها و ملحِدهای آشکار و صریح نبودند، بلکه کسانی هم بودند که علیالظاهر مسلمان هم بودند، داعیهی ضد اسلامی هم نداشتند، اما علیالباطن به هیچوجه تحمل نمیتوانستند بکنند تفکر اسلامی را، آن هم تفکر فقاهتی اسلامی را.
طبیعی است که آقای مطهری با حساسیتهایش، با آگاهیاش، با بصیرتش، با علم فراوانش، با آن حالت خاصی که به تعبیر شما خط شکنی باید گفت در مقابل توطئهها و مثلاً حرکتهای ضد اسلامی و موذیانه، با حساسیتش روی التقاط و حرکت التقاط - که حرکت التقاط یکی از خطرناکترین حرکات در اینگونه مواقع هست. یعنی هنگامی که نهضت به پیروزی میرسد تازه نوبت تعبیر و توجیههای علیالظاهر اسلامی و علیالباطن غیر اسلامی است که همین التقاط معنا میدهد - با این خصوصیاتی که آقای مطهری داشت یک خطر بزرگی برای {این} همهی این جناحها بود؛ این جبههی متحده، کفر و نفاق و الحاد و استکبار و اینها اگر میخواستند یک انسانی را که از همهی جوانب یک مانع بزرگی در مقابل آنها محسوب میشود و دست هم راحت به آن میرسد پیدا کنند آقای مطهری رضواناللَّهتعالیعلیه بود.
در ابعاد شخصیت این بزرگوار آن جنبهی عرفانی و اخلاقی شهید مطهری هم بایستی مطرح بشود؛ که خب واقعاً فصول بسیار شورانگیزی در زندگی این شهید عزیز دارد که در آن قسمت هم بد نیست که صحبتی بشود حالا یا جنابعالی خاطرهای بگوئید یا من یک چیزی به یادم بیاید بگویم مناسب هست.
مرحوم مطهری رضواناللَّهعلیه یک انسانی بود که علیرغم ظاهری که به او این رقتها و لطافتها خیلی در آن حالت استدلال و مثلاً منطقی برخورد کردن با مسائل نمیآمد و تصور نمیشد باطن بسیار رقیق و لطیفی داشت.
یک وقتی ایشان در حدود سالهای شاید نمیدانم 52 - 53 آن وقتها بود به یک مناسبتی ایشان میگفتند که من مایل هستم که یک فرصتی پیدا کنم و کارهای دانشگاهی و درسی و اینها را بگذارم کنار و بروم قم و آنجا حالا تعبیری که ایشان میکردند شاید مثلاً این بود که مثلاً خدا را ببینم یا {حق را} مثلاً به لقاء حق برسم، یک تعبیر اینجور چیزی داشت، که مقصود ایشان این بود که بروند آنجا و کار فرهنگی و فکری اینجوری و توأم با خلوت مناسبِ با عبادت و ریاضت و توجه و اینها داشته باشند؛ یک چنین روحی ایشان داشت.
مرد بسیار رقیق و ظریفی بود، به شدت تحت تأثیر هیجانات عرفانی و معنوی قرار داشت؛ با دیوان حافظ و اشعار عرفانی مأنوس بود، با قرآن ایشان زیاد مأنوس بود، تصور میکنم اینجور بود که هر شب ایشان تا یک مقداری قرآن نمیخواندند نمیخوابیدند، این را من دیده بودم البته در تعدادی از سفرهایی که ایشان [به] مشهد داشتند، یا با هم فریمان رفته بودیم، یا در مشهد با ایشان بودیم من دیده بودم که - بیتوته کرده بودیم با هم - دیده بودم که ایشان قبل از اینکه بخوابند حتماً قرآن میخواندند و میخوابیدند.
اهل تهجد بود، نماز شب با حالی میخواند. یک شب ایشان منزل ما بودند نصف شب از صدای گریهی ایشان خانوادهی ما از خواب پریده بود و اول ملتفت نشده بود که این چیه، بعد فهمیده بود که صدای آقای مطهری است، که ایشان نصف شب نماز شب میخواندند همراه با گریهی با صدایی که از مثلاً آن اتاق میشد صدای ایشان را شنید. یک چنین حالاتی داشت، و واقعاً یک صفایی {بر خانوادهی ایشان} حاکم است بر محیط خانوادهی ایشان یک صفا و معنویتی حاکم هست که این بر اثر همان حالت معنوی ایشان است، و خانوادهی ایشان، همسر محترمشان، فرندانشان یک حالت معنوی، یک توجهات عرفانی و معنوی را همهشان دارند که اصلاً محیط خانوادهشان اینجوری است، و این ناشی از توجهات این بزرگوار است.
من خیال میکنم بسیاری از توفیقات مرحوم مطهری رضواناللَّهعلیه بر اثر همین حالات بود، که برکات معنوی و آن حال و توجه و عبادت و عرفان و اینها ایشان را موفق کرده بود.
مرحوم شهید مطهری یک عنصر مؤثری بود برای حفظ تداوم خط اسلام و غلبهی او بر این انقلاب. از اولی که این انقلاب داشت پیروز میشد - هنوز حتی قبل از پیروزی - عدهای بودند که مصراً میخواستند صفت اسلامی را از این انقلاب بگیرند، و بعد از آنی هم که انقلاب به پیروزی رسید از اولین لحظات کسانی بودند که در این خط حرکت میکردند، و کسانی هم که این فکر را داشتند همه جزو آن بیاعتقادها و ملحِدهای آشکار و صریح نبودند، بلکه کسانی هم بودند که علیالظاهر مسلمان هم بودند، داعیهی ضد اسلامی هم نداشتند، اما علیالباطن به هیچوجه تحمل نمیتوانستند بکنند تفکر اسلامی را، آن هم تفکر فقاهتی اسلامی را.
طبیعی است که آقای مطهری با حساسیتهایش، با آگاهیاش، با بصیرتش، با علم فراوانش، با آن حالت خاصی که به تعبیر شما خط شکنی باید گفت در مقابل توطئهها و مثلاً حرکتهای ضد اسلامی و موذیانه، با حساسیتش روی التقاط و حرکت التقاط - که حرکت التقاط یکی از خطرناکترین حرکات در اینگونه مواقع هست. یعنی هنگامی که نهضت به پیروزی میرسد تازه نوبت تعبیر و توجیههای علیالظاهر اسلامی و علیالباطن غیر اسلامی است که همین التقاط معنا میدهد - با این خصوصیاتی که آقای مطهری داشت یک خطر بزرگی برای {این} همهی این جناحها بود؛ این جبههی متحده، کفر و نفاق و الحاد و استکبار و اینها اگر میخواستند یک انسانی را که از همهی جوانب یک مانع بزرگی در مقابل آنها محسوب میشود و دست هم راحت به آن میرسد پیدا کنند آقای مطهری رضواناللَّهتعالیعلیه بود.
در ابعاد شخصیت این بزرگوار آن جنبهی عرفانی و اخلاقی شهید مطهری هم بایستی مطرح بشود؛ که خب واقعاً فصول بسیار شورانگیزی در زندگی این شهید عزیز دارد که در آن قسمت هم بد نیست که صحبتی بشود حالا یا جنابعالی خاطرهای بگوئید یا من یک چیزی به یادم بیاید بگویم مناسب هست.
مرحوم مطهری رضواناللَّهعلیه یک انسانی بود که علیرغم ظاهری که به او این رقتها و لطافتها خیلی در آن حالت استدلال و مثلاً منطقی برخورد کردن با مسائل نمیآمد و تصور نمیشد باطن بسیار رقیق و لطیفی داشت.
یک وقتی ایشان در حدود سالهای شاید نمیدانم 52 - 53 آن وقتها بود به یک مناسبتی ایشان میگفتند که من مایل هستم که یک فرصتی پیدا کنم و کارهای دانشگاهی و درسی و اینها را بگذارم کنار و بروم قم و آنجا حالا تعبیری که ایشان میکردند شاید مثلاً این بود که مثلاً خدا را ببینم یا {حق را} مثلاً به لقاء حق برسم، یک تعبیر اینجور چیزی داشت، که مقصود ایشان این بود که بروند آنجا و کار فرهنگی و فکری اینجوری و توأم با خلوت مناسبِ با عبادت و ریاضت و توجه و اینها داشته باشند؛ یک چنین روحی ایشان داشت.
مرد بسیار رقیق و ظریفی بود، به شدت تحت تأثیر هیجانات عرفانی و معنوی قرار داشت؛ با دیوان حافظ و اشعار عرفانی مأنوس بود، با قرآن ایشان زیاد مأنوس بود، تصور میکنم اینجور بود که هر شب ایشان تا یک مقداری قرآن نمیخواندند نمیخوابیدند، این را من دیده بودم البته در تعدادی از سفرهایی که ایشان [به] مشهد داشتند، یا با هم فریمان رفته بودیم، یا در مشهد با ایشان بودیم من دیده بودم که - بیتوته کرده بودیم با هم - دیده بودم که ایشان قبل از اینکه بخوابند حتماً قرآن میخواندند و میخوابیدند.
اهل تهجد بود، نماز شب با حالی میخواند. یک شب ایشان منزل ما بودند نصف شب از صدای گریهی ایشان خانوادهی ما از خواب پریده بود و اول ملتفت نشده بود که این چیه، بعد فهمیده بود که صدای آقای مطهری است، که ایشان نصف شب نماز شب میخواندند همراه با گریهی با صدایی که از مثلاً آن اتاق میشد صدای ایشان را شنید. یک چنین حالاتی داشت، و واقعاً یک صفایی {بر خانوادهی ایشان} حاکم است بر محیط خانوادهی ایشان یک صفا و معنویتی حاکم هست که این بر اثر همان حالت معنوی ایشان است، و خانوادهی ایشان، همسر محترمشان، فرندانشان یک حالت معنوی، یک توجهات عرفانی و معنوی را همهشان دارند که اصلاً محیط خانوادهشان اینجوری است، و این ناشی از توجهات این بزرگوار است.
من خیال میکنم بسیاری از توفیقات مرحوم مطهری رضواناللَّهعلیه بر اثر همین حالات بود، که برکات معنوی و آن حال و توجه و عبادت و عرفان و اینها ایشان را موفق کرده بود.
جنابعالی میدانید که آقای مطهری یک شخصیت جامع بودند و شخصیت ایشان ابعاد گوناگونی داشت. ایشان به عنوان یک روحانی - روحانی مبارز - در درجهی اول شناخته شده بودند، فقیه بودند، فیلسوف بودند، استاد دانشگاه بودند، نویسنده بودند، خطیب و اهل منبر بودند؛ برای بنده بسیار مغتنم است که نظر جنابعالی را در این خصوص بدانم که از نظر شما تأثیر کدام یک از ابعاد شخصیت ایشان در جامعهی ما بیش از بقیهی ابعاد بوده و در درجهی اول شما وقتی نام آقای مطهری به میان میآید ذهنتان سراغ کدام یک از جنبههای شخصیت آقای مطهری میرود؟
تصور من این است که مرحوم آیتاللَّهمطهری رضواناللَّهعلیه به عنوان یکی از چهرههایی که در احیاء تفکر اسلامی بیشترین نقش را داشتند و جزو یکی از پرچمداران این بینش نوین اسلامی و طرح دوبارهی اسلام در فضای فرهنگ امروزی جهان باید به شمار بیاید. همینطور که میدانیم از صدوبیست سال یا صدوبیست، سی سال، سی، چهل سال پیش به این طرف متفکرینی پیدا شدند که اینها درصدد طرح دوبارهی اسلام و مطرح کردن معارف اسلامی در میان هیاهوی تبلیغاتی فرهنگ غربی - که فرهنگ جدید و مدرن به حساب میآمد - بودند؛ که از این قبیل شخصیتهای معروف مثل سیدجمالالدین شناخته شدند.
اینها را نسلهای امروز به عنوان مصلحین اجتماعی و مبارزین بزرگ و چهرههای فکری و سیاسی و انقلابی اسلام میشناسند؛ که همهی این خصوصیات را شما در سیدجمال مشاهده میکنید. هنر بزرگ سیدجمال در مبارزهی سیاسی او نبود، بلکه هنر بزرگ او در این بود که اسلام را به عنوان یک دین زنده و به عنوان یک مایهی زندگی و به عنوان یک مکتبی که یک نظام اجتماعی را در خودش دارد دوباره مطرح میکرد. تمام تلاش سیدجمال و حرکت او در آفاق اسلام از شرق تا غرب برای همین بود که میخواست این دوبارهنگری به اسلام را در جوامع اسلامی زنده کند، و آن حالتی را که در گذشته - سالیان دراز - بر افکار صاحبنظران اسلامی تحمیل شده بود - حالت خمودگی اسلامی - این را از بین ببرد. ما در میان متفکرین ایرانی و غیرایرانی - چه عرب، چه هندی و غیر اینها شاید تُرک - شخصیتهایی داشتیم که این خط را دنبال میکردند؛ چهرههای معروفی که بعضی از مؤلفین، بعضی از شعراء، بعضی از فلاسفه در این عصر جدید از این قبیل هستند.
من وقتی که نگاه میکنم به این چهرههای شناخته شدهی این ردیف، این روال، مرحوم شهید مطهری را یکی از برترین اینها به حساب میآورم؛ علت هم همین جامعیتی است که شما به آن اشاره کردید. این مرد یک فقیه بود، یعنی اسلام را وقتی میخواست تبیین کند و مسائل اسلامی را بیان کند از خودش چیزی مایه نمیگذاشت. اسلام را میشناخت، فقه اسلامی را بلد بود و همانطور که میدانید فقه اسلامی به معنای شیوهی استنباط احکام از منابع اولیه اسلام - یعنی کتاب و سنت - است، و فقیه آن کسی است که این شیوهی استنباط را بلد است؛ و درسی هم که برای فقاهت در حوزهها خوانده میشود در حقیقت درس آشنایی با این شیوه است. خب مرحوم مطهری یک مجتهد بود، یعنی این شیوه را به خوبی بلد بود. اینجور نبود که به دام افکار التقاطی شرقی یا غربی بیفتد، همچنانی که بسیاری از متفکرین مصلح و طرفدار تجدید حیات دوبارهی اسلام در آن دام افتادند.
یک فیلسوف بود - یعنی با معارف عمیق و استدلالی اسلام آشنابود - یک سخنور بود - یعنی میتوانست همهی آنچه را که بلد است به زبان بیاورد - یک نویسندهی بسیار خوب بود - یعنی میتوانست همهی آنها را بنویسد - تمام این جنبههایی که جنابعالی اشاره کردید واقعاً ابعاد یک شخصیت زبدهی برجسته بود که میتوان او را یکی از متفکرین و یکی از پرچمداران احیای تفکر اسلامی به شمار آورد.
اینها را نسلهای امروز به عنوان مصلحین اجتماعی و مبارزین بزرگ و چهرههای فکری و سیاسی و انقلابی اسلام میشناسند؛ که همهی این خصوصیات را شما در سیدجمال مشاهده میکنید. هنر بزرگ سیدجمال در مبارزهی سیاسی او نبود، بلکه هنر بزرگ او در این بود که اسلام را به عنوان یک دین زنده و به عنوان یک مایهی زندگی و به عنوان یک مکتبی که یک نظام اجتماعی را در خودش دارد دوباره مطرح میکرد. تمام تلاش سیدجمال و حرکت او در آفاق اسلام از شرق تا غرب برای همین بود که میخواست این دوبارهنگری به اسلام را در جوامع اسلامی زنده کند، و آن حالتی را که در گذشته - سالیان دراز - بر افکار صاحبنظران اسلامی تحمیل شده بود - حالت خمودگی اسلامی - این را از بین ببرد. ما در میان متفکرین ایرانی و غیرایرانی - چه عرب، چه هندی و غیر اینها شاید تُرک - شخصیتهایی داشتیم که این خط را دنبال میکردند؛ چهرههای معروفی که بعضی از مؤلفین، بعضی از شعراء، بعضی از فلاسفه در این عصر جدید از این قبیل هستند.
من وقتی که نگاه میکنم به این چهرههای شناخته شدهی این ردیف، این روال، مرحوم شهید مطهری را یکی از برترین اینها به حساب میآورم؛ علت هم همین جامعیتی است که شما به آن اشاره کردید. این مرد یک فقیه بود، یعنی اسلام را وقتی میخواست تبیین کند و مسائل اسلامی را بیان کند از خودش چیزی مایه نمیگذاشت. اسلام را میشناخت، فقه اسلامی را بلد بود و همانطور که میدانید فقه اسلامی به معنای شیوهی استنباط احکام از منابع اولیه اسلام - یعنی کتاب و سنت - است، و فقیه آن کسی است که این شیوهی استنباط را بلد است؛ و درسی هم که برای فقاهت در حوزهها خوانده میشود در حقیقت درس آشنایی با این شیوه است. خب مرحوم مطهری یک مجتهد بود، یعنی این شیوه را به خوبی بلد بود. اینجور نبود که به دام افکار التقاطی شرقی یا غربی بیفتد، همچنانی که بسیاری از متفکرین مصلح و طرفدار تجدید حیات دوبارهی اسلام در آن دام افتادند.
یک فیلسوف بود - یعنی با معارف عمیق و استدلالی اسلام آشنابود - یک سخنور بود - یعنی میتوانست همهی آنچه را که بلد است به زبان بیاورد - یک نویسندهی بسیار خوب بود - یعنی میتوانست همهی آنها را بنویسد - تمام این جنبههایی که جنابعالی اشاره کردید واقعاً ابعاد یک شخصیت زبدهی برجسته بود که میتوان او را یکی از متفکرین و یکی از پرچمداران احیای تفکر اسلامی به شمار آورد.
مصاحبه پیرامون شهادت استاد مطهری 10/02/1363
در این رابطه:
فیلم این مصاحبه
کل: 8 مگابایت [لینک دانلود مستقیم] فرمت: wmv
قسمت اول: 3.5 مگابایت [لینک دانلود مستقیم] فرمت: wmv
قسمت دوم: 2.7 مگابایت [لینک دانلود مستقیم] فرمت: wmv
قسمت سوم: 2.5 مگابایت [لینک دانلود مستقیم] فرمت: wmv
سخنرانی آیتالله خامنهای در بزرگداشت شهید مطهری سال 66
گلولههای جهل / بازخوانی اندیشه و عملکرد گروه فرقان
فیلم این مصاحبه
کل: 8 مگابایت [لینک دانلود مستقیم] فرمت: wmv
قسمت اول: 3.5 مگابایت [لینک دانلود مستقیم] فرمت: wmv
قسمت دوم: 2.7 مگابایت [لینک دانلود مستقیم] فرمت: wmv
قسمت سوم: 2.5 مگابایت [لینک دانلود مستقیم] فرمت: wmv
سخنرانی آیتالله خامنهای در بزرگداشت شهید مطهری سال 66
گلولههای جهل / بازخوانی اندیشه و عملکرد گروه فرقان