1404/08/07
به مناسبت سالروز درگذشت شاعر فرزانه، قیصر امینپور
شعرهای «قیصر» را هم مردم میفهمند و هم ادبا از آن لذت میبرند

بیشک یکی از اثرگذارترین افراد در زمینهی شعر جوان و نوجوان انقلاب اسلامی، مرحوم قیصر امینپور بود. مردی که در جایگاههای مختلف مطبوعاتی و دانشگاهی، همواره بر تعالی و رشد نهال جوان ادبیات انقلاب همت داشت. رهبر انقلاب اسلامی در بخشی از پیام تسلیت به مناسبت درگذشت آقای دکتر قیصر امینپور، اینگونه نگاشتند: «با اندوه و دریغ، خبر تلخ درگذشت شاعر فرزانهی انقلاب دکتر قیصر امینپور را دریافت کردم. از دست دادن او برای اینجانب و برای همهی اصحاب شعر و ادب، خسارتبار است. او شاعری خلاق و برجسته بود و همچنان به سمت قلههای این هنر بزرگ پیش میرفت.» ۱۳۸۶/۰۸/۰۹
شما از نزدیک با زندهیاد قیصر امینپور دیدار و آشنایی داشتید، لطفاً بفرمایید این آشنایی از کجا آغاز شد و چه تأثیری بر دنیای شعری شما گذاشت؟
بسم الله الرّحمن الرّحیم. افتخار بزرگی است که در خدمت شما هستم و دربارهی این شخصیت بزرگِ چهل، پنجاه سال اخیرِ ادبیاتمان چند کلامی عرض کنم. فکر میکنم بسیاری از همنسلان من، قیصر را از کتابهای درسی شناختند. حتی پیش از آنکه با شعرهایش در کتابهای درسی آشنا شویم، «بوی ماه مهر» او را از تلویزیون شنیده بودیم، بیآنکه بدانیم شاعرش کیست. سال دوم ابتدایی بود که کتاب فارسیمان با یکی از شعرهای قیصر امینپور آغاز میشد؛ «باز آمد بوی ماه مدرسه». آنجا برای نخستینبار نام قیصر را شنیدم و دیدم شعرش متفاوت از شعرهایی است که تا آن زمان خوانده یا شنیده بودیم.
درواقع با اسم شاعر آشنا شدید، برخی شعرها را قبلاً شنیده بودید.
بله. و حقیقت این است که آن زمان فکر نمیکردم ایشان زنده باشد. چون اسمش خاص بود، گمان میکردیم شاعری است که پنجاه سال پیش از دنیا رفته. این آشنایی در ذهن من ماند تا روزهایی که دبیرستان را تمام میکردم؛ سال دهم بودم. روزی یکی از دوستانم به نام حمید هاشمی، حدود بیست، سی جلد کتاب در دست داشت. از او پرسیدم: «کجا میروی؟» گفت: «میخواهم کتابها را به مسجد بدهم.» یکی از کتابها را اتفاقی برداشتم. جلد قشنگی داشت. بازش کردم و دیدم شعرها را به شکل تازهای چاپ کردهاند. فهمیدم شعر است، اما انتظار داشتم مصرعها روبهروی هم باشند، نه روی هم سوار. خواستم نام کتاب را از روی جلد بخوانم اما نتوانستم. حتی «آینههای ناگهان» را «آینههای نگهبان» خواندم! بعد یکی از غزلها را به حالت نوحه خواندم، بیشتر ایجاد طنز مدنظرم بود. دوستم ناگهان گفت: «این غزل را بخوان.» باز کرد و غزلی طولانی را نشانم داد. آن را هم از آغاز تا پایان خواندم. وقتی تمام شد، گفتم: «قشنگ بود، ها!» بعد آرام دوباره خواندم و گفتم: «فلانی، میشود این کتاب را من نگه دارم و تو بقیه را ببری؟» گفت: «باشد.» هنوز هم آن کتاب امانت دست من است! از همانجا با شعر امروز، از دریچهی شعر قیصر امینپور، آشنا شدم. آنقدر آن کتاب را خواندم و ورق زدم که پرپر شده است. مدتها جز آن کتاب، کتاب دیگری از شعر امروز نداشتم و همان را مرتب میخواندم.خاطرم هست یکی از دیدارهایی که با قیصر داشتم، حوالی سالهای ۱۳۸۰ یا ۱۳۸۱ بود. در جمعی بودیم. خدمتشان عرض کردم: «دکتر! یک حرفی را میخواستم خدمتتان عرض کنم.» چند نفر دیگر هم کنارمان بودند. دید سختم است، دستم را گرفت و چند قدمی دور شدیم. گفت: «جانم؟» گفتم: «راستش را بخواهید، من شعر شما را خواندم و به شعر علاقهمند شدم.» با صدای بلند خندید و گفت: «پس تو را هم من بدبخت کردهام!» این اتفاق، از اتفاقات لطیفی بود که با قیصر برای من پیش آمد. پیدا بود که این تجربه را بارها داشته؛ چون بیگمان خیلیها با مرور شعرهای او به شعر علاقهمند شدهاند. شعر قیصر، شعری صمیمی، مهربان و تقریباً همهفهم است که عاری از تکنیک هم نیست. این هنری بزرگ است که در شعرهای او دیده میشود.
قیصر همیشه برای جوانترها استاد بوده است. ما شاگردان کوچکی بودیم که در مکتب کتابهایش درس میگرفتیم و هرچه آموختیم از شعر او بود، البته به اندازهی توان خودمان. ایشان، سطحی بسیار بالاتر داشتند. بههرحال، شعر قیصر شعر بسیار روشنی است؛ شعری که بسیاری با خواندنش لذّت میبرند و از آن حظ میبرند. جایگاهی دارد که خیلیها خواستند به آن برسند، اما هنوز نرسیدهاند.
در دیدارهایی که با زندهیاد قیصر امینپور داشتید، چه ویژگی شخصیتی یا رفتاری در او برایتان بیش از همه برجسته بود؟
اولین دیدار ما، اگر اشتباه نکنم، در اردیبهشت ۱۳۷۹ بود. در نمایشگاه کتاب. اتفاقاً آخرین دیدارمان هم چند سال بعد، یعنی در سالی که قیصر از دنیا رفت، در نمایشگاه کتاب اتفاق افتاد. البته دیدار دیگری هم قرار بود داشته باشیم، اما متأسفانه فقط یک روز پیش از وفات او نتوانستم خودم را به مراسم دفاع از پایاننامه استادم خلیل عمرانی برسانم و فردای همانروز خبر درگذشت قیصر امینپور شوکهام کرد و تا امروز در حسرت آن دیدارم که هیچگاه محقق نشد. به هر حال، بار نخست چنان ذوق و شوقی داشتم که میخواهم قیصر را از نزدیک ببینم و اصلاً نمیدانستم تا چند دقیقهی دیگر قرار است جایزهای را از دست قیصر بگیرم! ماجرا این بود که بهصورت کاملاً اتفاقی در نمایشگاه تهران بودیم. مسابقهای برگزار شده بود در روز اختتامیه نمایشگاه. من شعری داده بودم و داوران برگزیدهاش کردند. همانجا قیصر را زیارت کردم و عکسی هم به یادگار گرفتیم که هنوز دارم.میخواهم انرژی و تأثیری را که در وجود قیصر بود، از منظری دیگر بیان کنم؛ نه از لحظهی آغاز آشنایی، بلکه از لحظهی پایان. شبِ روزی که خبر درگذشت قیصر اعلام شد، یعنی حدود ۲۴ ساعت بعد از فوتش، من در منزل خالهام بودم. پسر خالهام که حدود ده، دوازده سال داشت، مثل ابر بهار گریه میکرد. خالهام با تعجب پرسید: «برای چه گریه میکنی؟» او گفت: «تو نمیدانی! این شاعر شعرهای خیلی قشنگی گفته بود، نباید میمُرد!» برای من شگفتانگیز بود که کودکی دهساله، که شاید فقط چند شعر از او شنیده بود و هیچوقت ندیده بودش، تا این اندازه تحتتأثیر فقدان او قرار بگیرد. میگفت انسان خوبی بوده، شاعر خوبی بوده. من فکر میکنم هر کسی که قیصر را از نزدیک دیده باشد، به این ویژگی صحّه میگذارد. این احساس را هنوز در بین جوانانی که حضورش را درک نکردهاند میبینم و این یعنی انرژی کاریزماتیک قیصر همچنان در نسلهای بعد از او جاری است.
آن ویژگی برجستهی قیصر از نگاه شما چه بود؟
مهربانی. قیصر با کسانی که از نظر سنی یا رتبهی شعری و جایگاه ادبی از او پایینتر بودند، بهشدت مهربان بود و آنها را تشویق میکرد. اما نه تشویقِ صِرفاً ظاهری؛ تشویق و نفسی که تأثیرگذار بود در تداوم حیات شاعری بود. یکی از دیدارهایی که با او داشتم، در یکی از کنگرههایی بود که در شهر ورامین به مناسبت میلاد پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآله برگزار شده بود. من از دوست عزیزم، دکتر حسین عبدی، خواهش کردم طوری برنامهریزی کند که بتوانم جایزهام را از دست قیصر بگیرم. پیش از آن هم در همان برنامه شعر خوانده بودم و قیصر حضور داشت. وقتی جایزه را گرفتم و از سالن بیرون آمدم، قیصر هم بیرون آمد. گفت: «شعر شما شعر خوبی بود، من لذت بردم.» آن روزها قیصر شاید فقط چهرهام را میشناخت، نامم را حتی نمیدانست اما همین چند کلمهی ساده، چون از دل او برمیآمد، برای من فوقالعاده شیرین و شگفتانگیز بود. مدتها مست تشویق قیصر بودم. این اتفاق برای خیلیها افتاده بود. او زیباییها را در شعر جوانترها میدید و پروبال میداد.این رفتار را یکبار در «دفتر شعر جوان» هم دیدم. قیصر آنجا بود. یکی از شاعران جوان شعر خواند و بعد در بحثی، نظرش با قیصر متفاوت بود. خیلی هم قاطع مخالفت کرد. قیصر گفت: «اجازه بده شعرخوانیها تمام شود، بعد صحبت میکنیم.» ما همه فکر میکردیم که بعد از جملهی «اجازه بده بعداً صحبت کنیم»، دیگر گفتوگویی در کار نخواهد بود. اما من یادم است قیصر بیش از یک ساعت، شاید هم یک ساعت و نیم، زیر سایهی یک سرو نشست و با همان جوان صحبت کرد. ما حتی نتوانستیم فرصت خداحافظی پیدا کنیم. جلو رفتم که خداحافظی کنم، از دور با دست اشاره کرد که جلو نیا، داریم صحبت میکنیم.
نکتهی جالب این بود که همهی ما میدانستیم حق با قیصر است و او درست میگوید. اما بااینحال، میخواست حرف آن جوان را تا آخر بشنود، بفهمد دقیقاً چه میخواهد بگوید. این نکتهی مهمی بود. از نظر اخلاقی، چیزهای بسیاری از او دیدیم. با آن جایگاهی که داشت، میتوانست خیلی بهتر و مطئمنتر از موقعیتش بهره ببرد، بدون اینکه قانون را بشکند؛ اما هرگز چنین نکرد. در زندگی شخصی و اقتصادیاش این اتفاقها نیفتاد. حتی در روزهایی که بیمار بود، با وجود توصیههایی که به او میشد، هیچ اتفاقی برای خودش نیفتاد.
پس میتوان گفت که در رفتار و باور، قیصر واقعاً مؤمن بود؟
کاملاً. ایشان به شدت مقیّد بود نسبت به آنچه که باور داشت. یکی از لطافتهای وجودی قیصر این بود که اگر کسی شعرهای او را میشناخت و اندکی از نزدیک با شخصیتش آشنا میشد، درمییافت میان آنچه میسرود و آنچه بود، هیچ فاصلهای وجود ندارد. همان چیزی را که بود، سروده بود. بههمیندلیل، در یکی از مصاحبههایش ــ که فیلمش هم موجود است ــ سخنی قریب به این مضمون گفته بود: «ما از چیزی که بودیم عقب ننشستیم. اعتقادم هنوز همان است. بعضیها گفتند فلانی سنگر را خالی کرده، ولی من هنوز همانم؛ بر همان عهدی که بودم، هستم.»
بسیاری از کسانی که از قیصر امینپور یاد میکنند، بیش از شعر، دربارهی شخصیت او سخن میگویند. حتی کسانی که او را از نزدیک ندیدهاند، معمولاً پس از چند جمله از شعر، به انسانیتش میپردازند. به نظر شما، آیا دربارهی شخصیت قیصر نوعی اسطورهسازی یا قهرمانپروری اتفاق نیفتاده است؟
اجازه بدهید پاسخ را با یک تجربهی کاملاً شخصی بگویم؛ تجربهای که بهگمانم هیچ ربطی به اسطورهسازی ندارد. چون خودم در آن موقعیت حضور داشتم. سال ۱۳۸۰ سرباز بودم، در پادگان ولیعصر، میدان سپاه. خانهمان هم در اسلامشهر بود، مسیر طولانیای بود مسیر بازگشت از پادگان به منزل. یکی از تفریحاتم این بود که وقتی از پادگان برمیگشتم، دو ایستگاه زودتر از میدان انقلاب پیاده شوم و در مسیر تا ایستگاه بعدی، کتابفروشیها را نگاه کنم. حقیقتاً پولی برای خرید کتاب نداشتم، اما از تماشای آنها لذت میبردم.یکی از ظهرها، حدود ساعت یک، دیدم قیصر امینپور با دو کتاب در دست، با عجله به سمت دانشگاه میرود. شاید کت معروفش را هم به تن داشت. با لباس سربازی رفتم جلو، سلام کردم و خودم را معرفی کردم. سرعتش را کم کرد و من همقدمش شدم. او هم قدمهایش را کوتاهتر کرد تا با من همراه شود. در راه گفتم: «کتاب آینههای ناگهان شما بسیار کتاب خوبی است، چرا تجدید چاپ نشده؟» کتاب چاپ دوم تمام شده بود و من چاپ اولش را داشتم. قیصر ایستاد، سررسیدی از کیفش بیرون آورد. داخلش یک برگهی آ۴ تا شده بود. بازش کرد و گفت: «نظرت چیست؟» نگاه کردم، دیدم طرح جلد کتاب است؛ بالای آن نوشته شده بود «آینههای ناگهان» و پایینش عکس خود قیصر بود. گفت: «نظرت دربارهی این طرح چیست؟» گفتم: «جسارت اما عرض کنم، به نظرم طرح جلد قبلی زیباتر بود.» گفت: «من هم همین را به ناشر گفتم، ولی گفتند آن طرح قدیمی مشکل چاپ دارد، چون آینهی روی جلد ترک میخورد. گفتند بهتر است از این طرح استفاده کنیم.» عرض کردم: «استاد، شما شاعر شناختهشدهای هستید، این طرح که عکس خودتان در آن هست است در شأن شما نیست، مثل کار جوانترها به نظر میرسد.» بزرگوارانه با من حرف زد و پذیرفت. با همان لباس سربازی با او وارد دانشگاه شدم. تازه وقتی به درِ کلاس رسیدیم، فهمیدم خودش استاد آن کلاس است و دانشجویان منتظرش هستند! او قدمهایش را کوتاه کرده بود تا منِ سرباز بتوانم چند دقیقه بیشتر با او صحبت کنم. چنین رفتاری دیگر اسطورهسازی نیست. قیصر تظاهر و ریا نمیکرد. برای کسی که حتی نمیشناخت، وقت گذاشت و ده دقیقه دیرتر به کلاسش رسید.
بهنظر میرسد در مورد قیصر، شخصیت او بیش از شعرش مورد توجه قرار گرفته است. آیا این توجه بیش از حد باعث نشده که شعرش زیر سایهی شخصیتش قرار بگیرد؟ و در ادامه، آیا واقعاً قیصر شاعر بزرگی بود، یا این محبوبیت شخصیتش بود که شعرهایش را برجسته کرد؟
من فکر میکنم یعنی اعتقاد دارم که گذر زمان بزرگترین غربال و ابزاری است که بدون هیچ تعارفی خودش را در ما اعمال میکند و نظر خود را در مورد افراد بیان میکند. از این باب باید بگویم اگر قیصر تا زمان حیاتش مورد توجه بود، به خاطر رسانهای شدن شخصیتش نبود، زیرا او را در خیابان کسی نمیشناخت. مگر چند نفر از مردم او را میشناختند؟ کلاً شاعرها را مگر چقدر در خیابانها میشناسند؟ بازیگر و فوتبالیست که نیستند. بنابراین چهره، چهرهی آشنایی نیست و نوع شخصیت و منش او برای شاعرها، برای کسانی که جوانتر بودند و برای دوستانش یک انرژی خاصی داشت که شاید از این منظر به او نگاه میکردند. اما برای دیگر مردم، شعرش بود که حرف میزد و اگر شعر تأثیرگذار است، در کنار تکنیکش، اندیشهاش و زیباییهایی که در متن کتاب دارد، صداقتش بوده که کار کرده است. اگر از این باب میخواهیم نگاه کنیم، باید توجه داشته باشیم که او چیزهایی را که زندگی کرد، نوشت. این نکتهی بسیار مهمی است که در شعرهای سنتی زمانهی ما تقریباً امری فراموش شده است.
یعنی همان «حضور شاعر در شعر خودش»؟
بله، دقیقاً. حضور شاعر در شعر. وقتی میگوید:چو گلدان خالی لب پنجره
پر از خاطرات ترکخوردهایم
به نظر من، شاعر با همهی وجود سختیها و مشکلات زندگی جانبازها را دیده است و توانسته این شعر ماندگار را بنویسد. بهطوری که اینقدر هنرمندانه است که بسیاری از مردم میشنوند، ولی نمیدانند اصلاً این شعر برای جانباز است. زیرا زیبایی متن، تکلایهای نیست و شعر او غالباً در چارچوب ادبیاش، از هر زاویهای که بررسی کنی، شعر است. صد البته هر شاعری فرازی دارد و فرودی، پس ممکن است در کارهایش شعرهای نه چندان متعالی نیز دیده شود؛ مثل تمام شاعران بزرگ دیگر.
ولی مسئله این است که در روزگار ما، کلاً در روزگار معاصر، بنده معتقدم که دوران به یادگار ماندن دیوانهای قطور از یک شاعر گذشته است. ما نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که دیوان یک شاعر را برداری و هر جا را که نگاه کنی، حافظانه باشد یا سعدیوار تا از مرور اکثر سطرهای آن لذت ببری. در این بین، توفیق با شعرایی است که حجم بیشتری از دیوانشان مخاطب را بتواند با خود همراه کند. بی تعارف معتقدم مجموعه آثار قیصر این خصوصیت را دارد.
به نظر من، قیصر از همان دست شاعرانی است که دیوانش برای مخاطب جذاب است.
این نکتهی مهمی است. خیلی از عزیزانی که برای من قابل احترام هم هستند، گاهی بر برخی از شعرهای قیصر خرده میگیرند؛ میگویند شعرهایش بیش از حد ساده و روان است، یا بیپیرایه. اما به نظر من، همین سادگی آرزوی بسیاری از شاعران است. خیلیها آرزو دارند یکی از شعرهایشان مثل شعرهای قیصر بر زبان مردم باشد، در دلها جا داشته باشد، یا بتواند توأمان مخاطب جدی شعر امروز و مخاطب عام را جذب کند. این ویژگی را خیلی از شاعران ما ندارند؛ یعنی شعری که هم ادیب بخواند و لذت ببرد، بتواند تحلیلش کند.
یعنی به آن حد از بلاغت و چندلایگی رسیده باشد که هم برای خواص و هم برای عامه دلنشین باشد؟
بله، مثلاً شعر معروف قطار قیصر را ببینید. «قطار میرود، تو میروی...» این شعر را تقریباً همه شنیدهاند و از آن لذت بردهاند. شاید بسیاری از مردم عادی حتی متوجه موسیقی و ریتم درونی شعر در دو سه سطر اول نشوند، ولی این را کسی که بهطور حرفهای شعر را تحلیل میکند حتماً درک خواهد کرد. به نظر من، این اتفاق تنها مختص کسانی نیست که معتقدند شخصیت قیصر در نفوذ شعرش مؤثر بوده است. زیرا اگر اینطور باشد، ما نمونههای فراوانی داریم که بعد از درگذشت شاعر، حضور او در زندگی ادبی و اجتماعی مردم به سرعت فروکش کرده است. به عنوان مثال، میتوانم از مهدی سهیلی نام ببرم؛ روحش شاد باشد. یک زمان، شعرهای او تا چه میزان بین مردم محبوب بود.
به واسطه فعالیتهای رادیویی که داشت؟
بله، ولی قیصر این موقعیتها را نداشت.
اما شعر قیصر با شعر مهدی سهیلی در یک کفه نیست.
بله، من دارم از نظر پذیرش صحبت میکنم. اتفاقاً شعر سهیلی در جامعهی ادبی تا حد زیادی پذیرفته شده بود. اما شعر سهیلی به محض اینکه رادیو را از او میگیرند و ما قدم میگذاریم در روزهای پس از انقلاب، از دست میرود. کتابی مانند «مهتاب عشق» که من با ناشرش صحبت کردم، خدا ایشان را بیامرزد، آقای رمضان شیرازی، برای اینکه حق کتاب را بگیرد و بخرد، منزل خودش را در تجریش فروخته است تا بتواند حق چاپ را تأمین کند. چرا؟ چون مثلاً آن موقع ۱۵۰ هزار نسخه از این کتاب فروش رفت، این تعداد تیراژ واقعاً شگفتانگیز بوده است.
بعد از درگذشت قیصر، رجوع به شعرش خیلی زیاد شد. من این را خوب به یاد دارم. انگار همه ناگهان فهمیدند چیزی بزرگ را از دست دادهاند.
بله، به این زودیها کسی انتظار نداشت چنین خبری را بشنود.
و حتی تا اواسط دههی نود، یا اوایل دههی نود، این موج توجه به شعرش همچنان پررنگ بود. اما حس من این است که بهتدریج، در میان شاعران نسلهای هفتاد و هشتاد به بعد، شناخت و شور نسبت به شعر قیصر کمتر شده. امروز کمتر شاعران جوانی را میبینیم که همان ذوق و شوق نسبت به شعر او را داشته باشند. آیا با اصل این نگاه موافقید؟
موافق نیستم. به این دلیل که من در بدنهی آموزشی شعر کشور حضور دارم. سالهاست با حوزهی هنری همکاری دارم و در مؤسسهی شهرستان ادب هم مشغول به کارم. در دورههای آموزشی، مثلاً در طرح آفتابگردانها، از شاعران جوانی که آثارشان را میفرستند همیشه میپرسیم: چه شاعرانی را میخوانید؟ تقریباً همه از قیصر نام میبرند.
البته من از زاویهی دیگری عرض میکنم. وقتی با شاعران جوان صحبت میکنیم، معمولاً چند نام را کنار هم میآورند؛ مثلاً حسین منزوی، قیصر امینپور، محمدعلی بهمنی (خدا رحمتشان کند). اما چیزی که به چشم میآید این است که بسامدِ بازنشر شعرهای قیصر در فضای مجازی دیگر مثل گذشته نیست. آن تب و حضور پررنگ در این فضا کمتر شده.
با نکتهای که میفرمایید، کاملاً موافقم. از نظر تکثر در فضای مجازی، شعر قیصر شاید بهاندازهی گذشته حضور نداشته باشد، اما این ملاک دقیقی نیست. باید توجه کنیم که شعر قیصر هنوز برای کسانی که شعر را جدی دنبال میکنند، آموزنده و زنده است. شعر او هنوز کارگاه شعر است؛ هنوز میشود از آن یاد گرفت و هنوز میشود با آن لذت برد و لحظههای خوبی را با آن تجربه کرد. به همین واسطه، من فکر میکنم که قیصر جزو آن شاعرانی نیست که تنها با آمدن خود، شعرش را فراگیر کرد. شعر قیصر، شعر جاافتادهای بود. بعد از درگذشت ناگهانیاش، صد البته با شما موافقم که موج دیگری از مرور بر شعرهایش و توجه به آنها در جامعهی ادبی و جامعهی عمومی کشور ما فراگیر شد. ولی نکته اینجاست که اگرچه یک مقدار کمرنگ شد به واسطهی گذر زمان از روزهای درگذشت قیصر، ولی هنوز شعر قیصر به نظر من شعر پرمخاطبی است.
برای شاعران جدّی و مخاطبان جدّی شعر؟
بله، البته باید بپذیریم که پسندِ شعر امروز به سمت دیگری میرود، اما زبان قیصر آنقدر صمیمی است که هنوز هم میتوان از آن لذت برد. بهگمانم این فضا، دستکم سیچهل سال دیگر هم ادامه خواهد داشت. یکی از ویژگیهای شعر قیصر این است که اگر من فکر کنم قرار باشد صد سال آینده دربارهی شعر امروز کسی تحلیلی بنویسد، حتماً ناگزیر است از پیچ و خم شعرهای قیصر بگذرد. همانطور که اگر ما بخواهیم دربارهی شعر مشروطه صحبت کنیم، باید از چند نفر نام ببریم؛ مانند عارف، عشقی، بهار و شاعران نسیم شمال.
با این توضیحات اگر بخواهید خیلی کوتاه بگویید، خصیصهی اصلی شعر قیصر چه بود که او را به این جایگاه رساند؟ آیا میتوان گفت قیصر ادامهدهندهی همان خطِ «سهلِ ممتنع» است؟ مثل سعدی در روزگار کلاسیک یا ایرج میرزا در عصر مشروطه و قاجاریه؟
راستش را بخواهید، سهلِ ممتنع بودنِ شعر قیصر را بیش از آنکه در شعرهای کلاسیکش ببینم، در نیماییهایش میبینم.
نه، منظورم در کلیت تفکر و جهان شعری او است.
بله، در نیماییهایش با شما موافقم، چون او شیوهای را در شعر نیمایی پیریزی کرد، و آن را ادامه داد. خیلیها همین الان دوست دارند به آن برسند، ولی نمیشود. چون او دارد حرف میزند و با حرف زدن، خیلی وقتها شعرش با شعر سپید اشتباه گرفته میشود، در حالی که شعرش وزن دارد. این ویژگی خاص شعر قیصر است؛ میتوانیم بگوییم یکی از ویژگیهای بارز شعرش صداقت اوست. او داشتههای هنری و ادبی خود را به رخ هیچکس نمیکشد، چه مخاطب ناآگاه، آماتور و چه مخاطب حرفهای. او زیباترین صنعتها را در پستویی بیان میکند که ابتدا آدم با معنا گره میخورد و لذت میبرد، بعد متوجه میشود که این را هم دارد. برای نمونه این شعر را ببینید:آه، آینه حرفِ اول و آخر را در یک کلام گفت...
این قدر قشنگ این سطر را میگوید که من بارها و بارها این شعر را خوانده بودم و شاید بعد مدتها تازه فهمیدم منظور شاعر چیست. او میگوید آیینه حرف اول و آخرش را در یک کلام میزند، چون کل شعر فضای افسوس دارد و آه دارد؛ پیری شاعر را نشان میدهد. ولی خب، آیینه هم حرف اول و آخرش «آ» و «ه» است. این چیزی است که آدم بعد از مرور چندباره شعر به آن میرسد. این زیبایی است که در لایههای بعدی آدم به آن میرسد. کلاً قیصر مخاطبش را علیرغم مرور چندبارهی شعرهایش دست خالی بدرقه نمیکند! این ویژگی مهمی است.
پس میشود گفت چیزی که شعر قیصر را متمایز میکند، حضور خودِ شاعر در شعر است؟
بله، صددرصد. من کاملاً به آن معتقدم. اگر جایی از شهید گفته، با شهید زیسته. اگر جایی از عشق نوشته، از پلههای دانشگاه نوشته؛ همان لحظهها را با همهی وجود قدم زده. وقتی از کویر حرف میزند، آن کویر را با تمام جان لمس کرده است. البته من در شعر کویرش، بیشتر از آنکه کویر ببینم، دانشگاه را میبینم.خستهام از این کویر، این کویرِ کور و پیر
این هبوط بی نظیر این سقوط ناگزیر
این تویی در آن طرف، پشت میلهها رها
این منم در این طرف، پشت میلهها اسیر
همه قیصر را بهعنوان یک شخصیت انسانی والا و یک شاعر بزرگ میشناسند، اما قیصر یک چهرهی دانشگاهی و پژوهشی هم داشت. شما که خودتان در فضای دانشگاه و پژوهش هستید، جایگاه علمی و دانشگاهی قیصر را چطور میبینید؟
بگذارید یک ذره کلیتر بگویم تا بعد به جزئیترش برسیم. قبلا هم در جایی نوشته بودم که در تاریخ هزار و صد سالهی شعر فارسی، ما فقط تعداد محدودی شاعر داریم که ادیب هم هستند و تعداد محدودتری از این ادبا اهل پژوهش و تحقیقاند. همچنین تعدادی داریم که در کنار شعرهایشان نثر خوبی هم دارند. مثلاً از قدیمیترینها میتوانیم سعدی را نام ببریم که واقعاً قلهی بلندی است. وی در هر چه وارد شده، نفر اول است؛ در غزل، ترجیعبند، نثر و طیباتش، در هر چیزی که میرود طرف...
بله وقتی ناسزا هم گفته، دلچسب گفته.
بله به قول خودش: «فحش از دهان تو طیبات است.» ولی خب میبینیم که در همه چیز سعدی حرف دارد. جلوتر میآییم، جامی هم یک چنین خصوصیتی را تا حدود زیادی دارد. طغرای مشهدی، ظهوری ترشیزی، بیدل دهلوی و اینها تقریباً در زمینههای مختلف وقتی که صحبت میکنند، هم در قالبهای مختلف و هم در شیوههای متفاوت نوشتن در نثر و نظم، صاحب اندیشهاند و تأثیرگذارند؛ دستکم در جغرافیای زمانی زیستشان متمایز از دیگراناند. به نوعی، این گستردگی شخصیت ادبی آنها را از معاصرانشان متمایز میکند. در روزگار ما پیش از قیصر، ملک الشعرای بهار این خصوصیت را دارد. به نظر من از ملک الشعرای بهار تا زمان قیصر، هیچ کس را نداریم که اینطور باشد. بله، شاعر داریم که دانشگاهی است و پژوهشهای ارجمندی دارد و شاعر خوبی هم هست. ولی مانند قیصر در همهی قالبهای شعری ندرخشیده است.
قیصر چند مثنوی دارد؟ تعدادشان فراوان نیست اما همان نینامه که برای امام حسین علیهالسلام سرود:
خوشا از نی خوشا از سر سرودن
خوشا نینامهای دیگر سرودن
خوشا نینامهای دیگر سرودن
راوی قدرت او در این قالب است.
او دوبیتی، رباعی، غزل، نیمایی، و شعر کودک و نوجوان هم گفته است. چقدر ذهن و آشنایی لازم است تا کسی، در حالی که برای بزرگسالان شعر مینویسد، بتواند شعری برای نوجوانان بگوید که در سروش نوجوان چاپ شود و آن همه مخاطب داشته باشد. شعری که هنوز هم وقتی میخوانی، شگفتزده میشوی. از این منظر، قیصر کاملاً متمایز و ویژه است. اگر این را در بعد دانشگاهیاش ببینیم، عمر محدود و بیماریهای سالهای آخر، مانع از پژوهشهای عمیقتر و گستردهتر او شد. اما دو کتاب پژوهشی از او موجود است: یکی رسالهی دکتریاش و دیگری «شعر و کودکی». هر دو نشان میدهند که او تا چه اندازه عمیق فکر میکرد، حتی با آن زبان ساده و جهانبینی روان.
یادم هست وقتی کتاب «سنت و نوآوری در شعر معاصر» چاپ شد، برخی میگفتند: «فکر نمیکردم شاعری با این زبان ساده، این قدر عمیق فکر کند و پژوهش کند.» کتاب بسیار ارجمندی است. کتاب «شعر و کودکی» هم اگرچه حجم کمی دارد، اما حرفهای زیادی برای گفتن دارد. از این منظر، واقعاً دریغ شد که قیصر نتوانست بیشتر از این در شعر و پژوهش به آثار ماندگار دست یابد. ولی اگر عمر بیشتری داشت، مطمئناً در پژوهش هم شاهد آثار ارزشمندتری از او بودیم.
سؤال آخر من این است، اگر سعدی را از ادبیات حذف کنیم، عشق از دست میرود؛ اگر فردوسی را برداریم، ادبیات فارسی حماسه را از دست میدهد؛ اگر حافظ را حذف کنیم، اعتراض از دست میرود؛ اگر شهریار را حذف کنیم، لطافت از دست میرود. حال اگر قیصر را حذف کنیم، چه چیزی از دست میرود؟
ببینید، قیصر شاید به تنهایی یک ویژگی خاص و ممتاز نسبت به شعرای درجهی اول نداشته باشد. نباید در این زمینه اغراق کنیم و بگوییم «وا اسفا که چه اتفاقی افتاد»؛ زیرا قیصر در همان بازهی محدود زندگانی خویش موفق شد آثار ماندگاری خلق کند. شعر وی چکیدهای از تمام لطافتها و زیباییهای شعر بود که از زمان بیدل تا امروز تا حدود زیادی در شعر ما فراموش شده بود. او موفق شد شعر سنتی و شعر مدرن را طوری کنار هم بگذارد که مخاطب با جهانبینیهای متفاوت، ایدئولوژیهای مختلف، بتواند آن را بخواند و لذّت ببرد. شعر او طوری است که فرقی نمیکند کسی با جهانبینی اسلامی به ملاقات شعرش برود یا با عینک روشنفکری، انقلابی باشد یا غیرانقلابی؛ قیصر طوری با کلمات تعامل داشت که نیازی نبود کسی یقهاش را بسته باشد یا مقام رسمی داشته باشد تا او را تأیید کند.
شنیدهام گویا آقای دکتر شفیعی کدکنی به قیصر گفته بود: «در همین جا که هستی بایست! تو به شعر رسیدهای»؛ جملهای تکاندهنده بود.
زندهباد، انشاءالله روح قیصر شاد باشد. امیدوارم جوانترهای ما، همنسلان ما، بزرگترهای ما، قیصر را از زاویهای منصفانه قضاوت کنند؛ نه اینکه او را بیش از حد بزرگ کنند و نه اینکه حسادتهای پیدا و پنهان مانع شود که شعرش آنگونه که هست دیده و تحلیل شود. شعر قیصر لیاقت این را دارد که بیش از امروز در میان مردم و ادبا شناخته شود.
او دوبیتی، رباعی، غزل، نیمایی، و شعر کودک و نوجوان هم گفته است. چقدر ذهن و آشنایی لازم است تا کسی، در حالی که برای بزرگسالان شعر مینویسد، بتواند شعری برای نوجوانان بگوید که در سروش نوجوان چاپ شود و آن همه مخاطب داشته باشد. شعری که هنوز هم وقتی میخوانی، شگفتزده میشوی. از این منظر، قیصر کاملاً متمایز و ویژه است. اگر این را در بعد دانشگاهیاش ببینیم، عمر محدود و بیماریهای سالهای آخر، مانع از پژوهشهای عمیقتر و گستردهتر او شد. اما دو کتاب پژوهشی از او موجود است: یکی رسالهی دکتریاش و دیگری «شعر و کودکی». هر دو نشان میدهند که او تا چه اندازه عمیق فکر میکرد، حتی با آن زبان ساده و جهانبینی روان.
یادم هست وقتی کتاب «سنت و نوآوری در شعر معاصر» چاپ شد، برخی میگفتند: «فکر نمیکردم شاعری با این زبان ساده، این قدر عمیق فکر کند و پژوهش کند.» کتاب بسیار ارجمندی است. کتاب «شعر و کودکی» هم اگرچه حجم کمی دارد، اما حرفهای زیادی برای گفتن دارد. از این منظر، واقعاً دریغ شد که قیصر نتوانست بیشتر از این در شعر و پژوهش به آثار ماندگار دست یابد. ولی اگر عمر بیشتری داشت، مطمئناً در پژوهش هم شاهد آثار ارزشمندتری از او بودیم.
سؤال آخر من این است، اگر سعدی را از ادبیات حذف کنیم، عشق از دست میرود؛ اگر فردوسی را برداریم، ادبیات فارسی حماسه را از دست میدهد؛ اگر حافظ را حذف کنیم، اعتراض از دست میرود؛ اگر شهریار را حذف کنیم، لطافت از دست میرود. حال اگر قیصر را حذف کنیم، چه چیزی از دست میرود؟
ببینید، قیصر شاید به تنهایی یک ویژگی خاص و ممتاز نسبت به شعرای درجهی اول نداشته باشد. نباید در این زمینه اغراق کنیم و بگوییم «وا اسفا که چه اتفاقی افتاد»؛ زیرا قیصر در همان بازهی محدود زندگانی خویش موفق شد آثار ماندگاری خلق کند. شعر وی چکیدهای از تمام لطافتها و زیباییهای شعر بود که از زمان بیدل تا امروز تا حدود زیادی در شعر ما فراموش شده بود. او موفق شد شعر سنتی و شعر مدرن را طوری کنار هم بگذارد که مخاطب با جهانبینیهای متفاوت، ایدئولوژیهای مختلف، بتواند آن را بخواند و لذّت ببرد. شعر او طوری است که فرقی نمیکند کسی با جهانبینی اسلامی به ملاقات شعرش برود یا با عینک روشنفکری، انقلابی باشد یا غیرانقلابی؛ قیصر طوری با کلمات تعامل داشت که نیازی نبود کسی یقهاش را بسته باشد یا مقام رسمی داشته باشد تا او را تأیید کند.
شنیدهام گویا آقای دکتر شفیعی کدکنی به قیصر گفته بود: «در همین جا که هستی بایست! تو به شعر رسیدهای»؛ جملهای تکاندهنده بود.
زندهباد، انشاءالله روح قیصر شاد باشد. امیدوارم جوانترهای ما، همنسلان ما، بزرگترهای ما، قیصر را از زاویهای منصفانه قضاوت کنند؛ نه اینکه او را بیش از حد بزرگ کنند و نه اینکه حسادتهای پیدا و پنهان مانع شود که شعرش آنگونه که هست دیده و تحلیل شود. شعر قیصر لیاقت این را دارد که بیش از امروز در میان مردم و ادبا شناخته شود.