• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1404/06/27
نگاهی به نقش فردوسی در پاسداری از زبان و فرهنگ ایرانی

برای ساخت تمدن باید جامعه‌ای ادیب داشته باشیم

 ۲۵ اردیبهشت روز بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی و روز پاسداشت زبان و ادبیات فارسی نامگذاری شده است. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای درباره توجه فردوسی به مفاهیم اسلامی این‌طور فرموده‌اند: «فردوسی، خدای سخن است؛ او ‌زبان مستحکم و استواری دارد و واقعاً پدر زبان فارسی امروز است؛ او دلباخته و مجذوب مفاهیم حکمت اسلامی بود؛ شاهنامه را با ‌این دید نگاه کنید‌.‌.. شما خیال می‌کنید که اگر در شاهنامه‌ی فردوسی چیزی برخلاف مفاهیم اسلامی وجود داشت، این‌قدر در جوامع اسلامی جا ‌می‌افتاد؟ شما می‌دانید که در این نسلهای گذشته، مردم ما چه‌قدر دینی بوده‌اند. در کدام خانه و کدام ده و کدام محله، شاهنامه ‌نبود یا خوانده نمی‌شد؟ همه جا می‌خواندند و منافاتی هم با مفاهیم اسلامی نمی‌دیدند‌.» ۱۳۷۰/۱۲/۰۵
«امین»؛ بخش شعر و ادب فارسی رسانه KHAMENEI.IR به مناسبت پاسداشت زبان فارسی در گفت‌وگو با آقای دکتر مهدی صالحی، مدیرعامل انجمن فرهنگی آموزشی ویرایش و درست‌نویسی، با نگاهی به شخصیت و زمانه فردوسی، اهمیت شعر او و جایگاه زبان را در تمدن‌ها بررسی کرده است.
 
* نقش زبان را در فرهنگ عمومی چگونه می‌بینید؟
* من معتقدم که در ایران، این تفکر در گذر زمان شکل گرفته است. محور فرهنگ در ایران، زبان است و حتی ادبیات هم بر اساس زبان شکل می‌گیرد. محور همه چیز، زبان است. حتی محور اقتصاد و سیاست ما نیز زبان است. مطالعات انسان‌شناسی و مردم‌شناسی بر مبنای فرهنگ شکل می‌گیرد و در کشور ما، فرهنگ خود بر مبنای زبان استوار است.

وقتی که شما مبنا را پیدا کنید، باید محکم بر روی آن بایستید. مثل این است که بگویید این ساختمان یک پی دارد. این پی ممکن است متزلزل شود، اما بقیه‌ی بنا هر اتفاقی برایش بیفتد، می‌توان آن را درست کرد. اما اگر پی از دست برود، همه چیز از دست می‌رود. من به جد معتقدم که تمام اتفاقاتی که افتاده، می‌افتد و خواهد افتاد، در زبان برای ما رخ می‌دهد.
 
* تفاوت کشور ما با بقیه‌ی مناطق جغرافیایی چیست که این‌قدر در اینجا زبان بستر همه چیز می‌شود، ولی در جاهای دیگر با وجود ادبیات بسیار غنی، مانند انگلیس یا آلمان و حتی یونان باستان که از نظر ادبیات و زبان قوی بودند، چنین اتفاقاتی رخ نمی‌دهد؟
* یک نکته این است که شاید آن‌ها دیر فهمیدند. تا بیایند بفهمند، کار از کار گذشته است. دوم اینکه در ایران ما حداقل هشت هزار سال سابقه‌ی شهرنشینی داریم. وقتی شما از شهر صحبت می‌کنید و به جاهایی مانند شهر سوخته و سیلک می‌رسید، با چنین سابقه‌ای، حتماً تبادل تجاری و تجارت بر مبنای خط وجود داشته است. قبل از اینکه دیگران باشند، ما اینجا سابقه‌ی تمدنی داشتیم.
 
ما به جایی رسیدیم که زبان به جایگاه خودش دست پیدا کند و بفهمیم که زبان چه هست. در قرون وسطی و رنسانس، وقتی که دین در اروپا حذف می‌شود، زبان تقویت می‌شود. اما در ایران، من فکر می‌کنم که نه با حذف دین، بلکه با ارتقاء جایگاه دین، زبان هم حضور پیدا کرده است. یعنی زبان و دین دو عنصر به هم پیوسته بودند. واقعیت این است که ما خیلی زودتر به این نتیجه رسیدیم که زبان مهم است و بر اساس این فرهنگ و جامعه را شکل دادیم. شما ببینید، سیاست این مملکت حداقل تا صد سال گذشته به این صورت بوده است. همه‌ی سیاستمدارانش افرادی زبان‌آور و ادیب هستند.
 
* چرا شخصیت فردوسی تبدیل به نماد و علمدار زبان فارسی می‌شود؟
* درباره‌ی این موضوع خیلی صحبت شده و نظرات مختلفی وجود دارد. من اجمالاً عرض می‌کنم تا بحث‌مان شفاف‌تر شود. فردوسی در زمانی زندگی می‌کند که ایرانی‌ها مسلمان شده‌اند و بسیاری از آن‌ها شیفته‌ی حضرت علی علیه‌السلام و شیعه هستند. فردوسی نیز از همین دسته است و دودمانی دارد که سه نسل قبلش زرتشتی بودند و بعد پدرش و پدربزرگش مسلمان شدند و او هم شیعه است. آخرین صحبت‌های استاد جلال خالقی مطلق هم این است که فردوسی قطعاً شیعه و شیعه‌ی اثنی عشری است.

بحث مذهبی فقط یکی از ابعاد ماجراست. مذهب در شاهنامه حضور جدی و پررنگی دارد، اما بزرگ‌منشی و اخلاق‌مداری در آن موج می‌زند. توحید و خردورزی در آن مشهود است. از همان ابتدا، فردوسی می‌گوید:
به نام خداوند جان و خرد
کز این برتر اندیشه بر نگذرد
 
این جمله نشان‌دهنده‌ی عمق تفکر فردوسی است. او در واقع جان و خرد را در نسبت با خدا در این فرهنگ تبیین می‌کند و نشان می‌دهد که باید چنین نسبتی وجود داشته باشد. بقیه‌ی مسائل هم ذیل خرد طبقه‌بندی می‌شوند. اگر شما می‌بینید که فردوسی از داد و دهش صحبت می‌کند، این‌ها هم ذیل خداوند قرار دارند. یعنی همه چیز در سایه‌ی توحید است و به زیبایی بیان شده است. البته خاکساری‌اش هم در اینجا مشهود است. او در مورد حضرت علی می‌گوید:
بر این زادم و هم بر این بگذرم
چنان دان که خاک پِی حیدرم
 
از نظر اجتماعی، فضای آن دوره کاملاً ضد تمدنی است. اعراب اموی و عباسی در حداقل ۲۰۰ سال قبل از فردوسی به تحقیر و حذف فرهنگ و تمدن ایرانی پرداخته‌اند. اولین کاری که می‌کنند، تیشه‌زدن به ریشه‌ی زبان است. فردوسی می‌فهمد که این قوم ممکن است روزی گذشته‌ی خود را فراموش کند و به همین دلیل به‌عنوان یک سیاست‌گذار زبان، به فکر حفظ این فرهنگ می‌افتد.
 
من فکر می‌کنم فردوسی یکی از اولیای خداست و این الهام به او داده شده است. او در روزگاری که همه خود را باخته‌اند، نشسته و سی سال به سرودن شعر پرداخته است. در حالی که همه به او می‌گویند دیوانه‌ای و کار فرهنگی نمی‌کنند. او تمام دانش‌های دینی و فرهنگی‌اش را در یک اثر تجمیع می‌کند. فردوسی مانند آرش است که جانش را برای پرتاب یک تیر فدای مرزها می‌کند. این مرز، مرز ناملموسی است که شما نمی‌توانید ببینید. او چشمه‌ای را در این فرهنگ جاری می‌کند که هزار سال بعد از خودش تمام ایران فرهنگی را سیراب می‌کند.

یک دیدگاه در بحث تمدن می‌گوید وقتی که روح حماسه در یک قومی شکل بگیرد، تمدن شکل می‌گیرد. فردوسی آمده تا این روح حماسه را زنده کند. این روح حماسه همان خودباوری است، همان «ما می‌توانیم» است. او به مردم می‌گوید که شما فرزندان یک تاریخ بزرگ هستید و باید شرافت، اخلاق و مروت را حفظ کنید.

همه‌ی این میراث اخلاقی را فردوسی جمع می‌کند و در واقع در شاهنامه می‌ریزد. جلوه‌های هنری شاهنامه هم بی‌پایان است. اگر از دید یک سینماگر بخواهید سکانس به سکانس و قاب به قاب درباره‌اش صحبت کنید، هر قسمت آن خلاقیت متفاوتی دارد. چقدر تعلیق دارد، چقدر گره‌افکنی دارد و شیوه‌های داستان‌پردازی‌اش هم کاملاً ایرانی است. او همه چیز را می‌سازد و از تمامی ظرفیت‌ها بهره می‌برد. این یک روح بزرگ، یک خلاقیت عجیب و یک استعداد فوق‌العاده می‌خواهد.

تقریباً هزار سال گذشته و هیچ‌کس نتوانسته جای فردوسی را بگیرد. به نظر من، فردوسی فرزند زمانه‌ی خودش است. آدمی با این استعداد می‌توانست وارد عرصه‌ی سیاست شود و به مقام‌های بالا برسد، اما او نشسته و بر روی تولید یک اثر متمرکز شده که می‌تواند تمدن‌ساز باشد. او خود را در سایه‌سار دین می‌بیند و طغیان نمی‌کند. در یکی از ابیاتش می‌گوید:
بسی رنج بردم در این سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی

فردوسی اثری تولید کرده که اگر بخواهیم از دید یک سیاست‌گذار زبانی به آن نگاه کنیم، دقیق‌ترین نقطه‌گذاری و هدف‌گذاری را انجام داده است. او می‌فهمد که اگر قرار است یک اتفاقی بیفتد، باید بر مبنای یک متن باشد. اگر قرار است تمدن را احیا کنیم، باید یک متن داشته باشیم که به زبان مردم باشد. در آن دوره زبان‌های متعددی در ایران رایج بوده، اما فردوسی از همه‌ی ظرفیت‌های زبانی استفاده کرده و متنی ایجاد کرده که دیگر اتفاق‌ها بر روی آن می‌افتد. بلاغت زبان فارسی در واقع بر پایه‌ی شاهنامه شکل گرفته است.

در صد سال اخیر، با شکل‌گیری مشروطه و روشنفکران، یک نگاه بیمارگونه شکل گرفته که میراث ما چیزی نیست و باید کنار گذاشته شود. البته که شاهنامه و میراث کهن ما در جاهایی به حاشیه رفته، اما این نگاه همچنان وجود دارد. اگر به نمایشگاه کتاب بروید و از بچه‌ها بخواهید که شاهنامه بخوانند، ممکن است تعداد کمی از آن‌ها بتوانند. در حالی که شکسپیر در انگلستان هنوز از کودکی شناخته می‌شود و بچه‌ها با او بزرگ می‌شوند. چرا شکسپیر را تبلیغ می‌کنند و روی او سرمایه‌گذاری می‌کنند، اما ما این کار را نمی‌کنیم؟ شکسپیر متعلق به صد سال پیش است، در حالی که شاهنامه از هزار سال پیش مبنای فرهنگی ما بوده است.

حالا چه کار باید بکنیم؟ باید ملاحظه‌ای داشته باشیم که چقدر می‌توانیم شاهنامه را به خانه‌ها ببریم و برنامه‌هایی بسازیم تا بچه‌ها یاد بگیرند. این برنامه‌ها می‌تواند شامل پادکست‌ها، برنامه‌های صوتی یا تلویزیونی باشد که بچه‌ها را مشتاق کند. ما در دنیای جدید می‌توانیم با نگاهی برندسازی و ویژندسازی به این میراث ادبی و فرهنگی خود مراجعه کنیم. الان ما یک معدنی داریم به نام شاهنامه که هزار سال از آن بهره‌برداری شده، اما صد سال است که این معدن متروکه شده. حالا می‌خواهیم روی آن کار کنیم، چه کار باید بکنیم؟ باید شروع کنیم روی ویژند شاهنامه کار کنیم.

باید بگوییم شاهنامه باید یک برند شود. آن وقت باید ببینیم چه کار باید بکنیم در کشور خودمان و در کشورهای حوزه‌ی فرهنگی زبان فارسی؟ وقتی با این نگاه به شاهنامه برویم، تازه می‌شویم مهندسی که به یک معدن رسیده است. حالا می‌خواهد بهره‌برداری کند. ما این مواد خام اولیه را داریم و حالا می‌خواهیم چه کار کنیم. آیا نمی‌توانیم فیلمی از روی آن بسازیم؟ حداقل باید سالی یک فیلم شاهنامه‌ای داشته باشیم یا یک پویانمایی شاهنامه‌ای بسازیم.

یکی از نکاتی که حضرت آقا در چند سال اخیر تأکید کردند، بحث امید به آینده است. وقتی که روح حماسه در یک قوم تقویت شود، آن قوم امیدوارتر و در عمل اجتماعی مستحکم‌تر می‌شود. ما یک بار سلسله نشست‌هایی با عنوان «زبان‌کاران» داشتیم که کسب و کارهای حوزه زبان را بررسی می‌کردیم. برای شاهنامه نمی‌توانیم یک اپلیکیشن بسازیم؟ اگر ما به همان نگاهی که پیشینیان‌مان داشتند برگردیم و آن مسیر را با نگاهی متفاوت ادامه دهیم، می‌توانیم جریانات فرهنگی مستمر و مقاومی ایجاد کنیم. همان‌طور که ایران فرهنگی شکل گرفت و سعدی در شیراز یک بیتی گفت که هفتاد یا هشتاد سال بعد ابن بطوطه از زبان قایقران‌های برمه می‌شنود.

شعر هنوز برای ما رسانه است. فردوسی در این مملکت شعر گفته و هنوز مردم پول می‌دهند فال می‌خرند. این‌ها معنای فرهنگی دارد. رگه‌ها وجود دارد، اما کسی نیامده است که به‌طور حرفه‌ای روی این رگه‌ها کار کند و بگوید من این رگه را حفاری می‌کنم تا به مخزن اصلی برسم.

برنامه‌ای داریم که چند ساله با عنوان «فارسی‌نما» در سینما جایزه زبان فارسی را اعطا می‌کند. در سال گذشته، برای اولین بار در جشنواره فیلم فجر اعطا می‌شد. سال‌های قبل در حاشیه جشنواره بود و بعد دیگر در حوزه هنری جایزه فارسی‌نما اعطا شد. پارسال در جشنواره فیلم رشد هم جایزه فارسی‌نما اعطا شد. یک جلسه‌ای ذیل این مراسم بود که گفتگویی درباره زبان و ادبیات کودک و سینما بود. نسبت زبان کودک و سینما مورد بحث قرار گرفت و از شاد هم پخش می‌شد. پنجاه هزار نفر در شاد داشتند این برنامه را می‌دیدند. این عدد تصورش هم برای ما ممکن نبود. یعنی اینکه اگر بیایید سرمایه‌گذاری کنید، خانواده‌ها تشنه هستند، علاقه‌مند هستند و پدر و مادرها تشنه‌اند. فقط باید زمینه را ایجاد کنیم و شوق و شعور ایجاد کنیم. همین برنامه «دو نقطه» را که بنده توفیق داشتم همراهی می‌کردم، از طریق برنامه‌های مختلف مثل شاد، اطلاع‌رسانی شد و دوازده هزار نفر برای شرکت در مسابقه ثبت‌نام کرده بودند، تازه نمی‌دانستند موضوع چیست. برنامه‌ای که به بچه‌ها یاد می‌دهد که کلمه را چه جور بسازند، چه جور بخوانند و چه جور گفتگو کنند.

* از نظر شما بحث زبان چگونه با مباحث تمدنی پیوند می‌خورد؟
* ما باید به سمت جامعه‌ای حرکت بکنیم که این جامعه، من اسمش را گذاشتم «جامعه ادیب»، جامعه‌ای که هم می‌خواند و هم می‌نویسد. جامعه خوانا و جامعه نویسا که این جامعه می‌تواند تمدن‌ساز و تاریخ‌ساز باشد. اگر شما می‌بینید که فردوسی آمده، همان حرف‌های بقیه را با بیان و هنرمندی خودش بیان کرده و مکتوب کرده، تاریخ فرهنگ این مملکت از بعد شاهنامه دارد شکل می‌گیرد. چرا؟ چون ما با یک مکتوب مواجه هستیم. تمدن از جایی شروع می‌شود که ما مکتوب داشته باشیم و تاریخ از روی مکتوب شروع می‌شود.

ما تاریخ یونان باستان را هیچ‌چیز درباره‌اش نمی‌دانیم از جایی که ایلیاد و اودیسه شروع می‌شود. تاریخ اسلام را چیزی نمی‌دانیم از جایی که مثلاً سیره ابن هشام و بقیه دارد پیدا می‌شود. پس اگر داریم می‌رویم به سمت احیای تمدن ایرانی ـ اسلامی یا حتی ساخت تمدن ایرانی ـ اسلامی که واقعاً افق به جایی هست، این افق تمدنی نیاز به راهبردهای فرهنگی دارد. مهم‌ترین راهبرد هم در عرصه فردی و هم در عرصه اجتماعی این است که ما برویم به سمت ساخت «جامعه ادیب»، که جامعه ادیب افرادش نویسا و خوانا هستند. این نوشتن باعث می‌شود که آدم به ضعف‌های خودش پی ببرد و آدم‌ها تک‌تک تاریخ پیدا بکنند. ما همه آدم‌های بی‌تاریخی هستیم و این بی‌تاریخی هم عرصه فردی و هم عرصه اجتماعی است.

آن روزی ما تاریخ پیدا می‌کنیم که من شروع کنم روزنگاشت نوشتن، شروع کنم گزارش نوشتن و حساب و کتاب با خودم کنم. این چیزی که در تعالیم دینی ما هست که جوری از خودتان حساب بکشید، سخت‌تر از شریک از شریک خودش یک بخشی در این نوشتن‌ها شکل می‌گیرد.

سفره‌های پربار فرهنگی داریم، ولی همه زیر زمین هستند. هیچ مقنی نداریم که برود قنات این را بکند. من معتقدم فردوسی اگر قرار بود شاعر نباشد، احتمالاً یک مقنی خوبی می‌شد. چون صبور است، سی سال صبر کرد و سی سال نوشته آرام آرام. مولوی می‌گوید «قوت از حق خواهم و توفیق الله، تا با سوزن برکنم این کوه قاف». فردوسی اولین الگوی فرهنگی این عرصه است و با سوزن کوه قاف را فتح کرده. نمونه‌هایی از آدم‌های فعال فرهنگی وجود دارند که با دغدغه شخصی در راه کتاب‌خوان کردن مردم در نقاط مختلف کشور روی آورده‌اند و الگوهای موفقی را شکل داده‌اند. من فکر می‌کنم که باید هسته‌های مردمی را فعال کنیم. چون زبان و ادبیات مسئله مردم است، نیاز مردم است و اصولاً یک موضوع مردمی است. تا موقعی که در مردم باشد، هست و هیچ آسیبی نمی‌بیند و رشد هم می‌کند.