1404/04/21
سرمقاله شماره ۲۱ روزنامه صدای ایران
خون شهدا؛ سوخت موشکها

در میانهی جنگ آنگاه که اخبار و روایتهای گوناگون اوج میگیرند و خیز بر میدارند و حتی برخی متخصص رسانهای را در خود غرق میکنند - اخبار و روایتهایی که بعضاً حتی صحت و سقمشان هم مشخص نیست - سخن گفتن و روایت کردن از واقعیات، آنگونه که هستند نه آنگونه که دشمن آن را بازنمایی میکند، اهمیت و ضرورتی مضاعف پیدا میکند. البته نه به شکل آنچه که در هجوم اخبار و اطلاعاتی میبینیم و امکان رمزگشایی آنها برای مخاطب مشخص نیست بلکه به شکلی که اولویتها را به شیوهای منطقی برای مخاطب مشخص کند، ارتباط منطقی میان پدیدهها را تشریح کرده و توجه مخاطب به سمت و سویی رهنمون شود که در حالت عادی چندان مد نظر قرار نمیگیرند. «صدای ایران»، روزنامه اینترنتی رسانهی KHAMENEI.IR، سعی دارد در چنین فضایی بهصورت روزانه همراه ملّت ایران باشد. محورها و وضعیت راهبردی جبهه نبرد را از لابهلای سیل اخبار و اطلاعات درست و نادرست بیرون کشیده، سره را از ناسره جدا کرده و آن را آنگونه که هست روایت کند. «صدای ایران» صدای ملّت ایران خواهد بود و راوی ایستادگی و مقاومت آنها در این جنگ تحمیلی.
بیست و یکمین شماره «صدای ایران» به روح مطهر شهیده سونا حقیقی و فرزندش سهیل کطولی تقدیم شده است.
این روزنامه اینترنتی در ایام دفاع مقدس ملّت ایران در برابر تهاجم رژیم صهیونی، هر شب حوالی ساعت ۲۲ در رسانهی KHAMENEI.IR منتشر خواهد شد.
سرمقاله
تاریخ گواه ماست
سحرگاه شنبه ۳۱ خرداد از مسجد مقدس جمکران برگشتند. خانوادگی رفته بودند زیارت. تازه خوابیده بودند که انفجاری مهیب رخ داد و در چند ثانیه دود و گرد و غبار تمام خانه را پر کرد. مادر، دو فرزند خود را در میان آتش و دود از خانه خارج کرد. پدر هم از زیر آوار خود را بیرون کشید. به سرعت از خانهای که هر لحظه بیم تخریب کامل آن میرفت، خارج شدند اما یک نفر کم بود؛ احسان، پسر نوجوان خانواده.احسان عاشق ایران بود و در فضای مجازی، تنها پیگیر موضوعات مرتبط با مقاومت اسلامی بود. اگر کسی درباره کشور بد میگفت، ناراحت میشد. یک بار به مادرش گفته بود: «اگر جنگی شود، اجازه میدهی بروم؟» مادر گفته بود جنگ امروز مثل گذشته نیست و بیشتر موشکی است. او پاسخ داده بود: «اگر زمینی باشد، با افتخار میروم.»
پدر برای احسان، قطعه زمینی خریده بود. زمینی که احتمالاً در آن خانهای بسازد و با خانوادهای که تشکیل می دهد، زندگی کند. احسان صاحب فرزند شود و پدرش، پدربزرگ. همه آن آرزوها در چند لحظه بر باد رفته بودند...
حالا پدر تصمیمی خاص گرفته است. زمین چند میلیاردی پسر شهیدش را میخواهد بفروشد تا در راه امنیت وطن هزینه شود. می گوید: «با این پول چند موشک بسازید برای زدن قلب تلآویو.»
دفاع مقدس ۱۲ روزه ملت ایران در برابر تمام دنیای غرب وحشی و باند نیابتی و جنایتکار آن در منطقه، مملو از صفحات درخشان و روایتهای افتخارآمیزی است که ماجرای شهید احسان قاسمی و خانوادهاش تنها یکی از آنهاست.
دشمن ابله خیال کرده بود مردم ایران برای متجاوز فرش قرمز پهن میکنند اما محاسبات راهبردی آنها در عمل نهتنها شکست خورد بلکه برعکس آن رخ داد. مردم زیر پرچم سهرنگ کشور جمع و متحد شدند و نشان دادند به چنان بلوغ تاریخی و فکریای رسیدهاند که خوب میدانند که علیرغم تمام اختلاف سلیقهها و روشها و منشها، در موقع خطر باید همه را کنار گذاشت و در برابر دشمن متجاوز متحد و منسجم بود.
دشمن فریبکار سالها سعی کرده بود دوگانهای دروغین درباره موشک و معیشت بسازد و امیدوار بود میوه اینهمه سال عملیات روانی را در جنگ اخیر بچیند اما نهتنها از این فریبکاری طرفی نبست بلکه حقایق بسیاری برای مردم آشکار شد و اینهمه نبود مگر به اعجاز خونهای پاکی که بر زمین ریخته شد و خون شهید همیشه در طول تاریخ بیدارکننده و آگاهیبخش بوده است. این خون این مردان و زنان، نوجوانان و کودکان سوخت موشکهایی خواهد شد که قلب تلآویو، این پایتخت تروریسم و جنایت دنیا را نشانه میرود.

