• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1388/06/14

دیدار شاعران ۸۸ | شعرخوانی عباس شاه‌زیدی

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif

شاعر شدم و نصیب من یک دل بود    
گفتم بنویسم از شما، مشکل بود
آخر چه نویسد قلم همچو منی؟
وقتی که ثناگوی شما دعبل بود



http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif

باز کن یک دهن آن لعل بدخشانی را   
تا که زانو بزند کفر، مسلمانی را

سخنی، معجزهای، تا که بیاغازد باز
جبرئیل غزل از شوق، پرافشانی را

تو بگو از پدرت، از پدران پدرت
آنچه میدانی و میدانی و میدانی را

بیقرارند قلمها، تو بگو تا بمکند
نمی از کوثر آن چشمۀ عرفانی را

به نفسهای تو بسته نفس نیشابور
جان فدایت! بگشای آن لب نورانی را

دست بردار و دعا کن به زمین تا بچشد
خاک یک بار دگر طعم فراوانی را

«دُ رِ می فا سُل لا» زمزمهای سر بدهید
مطربان عرب آن چشم خراسانی را

چشمتان روشن امروز نسیم آوردهست
بوی پیراهن آن یوسف کنعانی را

سبزوار! امروز با چشم خودت میبینی
رویش سبزترین لحظۀ بارانی را

غنچهها! بوی خوش عطر علی میآید
به درآیید دگر سر به گریبانی را

دیرسالی‌ست که آرام ندارد دل من
به قراری برسان این دل طوفانی را

ای پناه همه عالم! تو به ما برگردان
گم نمودیم اگر گوهر انسانی را

آدمی میبَرَد از یاد کنار حرمت
هرچه آشفتهدلی، هرچه پریشانی را

سر و سامان جهان، بیسر و سامان شده است
سر و سامان بده این بیسر و سامانی را

مثل موری، من و دل آمده‌‌ایم این همه راه
تا ببینیم مگر رسم سلیمانی را

دستهای تو مفاتیح جنان است، بیا
وا کن از بند قفس این دل زندانی را

بی بهار نظرت، دلهرهها میگیرند
پنجره پنجره این شهر زمستانی را

من خودم آهوی چشمان تو بودم همه عمر
به کجا میبری این روح بیابانی را؟

پر زدم دور حریم تو و برگشتم باز
من کبوتر شدم این مصرع پایانی را