1404/04/10
سرمقاله شماره ۱۰ روزنامه صدای ایران
رویای براندازی با چمدانبازی!

در میانهی جنگ آنگاه که اخبار و روایتهای گوناگون اوج میگیرند و خیز بر میدارند و حتی برخی متخصص رسانهای را در خود غرق میکنند - اخبار و روایتهایی که بعضاً حتی صحت و سقمشان هم مشخص نیست - سخن گفتن و روایت کردن از واقعیات، آنگونه که هستند نه آنگونه که دشمن آن را بازنمایی میکند، اهمیت و ضرورتی مضاعف پیدا میکند. البته نه به شکل آنچه که در هجوم اخبار و اطلاعاتی میبینیم و امکان رمزگشایی آنها برای مخاطب مشخص نیست بلکه به شکلی که اولویتها را به شیوهای منطقی برای مخاطب مشخص کند، ارتباط منطقی میان پدیدهها را تشریح کرده و توجه مخاطب به سمت و سویی رهنمون شود که در حالت عادی چندان مد نظر قرار نمیگیرند. «صدای ایران»، روزنامه اینترنتی رسانهی KHAMENEI.IR، سعی دارد در چنین فضایی بهصورت روزانه همراه ملّت ایران باشد. محورها و وضعیت راهبردی جبهه نبرد را از لابهلای سیل اخبار و اطلاعات درست و نادرست بیرون کشیده، سره را از ناسره جدا کرده و آن را آنگونه که هست روایت کند. «صدای ایران» صدای ملّت ایران خواهد بود و راوی ایستادگی و مقاومت آنها در این جنگ تحمیلی.
دهمین شماره «صدای ایران» به روح مطهر شهید امیرحسین قاسمی تقدیم شده است.
این روزنامه اینترنتی در ایام دفاع مقدس ملّت ایران در برابر تهاجم رژیم صهیونی، هر شب حوالی ساعت ۲۲ در رسانهی KHAMENEI.IR منتشر خواهد شد.
سرمقاله
رویای براندازی با چمدانبازی!
حمله اخیر رژیم صهیونیستی به ایران، اگرچه در ظاهر به بهانه مهار خطر هستهای آغاز شد، اما در باطن بخشی از طرحی عمیقتر و گستردهتر بود؛ طرحی که ابعاد تاکتیکی و راهبردی آن، تنها با مرور ریشههای نظم تحمیلی غرب بر منطقه قابل درک است. اسرائیل از آغاز قرن بیستویکم در صدد بوده با تکیه بر قدرت اطلاعاتی، نظامی، فناوری و پیوندهای تجاری با ایالات متحده، به «هاب اصلی» منطقه غرب آسیا بدل شود. پروژهای که خاستگاه آن به دوران اوباما بازمیگردد و در دوران ترامپ، با «طرح صلح ابراهیم» به اوج رسید؛ تلاشی برای ساخت نظمی که همه دولتها را به انفعال یا تبعیت وادار کند.در چنین تصویری، هر کشوری که بخواهد بر اساس ظرفیت بومی، منابع ملی و ژئوپلیتیک مستقل خود رشد کند، تهدیدی بالقوه محسوب میشود. چه این کشور ایران باشد، چه مصر؛ دو جامعهای که برخلاف بسیاری از مرزهای دستساز استعمار پس از جنگ جهانی اول، هزاران سال ریشه تمدنی و فرهنگی دارند.
رژیم اسرائیل بهخوبی میداند که ایرانِ مستقل و قدرتمند، خواه جمهوری اسلامی باشد یا هر نظام سیاسی دیگری که داعیه استقلال و رشد بومی داشته باشد، نظم برتری کیفی صهیونیستها را برهم خواهد زد. از این رو، سیاست اصلی، تضعیف و در نهایت تجزیه دولتملتهای بزرگ منطقه است؛ همانگونه که در سوریه دنبال شد و در مصر، با فرسایش ساختاری پیش رفت.
در حمله اخیر، این راهبرد در قالب تلاش برای براندازی به وضوح خود را نشان داد. ترور همزمان فرماندهان ارشد نظامی، تماسهای تهدیدآمیز برای ایجاد فروپاشی روانی و به دنبال آن ساختاری، تولید محتوای جعلی درباره فرار مسئولان، و روایتهای همزمان رسانهای، پازلی را کامل کرد که هدف اصلیاش «براندازی از درون» بود.
نخستوزیر رژیم صهیونیستی، در ابتدای جنگ و پس از موج نخست ترور فرماندهان ارشد ایران، در پیامی ویدیویی مدعی شد؛ «ما نشانههایی داریم که مقامات ارشد ایران در حال بستن چمدانهای خود هستند.» همزمان، فیلمی ساختگی از سوار شدن مقامات به هواپیما در فضای مجازی دستبهدست شد. همه این اقدامات، با ترورهای فیزیکی و تهدیدهای تلفنی (برای نمونه تماس با آقای علی لاریجانی) هماهنگ بود؛ سناریویی طراحیشده برای شکستن روحیه نظام، از بالا تا پایین.
اما این طرح هم، همچون دهها پروژه ناکام پیشین، به هدف نرسید. نه فروپاشی روانی رخ داد و مسئول و فرماندهی جا زد، نه خیابان به شورش کشیده شد و نه گمانه «براندازی همزمان نظامی و رسانهای» تعبیر شد.
امروز بیش از همیشه روشن است که نزاع ایران و رژیم اسرائیل، نه صرفاً بر سر سانتریفیوژها و موشکها، بلکه بر سر حق زیستن یک ملت مستقل و ریشهدار در نظم تحمیلی قرن بیستویکم است؛ نظمی که تاریخ نشان داده هرگز پایدار نمیماند.

