1404/05/11
|روایت|
معلمهای صبر و مقاومت

گزارشی از مراسم بزرگداشت چهلمین روز شهادت شهدای جنگ تحمیلی ۱۲ روزه رژیم صهیونیستی برضد ملّت ایران در حسینیه امام خمینی(ره) به قلم آقای علی مهدیان.
وارد خیابان «کشوردوست» شدم، «شهید کشوردوست». اولین تصویری که توجهم را به خود جلب کرد، یک خانواده بودند، یک دختر کوچک چهار، پنج ساله، چادر به سر، با جورابهای سفیدی که لبهاش توری است، و یک دختر هفت، هشت ساله، او هم چادری، یک مادر جوان که با لبخند با دو تا دخترش آرام حرف میزد، یک پیرمرد که انگار پدربزرگ خانواده بود، کودک چند ماههای را بغل گرفته بود، پس بابای خانواده کجاست؟تند تند قدم بر میداشتند سمت حسینیه. حسینیه امام خمینی. تصویرشان هنوز در ذهنم هست، مقاوم، صبور، عاشق. احساس کوچکی میکردم مقابلشان. قلبم شروع کرد تندتر زدن. یعنی من با این خانوادهها قرار است وارد حسینیه شوم؟

قاری شروع کرد به قرائت:
من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله... .
جلسه درباره کسانی است که اهل صدقند، آنانکه پای عهدشان صادقانه ایستادند. و این عهد همان است که مسیر تاریخ را عوض خواهد کرد.

در این جلسه حتماً شهدا هم حاضرند. آنها زندهاند. چه جایی بهتر از اینجا. حاضرند. آمدهاند رهبر و فرماندهشان را ببینند، کنار خانوادههایشان.
یادم آمد سر کلاس حوزه یکی از طلبهها از استادمان پرسید، همه کسانی که در بمباران این چند روز پر کشیدند، شهیدند؟ با همه آن مقامات که برای شهدا میشمارند؟ و استاد ما گفت بله، همینقدر که ایران را و این نظام را حق میدانستند و اسرائیل را باطل، متصل به جبهه حق هستند، همه شهیدند همان شهدا که زندهاند، که نظر به رخسار خدا میکنند، که با قطره اول خونشان که به زمین ریخت پاک میشوند.

عجب جلسهای است، کنار پاک شدگان، کنار زندگان واقعی، کنار راستگویان و کنار خانوادههای صبورشان.

آقا وارد شدند مثل همیشه با حیدر حیدر گفتن مردم.

روضهخوان چند خطی از زبان دختران امام حسین علیهالسلام روضه خواند. معلمهای کوچک مقاومت و صبر. آنانکه با عزمشان مسیر تاریخ را عوض کردند. بانیان اصلاح امت رسولالله تا انتهای تاریخ، در رکاب سیدالشهداء.
مداح از قول دخترک مظلوم خرابه نشین گفت: «چند شبِ بابا یه ذره نون نخوردم» یاد غزّه افتادم، یاد کودکانی که از فرط ضعف و گرسنگی در آغوش پدرها و مادرهایشان جان دادهاند... مردم غزه عجیبند حقیقتاً، چه میکنند با صبرشان.
این مسیری است که دهها سال است مردم مظلوم ایران در آن گام برمیدارند. مردمی که میخواهند مستقل باشند، تسلیم و تحمیل را نپذیرند. خون کودکان ایران و غزّه و کل جبهه مقاومت با هم آمیخته و کاخ یزیدهای عالم را به لرزه انداخته. وقتی رهبرم ایستاد و چند جملهای سخن گفت، دلها آرام شد، مثل همیشه.

اول از همه تسلیت به خانواده های داغدار و اما بعد ادامه دادند: «جمهوری اسلامی استحکام بینظیر پایههای نظام و کشور خود را به دنیا نشان داد.»
آری ایران دست پر خود را به عالم نشان داد و همه این قدرت را از نزدیک احساس کردند. آقا اما درباره دو عنصر «دین» و «دانش» در بنای جمهوری اسلامی سخن گفتند. چرا؟ ایشان نگران پیروزی ما نبودند. به قدرت و عزم و استقامت ایران ایمان داشتند. میدانستند صحنه به ضرر جبهه استکبار و به نفع ایران در حال رقم خوردن است. لذا گفتند برای ما این حوادث بیسابقه نبود، دههها است در حال عبوریم از این طوفانها.
اما همه بدانند آینده صرفاً تحقق یک تغییر قدرت نیست. اینگونه نیست که صرفاً چند قدرت افول کنند و ایران و برخی قدرتهای دیگر ظهور کنند. این تصویر کافی نیست. بله ایران هم یکی از قدرتهای نوظهور در آینده منطقه و دنیا است اما اصل ماجرا چیز دیگری است. واقعیت آن است که تمدن نوین اسلامی در حال ظهور است و تمدن غرب در حال شکست و افول. مسیر این تمدن نوین را همین ایمانها و صبرهای ایمانی و وحدت و انسجام ایمانی باز میکند در کنار رشد علم و دانش. «اینکه جمهوری اسلامی در عرصههای گوناگونِ علم و دانش ــ چه دانشهای انسانی، چه دانشهای فنّی، چه دانشهای دینی ــ بتواند سخن نو به میان بیاورد، اینها را ناراحت میکند؛ اینها با این مخالفند. آنچه به عنوان [قضیّهی] هستهای و غنیسازی و حقوق بشر و امثال این چیزها میگویند بهانه است؛ اصل قضیّه آن است.»
این شهدا و خانوادههای مقاوم و صبورشان و همه پابرهنگان مؤمن و مقاوم منطقه با جلوداری و پرچمداری ایران، در حال به ظهور کشیدن این برتری تمدنی در عالماند. هویت نویی به عالم معرفی شده. هویتی نورانی و ایمانی که راه جدیدی را برای بشر باز میکند.

تمدن غربی، نتیجه قطعیش جنگ است، تمدنی که بر پایه شرک بنا گذاشته شده و خدای دنیایش غیر از خدای آخرتش است نتیجهاش خباثت و جنایت و جنگ و جدال است. اما این سو هویت انسان موحد است که تمدنی بر پایه ایمان و دانش میسازد و راه دیگری را برای مردم خسته و سرگردان دنیای غرب باز میکند.
آقا گفتند: «خواهیم توانست ایران را به اوج ترقّی و اوج افتخار برسانیم؛ ملّت ایران این توانایی را دارد.» راست میگویند. مدتهاست حتی دیرباوران نیز صدق سخنانشان را باور کردهاند. چون حکمتشان را تجربه کردهاند.
