1404/09/27
سرمقاله شماره ۱۸۰ روزنامه صدای ایران
دزدان دریایی قرن ۲۱

در میانهی جنگ آنگاه که اخبار و روایتهای گوناگون اوج میگیرند و خیز بر میدارند و حتی برخی متخصص رسانهای را در خود غرق میکنند - اخبار و روایتهایی که بعضاً حتی صحت و سقمشان هم مشخص نیست - سخن گفتن و روایت کردن از واقعیات، آنگونه که هستند نه آنگونه که دشمن آن را بازنمایی میکند، اهمیت و ضرورتی مضاعف پیدا میکند. البته نه به شکل آنچه که در هجوم اخبار و اطلاعاتی میبینیم و امکان رمزگشایی آنها برای مخاطب مشخص نیست بلکه به شکلی که اولویتها را به شیوهای منطقی برای مخاطب مشخص کند، ارتباط منطقی میان پدیدهها را تشریح کرده و توجه مخاطب به سمت و سویی رهنمون شود که در حالت عادی چندان مد نظر قرار نمیگیرند.«صدای ایران»، روزنامه اینترنتی رسانهی KHAMENEI.IR که از روزهای آغازین جنگ ۱۲ روزه رژیم صهیونی علیه ایران با مأموریتی که ذکر شد آغاز به کار کرد، حال و در زمان توقف آتش سعی دارد تا بهصورت روزانه همراه ملّت ایران باشد. محورهای مهم و مرتبط را از لابهلای سیل اخبار و اطلاعات درست و نادرست بیرون کشیده، سره را از ناسره جدا کرده و وضعیت راهبردی جمهوری اسلامی ایران را آنگونه که هست روایت کند. «صدای ایران» صدای ملّت ایران خواهد بود و راوی ایستادگی و مقاومت آنها.
صد و هشتادمین شماره «صدای ایران» به روح مطهر شهید مهدی کمالی تقدیم شده است.
این روزنامه اینترنتی هر شب حوالی ساعت ۲۲ در رسانهی KHAMENEI.IR منتشر خواهد شد.
سرمقاله
دزدان دریایی قرن ۲۱
«ذات آمریکا زورگویی، غارت منابع دیگر کشورها و خیانت به متحدان است.» این گزاره را میتوان یکی از مهمترین ارکان نظم حاکم بر عرصه بینالملل دانست. چرا که آمریکا خود را بازیگر نظمساز معرفی کرده و نوع رفتار این بازیگر قواعد نظام بینالملل را نیز از فردای پس از جنگ جهانی دوم پایهریزی کرده است.نگاهی به تاریخ پر از جنگ و مداخلهگری آمریکا نیز این گزاره را کاملاً اثبات میکند. در برهه کنونی جملهای که دونالد ترامپ رئیسجمهور آمریکا درباره ونزوئلا بر زبان آورد از آن دست گزارههایی است که گاه یک قرن تاریخ را در چند واژه خلاصه میکند. زمانی که رئیسجمهور آمریکا با صراحت میگوید «ونزوئلا حقوق نفتی ما را گرفت، ما آنجا نفت زیادی داشتیم و میخواهیم همه را پس بگیریم» دیگر با یک موضعگیری عادی سیاسی مواجه نیستیم، بلکه با لحظهای روبهرو هستیم که منطق پنهان قدرت، عریان و بیواسطه خود را نشان میدهد.
این سخنان ترامپ یک اشتباه زبانی یا بیملاحظگی سیاسی به شمار نمیرود بلکه اعتراف رسمی به ذهنیتی است که دههها سیاست خارجی آمریکا را هدایت کرده و اکنون بدون نقاب و بهصورت عریان خود را آشکار کرده است.
در این چارچوب، مسئله اصلی ونزوئلا نیست، بلکه تعریفی است که آمریکا از جهان و جایگاه خود در آن دارد. وقتی رئیسجمهور یک کشور مدعی میشود که منابع طبیعی کشوری دیگر «مال ما» بوده و باید «پس گرفته شود»، عملاً اصل مالکیت ملّتها بر سرزمین و ثروت خود را نفی میکند و جهان را به عرصهای برای تقسیم غنائم تبدیل میسازد.
این دقیقاً همان منطقی است که در قرن نوزدهم، استعمار کلاسیک را توجیه میکرد و قدرتهای امپریالیستی را به غارت آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین سوق داد. تفاوت امروز با آن دوران نه در ماهیت، بلکه صرفاً در ابزارها و زبان است.
در این میان آنچه ترامپ بیان میکند، شکل صریح و بیپرده همان سیاستی است که سالها با واژگانی چون «تحریم هوشمند»، «فشار حداکثری» و «حفاظت از نظم جهانی» پنهان میشد. وقتی آمریکا داراییهای کشورها را مسدود میکند، محمولههای نفتی را میدزد و مسیرهای انرژی را تحت کنترل نظامی قرار میدهد در واقع به شکل مدرن به همان «دزدی دریایی» دست میزند که زمانی در آبهای آزاد رخ میداد.
در این چارچوب، مفهوم دزدی دریایی دیگر یک تشبیه رسانهای یا شعار سیاسی نیست، بلکه توصیفی دقیق از رفتار ساختاری آمریکاست. دزدی دریایی کلاسیک بر این منطق استوار بود که هرکس قدرت بیشتری دارد حق تصاحب کشتی و محموله را خواهد داشت. امروز نیز همین منطق با لباسی رسمیتر در حال اجراست. توقیف نفتکشها به بهانه تحریم، مصادره پول ملّتها در بانکهای غربی و محرومسازی کشورها از دسترسی به منابع خود، همگی اشکال مدرن همان رفتار هستند که فقط شیوه اجرای آن تغییر کرده است.
اظهارات ترامپ همچنین یک پیام خطرناک اما روشن به جهان مخابره میکند. اگر امروز نفت ونزوئلا «حق آمریکا» تلقی میشود، فردا چه تضمینی وجود دارد که منابع طبیعی دیگر کشورها با همین منطق مورد ادعا قرار نگیرد.
نکته مهمتر آن است که این منطق را نباید به شخصیت خاص ترامپ تقلیل داد. تاریخ معاصر نشان میدهد که این رویکرد محدود به یک رئیسجمهور یا یک حزب نیست. دولتهای مختلف آمریکا با ادبیاتهای متفاوت اما با اهداف یکسان همین مسیر را دنبال کردهاند.
از اشغال عراق و کنترل منابع انرژی آن گرفته تا مداخله در لیبی و سوریه و اعمال فشار مستمر علیه ایران و ونزوئلا همگی در یک چارچوب تحلیلی قابل فهم است. در این میان تنها مزیت ترامپ برای کارشناسان و تحلیلگران این است که آنچه دیگران پنهان میکردند آشکارا بر زبان میآورد.
بنابراین تلاش برای جدا کردن ترامپ از ساختار قدرت در آمریکا نوعی تقلیل دادن واقعیت است. ترامپ یک مورد استثنا نیست و شکل صریح قاعده و اساس حاکم بر واشنگتن است. قاعدهای که بر اساس آن، آمریکا خود را مالک بالقوه منابع جهان میداند و هرگونه مقاومت در برابر این مالکیت را «غصب»، «تهدید» یا «بیثباتی» تلقی میکند. این نگاه، اساس ادعاهای واشنگتن درباره حقوق بینالملل و احترام به حاکمیت ملّی را به چالش میکشد و نشان میدهد که این مفاهیم تا زمانی معتبرند که با منافع قدرت مسلط تعارض نداشته باشند.
در کل باید تأکید کرد که تهدید ونزوئلا به غارت منابع و حملهی نظامی از سوی آمریکا و محاصرهی این کشور نمونه دیگری برای اثبات این گزارهی ابتدای متن است که بر غارتگری و زورگویی آمریکا تأکید دارد. ونزوئلا امروز تنها یک کشور تحت فشار نیست، بلکه نمونهای زنده از منطق سلطه آمریکاست. آنچه ترامپ در مورد منابع نفتی این کشور به زبان آورد هشدار روشنی است به همه کشورها که در نگاه واشنگتن، استقلال، جرم و منابع ملی غنیمتی برای مصادره است.

