• ب
  • ب
  • ب
1403/12/23

مدرسه حکمت

روایتی از دیدار رمضانی دانشجویان با رهبر انقلاب

* از کری فوتبالی تا کل‌کل شعاری!
ظهر آفتابی روز چهارشنبه قدم‌ تیز کرده‌ام به شتاب؛ قرار مهمی داریم. چند گام قبل از اینکه به داخل خیابان کشوردوست بپیچم، دعا میکنم که کاش وقتی سربلند میکنم هنوز جمعیتی پشت درب انتهای کوچه نباشد؛ که این یعنی به وقت رسیده‌ای و میتوانی زودتر به محل قرار بروی. توی کوچه که گردن راست میکنم، چند دسته پسر جوان به چهره‌‌ام لبخند می‌زنند. یادم می‌افتد که آرزوی محالی کرده‌ام. مهمان‌های امروز از استان‌های مختلف، سر قرار آمده‌اند و طبیعتاً از دور آمده‌ها، چندساعتی زودتر رسیده‌اند.

آن‌سو تر چند دخترخانم محجبه کارت‌های ورودشان را کنار هم گرفته‌ و عکس یادگاری می‌‌اندازند. از درب ورودی داخل می‌شوم به سمت محل قرار. مهمان‌ها نم‌نمک از بین درخت‌های سبز می‌روند. هوا بهاری و دلنشین است؛ مهمان‌ها خندان و پرهیجان. همه چیز آماده یک قرار خوب.

وارد که می‌شوم، حسینیه هنوز خلوت است. درحالی‌که دخترخانم‌‌ها ردیف‌‌های جلو را مرتب پر کرده‌اند، چند پسر هنوز کنجکاوانه توی حسینیه قدم می‌زنند و سرک میکشند. «آخیش! بالاخره همونجایی که همش تو تلوزیون می‌دیدم!» این را آقاپسری که ریش‌های پراکنده تازه‌ای دارد، میگوید و همراه دوستش کنارم می‌نشینند.

ابوالفضل و علیرضا دانشجوی حقوق‌اند و از ملایر آمده‌اند. دیدار اولی هستند و حسابی ذوق‌زده. از گلیم‌های آبی زیرپا تا کتیبه‌نوشت آبی بالای جایگاه و آجر سه‌سانتی‌های دیوار حسینیه را با هم موشکافی میکنند. صف‌ها کم‌کم درحال پر شدن است و صدای همهمه و خنده زیر سقف حسینیه افتاده.

هرسو را که می‌بینی چهره‌های جوان، چشم‌های پرشوق و لب‌های خندان است که توی حسینیه ریخته. دیدار دانشجویان با رهبر انقلاب، از دیدارهایی است که در آن پیرمرد نمی‌بینی. و این یعنی امروز قرار است که دیدار حسابی پرشور و پویا باشد. «تیمتون هم که بااااخت»! مثل همه جمع‌های پسرانه دنیا، کُری‌های فوتبالی در سمت چپ حسینه امام خمینی هم داغ شده.

آقاپسرها غرق بحث‌ درباره امتیاز و تفاضل گل‌اند که ناگهان اولین شعار از قسمت دخترانه حسینیه بلند می‌شود: «دانشجو می‌میرد ذلت نمی‌پذیرد». آقاپسرها شعار را سر دست می‌گیرند و ادامه می‌دهند. «نه سازش نه تسلیم، نبرد با آمریکا».

کل‌کل همیشگی دیدارهای دانشجویی بین سمت‌ راست و چپ حسینیه باز به راه می‌افتد. دیدار متفاوت، شعار متفاوت هم دارد. «تا قدس رو پس‌نگیریم؛ آروم نمی‌گیگیریم!» دانشجوهای خارجی هم از غافله جا نمی‌مانند و دم «بالروح، بالدم، لبیک یاحسین» میگیرند.

* به عشق آقا اضافه‌خدمت خوردم!
سعید دیشب از اصفهان آمده. مُهر دکتری عمرانش هنوز خشک نشده و حالا در قرارگاهی سرباز است. می‌گوید وقتی فهمیدم برای حضور در دیدار امروز دعوت شده‌ام، زود تماس گرفتم برای مرخصی از سربازی. مخالفت کردند. نتوانستم صبر کنم و شبانه راه افتادم سمت تهران. وقتی به قرارگاه برگردم، قرار است سه روز اضافه خدمت بخورم. بلند میخندد و میگوید «حاجی ارزشش رو داشت!»

اینجا داشتن کاغذ و خودکار، باب آشنایی‌های جدید و باز شدن سر صحبت است. آقاپسر سمت راستم که خودکار را در دستم‌می‌بیند، میخواهدش برای پررنگ کردن شعار کف دستش. پیرهن سفید ساده پوشیده و ریش‌های بور بلندی دارد. به خنده میگویم«نور بالا میزنی». میگوید «دیشب از حج برگشتم! دوستم گفت یه سهمیه داریم و میتونی بیای. مستقیم از همدان اومدیم تهران» پیش خودم فکر میکنم چقدر جوان‌های این نسل شوق و انگیزه دارند. چقدر خستگی نمی‌شناسند و چقدر برای اعتقادشان به انقلاب و رهبری، پای کارند!

حسینیه پر شده و سرریز کرده به دالان‌ها و راهروهای اطراف. دانشجوهای جوان از همه‌جای کشور خودشان را به اینجا رسانده‌اند. این را می‌شود از لباس‌ها و گویش‌های میهمانان خوب فهمید. بعضی مشغول بستن سربند برای یکدیگرند که یک‌نفر پشت تریبون می‌رود برای تمرین سرودی که قرار است همگی در محضر رهبر انقلاب بخوانیم.

بچه‌ها چندتا یکی، متن سرود را در اختیار دارند و سرهایشان را نزدیک هم کرده‌اند برای خواندن متن. همه دانشجو هستند و مطلب را روی هوا میگیرند. پس دوبار تمرین سریع، برای تسلط جمعیت روی شعر کافی است. ساعت حوالی ۱۶ است و چیزی تا ورود آقا نمانده.

نمایندگان تشکل‌ها در صف اول گعده گرفته‌اند و متن‌های سخنرانی‌شان را چکش‌کاری میکنند. جمعیت صدا به سر انداخته که «ای پسر فاطمه منتظر شماییم». هر تکان پرده آبی جایگاه، موج می‌اندازد بین جمعیت و همه گردن می‌کشند و به پنجه می‌روند برای تماشا.

در لحظه‌ای که همه انتظارش را می‌کشند بالاخره پرده کنار می‌رود و رهبر انقلاب وارد می‌شوند. ولوله‌ای بین جماعت می‌افتد. «حیدر، حیدر» است که از لب جمعیت می‌ریزد. اشک‌ها روی گونه‌ها سُر می‌خورد. آقا می‌نشینند. جمعیت هم. قاری هم. با اشاره رهبر انقلاب قاری مراسم شروع به تلاوت آیاتی از سوره مبارکه نحل می‌کند.

* ارائه شاگردان در محضر استاد!
قرائت قرآن که به پایان می‌رسد، قاری با «طیب‌الله» آقا و صلوات جمعیت بدرقه می‌شود. مجری مراسم امسال یک دخترخانم دانشجو است. پارسال یکی از برادران مجری بود. و سال قبل‌ترش باز یک خانم. نمیدانم این چینش اتفاقی است یا عامدانه اما هرچه که است عادلانه است!

مجری از سخنران اول مراسم دعوت می‌کند. مجتبی منگلی دانشجوی دانشگاه علامه است و دبیر اتحادیه جنبش تحکیم وحدت. او صحبت هایش را با یاد شهدای امسال از شهید رئیسی تا هنیه و نصرالله آغاز می‌کند و از دست دادن آن‌ها را به حوادث دهه شصت تشبیه می‌کند.

منگلی در ادامه از ابراز ضعف برخی اساتید همیشه ناامید دانشگاه و تخریب روحیه استکبارستیزی دانشجویان گله می‌کند. صدای سوت و کف دانشجوها می‌گوید که این گلایه ما هم هست! در ادامه او با روحیه پرسشگرانه خطاب به رهبر انقلاب درباره کم‌شدن ادبیات جوانگرایی در کلام ایشان میپرسد که آیا برداشت ما درست است؟ آقا کوتاه می‌گویند: «نه! درست نیست...»

یکی دیگر از سخنران‌ها آقای مهدی بزمه، نماینده بسیج دانشجویی است. او به مسئله مذاکرات اشاره میکند و میگوید که مذاکره با ترامپ جز ذلت در پی ندارد. جمعیت با شعار «هیهات منا الذله» اظهارات او را تأیید میکند. او در ادامه از لزوم تربیت انسان تراز مقاومت، مثل شهید سنوار در دانشگاه‌ها می‌گوید و صحبت هایش را با چند جمله عربی خطاب به جوانان فلسطین به پایان میبرد.

محمدرضا مریمی، دبیر جنبش عدالتخواه که پشت تریبون می‌رود، درباره حذف مستضعفان از سیاست‌گذاری‌های اقتصادی میگوید. از روی زمین ماندن قانون شفافیت قوا هم گلایه دارد. او در بخش نهایی صحبت‌هایش هم از بعضی مسئولین نظامی انتقاد میکند و میگوید میترسیم که آن‌ها در برابر تهدیدات رژیم صهیونیستی به «بیانیه‌نویس» تبدیل شوند. البته آقا چند دقیقه بعد این حرف را رد میکنند و پاسخ میدهند.

مراسم امروز یک سخنران خانم هم دارد. خانم ریحانه حسن‌قربان فوق‌دکتری حرفه‌ای داروسازی و نماینده گروه‌های جهادی است. او که با روپوش سفید خود در جایگاه حاضر شده، از لزوم حضور دانشجویان در اردوهای جهادی برای خودسازی میگوید و دانشجوها را به شرکت در این اردوها دعوت می‌کند.

او همچنین از تجربه حضور جهادی کادر درمان در کمک به محور مقاومت میگوید و مردمی بودن و عدم درگیری با بروکراسی اداری را رمز پیروزی این اقدام میداند. حسن‌قربان در ادامه از بعضی مسائل مربوط به رشته خود، نظیر کمبود شیرخشک و برخی ایرادات تقنینی مجلس انتقاد میکند.

سخنرانی‌های پرشور دانشجوهای مطالبه‌گر که به پایان می‌رسد، پیش از شروع صحبت‌های رهبر انقلاب، ناگهان یکی از دانشجوها بلند می‌شوند و با صدای بلند سه دقیقه وقت از آقا می‌خواهد تا حرفش را بزند. تلاش مجری برای مدیریت این اتفاق‌ غیرمنتظره به‌جایی نمیرسد و آقا اشاره میکنند که حرف‌هایش را بزند.

او هم از مشکلات دانشگاه آزاد و افزایش سه‌برابری شهریه برخی رشته‌ها می‌گوید و از سختی‌های مطالبه‌گری در دانشگاه. بعضی دیگر هم جسته‌وگریخته سعی میکنند از میان جمعیت وقت برای صحبت بگیرند که محدودیت زمان و مدیریت مجری، ناکامشان می‌گذارد.

* دو واحد درس تاریخ تحلیلی!
حالا رهبر انقلاب صحبت‌هایشان را با دانشجوها آغاز می‌کنند. آقا همین ابتدای کار برآورد کلی خود را از مجموع صحبت‌های بچه‌ها عنوان می‌کنند. «بیانات جوانان عزیزمان من را به این نتیجه میرساند که سطح تفکّر و تحلیل و برداشت مجموعه‌ی دانشجویی روبه‌رشد است».

بعد رهبر انقلاب همچون استادی مهربان به تصحیح و اصلاح بعضی سخنان دانشجوها مشغول می‌شوند. درباره بیانیه‌نویس شدن نظامی‌ها می‌گویند «این درست نیست؛ نه، آن کسانی که باید کاری را انجام بدهند، در وقت خودش کار را انجام دادند.» و درباره جوانگرایی میفرمایند: «نه، امید بنده فقط همین شما جوانها هستید.»

افسوس از فقدان شهیدان یک‌سال اخیر، نقطه اشتراک همه سخنرانان امروز بود. آقا پدرانه و امیدبخش، اجازه مأیوس شدن را به جوانان نمی‌دهند و می‌گویند: «بله، این برادران بسیار ارزشمند بودند و واقعاً‌ نبودنشان برای ما خسارت است؛ در این تردیدی نیست، امّا ما امسال که اینها را نداریم، نسبت به سال گذشته در مثل همین روز، در برخی از مسائل قوی‌تر از سال گذشته هستیم، در بعضی از مسائل ضعیف‌تر نیستیم، اگر قوی‌تر نباشیم». چقدر امیدبخش و روح‌افزا بود این جملات آقا.

بعد هم شاهد تاریخی برای این کلام خود می‌آورند که با وجود شهادت حمزه و برخی سرداران در سال سوم هجری، در سال چهارم و پنجم پیامبر بسیار قوی‌تر از پیش شد! انگار همه نگرانی از شهادت بزرگان یک‌باره از قلبم می‌رود. پیش خودم فکر میکنم که کسی نمی‌تواند با این جملات قانع نشود. دو واحد کلاس درس تاریخ تحلیلی اسلام برای دانشجوهای حاضر در حسینیه!

در ادامه آقا درباره «تقوا» و آثارش می‌گویند که حتی در گشایش‌های دنیوی مثل اقتصاد و امنیت هم مؤثر است. بعد آقا درباره «هویت دانشجویی» و دو تجربه دانشجوی ایرانی در مواجهه با تمدن غرب می‌گویند:

تجربه اول؛ تجربه منفعلانه‌ای بود که منجر به خودباختگی بعضی جوانان شد. «وقتی جوان ایرانی خودش را در مقابل پیشرفتهای غربی و علم غربی و فنّاوری غربی و مانند اینها مشاهده میکرد، احساس میکرد که عقب‌مانده است، منحط است، ناتوان است؛ او پیشرفته است». بعد آقا مثل چندسال قبل، دوباره به تقی‌زاده و فروغی و حکمت و افکار غرب‌گرایانه آن‌ها اشاره میکنند؛ که در دوره رضاخان«همه‌چیز را در واقع در اختیار غربی‌ها گذاشتند و نتیجه این شد که کشور از باطن، در داخل، از درون پوک شد.»

و تجربه دوم؛ «تجربه‌ی بعدی او است که نتیجه‌اش شناخت و برخورد گزینشی و احساس استقلال، و در یک مواردی کاملاً احساس جدایی و دوری است». رهبر انقلاب به جنایات غرب در ایجاد قحطی و کشتن افراد و سرکوب نهضت‌های داخلی توسط آن‌ها اشاره میکنند که باعث شد آن شیفتگی برخی نسبت به غرب کاهش پیدا کند.

بعد از تشریح این دو تجربه تاریخی رهبر انقلاب حرف اصلی خودشان درباره تبیین هویت دانشجویی را اینطور بیان میکنند که جایگاه دانشجو اینجا است: «دانشجو میتواند مثل یک معلّم، مثل یک هشداردهنده، مثل یک چراغ راهنما عمل کند».

در پایان، به رسم هرسال آقا توصیه‌هایی به جوان‌های دانشجو میکنند. توصیه اول، توصیه به جلسات هم‌اندیشی در دانشگاه است. آقا به دانشجوها توصیه میکنند که به‌جای مسائل درجه دو و سه، مسائل درجه اول کشور را دنبال کنند.

* دو واحد اخلاق نقد!
در چندماه اخیر گاهی در بدنه دانشجویی کشور، بعضی از مسئولین کشور در موضوعات امنیتی و نظامی مورد نقد دانشجوها قرار گرفتند و متهم به مماشات شدند. رگه‌هایی از این نقد البته در میان سخنرانی امروز دانشجوها هم به گوش خورد. حالا آقا در قامت یک استاد اخلاق، شیوه نقد صحیح را به بچه‌ها یادآوری میکنند و آن‌ها را از تهمت زدن پرهیز می‌دهند: «این درست نیست. آن کسانی که متصدّی این کارها هستند، دلبستگی‌شان، وابستگی‌شان، عشقشان و آمادگی‌شان به انقلاب کمتر از من و شما نیست؛ آنها را نمیشود متّهم کرد؛ محاسبه دارند، حساب دارند، با محاسبه کار میکنند؛ آنچه انجام میدهند، اگر شما هم جای آنها بودید همین کار را انجام میدادید» و در ادامه اینطور می‌گویند که « نقد اشکال ندارد منتها نقد کردن با تهمت زدن فرق میکند؛ مراقب باشید وقتی نقد میکنید، کسی را متّهم نکنید».

در پایان آقا ادعای رئیس جمهور آمریکا مبنی بر ارسال نامه به ایران و اینکه آنها میخواهند وانمود کنند که اهل مذاکره‌اند! را فریب افکار عمومی جهان میخوانند.

در پاسخ به ادعای دیگرشان هم که گفته بودند ما جلوی دستیابی ایران به سلاح هسته‌ای را میگیریم آقا پاسخ دادند که: «ما اگر میخواستیم سلاح هسته‌ای درست کنیم، آمریکا نمیتوانست جلوی ما را بگیرد».

و نکته پایانی آقا خطاب به بعضی دوستان داخلی است که میگویند چرا مذاکره نمیکنید؟ چرا جواب نمیدهید؟ رهبر انقلاب در پاسخی صریح و هوشمندانه فرمودند: «میخواهم عرض بکنم اگر هدف از مذاکره رفع تحریم است، مذاکره‌ی با این دولت آمریکا رفع تحریم نخواهد کرد؛ یعنی تحریمها را برنمیدارد، [بلکه] گره تحریمها را کورتر خواهد کرد.»

* از دانشجو تا کارگزار؛ سفره یکی است!
مراسم کمی طول کشیده و چند دقیقه‌ای از مغرب گذشته. آقا بلافاصله بعد از اتمام سخنرانی، بی‌فوت‌ وقت، سر سجاده‌شان می‌روند و تکبیرة‌الاحرام می‌گویند. تا آقا حمد و سوره را می‌خواند، زود صف‌ها هم مرتب می‌شود و همه قامت می‌بندند.

در هر گوشه و کنار حسینیه نمازگزار ایستاده. نماز که تمام می‌شود، خادمان حسنیه دانشجوها را به سفره افطار دعوت می‌کنند. وسوسه به دلم می‌افتد که قرار است افطار امروز دانشجویان در سطح افطار دیدار چند روز قبل با کارگزاران نظام باشد یا تفاوت دارد. توی راهروهای حسینیه به سمت سفره، بوی غذا و سبزی تازه مشام‌ها را پر می‌کند. حالا موضوع صحبت مهمان‌ها،نه کُری‌خوانی‌های فوتبالی، که مرور جملات آقاست. سر سفره که می‌نشینم و ظرف غذا را که باز میکنم، متعجب خیره می‌شوم. این دقیقاً همانی است که چند روز قبل اینجا از مسئولان ارشد نظام پذیرایی شد! بی‌ کم‌وکاست. لبخند به لب افطار کردن بچه‌ها را تماشا می‌کنم. شهادت می‌دهم که من بر سر این سفره، تفاوتی بین دانشجوی ترم‌اول و مقامات بلندپایه نظام ندیدم!