• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1404/06/05
مروری بر کتاب «پاسیاد پسر خاک»

آزاده‌ای از تبار خاک

 «یک زندگینامه خوب، چه تفاوتی با یک کتاب تاریخ دارد؟» «پاسیاد پسر خاک» اثر محمد قبادی، اگرچه بر پایه‌ی توالی تاریخی وقایع زندگی «سیّدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد» (سید آزادگان) پیش می‌رود، اما موفق می‌شود او را از سطح یک چهره تاریخی فراتر ببرد و به الگویی انسانی و اخلاقی تبدیل کند؛ الگویی که نه دست‌نیافتنی؛ که برای زندگی امروز. به مناسبت تقریظ رهبر معظم انقلاب بر «پاسیاد پسر خاک» بخش کتاب رسانه KHAMENEI.IR در یادداشتی به قلم خانم آزاده جهان‌احمدی به مرور و بررسی این کتاب می‌پردازد.
 

 بچه‌هایی که متولّد اواخر دهه پنجاه و اوایل دهه شصت هستند خوب به خاطر دارند. بیست و شش مرداد ۱۳۶۹ که رادیو اعلام کرد که بر اساس مذاکرات میان ایران و عراق و پس از پذیرفتن قطعنامه ۵۹۸ سازمان ملل مبنی بر آتش‌بس میان ایران و عراق اولین گروه از اسرای ایرانی جنگ تحمیلی آزاد می‌شوند. زندگی در آن دوران پر از تلاطم‌های شیرین و تلخ زیادی بود. از پیروزی انقلاب اسلامی بگیرید تا ترورهای دهه شصت و بعد هم جنگ تحمیلی و هزار بالا و پائین دیگر.

یک روز عزیزت برای آرمانش لباس رزم می‌پوشد و می‌رود و تو می‌مانی و تنهایی و دلتنگی و هزار سختی دیگر. یک روز هم شاید خبر شهادتش بیاید و یا خبر مفقودی. شاید هم خبر اسارت. بعد دیگر فقط چشم انتظاری که کی این اسارت تمام شود.

همه کسانی که مرداد ۱۳۶۹ را به خاطر دارند می‌دانند که من از چه حرف می‌زنم. هیجان شادی و اضطراب توأمان برای رهایی فرزندان ایران از زندان بعثی‌ها، جان دوباره‌ای به ملّت داده بود. هر طرف در هر شهر و گوشه‌ای که نگاه می‌کردی یا پلاکارد تبریک رهایی بود به خانواده و خود قهرمان و یا میز پذیرایی و اسفند و سلام و صلوات اینها همه ظاهر ماجرا بودند، امّا باطنش یک دنیا حسرت بود و امید و خوف و رجا.

«سیّدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد» معروف به «سید آزادگان» یکی از همان ایرانی‌ها بود که بعد از تحمل هشت سال اسارت آزاد شد و به دلیل سیادت و نقش مهم و اثرگذاری که در حفظ ایمان و روحیه اسرای ایرانی داشت به «سید آزادگان» شهرت یافت. ده سال پس از آزادی از زندان‌های بعث در مسیر مشهد همراه با پدرشان در یک سانحه تصادف از دنیا می‌روند.

پاسیاد در لغت به معنای پاسداشت است و کتاب پاسیاد پسر خاک هم در واقع ادای دین نویسنده آن محمد قبادی به صاحب کتاب و سوژه آن یعنی «سیّدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد» است.

«پاسیاد پسر خاک» در دو فصل پیش و پس از انقلاب، نگاهی انداخته است به زندگی و زمانه پر فراز و نشیب‌ مرحوم ابوترابی‌فرد. نویسنده در فصل نخست به خانواده و شخصیت پدر مرحوم ابوترابی‌فرد، تحصیلات و آشنایی و همراهی با شهید اندرزگو می‌پردازد. که در واقع آمادگی مخاطب است برای آشنایی با ریشه‌ها و پیشینه شخصیتی و خانوادگی ایشان. به هر حال پیرامون شناخت فرد نمی‌توان ریشه‌ها را نادیده گرفت. از این‌رو اهمیت این بخش دو چندان است.

فصل دوم کتاب، به پیروزی انقلاب و حضور مرحوم ابوترابی‌فرد در کمیته استقبال از امام رحمه‌الله، دفاع مقدس و ... اختصاص دارد. پیش از همه اینها، نویسنده با حوصله در فصلی با عنوان مقدمه، بررسی و معرفی منابع، به همه آنچه در دسترس داشته از معاشرین مرحوم ابوترابی تا خانواده و اسناد و مدارک اشاره کرده است و توضیح داده که چگونه از این داده‌ها برای ایجاد یک سیر خطی در زندگی سوژه بهره برده است.

با یک بررسی مختصر عیان می‌شود که این کتاب در رسته کتابهای ادبیات واقع‌گرا (nonfiction) قرار دارد و مشخصاً گونه زندگینامه است. یک کتاب زندگینامه خوب چیزی فراتر از ثبت تاریخ و وقایع زندگی یک فرد است؛ در واقع باید روایت‌گر تجربه‌ای انسانی باشد که خواننده را درگیر کند، کتابی که به زندگینامه‌ی سیّدعلی‌اکبر ابوترابی پرداخته، بیشتر از آنکه یک اثر ادبی یا هنری باشد، در حقیقت تاریخ زندگی او را روایت کرده است. این موضوع تفاوت مهمی برای این کتاب ایجاد کرده است؛ به این دلیل که در یک زندگینامه‌ی ادبی معمولاً نویسنده می‌کوشد با نثری شاعرانه، شخصیت‌پردازی عاطفی و خلق صحنه‌های دراماتیک، خواننده را درگیر تجربه‌ای عمیق و حسی کند. اما در این کتاب بیشتر شاهد گردآوری و بازگویی وقایع هستیم؛ وقایعی که از کودکی و تحصیل گرفته تا دوران مبارزات سیاسی، اسارت و رهایی او را دربرمی‌گیرند.

با مطالعه همان صفحات ابتدایی فصل اول متوجه می‌شویم که کتاب هرچند در حوزه ادبیات واقع‌گراست اما نسبت جدی با ادبیات ندارد و بیشتر با تاریخ و وقایع زندگی سوژه روبرو هستیم. پرسش بنیادین این است که چرا در این کتاب بیشتر غلبه بر تاریخ زندگی است تا ادبیات؟ در واقع چه دلایلی برای این مدعا داریم؟

اولین دلیل بر این ادعا روش روایت است. کتاب بر پایه‌ی توالی تاریخی بنا شده: یعنی از چند قدم مانده به آغاز زندگی (ریشه و بُن تاریخی و انسانی خانواده و پدر) تا پایان، به ترتیب زمان جلو می‌رود و کمتر به بازی‌های روایی، فلش‌بک‌ها یا تکنیک‌های داستانی پرداخته شده است. (هرچند به کرّات در متن از دانای کل به سمت روایت اول شخص می‌رویم. به این شکل که دانای کل از سیّدعلی‌اکبر می‌گوید و به عنوان شاهد مثال، فردی رشته سخن را به دست گرفته و از زاویه دید خودش ماجرا را شرح می‌دهد). همچنین در پاسیاد تمرکز بر ثبت وقایع است. یعنی نگاه نویسنده بیشتر شبیه به یک مورخ یا گزارشگر است: ارائه‌ی تاریخ‌ها، مکان‌ها، اسامی و وقایع. با هدف، ثبت و حفظ اطلاعات است نه خلق یک تجربه‌ی ادبی یا زیباشناختی. همچنین در بخش‌های مختلف، کمتر با توصیف‌های شاعرانه، صحنه‌سازی‌های داستانی یا پرداخت‌های ادبی مواجه می‌شویم. و به همین دلیل متن بیشتر روایت مستقیم و گزارشی دارد تا فضاسازی هنری. اما در عین حال تصویری نسبتاً جامع از مرحوم ابوترابی و زمانه و زندگی‌اش می‌سازد. با همه این اوصاف، هرچند کتاب از نظر ادبی غنا و زیبایی رمان یا زندگینامه‌های هنری را ندارد، اما به شکلی جامع و چندوجهی شخصیت ابوترابی را ترسیم می‌کند.

* به‌عنوان نمونه سه جنبه از شخصیت او به این ترتیب تصویر می‌شوند:
* جنبه‌های شخصی: خانواده، تربیت و اخلاق فردی او.
* جنبه‌های اجتماعی و سیاسی: فعالیت‌های انقلابی، ارتباط با جریان‌های فکری و سیاسی زمانه.
* جنبه‌های انسانی و معنوی: نحوه‌ی رفتار با اسرا، مدیریت در اردوگاه‌ها، و اثرگذاری معنوی بر اطرافیان.

بر همین اساس این جامع‌نگری باعث می‌شود که کتاب نه‌فقط به‌عنوان یک متن تاریخی، بلکه به‌عنوان تصویری مستند از یک شخصیت چندبُعدی ارزشمند باشد.

در مجموع می‌توان گفت: کتاب از نظر ادبیات داستانی و هنری مؤلفه‌های جدی‌ای ندارد؛ چون کمتر به خلق زیبایی‌های زبانی و روایت‌پردازی توجه دارد. اما از نظر ارائه‌ی تصویری کامل و مستند از ابوترابی موفق عمل کرده و او را هم در بُعد فردی و هم در بُعد اجتماعی بازتاب می‌دهد. به بیان دیگر، این اثر بیش از آنکه «ادبیاتِ زندگینامه» باشد، یک تاریخ شفاهی ـ مستند است که تلاش کرده زندگی یک انسان اثرگذار را به‌طور دقیق برای آیندگان حفظ کند.

پرسش بعدی این است قبادی در این کتاب زندگی شخصیت مرحوم ابوترابی در بستر زمانه و شرایط اجتماعی روایت کرده یا صرفاً به بُعد فردی و شخصی پرداخته است؟ در گام اول باید به تمایز زندگی فردی و زندگی در بستر زمانه بپردازیم و این گزاره را شرح دهیم؛ زندگی فردی و شخصی یعنی تمرکز صرف بر وقایع خصوصی مثل خانواده، تحصیل، عادات یا روابط روزمره. امّا وقتی از زندگی یک شخصیت در بستر زمانه و شرایط اجتماعی می‌گوییم، یعنی نویسنده تلاش کرده نشان دهد که شخصیت فقط یک فرد جدا افتاده از بستر جامعه خودش نیست، بلکه در ارتباطی زنده با جامعه، سیاست، فرهنگ و تاریخ زمانه‌اش قرار دارد.

حال، نمود این ویژگی در کتاب پاسیاد به این صورت است که ما در آن به جای روایت صرفاً خصوصی، مشاهده می‌کنیم که او چگونه از دل یک دوره‌ی پرتحول تاریخی برخاسته است. دوران کودکی و جوانی‌اش با فضای دینی و سیاسی آن روزگار گره خورده؛ بنابراین تربیت خانوادگی او جدا از زمینه‌ی اجتماعی روایت نمی‌شود. مبارزات او علیه رژیم پهلوی، سفرها، ارتباط با جریان‌های انقلابی و نهایتاً حضور در جبهه و اسارت، همه در بستری تاریخی و ملّی بازگو شده است.

از همین رهگذر نکته قابل تأمل در این کتاب پیوند سوژه با جامعه و تاریخ است. باید در نظر داشت که روایت زندگی مرحوم ابوترابی بدون در نظر گرفتن انقلاب و تلاش او در این زمینه ناقص می‌ماند، خاصه پیوند و همکاری وثیق و دامنه‌دار ایشان با شهید اندرزگو که به نوعی یکی از نقاط عطف زندگی ایشان بود. چون ایشان به هر روی نه یک فرد منزوی و سرگرم به کار خویش، بلکه بخشی از جریان مبارزه و تغییرات اجتماعی در ایران بود. همچنین اسارت ابوترابی فقط یک حادثه‌ی شخصی نیست، بلکه بازتابی از رنج و مقاومت جمعی ملتی است که در برابر جنگ قرار گرفت. سپس در گام بعدی زندگی ایشان حضور او در اردوگاه‌ها صرفاً تجربه‌ی فردی یک اسیر نیست؛ بلکه نماینده‌ی نقش رهبری، مدیریت و تقویت روحیه‌ی صدها اسیر دیگر است.

* بر همین اساس زندگی ابوترابی در کتاب تبدیل به نمادی اجتماعی و تاریخی می‌شود زیرا:
او نشان‌دهنده‌ی نوعی مقاومت جمعی است.
رفتار و اخلاقش الگویی برای مدیریت انسانی در شرایط بحرانی معرفی می‌شود.
زندگی‌اش بخشی از حافظه‌ی تاریخی جامعه ایران به شمار می‌آید.

در نتیجه، خواننده فقط با «سرگذشت یک انسان» روبه‌رو نیست، بلکه بخشی از تاریخ معاصر را از خلال زندگی او تجربه می‌کند. وقتی می‌گوییم: «زندگی شخصیت در بستر زمانه و شرایط اجتماعی روایت شده و صرفاً فردی و شخصی نیست»، یعنی نویسنده توانسته: زندگی ابوترابی را از سطح تجربه‌های خصوصی فراتر ببرد، او را در دل جریان‌های بزرگ اجتماعی، سیاسی و تاریخی نشان دهد، و به مخاطب بفهماند که سرگذشت او، تصویری کوچک از سرنوشت یک ملّت در یک دوره‌ی حساس تاریخی است.

حال به این پرسش بپردازیم؛ شخصیت الگویی یعنی چه؟ الگوی انسانی یعنی شخصیتی که خواننده پس از مواجهه با او، تنها یک چهره‌ی تاریخی یا قهرمان دست‌نیافتنی نمی‌بیند، بلکه نمونه‌ای برای زندگی، رفتار و ارزش‌ها می‌یابد. این الگو: الهام‌بخش است، اما دست‌نیافتنی و غیرواقعی نیست، و به خواننده نشان می‌دهد که چگونه می‌توان در موقعیت‌های دشوار، رفتار درست یا انسانی داشت.

بر همین اساس در این کتاب، نویسنده موفق شده تصویر سیّدعلی‌اکبر ابوترابی را به‌گونه‌ای بسازد که او: انسانی واقعی است؛ یعنی با زندگی شخصی، خانواده، چالش‌های فردی و اجتماعی در هر دوره روبروست. بنابراین صرفاً یک اسطوره‌ی تخیلی یا دست‌نیافتنی نیست.

الگویی اخلاقی و انسانی است: نوع رفتار او با دیگر اسرا، تواضع، مهربانی، ایمان و صبوری‌اش در شرایط طاقت‌فرسای اسارت، نشان می‌دهد که چگونه می‌توان حتی در سخت‌ترین موقعیت‌ها، کرامت انسانی را حفظ کرد. به این فراز از کتاب توجه کنید؛ «یک روز در صف آمار نشسته بودیم صدای حاج آقا به گوشم خورد میگفت برادر... برادر ... نگاه کردم ببینم حاج آقا چه کسی را صدا میزند دیدم دستش را روی سینه‌اش گذاشته و دنبال یک عراقی که مأمور آمار، بود میرفت. آن شخص آدم پست فطرتی بود. گویا حاج آقا با او کاری داشت، طرف نگاهی به پشت سرش انداخت و ایستاد تا حاج آقا آمد. بنده خدا همان طور که دستش روی سینه‌اش بود صحبت می‌کرد، گرچه آن شخص عراقی ارزش نداشت ولی برخورد حاج آقا برای ما الگو شد.»

پس متن می‌تواند منبع یادگیری باشد؛ چون خواننده می‌تواند از تجربه‌های او درس بگیرد؛ نه فقط برای درک تاریخ، بلکه برای مواجهه با مشکلات شخصی و اجتماعی خودش. یکی از ویژگی‌های مهم پرهیز از اغراق و قدیس‌سازی است. نویسنده در روایت ابوترابی به دام افراط نیفتاده است؛ او را به شکل یک قدیس بی‌نقص یا چهره‌ای افسانه‌ای معرفی نکرده، بلکه با تأکید بر واقعیت‌های زندگی، شخصیت او را زمینی و قابل لمس نشان داده است. این سبب می‌شود الگو بودن او باورپذیرتر شود، چون خواننده درمی‌یابد که او انسانی مثل بقیه بوده اما توانسته در بزنگاه‌های سخت، تصمیم‌ها و رفتارهای برتر انسانی از خود نشان دهد.

خواننده در پایان کتاب با یک شخصیت صرفاً تاریخی خداحافظی نمی‌کند، بلکه با یک الگوی اخلاقی و انسانی مواجه می‌شود. این الگو فرصتی برای تأمل در زندگی خود خواننده فراهم می‌آورد: من اگر در چنین شرایطی بودم، چه می‌کردم؟ همچنین زمینه‌ای برای یادگیری عملی ایجاد می‌کند: چگونه می‌توان در سختی‌ها صبور بود؟ چگونه می‌توان با دیگران همدلی کرد؟ و چگونه می‌توان در بحران‌ها نقش رهبری ایفا نمود؟

در ضمن ما در این کتاب با افراط و زیاده‌روی در جزئیات روبرو نیستیم. در بعضی زندگینامه‌ها نویسنده آن‌قدر درگیر شرح ریزترین وقایع (مثلاً تاریخ‌های دقیق، نام‌های فرعی یا توصیف‌های طولانی) می‌شود که: روایت حالت گزارشی و کسالت‌بار پیدا می‌کند، خواننده از خط اصلی زندگی شخصیت دور می‌شود، و تمرکز کتاب از دست می‌رود. اما قبادی در پاسیاد فقط آن جزئیاتی را آورده که برای شناخت بهتر شخصیت و زندگی ابوترابی ضروری بوده، از توضیح‌های حاشیه‌ای و اطلاعات غیرضروری پرهیز کرده، روایت را مختصر اما روشن نگه داشته، به‌گونه‌ای که خواننده تصویر روشنی از شخصیت و مسیر زندگی به دست می‌آورد، بدون اینکه دچار خستگی از انبوه اطلاعات شود.

نتیجه این رویکرد چیست؟ متن کتاب روان و قابل‌دنبال‌کردن است. مخاطب می‌تواند اصل ماجرا را دریابد و هم‌زمان درک نسبتاً جامعی از زندگی و روحیات ابوترابی پیدا کند. در عین حال، فقدان زیاده‌گویی باعث شده کتاب حالت دُگم تاریخی پیدا نکند و همچنان برای خواننده‌ی عمومی جذاب باشد. پس در مجموع جمله‌ی «نویسنده در جزئیات زیاده‌روی نکرده است» یعنی: نویسنده توانسته بین اختصار و جامعیت تعادل برقرار کند؛ جزئیات لازم را گفته تا شخصیت ملموس شود، اما به دام افراط نیفتاده تا روایت خسته‌کننده یا سنگین شود.