1404/07/14
ادبیات دفاع مقدس در جبهههای جنگ شکل گرفت

حضرت آیتالله خامنهای: «ادبیّات دفاع مقدّس ... یک گونهی ادبی در قبال سایر ادبیّات نیست؛ یعنی این جور نیست که ما ادبیّات حماسی داریم، عشقی داریم، اجتماعی داریم، پلیسی داریم، یکی هم حالا مثلاً دفاع مقدّس؛ نه، دفاع مقدّس یک سرچشمه است، انواع و اقسام ادبیّات را میشود از آن انتزاع کرد و استفاده کرد و از آن میجوشد.» ۱۳۹۹/۰۶/۳۱به همین مناسبت رسانهی KHAMENEI.IR در گفتوگو با آقای دکتر کاظم رستمی، نقش دفاع مقدس را در شعر و ادبیات فارسی بررسی کرده است.
ما آثار عاشقانه، اجتماعی، سیاسی و... در شعر و ادبیات داریم که در دورههای گوناگون و بر مبنای وقایع تاریخی متفاوتی پدید آمدهاند. ادبیات دفاع مقدس ما نیز نمونهای بسیار زنده از این موارد است که در بستر یک جنگ متولد شد. تفاوت این جنگ با دیگر جنگهای تاریخ ایران چه بود که به تولید معنا و ادبیات انجامید؟
وقتی یک شعر یا داستان متولد میشود، ما فقط نتیجهی بیرونی آن را میبینیم، اما جهان درونیاش از پیش در ذهن نویسنده یا شاعر شکل گرفته است. ادبیات، بهعنوان یک جهان زبانی، رشتههایی از مفاهیم را به هم متصل میکند و گذشته و آینده را به هم پیوند میدهد. گذشته یعنی وقایع و افکاری که مقدمهاند، و آینده یعنی آثاری که بر پایهی آن مقدمات خلق میشوند.معمولاً وقایع بزرگ چنین تأثیری دارند و خود را بر تاریخ تحمیل میکنند، گویی آن پدیده است که انسان را به خلق وامیدارد. دفاع مقدس نیز به نظر من از همین دست وقایع بود. تفاوت آن با دیگر جنگهای تاریخ ایران در این بود که هم خود واقعه عظیم بود، هم به دست انسانهای بزرگ رقم خورد، و هم هدفی الهی و متعالی داشت. این جنگ صرفاً برای حفظ یک خطّهی جغرافیایی صورت نمیگرفت، بلکه برای انسانیت و پاسداری از ارزشهای انسانی انجام میشد. امروز نیز نتایج آن در سراسر جهان منتشر شده است. نکتهی دیگر ــ که بسیار مهم است ــ اتصال این واقعه به یک واقعهی مقدس به نام عاشورا است. جنگی که رزمندگانش خود را عاشورایی بدانند و نبردشان را ادامهی قیام امام حسین علیهالسّلام، بیتردید با هر جنگ دیگری متفاوت است.
حالا بفرمایید خود ادبیات دفاع مقدس از کجا و به چه شیوهای آغاز شد؟
ریشههای آن را در انقلاب ۱۳۵۷ میبینم؛ چون انقلاب را نیز نوعی دفاع مقدس میدانم و جنگ را تابع و ادامهی انقلاب. اما به دلیل اینکه بلافاصله پس از انقلاب، جنگ آغاز شد، تولد پدیدهی هنر و ادبیات دفاع مقدس به تعویق افتاد و در واقع پای آن به جبهه کشیده شد تا در لباس خاکی رزمندگان متولد شود. یعنی انقلاب اسلامی بهمحض آنکه میخواست از عرصهی اجتماع و سیاست رسوب کند و در عالم هنر و ادبیات بنشیند، فرصت نیافت، زیرا جنگ اتفاق افتاد. بنابراین اگر در شاخههای مختلف هنری مروری ذهنی داشته باشیم، میبینیم نقاش، شاعر، نویسنده، فیلمساز و دیگر هنرمندان ما که میتوانیم اضافه «انقلابی» بودن را به نامشان بیفزاییم ــ مانند فیلمساز انقلابی، شاعر انقلابی، نقاش انقلابی ــ وقتی آثارشان را مرور میکنیم، میبینیم همهاش دربارهی جنگ است.
یعنی شما آغاز درونی و مقدمات ادبیات دفاع مقدس را در انقلاب، و بروز بیرونی آن را در متن جنگ میدانید؟ در همان تابلونوشتهها و شعارهایی که شهدا مینوشتند و نیز ادبیاتی که با آن گفتوگو میکردند؟
بله! و نقش شهید بزرگوار حسن باقری را در این میان بسیار پررنگ میدانم. خود این شخصیت برای ما تولید ادبیات کرده است. بسیاری از مفاهیم و واژگان جاری در فرهنگنامهی جنگ، حاصل تراوشات ذهنی او است. شهید حسن باقری و افرادی مانند او، مفاهیم بسیاری را به ذهن و زبان ما هدیه دادند که بعدها مادهی خام بسیاری از تولیدات هنری قرار گرفت و ادبیات تولید کرد. من نقش شهید باقری را در دفاع مقدس دقیقاً متناظر با نقش حکیم ابوالقاسم فردوسی در زبان فارسی میدانم؛ چراکه او نیز در ادبیات دفاع مقدس منشأ اثر و آفرینندهی تفکر و معنا برای دیگران است.برای مثال، ارتش ما پس از دورهی قزاقها و همزمان با پهلوی اول و دوم یک ارتش کاملاً آمریکایی بود. ادبیات حاکم بر نظام ارتشی و جنگی ما، ادبیات ارتش آمریکا بود و برای عموم مردم بیگانه و نامأنوس. اما امروز وقتی فیلمی دربارهی دفاع مقدس میبینیم، برایمان گنگ نیست؛ تمام اصطلاحات نظامی آن را درک میکنیم. وقتی رزمندهای میگوید «خاکریز»، دقیقاً میدانیم از چه سخن میگوید. جالب است که پدیدهای به نام «خاکریز» توسط شهید باقری ابداع و نامگذاری شد؛ پدیدهای نوظهور، اما کاملاً آشنا برای مخاطب است زیرا از یک همسانی ذهنی و زبانی برآمده است.
کشور ما همواره در طول تاریخ درگیر جنگ بوده و طبق اسناد تاریخی، تقریباً هر یکسال و نیم تا دو سال، یک جنگ بزرگ و جریانساز را پشت سر گذاشته است. اما هیچکدام از آنها تبدیل به «دفاع مقدس» نشدهاند. چرا این جنگ، «دفاع مقدس» و منشأ ادبیات شد، ولی دیگر جنگها نه؟ آیا به دلیل همان پیوست دینی و مذهبی است که در دفاع مقدس جریان دارد، اما در عموم جنگهای پیشین ــ که بیشتر جنبهی ملّی داشتهاند ــ شاهد آن نیستیم؟
من اصولاً مفاهیم دینی و شیعی را از مفاهیم ملّی و میهنی جدا نمیکنم و جداشدنی هم نمیدانم. به نظرم، تفکیک این دو از هم، کاری کودکانه و ناشدنی است. شاید در عالم ذهن بتوان آنها را از هم تفکیک کرد، اما در عالم واقع چنین چیزی ممکن نیست. مگر میتوان یک ایرانی را مثلاً از پیشینهی زبانیاش جدا کرد و گفت این زبان دیگر، یک زبان جدید است؟ نه، شما همین حالا اگر به تاجیکستان بروید، میبینید مردم آنجا تقریباً به فارسی قرن پنجم و ششم هجری سخن میگویند، اما ما با وجود تفاوتهای زبانی، با آنها ارتباط برقرار میکنیم. اینها از هم جداشدنی نیستند.ما در علم شیمی خواندهایم که برخی مخلوطها را میتوان از هم جدا کرد و برخی را نه؛ یا اگر بخواهیم، باید کارهای پیچیدهای انجام دهیم. اما بعضی چیزها وقتی با هم ترکیب میشوند، اساساً بافتی یکپارچه و تازه پدید میآورند؛ یعنی دیگر نه آن هستند و نه این، بلکه موجودی جدید و حقیقتی نو متولد میشود از آن واکنش. آنچه امروز ما از آن به عنوان «انسان ایرانیِ شیعی» یا «انسان متدیّن ایرانی» یاد میکنیم، حقیقتی است که از دل تاریخ این سرزمین زاده شده است. نمیتوان گفت این بخش ملّی است و آن بخش دینی. من دلیل این تفاوت را فقط یک چیز میدانم، در آن دورهی تاریخی خاص، جامعهی ما در همهی شئون در حال اعتلا بود؛ در ملّیگرایی، در تمایلات مذهبی، در روحیهی اجتماعی و در سایر جنبهها. گویی انسان ایرانی در آن زمان، به برکت انقلاب، توانسته بود با تمام ظرفیتهای روحی خود آشنا شود و طبیعتاً نتیجهی چنین آگاهیای نمیتوانست جز خلق معنایی متعالی باشد.
عموماً کسانی که در ایران پیرامون شعر دفاع مقدس گرد آمدهاند یا در این زمینه شعر مینویسند، بچههای ولایی و مذهبی هستند و کمتر در میان قشر روشنفکر میبینیم کسی شعر دفاع مقدس بنویسد. این مرزبندی چرا شکل میگیرد؟ در حالیکه این جنگ، همهی جامعه را به شکلی یکسان درگیر کرده و کسی را جدا و تفکیک نکرده است. دلیلش چیست؟
میتوان به این سؤال پاسخهای فلسفی، رسانهپسند و اصطلاحاً ژورنالیستی داد، اما به نظر من پاسخ در یک کلمه خلاصه میشود: «بصیرت». هرچند این واژه امروز شاید تا حدی کلیشهای بهنظر بیایید، اما هم واقعیت دارد و هم حقیقت. به نظر من، در بخشی از جامعهی شاعران، هم لجاجت، هم بیانصافی، هم روشنفکرنمایی و هم میل به متفاوتنمایی وجود دارد که سبب شده خود را از ادبیات دفاع مقدس کنار بکشند. اگر هم دربارهی جنگ شعری میگویند، معمولاً در حد مفاهیم کلی و ضد جنگ است. در نتیجه، وقتی این گروه میدان را خالی میکنند، طبیعی است همان کسانی که ماندهاند بار را به دوش بگیرند؛ و در اینجا کسی جز همین بچههای مذهبی باقی نمانده است. شاید این حرف برای برخی پذیرفتنی نباشد، اما به نظر من، «کلمه» و «مفهوم» از روحیات انسان برمیخیزند، و روح یا در بیعت با نور است یا با تاریکی. باید دید روح ما با کدامیک از این دو پیوند دارد. هر یک از دو فضا اقتضائات خود را دارد.
یعنی خود این فضا است که میگردد و نسبت خود را با افراد و مصادیق بیرونی پیدا میکند؟
بله، معتقدم دقیقاً همینطور است.
پس میتوان گفت ادبیات دفاع مقدس در فضای روشنفکری نیز میگردد دنبال کسی که به لحاظ معنایی و قلبی نسبتی با این فضا داشته باشد؟
شخصی مثل مرحوم سپانلو دیگر چه ارتباطی با انقلاب ما دارد؟ اما شعر «نام همه کشتگان یحیی است» را سروده است.
یا مثلاً آن شعر معروف مرحوم ابتهاج که برای امام حسین علیهالسّلام نوشته بود: «یا حسین بن علی! خون گرم تو هنوز از زمین میجوشد...». ما از این شخصیت محترم، شعر آیینی، مذهبی و انقلابی به آن معنایی که در ذهن ما است، ندیدهایم، اما در یک لحظهی خاص قرار میگیرد و چنین شعری میسراید.
و به نظر شما، آیا هرکدام از این افراد اگر در این بازهی تاریخی و در این واقعهی خاص، یعنی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، قرار نمیگرفتند، این آثار از آنها متولد میشد؟ قطعاً نه.
وقتی به ادبیات جهان نگاه میکنیم، چه در شعر، چه در سینما و چه در ادبیات داستانی، میبینیم همچنان بهترین آثار با موضوع جنگ خلق شدهاند. با این پیشفرض، اولاً سؤال من این است که آیا ما توانستهایم از این جنگی که به ما تحمیل شد، به آن اندازه که آنها از جنگ در هنرشان بهره بردند، ما هم در هنر خودمان ــ بهویژه در شعر و ادبیات ــ بهره ببریم یا نه؟
به هیچ عنوان نتوانستیم. واقعاً ناامیدکننده است که نتوانستیم.
آیا همین مقدارِ موجود، کاربردی بوده است؟ یعنی آیا شعرهایی که دربارهی دفاع مقدس نوشته میشود، برای مردم لذتبخش است و ارتباط برقرار میکند؟
غربیها توانستند هم سیاستگذاری دقیقی داشته باشند و هم سرمایهگذاری مؤثری انجام دهند؛ و این سرمایهگذاری بسیار مهم است. مثلاً حکومتی مثل روسیهی تزاری، میآمد نویسندهای را برای تمام عمر تأمین میکرد و زندگیاش را به عهده میگرفت. میگفت: من پدر تو هستم، تو فرزند منی، فقط بنویس. بنویس، حتی اگر شکست بخوری، اما از منویات من بنویس. کسی نمیتواند بگوید حتماً همین حمایت باعث خلق اثری مثل «جنگ و صلح» شد، اما حتی اگر به شکست هم میانجامید، برای حیات تاریخی و اندیشه خود هزینه کرده بود؛ هر چند بر پایهی آزمون و خطا بوده است؛ همانطور که در آزمایشهای فضایی بارها شکست میخورند، اما در نهایت پیش میروند.اما ما در ایران وقتی از این حرفها میزنیم، عدهای میگویند: «اول یک تولستوی به من نشان بده تا بیایم سرمایهگذاری کنم، یک حافظ یا سعدی نشان بده!» در حالیکه سرمایهگذاری در هنر اینگونه نیست؛ مثل همهی حوزههای دیگر است. مگر همین قدرت موشکیای که داریم ــ که توانسته در دوازده روز چنان در برابر همهی ابرقدرتهای دنیا بایستد که بگویند اشتباه کردیم، غلط کردیم و برای توقف التماس کنند ــ با آزمون و خطا به دست نیامده است؟ مگر شهید تهرانیمقدم جانش را هزینه نکرد؟ چرا همین کار را در فرهنگ و ادب نکنیم؟ همهی اینها را گفتم تا بگویم نه، به نظر من در ادبیات نتوانستهایم آنگونه که باید محصول کاربردی تولید کنیم.
گاهی به دوستانم میگویم بودجهی کل فرهنگی کشور ما به اندازهی بودجهی یک اداره یا دفتر کوچک در صنایع پتروشیمی هم نیست. پس نباید چندان انتظار تأثیر گسترده داشت. واقعبینی هم چیز خوبی است. شما تولیدات سینمایی هالیوود را ببینید؛ با کار فرهنگی و ساخت فیلمهای سینمایی، چگونه ذهنها را استعمار میکنند، آن هم با بودجههای سرسامآور. البته باید منصف بود؛ آنها هنرمندانه کار میکنند، طوری که خودِ مخاطب حاضر میشود هزینهی استعمار شدنش را با خرید همین آثار بهظاهر فرهنگی و هنری بپردازد.
آیا هنرمند ما تفکر جهانی دارد؟
نه، عموماً حتی تفکر درست داخلی هم ندارد. یک جا بحثی درگرفت دربارهی اینکه آیا ما «رمان مستند» داریم یا نه. من دیدم متأسفانه هنوز نگاههای ما سطحی است. در حالیکه جهان از رمانهای مستند سرشار است، اینجا اهل جدی ادبیات ما میگویند: «نه آقا! رمان تخیل محض است. اگر میخواهی مستندنویسی کنی، دیگر رمان نیست.» ما هنوز درگیر بدیهیات هستیم. مؤلف ما هنوز نفهمیده است که داستان از دل جهان و زیست واقعی متولد میشود.
با این حال، مواردی که شما میفرمایید در شرایطی است که بهنظرم ایران تنها کشوری در دنیا است که رهبرش با نویسندگان و شاعران خود جلسات خصوصی و عمومی میگذارد.
اصلاً اگر شما میتوانستید «حجاب معاصرت» را کنار بزنید و وارد ایران در جهانِ معنا شوید و به رهبر انقلاب اسلامی در آن ساحت نگاه کنید، احساس میکردید با شخصیتی مواجهاید همچون فردوسی یا فریدونی دیگر که دوباره سر برآورده و دارد رهبری میکند. این نیز از گرفتاریهای ایشان است که در این روزگار گرفتار ما شدهاند.
رهبر انقلاب در جایی دربارهی قیاس دفاع مقدس ما و جنگهای جهانی سخنی دارند. میفرمایند هر دو جنگاند، اما وقتی به اسناد بازمانده از جنگهای جهانی اول و دوم مراجعه میکنید، سرشار از سیاهی، تباهی و مرگاند؛ در حالیکه در دفاع مقدس، آنچه میبینید نور، امید و زندگی است. تفاوت این دو چیست؟ چرا ایشان یکی را نور و روشنایی میدانند و دیگری را تباهی و تاریکی؟
تفاوت میان کشورهایی است که مولّد جنگ بودند ــ کشورهایی که برای کشورگشایی و دریدن یکدیگر جهان را به نابودی و تباهی کشاندند، جنگهای اتمی به راه انداختند و هیچ نسبتی با حقایق انسانی، الهی و معنوی نداشتند ــ با کشوری که همهی کنشهایش بر مبنای ایمان به خدا و جلب رضای او شکل گرفت. طبیعی است که آثار این دو نیز با هم تفاوت دارد.
در واقع میتوان گفت جنگی که در غرب رخ داد، برای از میان بردن انسانیت بود، و به همین دلیل ادبیاتش هم برآمده از همان فضا است و صرفاً روایت غلبه و ویرانی است. اما در اینجا، به تعبیر رهبر انقلاب اسلامی، اگر فضای جنگ، روشن و امیدوارکننده است، به این دلیل است که جنگ ما برای زندهکردن انسانیت و زندگی بود. از همینرو، شیوه و سویهی ادبیات ما نیز متفاوت میشود.
در جهان غرب، یک توحش عظیم جنگ را بهوجود آورد، یک خروج بزرگ از انسانیت جنگ را آغاز کرد و توحشی بزرگتر آن را ادامه داد یا پایان داد. اما اینجا نه! ما همیشه میگوییم افتخار ما این است که هرگز مهاجم و متجاوز نبودهایم، اما در برابر همهی متجاوزان ایستادگی کردهایم. طبیعی است که ادبیات برآمده از چنین تفکری، ادبیاتی خواندنی و ارزشمند باشد.