• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1404/08/10
به مناسبت سالروز شهادت آیت‌الله قاضی طباطبایی

درباره کسی که ساواک او را «خمینی آذربایجان» نامید

 دهم آبان ۱۳۵۸، گروه فرقان دست به ترور آیت‌الله قاضی طباطبایی زد، مبارزی که رهبر معظم انقلاب درباره او فرمودند: «مرحوم آقای قاضی (رضوان الله علیه) را [...] از یاد نبریم؛ آن مرد بزرگ، مرد روشنفکر، مرد اهل قلم، اهل مبارزه، که ایشان هم بایستی همیشه در یادها زنده باشند. او اوّلین کسی بود که این‌جور در تبریز در موضع منبر انقلاب ایستاد [...] خیلی با آقای قاضی هم مقابله و معارضه شده بود. بنده قبل از انقلاب رفته بودم تبریز و اوضاع تبریز را میدانستم چه جوری است و آقای قاضی (رحمةالله‌علیه) هم خیلی رنج کشید. شهید اوّل محراب در تبریز آقای قاضی است.»(۱)
بخش «درس و عبرت تاریخ» رسانهKHAMENEI.IR ، به مناسب سالروز شهادت آیت‌الله قاضی طباطبایی در دهم آبان‌ماه ۱۳۵۸، فرازهایی از کارنامه وی در نهضت امام خمینی رحمه‌الله را مرور کرده است.

* ساواک او را خمینی آذربایجان نامید
پس از آنکه با رحلت آیت‌الله العظمی بروجردی؛ از سوی حوزه علمیه قم چهار مرجع، همطراز تلقی شدند، بسیاری از مردم منطقه آذربایجان مقلّد آیت‌الله شریعتمداری شدند که در آغاز نهضت روحانیت، خود از امضا کنندگان اعلامیه‌های مراجع بر علیه اقدامات ضدّ اسلامی شاه بود.

اما به مرور، شریعتمداری روی دیگری از سکّه را به نمایش گذاشت. از این رو، انقلابیون آذربایجان برای مسیر مبارزه به سراغ فردی رفتند که بیشترین نزدیکی فکری را به امام خمینی رحمه‌الله داشت. آیت‌الله سیّد محمدعلی قاضی طباطبایی که ساواک در سندی، او را «معروف به خمینی آذربایجان» معرفی می‌کند.(۲)

بر اساس اسناد به‌جای‌مانده، ساواک با دقت و وسواس بالا، رابطه آیت‌الله سیّد محمدعلی قاضی طباطبایی (معروف به آیت‌الله قاضی) و امام خمینی رحمه‌الله را زیر نظر داشت و آن را خطری جدّی برای رژیم پهلوی ارزیابی می‌کرد و تصریح داشت که او «از طرفداران سرسخت [امام] خمینی می‌باشد.»(۳)

نخستین تجربه مبارزاتی او به ۳۵ سال قبل از نهضت امام رحمه‌الله بازمی‌گردد. به دلیل اعتراض به سیاست‌های ضدّ اسلامی رضاخان، هنگامی که او ۱۶ سال داشت، به دستور حکومت به همراه پدرش ابتدا برای دو ماه به تهران و سپس برای یک سال به مشهد تبعید شد. در زمان غیبت آنها، حکومت پهلوی خانه خانواده‌اش را در تبریز تخریب کرد و بدون جبران خسارت، آن زمین را به خیابان تبدیل نمود.

او در سال ۱۳۱۹ برای ادامه تحصیل به قم رفت و در آنجا با امام خمینی رحمه‌الله آشنا و به ایشان علاقه‌مند شد و در سالهای حضور در قم، به دو درس «شرح منظومه» و «اسفار» ایشان می‌رفت. پس از ده سال تلمذ در قم، برای تکمیل تحصیلات به نجف رفت. سرانجام در سال ۱۳۳۱ به تبریز بازگشت و به یکی از چهره‌های علمی مطرح حوزه علمیه این شهر تبدیل شد.

* همگام با امام
اگرچه خاطرات بیانگر سابقه مبارزاتی وی است، اما یکی از اولین آثاری که از فعالیت او باقی است، به نوروز ۱۳۴۲ باز می‌گردد. خبر تحریم عید نوروز ۱۳۴۲ که توسط آیت‌الله سیّد محمدعلی قاضی طباطبایی به اطلاع مردم تبریز رسیده بود، موجب چنان حساسیتی از سوی ساواک شد که در دوم فروردین ۱۳۴۲، همزمان با حمله به فیضیه، مأموران شهربانی به مدرسه طالبیه هجوم بردند. «همان روز مجلس بزرگداشتی نیز در مسجد جامع تبریز واقع در طالبیه‌ ‌که از مدارس قدیمی و معروف تبریز است برگزار شد. [...] سپس با تظاهرات و سردادن شعار توسط طلاب مدرسه که در حدود چهارصد‌ ‌نفر بودند و جمع زیادی از مردم در حیاط مدرسه ادامه پیدا کرد، برنامه از پیش‌ ‌تعیین شده طلاب این بود که به مناسبت شهادت امام صادق علیه‌السلام بعد از مراسم، با همان‌ ‌حال عزاداری به بازار بیایند و ضمن عزاداری، انزجار خود را از اعمال حکومت اعلام‌ ‌کنند ولی مأموران دولتی که از برنامه مطلع شده بودند قبل از خروج طلاب و مردم، به‌ ‌مدرسه هجوم آوردند و با آنها درگیر شدند و تعداد زیادی از طلاب و مردم را زخمی و‌ ‌مجروح کردند که جمعی در حدود بیست نفر روانه بیمارستان شدند. [...] تعداد زیادی از طلاب را که در سن سربازی‌ ‌بودند با خودشان بردند و مابقی طلاب را که نوجوان و کم سن و سال بودند از مدرسه‌ ‌بیرون کردند و برای مدت چند ماه تقریباً درب مدرسه طالبیه و مسجد جامع را به روی‌ ‌مردم بستند.‌»(۴) مدرسه طالبیه، همان مدرسه‌ای بود که آیت‌الله قاضی مقدمات خود را در آن خوانده بود.

انعکاس این موضوع تا آنجا بود که وقتی امام خمینی رحمه‌الله به مناسبت آزادی خود، ۲۶ فروردین ۱۳۴۳ در مسجد اعظم قم به سخنرانی و تحلیل نهضت پرداختند، هجمه به مدرسه طالبیه را در کنار هجمه به مدرسه فیضیه مطرح کردند.(۵)

مدرسه طالبیه به مرور به یک نماد تبدیل شد؛ آنچنان که آیت‌الله خامنه‌ای در دومین سال ریاست جمهوری به بازدید از آن رفت و آن را چنین توصیف کرد: «بزرگترین مسجد یک شهر، قدیمى‌ترین بناى معمور، در روال مسجد و معبد و مجمع مردم و در کنار بازار عظیم تبریز و آن وقت صحن این مسجد یک مدرسه، آن هم بزرگترین، قدیمى‌ترین و معروفترین مدرسه‌ى یک شهر [...] چند سال قبل، قبل از پیروزى انقلاب، که آمدیم این‌جا و کاملاً این مدرسه را من دیدم، این مسجد را زیارت کردم.»(۶) آن سفر، ده سال پس از حمله ساواک بود: «در حدود سال پنجاه‌ودو بود، با پدرم آمدیم تبریز و ایشان که دوران جوانى خودش را در این مدرسه و در این مسجد و در این حول و حوش سپرى کرده بود با دقت و ریزبینى مخصوصى جزئیات این مراکز را [...] براى من شرح مى‌داد.»(۷)

تعطیلی مدرسه طالبیه نه تنها موجب دلسردی مردم نشد، که به سرعت خود را مهیای محرّمی متفاوت کردند. حضور آیت‌الله قاضی در میدان سبب شد تبریز یکی از شهرهای محوری قیام باشد. آیت‌الله خامنه‌ای از آن ایّام چنین یاد کرده‌اند: «در آن روزها وقتى مردم در تهران و در قم و در مشهد و در تبریز -تا آن جایى که من اطلاع دارم- در ماه محرّم توى بازارها و کوچه‌ها راه مى‌رفتند و پلیس جلّادِ آن روزِ رژیمِ ننگین پهلوى آنها را مراقبت مى‌کرد که مبادا حرکتى برخلاف انجام بدهند، آن جایى که فرصت دستشان مى‌آمد، شعارشان و نوحه‌شان این بود: قم شده کربلا، فیضیه قتلگاه، شد موسوم یارى به مولانا الخمینى»(۸)

* نگرانی ساواک تهران
اسناد موجود در این خصوص، به ایّام پس از بازداشت امام خمینی رحمه‌الله و تلاش روحانیت برای جلوگیری از برخورد حادّ با ایشان باز می‌گردد. ساواک تبریز در استعلام از تهران متذکر شده است: « آقای میرزا محمدعلی قاضی طباطبایی فعلاً در بین روحانیون تبریز تنها شخصی است که با آوردن اعلامیه‌های منتشره از طرف روحانیون تهران و قم و نجف به تبریز و پخش محرمانه آن وسیله ایادی خود موجبات ناراحتی‌هایی را فراهم نموده است. نامبرده علاوه بر مجتهد بودن پیشنماز مسجد شعبان تبریز نیز بوده و روزهای چهارشنبه هر هفته پس از خاتمه نماز جماعت به منبر رفته و مطالب تحریک آمیزی ایراد می‌نماید چون به احتمال قوی دستگیری و تعقیب وی باعث ایجاد حادثه و موجب عکس‌العمل‌هایی از طرف مریدانش خواهد بود لذا مراتب در اجرای امریه رمز ۴۰۵۵-۴۲/۴/۲۵ جهت کسب تکلیف معروض می‌گردد.»(۹)

این چنین بود که ساواک فهمید اگرچه منبرهای آیت‌الله قاضی در تبریز بود، اما صدای آن به تهران نیز می‌رسید و موجب نگرانی شده بود. به عنوان مثال در گزارش ۲۵ مهر ۱۳۴۲ ساواک تبریز به تهران، آمده است: «دیروز قاضی طباطبایی در مسجد سخنانی بشرح زیر ایراد نمود. [...] راجع به [امام] خمینی گفت هیئت حاکمه جبار سنگ آزادی‌خواهی به سینه می‌زنند آزادی این است که قانون اساسی را زیر پا بگذارند در کجا نوشته با علما اینگونه رفتار شود. [...]» ذیل این سند، رئیس ساواک استان هامش کرده است: «آیت‌الله قاضی طباطبایی از روحانیون متنفذ تبریز است که در جریانات امر با دولت مخالفت می‌نماید.»(۱۰)

یک ماه بعد، در گزارشی دیگر به سخنان وی در مسجد در حمایت از امام خمینی رحمه‌الله اشاره شده و از قول وی نوشته است: «اجازه ملاقات با وی را به کسی نداده‌اند. هیئت حاکمه جبار و ظالم است، همه میدانند که این دستگاه استعماری قدرت و نفوذ پیدا کرده و در نظر دارد ریشه اسلام را ریشه کن نماید.»(۱۱)

پس از سخنرانی‌های انتقادی و افشاگرانه او، ساواک با هماهنگی علی دهقان، استاندار وقت آذربایجان، دستور دستگیری‌اش را صادر کرد و در ۱۳ آذرماه ۱۳۴۲ بازداشت و به زندان قزل‌قلعه منتقل شد، در نهایت پس از دو ماه و پانزده روز حبس، به شرط عدم خروج از محدوده قضایی تهران، آزاد گردید. پس از چهار ماه نظارت مأموران ساواک، گزارش رسید که آیت‌الله قاضی بدون اجازه به قم سفر کرده و با امام خمینی رحمه‌الله دیدار نموده است.

ساواک درباره این دیدار نوشته است: «استنباط می‌شود که در این ملاقات چنین تصمیم گرفته شده که آقای قاضی طباطبایی بدون کسب اجازه از مقامات ساواک به تبریز رفته و برای ایّام ماه محرم در آنجا باشد که بتواند ضمن تماس با آقای خمینی به موقع مقتضی به تحریکات سابق خود ادامه دهد.»(۱۲)

* بازداشت‌های مکرر
وی پس از این ملاقات، برای زیارت حرم امام رضا علیه‌السلام به مشهد رفت و سپس علیرغم ممنوعیت، بدون دریافت مجوز از حکومت، تهران را ترک کرد و به تبریز بازگشت. خبر بازگشت او به سرعت در شهر پیچید و مردم برای استقبال آماده شدند. این استقبال بی‌سابقه توسط ساواک چنین گزارش کرده است: «برابر گزارش سرپرستی شهربانی‌های آذربایجان شرقی ساعت ۰۸:۱۵ روز ۴ اردیبهشت ماه [۱۳۴۳] آقای سیّد محمدعلی قاضی طباطبایی با قطار به تبریز وارد و در ایستگاه راه آهن در حدود یکهزار نفر طرفداران وی و بازاری‌ها از نامبرده استقبال نموده و بطور عادی با چند دستگاه اتومبیل مستقبلین به منزل خود رهسپار می‌گردد.» در نهایت همان شب ساواک او را مجددا دستگیر می‌کند: «در ساعت ۲۳:۴۵ روز ۴ اردیبهشت ماه مأمورین مربوطه وی را جلب و به ساواک آذربایجان تحویل داده اند که شبانه به مرکز اعزام دارند.»(۱۳)

«ساواکی‌ها به خانه‌ام ریخته و مرا دستگیر کردند، چند نفر از پاهایم و چند نفر دیگر از سر و دست‌هایم گرفته و همانطور مرا به سر کوچه بردند، به ماشین سوار کردند و به سلطنت‌آباد تهران انتقال دادند.»(۱۴)

این اقدام، از سوی مراجع وقت با نگرانی دنبال شد. آیت‌الله میلانی در دستخطی به علمای تبریز که به‌صورت اعلامیه پخش شد، نوشتند: «با اطلاع از این که حضرت حجت‌الاسلام والمسلمین آقای حاج سیّد محمدعلی قاضی طباطبایی دامت برکاته مجددا بازداشت شده‌اند، فوق الحد متأثر شدم. [...] جای تعجب است در مواقع بسیار وعده‌هایی می دهند و مخالف آن دیده می شود و احترام به روحانیت را اظهار می‌دارند و مجدداً حضرت آقای قاضی و عده‌ای از آقایان فضلاء و اهل علم و اهل منبر را بازداشت می‌نمایند.»(۱۵)

آیت‌الله مرعشی نجفی نیز اعلامیه صادر کرد و اعلامیه هر دو مرجع در تبریز توزیع شد.(۱۶) در اثر فعالیت این دو مرجع، آیت‌الله قاضى طباطبایى بعد از چهل روز حبس در سلطنت‌آباد، به قید عدم خروج از حوزه قضائى تهران مرخص شد.

امام خمینی رحمه‌الله در پی آزادی او، نامه‌ای خطاب به «خدمت ذی شرافت حضرت مستطاب حجت‌الاسلام والمسلمین آقای سیّد محمدعلی قاضی - دامت برکاته‌» نوشت: «از آزادی جنابعالی کمال خرسندی حاصل گردید. از خداوند متعال دوام توفیقات آن جناب را در اعلای کلمه طیبه اسلام خواستارم.»(۱۷) این نوع تکریم که در قلم امام، چندان رایج نبود، درباره او حتی در وکالت و اجازه در امور حسبیه نیز تکرار شد: «جناب مستطاب سید العلماء الاعلام و ملجاء الانام و حجت‌المسلمین والاسلام آقای حاج سیّد محمدعلی قاضی - دامت برکاته و کثّرالله امثاله [...] و ارجو من جنابه ان لاینسانی من صالح دعواته»(۱۸) و پس از ورود به قم، در ۱۹ مرداد ۱۳۴۳ تلگرافی به این شرح نوشتند: «پس از تبریک ورود جنابعالی، دوام برکات و موفقیت سرکار را در اعلای کلمه حق و ازهاق باطل از خداوند تعالی خواستار است. خمینی‌»(۱۹)

چهار ماه بعد از آزادی، مجددا به تبریز برگشت و مجدداً بر منبر نشسته و وضعیت خود در زندان ساواک را برای مردم تشریح کرد: «مدتى را که در سلطنت‌آباد بودم به مرض اعصاب و ناراحتى‌هاى دیگر مبتلا شدم [...] اثرات آن بیمارى باقى مانده و احتیاج به عمل جراحى نیز دارم، بنابراین تا چند هفته به مسجد نخواهم آمد؛ مبادا فکر بکنید که ترس و وحشتى در من ایجاد شده است. اگر من ترس داشتم در امرى پیشقدم نمى‌شدم.»(۲۰)

چند روز بعد، ۱۳۴۳/۵/۲۹ ساواک براى بار سوم وى را دستگیر و به تهران منتقل کرد. اما به علّت صدمات وارده در زندان، در بیمارستان «مهر» زیر نظر و مراقبت شدید ساواک به مدت ۶ ماه بسترى شده و تحت عمل جراحى قرار گرفت. امام خمینی ۸ شهریور ۱۳۴۳، طی تلگرافی جویای احوال وی شد: «حضرت حجت‌الاسلام والمسلمین آقای قاضی تبریزی دامت برکاته تهران بیمارستان مهر ـ از تجدید بی‌عدالتی متأثر، اصلاح امور مسلمین از خداوند متعالی خواستار و رفع نقاهت جنابعالی را خواهانم.»(۲۱)

امام خمینى رحمه‌الله در نطق ضد کاپیتولاسیونى که منجر به تبعید ایشان شد، به این بازداشت نیز اعتراض کردند: «باید مصونیت برای آشپزهای آمریکایی، برای مکانیک‌های آمریکایی، برای اداری آمریکایی، اداری و فنی‌اش، مأمورین، کارمندان اداری، کارمندان فنی، برای خانواده‌هایشان مصونیت باشد، لکن آقای قاضی در حبس باشد.»(۲۲)

* مبارزه ادامه دارد
به شهادت اسناد ساواک، این حبس و تبعیدها منجر به تعطیلی مبارزه نشد. به عنوان نمونه در سندی به تاریخ ۲۲ دی ۱۳۴۷ با موضوع «سخنرانی آیت‌الله‌ قاضی آذربایجانی و آیت‌الله خمینی علیه دولت ایران» آمده است: «آیت‌الله‌ میلانی اظهار می‌نماید شنیدم آیت‌الله‌ قاضی آذربایجانی در روز عید فطر سال جاری پس از خاتمه نماز عید فطر در تبریز به منبر رفته و حملات شدیدی علیه دولت ایران در مورد اعزام دوشیزگان به خدمت سربازی نموده است که در نتیجه دولت او را دستگیر و به مدت ۶ ماه به کرمان تبعید می‌نماید. [...] گویا آیت‌الله‌ خمینی در نجف اشرف علیه دولت ایران درمورد اعزام دوشیزگان مسلمان به سربازی سخنرانی می‌نماید و این سخنرانی را ضبط نموده و طرفداران خمینی به تهران می‌آورند.»(۲۳)

رابطه آیت‌الله قاضی با علمای مشهد، منحصر به آیت‌الله میلانی نبود. او با آیت‌الله سیّدجواد خامنه‌ای نیز ارتباطی قدیمی داشت. رهبر معظم انقلاب اسلامی، یکی از آن دیدارها که موجب تمجید زهد پدر ایشان شده بود را، چنین نقل کرده‌اند: «وقتى من متأهل شدم، اتاق بزرگ [...] در اختیار من قرار گرفت. مرحوم شهید قاضى طباطبایى، امام جمعه‌ى تبریز، سال ۵۱ این‌جا آمده بود؛ رو کرد به ما و گفت من چهل سال قبل با پدرم از تبریز به مشهد آمدم و براى دیدن آقا [آیت‌الله سید جواد خامنه‌ای] سرى به ایشان زدیم. آقا در چهل سال پیش همان جایى نشسته بود که الان نشسته، و من همان جایى نشسته‌ام که پدرم نشسته بود، و این اتاق و این خانه کمترین تغییرى نکرده است. یک نسل عوض شده بود، اما ایشان مثل همان چهل سال پیش بود.»(۲۴)

همین نوع ارتباطات، موجب تقویت شبکه روحانیت در سراسر استانها شده بود که در سالهای بعد، نقشی راهبردی داشت. به عنوان نمونه پس از درگذشت آیت‌الله حکیم که مقلدان بسیار داشت، او امام خمینی رحمه‌الله را به عنوان اعلم معرفی می‌کرد.

آیت‌الله سیّد محمدتقی آل‌هاشم با اشاره به اینکه او خود در مظان مرجعیت بود، اما به احترام بزرگان حاضر به چاپ رساله نشده بود و مروّج امام بود، می‌گوید: «ایشان همیشه می‌فرمودند: «چند مجتهد در زمانه ما هستند، ولی به جدم قسم رهبر یک نفر است و آن هم استاد اعظم حضرت آیت‌الله العظمی امام خمینی هستند.» این‌طور با شجاعت حرف می‌زدند.»(۲۵)

ساواک نظر او را که شجاعانه اظهار می‌شد، چنین گزارش کرده است: «جهت رهبری روحانیت و اداره امور اسلام و مسلمین آقای خمینی مدبر و شایسته‌تر است و روحانیون واقعی در همه جا، مخصوصا در حوزه‌های علمیه قم و مشهد و طهران غیر از تبلیغ حتی از علمای شهرستانها اظهار نظری خواسته بودند و اکثر روحانیون غیر از جیره خواران روحانی‌مأب تصمیم خود را گرفته‌اند و صریحاً نظریه و علاقمندی خود و مؤمنین واقعی را به آیت‌الله خمینی به اطلاع حضرات رسانیدند.».(۲۶)

مساجدی از قبیل شهید سعیدی در مسجد غیاثی تهران، شهید غفاری در مسجد الهادی تهران، شهید مفتح در مسجد قبای تهران، آیت‌الله خامنه‌ای در مسجد کرامت مشهد، آیت‌الله صدوقی در مسجد حظیره یزد و شهید قاضی طباطبایی در مسجد شعبان تبریز و ... زنجیره ارتباطاتی را شکل داد که در سال‌ پایانی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، از هر تشکیلاتی نیرومندتر عمل کرد.

* شور مجدد
تبعید امام خمینی رحمه‌الله به بورسا و پس از آن نجف، دسترسی به ایشان را سخت کرده و از سرعت مبارزه کاسته بود و با افزایش اختناق مبارزه پنهانی‌تر دنبال می‌شد. اما در فاصله سیزده ساله آبان ۱۳۴۳ تا آبان ۱۳۵۶، آیت‌الله قاضی نیز همچون علمای دیگر بلاد از پای ننشسته بود. با این حال تدبیر مبارزه در تبریز، دشوارتر از دیگر مناطق بود. با این وصف، شنیدن خبر شهادت حاج‌آقا مصطفی که از دوستان دوره تحصیل آیت‌الله قاضی بود، موجب شد او علمداری کند و تبریز از شهرهای پیشرو در اوج‌گیری مجدد مبارزه باشد.

این دوستی چنان وثیق بود که راه به مکاتبات امام یافته بود. ۱۳ آبان ۱۳۴۴، امام از نجف‌ در پیام تشکری که برای او بخاطر تبریک تشرف به عتبات مقدسه و اقامت در نجف اشرف‌ فرستاد، گفته بود مصطفی سلام می‌رساند.(۲۷)

با چنین محبتی، دور از انتظار نیست که او پس از شنیدن این خبر، آیت‌الله قاضی به یکی از نزدیکان خود گفت: «اگر یکی یا همه فرزندانم در می‌گذشتند من این چنین ناراحت نبودم که از رحلت مرحوم آیت‌الله مصطفی خمینی ناراحت شدم.» آیت‌الله قاضی و دیگر یاران امام در تبریز تلاش کردند مجلس بزرگداشتی در تبریز برپا کنند. آنچنان که علمای دیگر بلاد، از جمله آیت‌الله خامنه‌ای در مشهد چنین کردند. سرانجام مجلس ختمی ۱۲ آبان ماه از طرف آیت‌الله قاضی طباطبایی در مسجد آیت‌الله بادکوبه‌ای تبریز منعقد شد.(۲۸)

او همچنین پیام تسلیتی به امام ارسال کرد که بی‌پاسخ نماند. ۷ آذر ۱۳۵۶ امام از نجف، خطاب به وی که در تبریز بود، نوشت: «مرقوم شریف که در این حادثه از عواطف کریمه حاکی بود، موجب تشکر گردید. سلامت و سعادت جنابعالی را خواستار است ...»(۲۹)

آیت‌الله قاضی این شور مردمی را رها نکرد و پس از ماجرای کشتار ۱۹ دی قم، برای آن شهدا مراسم چهلم برگزار کرد. رهبر معظم انقلاب اسلامی در این خصوص می‌فرمایند: «در بیست‌ونهم بهمن سال ۵۶، ایشان [شهید قاضی طباطبایی] بود که اوّلین جرقّه را [به وجود آورد]، اوّلین حرکت را کرد، مردم را به محلّ خودش و مسجد خودش دعوت کرد [...] بعد از حادثه‌ی قم، اوّلین حرکت در تبریز اتّفاق افتاد.»(۳۰)

اهمیت این ماجرا از آن جهت بود که رژیم شاه با تجربه کشتار ۱۵ خرداد، گمان می‌کرد خفقان بعد از کشتار ۱۹ دی در قم مانع از تکرار حضور مردم در صحنه خواهد شد. اما به تعبیر رهبر معظم انقلاب، «مردم شجاع تبریز و مبارزان حقیقی و راستین، چهلم شهدای قم را چنان بر سر دست گرفتند که در حقیقت انقلاب را به حرکت درآورد. این عمل، هوشیاری میخواست. رژیم طاغوت خیال میکرد که با سرکوب قیام مردم قم در نوزدهم دىِ آن سال، مسأله تمام شد. اما تبریزیها نگذاشتند و چهلم شهدای قم و آن حرکت عظیم را در بیست‌ونهم بهمن در سطح کشور به‌وجود آوردند و آن توفان را به راه انداختند.»(۳۱)

استقامت مردم در برابر ادوات زرهی دشمن، این خروش را به موجی در سراسر کشور تبدیل کرد. آیت‌الله خامنه‌ای درباره این حادثه فرمودند: «علما از مردم دعوت کرده بودند تا بیایند در مراسم چهلم [مردم قم] شرکت کنند؛ طرف، اینها بودند؛ مسلّحین که نبودند؛ امّا دستگاه آن‌قدر دستپاچه شد که تانک آورد به خیابان و کشتار کردند، مردم را کشتند. امّا مردم تبریز عقب‌نشینی نکردند؛ جان دادند، خون دادند، ایستادگی کردند، شعار دادند و قضیّه‌ی قیام را ملّی کردند؛ صدای فداکاری آنها به همه‌ی کشور رسید، لذا همه‌گیر شد. چهلمِ [مردم] تبریز در چند جا گرفته شد؛ این معنایش آن بود که فریاد تبریزی‌ها همه‌ی ایران را فرا گرفت. کمتر از یک سال بعد هم بساطِ حکومت استبدادیِ سلطنتی واژگون شد؛ تاریخ‌سازی یعنی این، مقطع تاریخی یعنی این.»(۳۲)

* مدیریت مبارزه استان
آیت‌الله قاضی برای مدیریت مبارزه در استان، نیاز به همراه کردن همه استان داشت و در این مقطع، با تمرکز بیشتری به تدبیر روابط با آیت‌الله شریعتمداری مشغول شد. به عنوان نمونه طبق سند ساواک، در واپسین روزهای فروردین ۱۳۵۷ با منشی او تماس تلفنی گرفته و سعی به همراه سازی می‌کند. او می‌گوید: «از اینها کاری ساخته نمیشود ولی اعلامیه‌هایی که آقا صادر میکنند، هیچگونه اهانتی نه به اعلیحضرت و نه به قانون است و تغییر حکومت هم نمیخواهد. چون اگر تغییر حکومت شود نه خمینی نه شریعتمداری و نه شما را سر کار میگذارند.» ولی آیت‌الله قاضی با صبر و حلم، مانع از تشدید تنش می‌شود. تا جایی رئیس ساواک استان زیر این گزارش شنود، آن را «نشان دهنده نمایندگی محمدعلی قاضی طباطبایی از طریق آقای شریعتمداری در تبریز» می‌داند و نیز فحوای کلام آنها را «روشنگر این حقیقت که محمدعلی قاضی طباطبایی عامل اصلی تحریکات منطقه آذربایجان شرقی بوده است» اعلام می‌دارد.(۳۳)

او حتی سعی به گرفتن اعلامیه از شریعتمداری و توزیع میان انقلابیون می‌کند. به عنوان مثال برای تعطیل کردن سه‌شنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۵۷ اعلام کرد «عزای عمومی است و همه مغازه ‌ها تعطیل است و آیت‌الله شریعتمداری هم در این مورد اعلامیه‌ای صادر نموده‌اند که در منزل من وجود دارد [...] این تعطیلی بخاطر اتحاد و اتفاق بین مردم است و بایستی با متانت انجام شود و مردم در خانه‌های‌شان باشند.»(۳۴)

این تدابیر او، به مرور حساسیت ساواک را برانگیخت، تا آنجا که در تحلیل‌های مندرج در پای یک گزارش خبری به تاریخ ۵ مرداد ۱۳۵۷ مدیران ساواک متفق القول بودند که «با توجه به سوابق امر محمد علی قاضی طباطبایی عامل اصلی توزیع اعلامیه‌های [امام] خمینی و آیت‌الله شریعتمداری می‌باشد و از نفوذ آیت‌الله شریعتمداری در منطقه به نفع اهداف [امام] خمینی استفاده می‌نماید.»(۳۵)

* فراتر از مرزهای ایران
بخشی از مبارزات آیت‌الله قاضی، مطابق طبع علمایی او مکاتبه‌ای بود. در این مسیر، او به قلمروی سرزمینی ایران اکتفا نکرده بود. به عنوان مثال در تاریخ ۱۶ مهر ۱۳۵۷، تلگرافی در مورد امام خمینی رحمه‌الله خطاب به رئیس‌جمهوری فرانسه ارسال کرد: «ملت و روحانیون ایران بخصوص علماء آذربایجان از حضرت رئیس جمهوری و ملت فرانسه انتظار دارند مقدم زعیم عالیقدر و دانشمند ایرانی، امام خمینی را گرامی داشته و از هرگونه احترامات و حفاظت از ایشان دریغ ننمائید».(۳۶)
او در ارتباط مداوم با پاریس بود و پیام‌های امام را دریافت کرده و در سطح استان توزیع می‌کرد.(۳۷)

* خلوص شجاعانه
رژیم تلاش زیادی برای خنثی کردن حمایت آیت‌الله قاضی از امام خمینی رحمه‌الله کرد. یکی از نمونه‌های این اقدامات، متنی به زبان انگلیسی با ترجمه فارسی بود که ادعا شده بود تلگراف امام خمینی رحمه‌الله به فردی با عنوان ابوحامد است که در تاریخ ۵۷/۸/۸ برای جهت چند نفر از روحانیون طراز اول قم پست شد.(۳۸) در بخشی از این متن آمده بود: «آقای سیّد محمدعلی قاضی طباطبایی تبریزی [...] از عوامل شناخته شده و مزدور است و ارتباط مستقیم با رژیم دارد و اگر به ظاهر طرفداری از ما می‌کند باور نکنید.»(۳۹)

۲۰ آبان ۱۳۵۷ امام در نامه‌ای سراسر مهر از نوفل لوشاتو، این تلگراف جعلی را تکذیب کردند. «شخص مجهول‌الهویه‌ای که خود را ابوحامد معرفی کرده، تلگراف مجعولی از طرف اینجانب منتشر کرده است که در آن به جنابعالی اسائه ادب نموده و شخصیت محترمی مثل جنابعالی را، که از دوستان قدیمی اینجانب هستید و خدمتگزار به اسلام و مسلمین می‌باشید و مخالف با دستگاه ظلم و رژیم هستید، متهم به ارتباط نموده است. [...] محتمل است از خود دستگاه [حاکمیت پهلوی] باشد یا از اشخاص منحرف برای ایجاد اختلاف. خداوند تعالی اسلام و مسلمین را از شرّ اشرار نجات دهد. از جنابعالی امید دعای خیر برای حُسن عاقبت خواستارم.»(۴۰) بعد از شهادت او نیز امام خمینی رحمه‌الله به این سابقه رفاقت اشاره کردند: «مرحوم آقای قاضی طباطبایی -رحمه‌الله- که از دوستان سابق من هستند و سوابق دارم با ایشان، ایشان حبس‌ها رفته است، مجاهدات کرده، تبعیدها شده است.»(۴۱)

از سوی دیگر، آیت‌الله شریعتمداری که در طول مسیر مبارزه، به مرور کناره گرفته و از مواهب مالی و حمایتی حکومت برای توسعه تشکیلات خود بهره برده بود، با افزایش اقبال مردم به امام خمینی، مخالفت خود با امام را بیش از پیش آشکار ساخت. آنچنان که رئیس ساواک تبریز در ۲۱ آبان ۱۳۵۷ به تهران گزارش می‌دهد: «در حال حاضر در بین روحانیون طراز اول تبریز اختلاف افتاده، اکثریت روحانیون طراز اول تبریز طرفدار آقای شریعتمداری می باشند و از یک روش معتدل پیروی کرده و علاقمند به رژیم موجود می‌باشند عده دیگر نیز طرفدار خمینی که در رأس آنها میرزا محمدعلی قاضی طباطبایی قرار دارد، می‌باشند [...] قاضی از یک نفوذ مهمی بویژه در بین بازاریان برخوردار است. روحانیون طرفداران شریعتمداری بدون اینکه آشکارا با قاضی طباطبایی مخالفت نمایند، سعی دارند با تقویت موقعیت طرفداران آقای شریعتمداری به مرور موقعیت قاضی طباطبایی را تضعیف و اطراف او را از بازاریان و طلاب خالی کنند.»(۴۲)

از اسناد به نظر می‌رسد کار به آنجا کشید که حوصله آیت‌الله به سر آمد. در سندی به تاریخ ۱۲ آذر ۱۳۵۷، هنگامی که آیت‌الله درباره بازداشت دو سخنران مبارز وارد شده برای مراسم دهه اول محرّم، به مقامات شهر هشدار داده، آمده است: «نامبرده در یک مذاکره تلفنی با فرماندار نظامی تبریز شدیداً به آیت‌الله شریعتمداری حمله و وی را شریک دزد و رفیق قافله قلمداد نمود.»(۴۳)

این در شرایطی بود که مشخص است آیت‌الله خبر داشته که تلفن او شنود می‌شود و با شجاعت رژیم را دزد معرفی کرده است. یکی از نشانه‌های اطلاع او از شنود، سند ۲۸ آذر ۱۳۵۷ است که به سرباز وظیفه‌ای که با نامبرده تماس گرفته و پس از یک سؤال درباره خمس می‌پرسد: «می‌گویند آقای خمینی گفته که سربازها فرار بکنند آیا حقیقت دارد. قاضی گفت تلفنی که نمی‌شود گفت، بیا منزل اعلامیه‌اش را نگاه کن.»(۴۴) حتی همین جواب نیز، لبریز از شجاعت است و نشان می‌دهد او از بازداشت مجدد نمی‌هراسد که نشان منزل را می‌دهد اما به سرباز نیز آموزش تحفظ می‌دهد.

این نهایت شجاعت او نبود. آیت‌الله قاضی با موفقیت از خطوط قرمز رژیم شاه عبور کرده و موفق به یارگیری از میان نظامیان شد. در سند ۳۰ آذر ۱۳۵۷ در پرونده وی با اشاره به راهپیمایی ۲۷ آذر مصادف با هفتم امام حسین علیه‌السلام، قید شده است: «در این موقع چند نفر از سربازها تغییر لباس داده و به داخل متظاهرین رفتند و یک نفر از نظامیها که فرمانده آنها بود و مردم می‌گفتند معاون تیمسار بیدآبادی است خطاب به تظاهرکنندگان اظهار داشت، مردم چرا ما را می‌زنید، ما هم برادر شما هستیم. ما را مجبور به تیراندازی می‌کنند، من دیگر این نان را نخواستم بخورم و سپس اسلحه کمری خود را بیرون کشید و خواست خودکشی بکند ولی عده‌ای از تظاهرکنندگان و چند نفر از مأمورین خودش مانع شدند و نگذاشتند.» مقام مافوق در ذیل این گزارش نوشته است: «محمدعلی قاضی طباطبایی با مدارکی که از منبع ۱۵۸۵ [یعنی شنود تلفنی] در دست می‌باشد، عامل کلیه تظاهراتی است که در تبریز به وقوع می پیوندد.» این سند به هماهنگی او با سایر شهرستانها از جمله مشهد و قم اشاره کرده و از موفقیت او در اجرای «نظریه [امام] خمینی را مبنی بر ملحق شدن افراد ارتش به مخالفین به هر نحوی که شده» خبر می‌دهد.(۴۵)

* وجوه مشترک دو امام جمعه
خروشی که از راهپیمایی تاسوعا و عاشورای ۱۳۵۷ آغاز شده بود، در اربعین که مصادف با ۲۹ دی‌ماه، یعنی سه روز پس از فرار شاه بود، به اوج رسید. در تبریز نیز تظاهرات باشکوهی برگزار شدکه حدود یک میلیون نفر در آن شرکت داشتند. نماز جماعت ظهر به امامت آیت‌الله قاضی طباطبایی اقامه و قطعنامه پایانی تظاهرات توسط ایشان خوانده شد. همانطور که همان روز مشهد نیز تظاهرکنندگان نماز جماعت خواندند و به سخنرانی آیت‌الله خامنه‌ای گوش فرادادند.(۴۶)

شاید تعداد ملاقات‌های این دو مبارز چشمگیر نبود، اما نقاط اشتراک آنها در مسیر بسیار بود. از ریشه تبریزی، دوستان مشترکی همچون حاج‌آقا مصطفی خمینی، محبوس شدن در زندان‌های انفرادی قزل‌قلعه و کمیته مشترک ضدخرابکاری و ... تا امامت جمعه پس از پیروزی انقلاب اسلامی. اما عجیب‌ترین نقطه اشتراک، تیم ترور مشترک بود.

محمد متحدی که از اصلی‌ترین عناصر فرقان بود، پس از هدایت تیم ترور آیت‌الله قاضی طباطبایی در دهم آبان ۱۳۵۸ که منجر به شهادت ایشان شد، شاخه تبریز را به تهران منتقل کرد و با همکاری امیر مسعود تقی‌زاده، عامل مستقیم ترور شهید قاضی طباطبایی، نقشه ترور آیت‌الله سیّدعلی خامنه‌ای را طراحی و اجرا کرد.(۴۷) تروری که محاسباتش دقیق بود اما خواست خدا، آن را ناکام گذاشت.

 
بیانات در دیدار با اعضای کنگره بزرگداشت شهید آیت‌الله مدنی‌، ۱۳۸۰/۰۶/۱۲
مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات (۱۳۷۸) جلوه محراب، یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید آیت‌الله سیّد محمدعلی قاضی طباطبایی، تهران:‌ انتشارات مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص۳۸۹
همان
موسوی تبریزی، حسین (۱۳۸۷) خاطرات آیت‌الله سید حسین موسوی تبریزی، ج۱، تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی رحمه‌الله، ص۶۶
مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (۱۳۹۹) صحیفه امام خمینی، ج۱، تهران: نشر عروج، ص۲۸۸
دیدار آیت‌الله خامنه‌ای با اساتید و طلاب مدرسه طالبیه‌ى تبریز، ۱۳۶۲/۶/۱۸
دیدار آیت‌الله خامنه‌ای با روحانیون و طلاب در مدرسه‌ى علمیه‌ى طالبیه، ۱۳۶۶/۴/۲۸
سخنرانى آیت‌الله خامنه‌ای در مسجد حظیره یزد ۱۳۵۹/۹/۹
همان، ص ۲۷
(۱۰ جلوه محراب، ص ۳۷
(۱۱ کتاب قیام ۱۵ خرداد به روایت اسناد ساواک - جلد ۴ صفحه ۲۲۵
(۱۲ جلوه محراب، ص۱۱۸
(۱۳ همان
(۱۴ شعردوست، علی‌اصغر (۱۳۶۴) مجلس نشین قدس: یادواره پیشگام شهدای محراب آیت‌الله قاضی طباطبایی ، قم: نشر دانش اسلامی، ص ۳۴
(۱۵ کتاب آیت‌الله العظمی سید محمدهادی میلانی به روایت اسناد ساواک - جلد دوم صفحه ۲۹
(۱۶ جلوه محراب، ص۱۵۰
(۱۷ صحیفه امام خمینی، ج۱، ص ۵۲۴
(۱۸همان، ج۲، ص ۱۲۸
(۱۹ همان، ج۲۱، ص ۵۲۸
(۲۰ جلوه محراب، ص۱۷۱
(۲۱ مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات (۱۳۸۲) کتاب قیام ۱۵ خرداد به روایت اسناد ساواک – تبعید، ج۶ ، تهران:‌ انتشارات مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص۳۰۰
(۲۲ صحیفه امام خمینی، ج۱، ص۴۲۱
(۲۳ مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات (۱۴۰۰) انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج۶، تهران:‌ انتشارات مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص۱۲۲
(۲۴ بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در بازدید از حسینیه‌ى مرحوم حاج سیّدجواد خامنه‌اى، ۱۳۷۱/۱/۱۶
(۲۵ ماهنامه شاهد یاران، ۱۳۸۸، بهمن، ص ۱۶
(۲۶ جلوه محراب، ص۳۶۶
(۲۷ صحیفه امام خمینی، ج۲۱، ص۵۳۷
(۲۸ نیکبخت، مهین (۱۳۸۲ ) خمینی آذربایجان، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص ۴۸
(۲۹ صحیفه امام خمینی، ج۲۱، ص۵۷۶
(۳۰ بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار اعضای ستاد کنگره بزرگداشت شهدای استان آذربایجان شرقی ۱۴۰۲/۹/۱۵
(۳۱ بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار مردم آذربایجان شرقی، ۱۳۸۱/۱۱/۲۸
(۳۲ بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار مردم آذربایجان شرقی، ۱۴۰۱/۱۱/۲۶
(۳۳مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات (۱۳۷۸) کتاب انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک - کتاب چهارم، تهران:‌ انتشارات مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص ۴۰۹
(۳۴ جلوه محراب، ص۴۲۸
(۳۵ همان، ص۴۵۴
(۳۶ مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات (۱۳۸۳) کتاب انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک - کتاب سیزدهم، تهران:‌ انتشارات مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص ۱
(۳۷ جلوه محراب، ص۵۱۷
(۳۸ همان، ص۵۰۶
(۳۹ همان، ص ۵۰۷
(۴۰ صحیفه امام خمینی، ج۴، ص ۴۵۴
(۴۱ همان، ج۱۰، ص ۴۵۲
(۴۲ جلوه محراب، ص۵۱۴
(۴۳ همان، ص۵۲۶
(۴۴ همان، ص۵۲۸
(۴۵ همان، ص۵۳۰
(۴۶ فولادی پناه، عظم (۱۳۹۸) نهضت عاشورا و تاثیرات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آن بر جامعه ی ایرانی‌، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص ۴۳۴
(۴۷ روزی‌طلب، محمد حسن (۱۳۹۲) ترکیب التقاط و ترور: بررسی عملکرد و اسناد گروه فرقان، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، ص۱۵۵