1402/04/06
برائت مبارک

روایتی از مراسم برائت از مشرکین
زمان برگزاری مراسم برائت از مشرکین کاملاً با روح مناسک حج سازگاری دارد. چطور؟ خب، شب عرفه در عرفات، بیشتر حاجیان حیفشان میآید بخوابند و هرکدام در خلوت و مناجات، جمعی روضهخوان یا گعده و چای، به عبادت مختص خودشان میپردازند و تا صبح بیدارند. برگزاری مراسم در ساعت هشتونیم صبحِ فردای چنین شبی، به همان اندازهی در آینه نگاه نکردن در حال احرام، سختی خودش را دارد.ساعت هنوز هشت نشده که خادمهای افتخاری کاروان بلندمان میکنند: «حاج خانمها، پاشین! صبحانههاتون رو بگیرید، بعدش بخوابین.» به سختی پلکهایم را باز میکنم و صبحانه را میگیرم. میخواهم بخوابم که خانمی سرش را از چادر داخل میکند و میگوید: «برنامهی برائت از مشرکین نیم ساعت دیگه شروع میشه. کسی میخواد بیاد؟ چادرهای بعثه رو نشونش بدم.» دیروز خودم ناچار از یکی از عوامل کاروان پرسیدم. میگفت: «ظرفیت چادر بعثه محدوده. از هر کاروان فقط چند نفر میتونن برن.» فکر میکردم شروع مراسم دیرتر باشد، مثلاً دهونیم که برسد به نماز ظهر.
صبحانه را با پلکهای نیمهباز میخورم و به همراه هماتاقیهایم از چادر بیرون میزنیم. از آن خانمی که آشنای مسیر بعثه بود خبری نیست، ولی صدای ضعیف بلندگوهای مراسم، جهت حرکت را برایمان مشخص میکند. وارد بلوک چادرهای بعثه میشویم و از آنجا به بعد، جهت حرکت آدمها هم راهنمای خوبی است. هنوز تابلوی محل برگزاری مراسم را درست نصب نکردهاند و در حال تنظیم بندهای سیمیاش هستند.
با اینکه هنوز قرائت قرآن مراسم شروع نشده، تا نیمهی چادر، زن و مرد، متراکم نشستهاند. چادر بعثه بزرگ است، شاید چهار برابر چادرهای ما که داخلش چهارصد و خردهای زائر جا میشوند. مجری از مردم خواهش میکند که موبایلهای در حال فیلمبرداری را در خلال برنامه غلاف کنند. ماجرایی شده این موبایلهای روشن که حتی وسط طواف هم دست از سر بقیه برنمیدارند.
قبل از قرائت قرآن، مناجات امیرالمؤمنین علیهالسلام در مسجد کوفه خوانده میشود. رأس ساعت هشتونیم؛ مناسبتش با عرفه و شناخت موقعیت خالق و مخلوق قابل درک است. بهترین حسنِ تناسب را استاد ابوالقاسمی در انتخاب آیههایی که قرائت میکند به خرج داده است. آیات ابتدایی سورهی توبه، بدون «بسمالله الرحمن الرحیم»: «بَرَاءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى الَّذِینَ عَاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ...» به نوعی تاریخچه و اهمیت مراسم را بیان میکند.

شعارها بلافاصله بعد از قرائت قرآن شروع میشود؛ از شعارهای ساده مثل «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر اسرائیل». مردم چنان محکم و با شور، با مشتهای گرهکرده جواب میدهند که انگار اتوبوسی رفته آنها را از صفهای نماز جمعهی دههی شصت سوار کرده و آورده. حتی شعارهای سختتر را هم با همان شور و بلند جواب میدهند؛ مثل «یا ایها المسلمین اتحدوا اتحدوا» و یا «ملت ما در راه حق میمیرد (جان میدهد) ذلّت نمیپذیرد.»

شعارها گاهی هم زنانه-مردانه میشوند. مثلاً مردها میگویند: «لا اله الا الله» و زنها جواب میدهند: «اسرائیل عدو الله». و اینطوری شعار کامل میشود؛ همانطور که توحید با برائت از شرک کامل میشود و مرد با زن کامل میشود.
مجری شعارها را به دعای وحدت ختم میکند: «لا اله الا الله وحده لا شریک له، له الملک و له الحمد، یحیی و یمیت و هو حی لا یموت، بیده الخیر و هو علی کل شیء قدیر.» و «لا اله الا الله و لا نعبد الا ایاه، مخلصین له الدین و لو کره المشرکون» تعدادی جانباز ویلچری ردیف جلوی مراسم، دوربین را گرفتهاند. دستهای آنها، بهعنوان اولین کسانی که به چشمم میخورند، بالا میآید و در هم فرو میرود؛ همان کاری که رزمندهها و باقی مردم دههی شصت در حال خواندن دعای وحدت انجام میدادند. عکسهای مدل رزمندهایشان را در آلبوم خیلیهایشان دیدهام. باقی افراد هم کمکم دستشان در دست هم فرو میرود به نشانهی وحدت.

اصلاً چرا اسم این دعا را «دعای وحدت» گذاشتهاند؟ به مضامینش دقت میکنم. سرتاسر دربارهی توحید و نفی شرک است. شاید یعنی توحید راه رسیدن به وحدت است. مجری از امیرالحاج کاروانهای ایرانی حجتالاسلام نواب درخواست میکند که در جایگاه قرار بگیرد و پیام آقا را قرائت کند.
حجتالاسلام نواب را در پرواز رفتمان به مدینه دیده بودم. با عبا و عمامه و هیبت علمایی. حالا با لباس احرام مثل بقیه مردم است. مراسم از این جهت منحصربهفردترین مراسمی است که تاکنون شرکت کردهام. لباس مجری و سخنران و مدعوین و شرکتکنندهها و فیلمبردار و خادمها یکی است. مردها دو حوله و زنها چادر سفید. امیرالحاج هم از برائت و سابقه آن گفت و اینکه در هر نماز هم از کسانی که مغضوب خدا هستند برائت میجوییم. و اگر بخواهیم در این زمانه مصداق مغضوب علیهم را مشخص کنیم میشود غیر اسرائیل و آمریکا باشد؟

خیلی زود رسیدیم به پیام امسال رهبر انقلاب به حجاج. مردم با شنیدن اسم آقا صلوات میفرستند، قرائت پیام سکوت را در چادر بعثه میاندازد. آقا طبق آیههای قرآن حج را متعلّق به همهی مردم میدانند و دستاوردهای آن را که وحدت و معنویت است مربوط به کل جهان.
انتظاری که آقا از وحدت دارند از تصور من و بیشتر مردم بالاتر است. مثلاً آقا همافزایی علمی و همکاریهای اقتصادی و تلاش برای هماهنگی در مسیر نظم جهانی را هم جزء وحدت میدانند و نه حتی از اثرات آن. در باب لزوم افزایش حس معنویت جهانی و نقش حج در آن هم نکاتی آمده است.
احساس میکنم تا اینجا مخاطب آقا جمع نخبگانی و فعال جامعهی حجروندگان هر کشوری است که اغلب از حال هم بیخبرند و جلسه و جمع خاص با هدف آشنایی بیشترشان شکل نمیگیرد.
آقا در ادامه از وظیفهی حاجیان و از مناسک حج هم میگویند. اینکه باید از فرصت حج برای تدبر و تأمل در مناسک و معارف آن استفاده کنند. و آنها را در زندگی روزمره خود به کار ببرند. پیامهایی مثل سادهزیستی و لغو امتیازات موجود و نفی فسق و جدال و رمی جمرات و زندگی حول محور توحید. واقعاً اگر چنین توصیههایی در زندگیهایمان پیاده شود و کل جامعه به آن پایبند باشند چه بهشتی درست میشود. درواقع اگر بتوانیم حج را در زندگیمان هم بیاوریم و یک جورهایی هیچوقت از حج برنگردیم میتوانیم خیلی بهتر و راحتتر زندگی کنیم.
پیام دارد به آخرهایش میرسد. آقا از هجمه استکبار به همان دو مفهوم کلیدی حج یعنی وحدت و معنویت میگویند و از حجاج درخواست میکنند که از خداوند علیم کمک بخواهند و روحیهی برائت را تقویت کنند و آن را در زندگیشان عمیق کنند. جملهی آخر پیام آقا اشک را در چشمانم مینشاند: «دعای مستجاب حضرت بقیّةاللهالاعظم (ارواحنا فداه) را برای همگان آرزو مینمایم.»
جمعیت یک صدا شعار میشوند: ما همه سرباز توابم خامنهای گوش به فرمان توایم خامنهای.

انگار که تصویر خود آقا را پشت کلمات مثل همیشه حکیمانه و دلسوزانهاش دیده باشند و دلشان تنگ شده باشد برای دیدارهای حضوری. متن عربی پیام بلافاصله بعد از پیام فارسی توسط کسی که لحن و صدا و لهجهی عربی خوبی دارد خوانده میشود. بعد از پیام عربی هم دوباره چند شعار برائت میدهیم و مجری مراسم از حضار خواهش میکند که به چادرهایشان بروند و دوباره برای مراسم دعای عرفه برگردند. بیشترشان ولی دوست ندارند بروند.
چند نفری گعده کردهاند به صحبت. من و چند نفر دیگر که زائرانی از خرمآباد و دزفول هستند، دربارهی متن پیام آقا گفتوگو میکنیم. جملگی نظرشان این است که برای اینکه این اهدافی که آقا دربارهی حج گفتند محقق شود باید میانگین سن حجاج پایینتر بیاید. میگویند میانگین سنی کاروانشان بالای ۶۵ سال است و حاجخانم و حاجآقاها به سختی باید حواسشان به سالم ماندن انجام اعمالشان باشد.
هم اتاقی ۲۱ سالهی من که دانشجوی سال سوم دانشگاه هنر اصفهان است میگوید که وقتی میخواسته در ایام امتحانات از دانشگاه مرخصی بگیرد، مجبور شده تا پیش خود رئیس، رؤسای آموزش عالی برود و دربارهی اینکه به حج میرود و حج واجب است توضیح دهد. چرا که تا آن روز دانشگاهها هیچ آئیننامهای دربارهی تکلیف امتحانات دانشجویی که به حج میرود نداشتهاند.
گرم صحبتیم که خانمی شکلات تعارفمان میکند. برمیدارم و میگویم: برائت مبارک. یک لبخند عجیبی میزند. حدس میزنم نفهمید چه گفتم. چادر سفید ایرانی سرش کرده ولی روسری را از پشت بسته. میپرسم: «ایرانی نیستی؟» میخندد و میگوید: «ترکیه»، اشاره میکنم به چادرش، خندهاش بزرگتر میشود و با اشاره یک گروه ایرانی را نشان میدهد که هیچکدام چادر ندارند و بعد یک گروه ترکیهای را نشان میدهد که همه چادر ایرانی سرشان است. خندهام میگیرد. یکجورهایی وحدت و تکامل چادری در همینجا، در بعثه شکل گرفته است.

اسم دوست جدیدیمان را میپرسم. برایم مینویسد çiğdem، ترکی بلد بودنم باز هم نجاتم میدهد. هر چند در بهترین حالت ۷۰ درصد حرفهایشان را میفهمم. سه تا دختر دارد و با همسرش به حج آمده. چطور در حالی که کاروانهای ایرانی از زمان دقیق مراسم برائت اطلاع دقیقی نداشتند این گروه از ترکیه آمدهاند اینجا؟ میپرسم: «شما هم مرگ بر آمریکا گفتید؟» با شور و شوق سر تکان میدهد و میگوید: «آمریکا دشمن اسلام و دشمن شیعه است». میفهمم که شیعه است. میپرسم: «آقای خامنهای را میشناسید؟» دو دستش را با کیسه شکلاتهایی که بینشان است میکوبد روی سینهاش و میگوید: «رهبریم» یعنی رهبرم است. برق چشمهایمان به هم اصابت میکند. بیاختیار بغلش میکنم. بهنظر او هم از بغل کردن من خوشحال است.
طبیعتاً از پیام فارسی و عربی آقا چیزی متوجه نشده، خودم به ترکی خلاصهای از پیام آقا را برایشان ترجمه میکنم. همه سر تکان میدهند و تأیید میکنند. آنجا که میگویم آقا دوست دارند مسلمانها به کارهایی که در حج انجام میدهند بیشتر فکر کنند و فلسفهی آن را بفهمند، çiğdem تأیید میکند و میگوید: «مثلاً ما آمدهایم عرفات که آقا امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف را ببینیم»، میخندم و دوباره بغلش میکنم. چقدر با همین دوستِ دورِ جدید، حس نزدیکی دارم.
این درهمتنیدگی باید اتفاق بیفتد تا وحدت و مودت شکل بگیرد. در جایی که ایرانیها در کمپ خودشانند و ترکها کمپ خودشان و اندونزیاییها قسمت خودشان، ارتباطی شکل نمیگیرد که منجر به وحدت هم شود. من اگر جای مدیران حج بودم چادر کشورها را در عرفات و منا در هم میگذاشتم تا بیشتر با هم آشنا شوند و با هم حرف بزنند. تجارت کنند، شماره تلفن رد و بدل کنند. به کشورهایشان که برگشتند ارتباطها را ادامه دهند و اینگونه شاید انتظارات آقا از حج کمی به عمل نزدیکتر شود.

دوستان تُرکم را با حجاج ایرانیهایی که دورشان جمع شدهاند تنها میگذارم و سراغ بقیه میروم. از چند نفر میپرسم مصادیق وحدت را در پیام آقا شنیدید؟ به نظرتان زیبا بود؟ هیچکدام اصلاً به مصادیق داخل پیام دقت نکرده بودند. دلم میخواهد سرم را از دستشان بکوبم به سطلهای بزرگی که وسط جمعیت قرار داده شده و داخلشان آب معدنی و قالبهای یخ است. تازه وقتی خودم مصادیق را نام میبرم یادشان میافتد. یکیشان که جوان است روی دستش نوشته جانم فدای رهبر. متن پیام را هم ضبط کرده اما همچنان مصادیق وحدت را نمیتواند برایم بگوید. به نظر میرسد همین حرفهای آقا هم باید از طریق کاروانها و مدیر کاروانها و روحانیها طبق شرایط و سطح فرهنگی و تحصیلی زائرانش قابل فهم و متناسب بیان شود. مثل همین طرح مودت که امسال در جریان بود و عواملش هتل به هتل میرفتند. و برای علاقمندانش توضیح میدادند.
عوامل مراسم در حال انتقال جایگاه از قسمت عرض چادر به قسمت طولش هستند و میخواهند برای دعای عرفه آمادهاش کنند. بلندگوها از حاضران میخواهد که بروند چادر خودشان ناهار بخورند و بعد برای مراسم عرفه برگردند. خانمها دوستان ترکیهایشان را برای ناهار دعوت میکنند چادرشان. بین اینکه چادر کدام بروند دعواست. من دیگر ماجرا را پیچیدهتر نمیکنم، خوابم میآید، شمارهی çiğdem را میگیرم که بعداً برایش پیام بفرستم. خدا را چه دیدی شاید هم روزی از او دختر گرفتم. سه تا دخترهایش را برای سه تا پسرهایم.
