1386/07/04
دیدار شاعران ۸۶ | شعرخوانی علی معلم دامغانی

در شب ولادت کریم اهلبیت حضرت امام حسن مجتبی (علیهالسلام)، جمعی از اهالی شعر و فرهنگ و اساتید ادبیات فارسی میهمان رهبر انقلاب بودند. علی معلم دامغانی از شعرای کشورمان، شعری را در این جلسه خواند که رسانه KHAMENEI.IR متن آن را در ادامه منتشر میکند.
یه شهر دشنهخورده بود
نه زنده بود، نه مرده بود
یه شهر درد، یه شهر سرد
یه شهر بیغریو بود
روزاش که اصلا روز نبود
شب مثل چاه دیو بود
جنگل کرم شبتاب
نه برکه داشت، نه مهتاب
یه قلعه تو شاهنومه بود
نه رستم و نه گیو داشت
هرکی میگه، دروغ میگه
یه قلعه بود یه دیو داشت
دیو سیاه زنگی، حاکم شهر سنگی
پنجرههای رو به باغ همیشه بسته بودن
از کار مردم نمیگم که خوار و خسته بودن
هیشگی دل و دماغ نداشت، دلها شکسته بودن
انگار تو دخمه، مردهها با هم نشسته بودن
آفتابو هیچکس نمیدید کولاک ابر و سایه بود
رمزی با هم حرف میزدن، زبونشون کنایه بود
یه روز خدا رحمش اومد. شبو سیاه و تیره کرد
برقی تو آسمون شکفت، چشم زمین و خیره کرد
یکی اومد که هیبتش طلسم قلعه رو شکست
قفلای کهنه رو گشود، بندای بسته رو گسست
یکی اومد مثل بهار
گفت: مردن و خزون میگن
از دخمهها بیرون بیاین
صبحه دارن اذون میگن
دروغ بده، دروغ چرا
ما هم خدا را ندیدیدم
اما تو کوچههای شهر
یه شب صداشو شنیدیم
