1385/07/16
دیدار شاعران ۸۵ | شعرخوانی ابولفضل زرویی نصرآباد

در شب ولادت کریم اهلبیت حضرت امام حسن مجتبی (علیهالسلام)، جمعی از اهالی شعر و فرهنگ و اساتید ادبیات فارسی میهمان رهبر انقلاب بودند. ابولفضل زرویی نصرآباد از شعرای کشورمان، شعری را در این جلسه خواند که رسانه KHAMENEI.IR متن آن را در ادامه منتشر میکند.
گوش کن ای مدیر بعد از این
نور چشمان من حسامالدّین
به ریاست اگر شدی منصوب
میشوی بین مردمان محبوب
بعد از آن میشود به ناچاری
سیل تبریک و تهنیت جاری
میشود در جریدهها اعلان
بغل کلّ من علیها فان
حضرت مستطاب والای...
یا برادر، جناب آقای...
چه شکوهی، چه قد و بالایی
«چه سری، چه دمی، عجب پایی!»
انتخاب شما ربوبی بود
چقدر انتخاب خوبی بود
دلمان شد به نحو بایسته
شاد از این انتخاب شایسته
تا شود خاطر شما ارضا
مخلصان، شصتوهشت تا امضا
آگهی از سر تواضع نیست
عرض تبریک بیتوقّع نیست
رفتهای زیر بار منّتشان
دربیا فوری از خجالتشان
بعد از آن فکر راه و چاه بکن
توی پروندهها نگاه بکن
مانده حتماً هنوز چند عدد
پیرمرد فهیم کار بلد
بحث حیثیت است و بیتردید
باید از کارکشتهها ترسید
میشوند این گروه وقت خطر
دایۀ مهربانتر از مادر
یا طلبکار حقّ آب و گلند
یا رفیق مدیر منفصلند
سرکشی میکنند و استدلال
میرود قدرت تو زیر سؤال
باید از ابتدا به آسانی
ریشۀ فتنه را بخشکانی
پس به پا کن به پاس خدمتها
جشن تجلیل پیشکسوتها
باطنی هم نشد تظاهر کن
از همه یک به یک تشکّر کن
بعد فالی بگیر با حافظ
بعد از آن هم بگو خداحافظ
گر که تعدادشان در آن حد نیست
دو سه تا سکّه هم بدی بد نیست
میشود با همین تظاهرها
منقرض نسل دایناسورها
میشود با سرور و با خنده
کلک پیرمردها کنده
در محیط اداره مثل خروس
تا توانی عجول باش و عبوس
گر کسی وقت خواهد از دفتر
منشیات با زبان معجزهگر
باید آن شخص را جواب کند
نکند آدمش حساب کند!
بیصدا کن موبایل را از رینگ
باش نو ریسپانس تو پیجینگ
بهر کار اداریات بگذار
ساعت پنج و شش صبح قرار
تا بگویند عبرتآموز است
چقدر این مدیر دلسوز است
ساعت کاریاش ندارد سقف
کرده خود را برای مردم وقف
این چنین وانمود کن که به چوب
کردهاندت به این سمت منصوب
به تو با التماس یا تحمیل
دادهاند آن خرابه را تحویل
یا بگو توی این پریشانی
من شدم گوسفند قربانی
تا شود خالصانه باورشان
که تو منّت گذاشتی سرشان
وقت صحبت بکن به حدّ وفور
انگلیسی برایشان بلغور
حرف لاتین اگر که پیش نبرد
عربی هم به درد خواهد خورد
میکنند استفاده اهل تمیز
اصطلاحات فلسفی یکریز
کلمات قلمبه در گفتار
دو سه تا محض احتیاط بیار
این تنعّم برای من کافیست
که دلم پاک و نیّتم صافیست
پسرم ای بسا به کسب سِمت
از تو گردد دریغ این نعمت
بعضا از این و آن شنیده شده
یا بسا بوده است و دیده شده
که مدیری به عشوه یا ترفند
شده سرمایهدار و دولتمند
با کمی چشمپوشی از قانون
برده نزدیک چندصدمیلیون
با پس انداز کارمند فقیر
کرده ویلای خویش را تعمیر
بعد از آن دم به انتقاد زده
بر سر کارمند داد زده
که چرا با مداد بیتالمال
روی کاغذ کشیده عکس بلال
آبرو برده از فقیرِ کذا
که چرا از اداره برده غذا
وای اگر دلشکستهای گاهی
کشد از دلشکستگی آهی
پسرم گاه میشود که بشر
میرود از فرشته بالاتر
همچنین میشود که از انسان
به خدا شِکوه میبرد شیطان
از خدا گر نباشد اصلا ترس
آدمی میدهد به شیطان درس
من ندیدم به وقت ظلم و ستم
از خدا بیخبرتر از آدم
با طرب خانه میکند خنّاس
خاصه در سینۀ خدانشناس
آن سؤال و جواب و آن سر پل
رود از یاد آدمی بالکل
وضع دیروز و بخت خاموشش
همچنین میشود فراموشش
دل آدم که سرد و سخت شود
دیگر آدم سیاهبخت شود
در نهایت سلوک و سیری نیست
پشت آدم دعای خیری نیست
پیش ما نام نیک و نان و تره
خوشتر از لعنت و کباب بره
پس حساب و کتاب با خود تو
پسرم انتخاب با خود تو
