1403/12/23
گزارش تاریخی به مناسبت سالگرد تأسیس ساواک در دوره پهلوی
ساواک؛ قصابخانهی آمریکایی شاه


این سخنان را حضرت آیتالله خامنهای در دوازدهم آبانماه ۱۴۰۳ در دیدار دانشآموزان بیان کردهاند. ۲۳ اسفند ۱۳۳۵ سازمان اطلاعات و امنیت کشور با نام اختصاری ساواک چندی پس از کودتای آمریکایی بیست و هشتم مرداد ۱۳۳۲ توسط عوامل آمریکایی در رژیم پهلوی بنیانگذاری شد.


اینها بخشی از شکنجههایی است که زندان ساواک اتفاق میافتاد. ساواک همان سازمان سازمان اطلاعات و امنیت کشور است که بعد از کودتای دهه سی در کشور راهاندازی شد.

اواخر سال ۱۳۳۲ و پس از شکست سیاسی شاه در مقابل خواسته مردم و کودتای آمریکا علیه دولت مصدق، تیمور بختیار مأمور سرکوب مخالفان شاه شد. بختیار با بالا گرفتن مخالفتها در اسفند سال ۱۳۳۵ با تصویب مجلس شورای ملی، سازمان اطلاعات و امنیت کشور با نام اختصاری ساواک را بهعنوان یکی از زیرمجموعههای نخستوزیری، تأسیس کرد.

حسین فردوست درباره تاسیس ساواک میگوید که «پس از ۲۸ مرداد ۳۲، که آمریکاییها با قدرت تمام وارد صحنه شدند و تصمیم گرفتند که ایران را بهعنوان پایگاه اصلی خود در منطقه حفظ کنند، در درجه اول به ایجاد دستگاه ضد اطلاعات ارتش و تقویت آن و در درجه دوم به تأسیس سازمان امنیت کشور (ساواک) پرداختند. طبیعی بود که اگر ایران میبایست پایگاه اصلی آمریکا در منطقه باشد، به یک سیستم اطلاعاتی و امنیتی قوی نیاز داشت. مضافاً اینکه در شمال آن رقیب اصلی آمریکا، یعنی شوروی کمونیستی، با حضور خود این پایگاه غرب را تهدید میکرد. به علاوه تأسیس دستگاه اطلاعاتی و امنیتی ایران، توسط آمریکا به او این امکان را میداد تا تسلط کامل خود را تأمین کند و نفوذ خود را در ایران عمق بخشد.»(۱)
از طرف دیگر شاه، علیرغم توافق با شوروی و به بهانه حمله احتمالی جمالعبدالناصر به ایران، به قرارداد بغداد که بعدها به سنتو(۲) مشهور شد پیوست.
محمدرضا پهلوی علت و جهات تاسیس ساواک را اینگونه بیان کرده است: «اول آنکه شما خارجیان چنین تشکیلاتی را داشته اید انگلیس، آمریکا، و تقریبا تمام کشورهای جهان. شاید مایه ی تأسف باشد ولی هر نوع جامعه ای در دنیا بدان نیازمند است. ما در حقیقت بیشتر از دیگران در امن و امان نیستیم و در مقابل فعالیت های خرابکاری مصونیت نداریم و بنابراین اجبارا وظیفه داریم که چنین تشکیلاتی داشته باشیم.»(۳)
او همچنین با ذکر این استدلال که بهدلیل موقعیت استراتژیک ایران، کشورهای دیگر میخواهند ثبات سیاسی حکومت آن را بهم بزنند، واکنشی سریع و قاطعانه در مسائل امنیتی ضرورت دارد، گفته بود: «امروزه همهی کشورهای آزاد به ادارهی امنیت سیاسی نیاز دارند که با همکاری با سایر وزارتخانهها میتواند توطئههایی از این قبیل را کشف و خنثی کند...»(۴)
انگلیسیها نیز چند ماه قبل از تاسیس ساواک سعی کرده بودند که به توانایی دولت ایران در جمع آوری اطلاعات، سامان دهند تا بتوانند خودشان از نزدیک رویدادهای داخلی کشور را تحت نظر داشته باشند.
همه نکات نشان میدهدکه طرفدار مختلف که هر کدام در آن سالها مستقیماً علیه مردم ایران وارد میدان شده بودند، نیاز داشتند تا انباشتی از اطلاعات داخلی و امنیتی را برای خود فراهم سازند؛ آمریکا، انگلیس و شاه. آمریکا و انگلیس برای تدام تسلط و ثبات خود در منطقه و شاه هم برای تثبیت قدرت داخلی و سرکوب مخالفان که به تازگی یک مرحله از آن را از سر گذرانده بود و نگران گزینههای بالقوه پیش رو بود.

سازمان سیا از دل سازمان اینتلیجنس سرویس بریتانیا متولد شد؛ بدین ترتیب که آمریکاییها پس از سازماندهی و طراحی سازمانی این تشکیلات وظیفه آموزش آنها را به مأموران انگلیسی سپردند. در نهایت سیا در سال ۱۹۴۷ رسماً در عرصه سیاست جهانی تولد یافت. بعد از مدتی ساواک در ایران راهاندازی شد.(۵)
آلن دالس، رئیس سازمان سیا در اواخر دهه ۵۰ میلادی (۱۹۵۰) را باید مبتکر، پدر و مؤسس ساواک دانست، او تأسیس ساواک را یکی از شاهکاری پلیسی خود می دانست.(۶) طبق اسناد کتابخانه کنگره ایالات متحده آمریکا و خاطرات حسین فردوست، ساواک در سال ۱۹۵۷ میلادی زیر نظر سازمانهای اطلاعاتی اسرائیل و آمریکا سازماندهی شد.(۷) فردوست در مورد ریاست بختیار نظرات عجیبی دارد. او میگوید: «تیمور بختیار به دستور آمریکاییها فرمانداری نظامی تهران را ایجاد کرد و قدرت واقعی را به دست گرفت. بختیار دیگر آن جوان زن و بچه دوست ایلیاتی نبود و مست قدرت شده بود. در مقام فرماندار نظامی تهران بیدادها کرد و هر کس را که آمریکا و انگلیس یا محمدرضا میخواست از دم تیغ می گذراند. تودهای ها را قلع و قمع کرد. فدائیان اسلام را به طرز فجیعی به جوخه اعدام سپرد. پادگان مرکز ۲ زرهی را به یک شکنجه خانه تمام و کمال تبدیل کرد و به جان دختران و زنان زندانی، خرس می انداخت. او حتی از اذیت و آزار پیرمرد محترمی چون آیت الله کاشانی نیز فروگذار نکرد. بدین ترتیب بدویت ایلیاتی او در سایه قدرت مطلقش به توحش کامل تبدیل شد. تیمور که اکنون سرلشکر و محبوب مستشاران آمریکایی اداره دوم بود در سال ۱۳۳۵ به پیشنهاد آنها اولین رئیس ساواک شد.»(۸)
سولیوان، ویلیام آخرین سفیر آمریکا در ایران نیز گفته است که ماموران ساواک ابتدا دورههای تعلیماتی خود را در آمریکا میدیدند، ولی بعدها اسرائیل هم به یکی از مراکز تعلیماتی ساواک تبدیل شد، تعلیماتی که در آمریکا و اسرائیل به ماموران ساواک داده میشد علاوه بر آموزشهای عمومی پلیسی و اطلاعاتی تعلیمات ویژه مبارزه با روشهای جاسوسی روسها و کشف رمزهای پیچیده جاسوسی آنها را شامل میگشت.(۹)
موساد نیز در حوزههای مختلف آموزشهایی را در اختیار ساواک قرار میداد که مهمترین آنها، روشهای مقابله با مخالفان سیاسی حکومت و گروههای چریکی و برانداز بود. از جمله این آموزشها، شیوههای مؤثر تحقیق و بازجویی از مخالفان و زندانیان بود که بخش مهمی از همکاری موساد با ساواک را تشکیل میداد.(۱۰)

این سازمان تا سال ۱۳۳۹ تحت ریاست تیمور بختیار به کار خود ادامه داد و با انواع و اقسام اعمال مخفیانه و غیرانسانی به حذف و خارج کردن مخالفان شاه از صحنه سیاسی کشور پرداخت. سپس تیمسار حسن پاکروان که تا پیش از آن معاون بختیار بود بهجای وی، به سمت ریاست ساواک منصوب شد. فردوست در خاطرات خود، پاکروان را فردی بیعلاقه و ضعیف میداند.(۱۱) با این حال از حوادث مهم دوران ریاست پاکروان بر ساواک میتوان به برگزاری رفراندوم انقلاب سفید در ۶ بهمن ۱۳۴۱، حمله کماندوهای رژیم شاه به مدارس فیضیه قم و طالبیه تبریز در ۲ فروردین ۱۳۴۲، قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، تبعید امام خمینی به ترکیه در ۱۳آبان ۱۳۴۳، ترور حسنعلی منصور در اول بهمن ۱۳۴۳ و ترور نافرجام شاه در حیاط کاخ مرمر روز ۲۱فروردین ۱۳۴۴ اشاره کرد.
همین اتفاقات و ناکارآمد دانستن ساواک در جلوگیری از قیام ۱۵ خرداد و ترور نخستوزیر و شاه، محمدرضا پهلوی را بر آن داشت تا ارتشبد نصیری از مهرههای وفادار و خشن خود را بر صندلی ریاست ساواک بنشاند و شیوه و روشی خشن و بیرحمانهتر برای سرکوب مخالفان برگزیند. «در سالهای نخست دههی ۱۳۴۰، مقارن با نهضت روحانیون، دستگاه اطلاعاتی- امنیتی و جاسوسی شهربانی تحت ریاست نصیری بیشازپیش فعال شد.»(۱۲)

ویلیام شوکراس، روزنامهنگار، نویسنده، گوینده و مدرس بریتانیایی، در کتاب «آخرین سفر شاه» مینویسد: «همین که یک نفر در دام ساواک میافتاد [امیدی به] بازگشت نداشت. ساواک قادر بود به عنوان تنها بازپرس و مأمور تحقیق جرائم سیاسی عمل کند و مجازات آنها را نیز تعیین کند. بازداشتشدگان حق انتخاب آزادانه وکیل را نداشتند و معمولاً قادر به ایجاد تماس با هیچکس در خارج از زندان نبودند. بهمحض اینکه یک نفر در دست ساواک گرفتار میشد، بهسادگی از انظار ناپدید میگشت.
به شهادت زندانیان سابق، ابزارهای شلاق، کتک، شوک برقی، کشیدن ناخن و دندان، تنقیهی آب جوش، ...، بستن زندانی به یک تخت آهنی که بهتدریج داغ میشد و تجاوز به عنف از جمله ابزارهای شکنجه ساواک بهحساب میآمدند.»(۱۳)
بسیاری از پژوهشگران به شکنجههای این سازمان و جنایات آنها در آثار خود اشاره کردهاند و بسیاری از فعالان سیاسی و انقلابی که زیر شکنجه عوامل ساواک قرار گرفته بودند در مصاحبههایشان به این جنایات اشاره کردهاند. سیفی کمانگر با نام سازمانی کمالی، از بازجویان ساواک درباره شیوهی کار خود در ساواک میگوید: «هرکس را دستگیر میکردند بدون شکنجه نبود و پرویز ثابتی علناً در کمیسیونها اظهار میداشت دستور شاه است. باید بزنید و اعتراف بگیرید و ریشه این خرابکاریها را پیدا کنید.»(۱۴)
عزتالله مطهری (عزتشاهی) یکی دیگر از این قربانیان ساواک است. او در خاطراتش میگوید «من تیر و مرداد ۵۲ را در آنجا به سر بردم. اتاق شکنجه حدوداً ٣*٤ متر بود. یک تخت فلزی به ابعاد تقریبی۱.۲*۲ متر، طنابی برای بستن دستها و پاها به تخت چند عدد شلاق در اندازهها و ضخامتهای مختلف، یک باطری ماشین برای تامین برق باتوم الکتریکی و... از جمله وسایل این اتاق بود.
وقتی متهم را به اتاق شکنجه میآوردند، اگر مهم بود، چند بازجو او را احاطه کرده با هم او را شلاق میزدند. «سین جیم» میکردند یا یکی شلاق میزد دیگری لگد و آن دیگری سیلی. که چاشنی همه اینها فحش و ناسزا بود. هم صدای آنها بلنـد بـود و هـم صدای مأمورین. از طرفی هم ممکن بود بقیه زندانیان را هراس و ترس فرا بگیرد که مبادا آن فرد از هم پرونده های آنها باشد. در مدتی که بازجوها مشغول ضرب و شتم و سر و صدا بودند سایر زندانیان در سلولها عذاب میکشیدند و در ناراحتی به سر میبردند. هم برای خود و هم برای فردی که شکنجه میشد ناراحت بودند. اصلاً گاهی بازجوها درهای سلولهای دیگر را باز میکردند و به متهمین و زندانیان فحش و بد و بیراه می گفتند و تهدید می کردند.
شکنجهها در آن زمان (شش ماهه اول ۵۲) در حد سوزاندن با آتش سیگار و فندک بود. چک و لگد که جای خود داشت. بالاترین شکنجه هم شلاق بود، شلاق با کابل برق. بعضیها آنقدر سریع در برابر این شکنجه کوتاه می آمدند و حرف میزدند که شکنجهگران به شلاق میگفتند: «مشکل گشا»؛ تازیانههای شلاق به کف پا روی آدم رشته های عصبی اثر میگذاشت. با هر ضربه شلاق، درد تا مغز استخوان آدم سوت میکشید تکرار شلاق موجب میشد کف پا گوشت اضافی بیاورد و برآمدگی در کف پا ایجاد شود. آویزان کردن به صورت وارونه و چرخاندن نیز در کار بود. دستبند زدن صلیبی از همه شکنجهها غیرقابل تحملتر بود. در این شکنجه فرد را از مچ دست به دیوار صاف یا نردهای آویزان میکردند که سنگینی بدن موجب کشیده شدن دستها در طرفین و فشار طاقت فرسایی در مچ و آرنج و کتف میشد. آدم احساس می کرد که هر آن رگهایش پاره خواهد شد. ادامه این شکنجه و تحمل آن بیشتر از بیست دقیقه ممکن نبود، چرا که دستها باد میکرد و حرکت خون کند و دستها کبود میشد، بعد چهار پایهای زیر پای فرد میگذاشتند و از او میخواستند که حرف بزند، اگر به زبان میآمد که هیچ، اگر دم فرو میبست دوباره چهار پایه را از زیر پایش میکشیدند.
یکی دیگر از شکنجه های سخت و وحشتناک آپولو بود که تقریباً از سال ۵۲ در ساختمان اصلی کمیته مورد استفاده قرار میگرفت وقتی کسی را به آن می بستند، سردردی به او دست میداد که اعصاب و روانش را خراب میکرد، و به هم می ریخت. جنبه روانی این شکنجه ها بیش از خود شکنجه افراد را اذیت میکرد. بزرگ کردن بعضی شکنجه ها و شایعه در خصوص آنها دل زندانی را خالی می کرد. دلهره و وحشت داشتن از شکنجه ای موجب میشد که آدم زودتر مقاومتش شکسته شود. در مورد ناخن ،کشیدن من ندیدم و نشنیدم که بنشینند و با انبردست، ناخن کسی را از بیخ بکنند. وقتی روی ناخن شلاق میزدند از بیخ میبرید گاهی هم سه یا چهار سوزن ته گرد را تا نیمه در زیر ناخن فرو میکردند بعد فندک یا شمع زیر سوزن روشن میکردند. این کار سوزش عذاب آوری داشت. بعد از مدتی زیر این ناخن سیاه میشد چرک میکرد و بعد از چند روز می افتاد.»(۱۵)
بهمن نادریپور، آخرین رئیس زندان اوین و شکنجهگر ساواک، در مصاحبهای پس از پیروزی انقلاب، درباره تحولات ماههای آخر رژیم پهلوی گفت: «از سال ۵۶ که مسألهی حقوق بشر و فضای باز سیاسی در ایران مطرح شد رویه ساواک هم تغییر کرد. با روش تازه ساواک اعضای کادرهای مخفی را با خوراندن سیانور یا اسلحهای که به صداخفهکن مجهز بود، مخفیانه میکشتند. از جمله سه نفر که از طریق گروه تعقیب و مراقبت و کنترل تلفن دستگیر شدند. بازجویی از آنها بهطور عادی آغاز شد اما ازغندی گفت: فشار بیاورید. ما هم شکنجه کردیم و آنها اطلاعات دادند. وقتی اطلاعات را گرفتیم، ازغندی گفت: باید آنها کشته شوند...»(۱۶)
حمیده نانکلی و شهید مراد نانکلی هر دو از مبارزین انقلاب بودند که در زندان ساواک شکنجه شدند. حمیده نانکلی در مورد شکنجههایش میگوید: «من ۱۵ سال داشتم که سال ۵۳ ساعت یک نیمه شب توسط ساواک دستگیر شدم. آن شب یک ساعت بعد از ورودم شکنجه آغاز شد. یک شکنجه اصلی که کلا هر کسی اول که وارد میشد، تخت را داشت. یعنی روی تخت میبستند دو دست از بالا و دو پا از پایین و با کابل به کف پا میزدند و همه آن را داشتند و بعد بستگی به سبک و سنگین بودن پرونده داشت و بعد شکنجهها فرق میکرد. مثلا خانم دباغ و خانم سجادی سوزاندن با سیگار را چندبار تجربه کردند. روی نقطههای حساس بدن آتش سیگار را خاموش میکردند یا ناخن را میکشیدند. ناخن چسبیده را چطور میتوانستند بکشند؟ سوزن ته گرد را زیر ناخن رد میکردند، دو تا سه تا زیر هر ناخن!
بعد با فندک یا شمع این سوزنها را داغ میکردند، سوزن که داغ میشد حرارت زیر ناخن میرفت و باعث عفونت ناخن میشد، بعد ناخن میافتاد. برای همین آنهایی که ندیدند، میگفتند ناخن را میکشیدند، ولی اصلش به همین صورت بود. برادر خود من به خاطر ضربهای که خورده بود کلا کاسه چشمش تخلیه شد. عکسش در موزه عبرت هست؛ فکش شکسته، دندانهایش ریخته و جمجمه ترک خورده است. آخرین ضربهای که میزنند به قلبش میزنند که باعث ایست قلبیاش میشود.»(۱۷)
ساواکِ رژیمِ طاغوت محلّی بود که انواع و اقسام شکنجههای سازمانهای اطّلاعاتی اسرائیل و آمریکا را در آنجا اِعمال میکردند؛ بعضیها را شاید آزمایش میکردند -به صورت آزمایشی- و خیلی از آنها را اِعمال میکردند که عدّهی بسیاری از آن کسانی که آن شکنجهها را تحمّل کردند، الان زندهاند و آثار آن شکنجهها هنوز در جسم آنها باقی است، و دارند رنج میبرند. این چهرهی خبیث و زشت و سرتاپا جنایتِ ساواک را هم حتّی میخواهند تزیین کنند و آرایش کنند و به شکل دیگری نشان بدهند! یعنی مأمورِ آن روز ساواک که شاید بدنامترین چهره در کشور بود، خاطرهنویسی میکند و جوری حرف میزند که کأنّه ساواک -[یعنی] مرکز شکنجه و مرکز ظلم و مانند اینها- یک چهرهی روشنِ منوّری دارد.(۱۸)
منابع:
(۱ فردوست، حسین (۱۳۷۰)، خاطرات ارتشبد سابق حسینفردوست ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، تهران: انتشارات اطلاعات، ج ۱، صص۳۸۳–۳۸۲.
(۲ پیمان نظامی بغداد در پنجم اسفند ۱۳۳۴ میان عراق، ترکیه و انگلیس منعقد شد. چند ماه بعد ایران و پاکستان نیز به این پیمان پیوستند و نام آن به سازمان پیمان مرکزی یا سنتو تغییر یافت. پیمان موسوم به سنتو در اصل، نسخه به روز شده پیمان بغداد بود. پیمان بغداد یک مقدمه، هشت ماده و ۲ ضمیمه داشت. هدف پیمان تضمین دفاع و امنیت منطقه خاورمیانه اعلام شده بود. همچنین در مقدمه آن با استناد به ماده ۵۱ منشور سازمان ملل متحد تصریح شده بود که طرفین متعاهدین به منظور حفظ امنیت خود و برای تأمین خوشبختی و رفاه اجتماعی ملت های خویش با یکدیگر همکاری خواهند کرد.
(۳ سبحانی، سهراب(۱۳۷۷)، توافق مصلحت آمیز روابط ایران و اسرائیل(۱۹۴۸ ۱۹۸۸)، ترجمه: دکتر ع. م. شاپوریان، لسآنجلس (کالیفرنیا ایالات متحده آمریکا): شرکت کتاب، ص ۷۰
(۴ دلانوآ، کریستین (۱۳۷۱)، ساواک، ترجمهی عبدالحسین نیکگهر، تهران: انتشارات طرح نو، ص ۶۵.
(۵ دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان(۱۳۹۲)، نیمه پنهان، ج ۴۶، امپراتوری وحشت (ساواک از آغاز تا فرجام ۱۳۵۷ – ۱۳۳۵)، ص ۹۹
(۶ جزوه ساواک، کتابخانه تخصصی تاریخی سیاسی موزه عبرت ایران ص۱۳-۱۲
(۷ Library of Congress Federal Research Division (December ۲۰۱۲). "Iran's Ministry of Intelligence and Security: A Profile" (PDF). Federation of American Scientists / فردوست، همان، ج ۱، صص ۴۳۲ – ۴۳۴.
(۸ ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج، ص ۴۱۷
(۹ سولیوان، ویلیام[آخرین سفیر آمریکا در ایران](۱۳۶۱)، ماموریت در ایران، ترجمه: محمود مشرقی، تهران: هفته، ص ۶۹
(۱۰ تقیپور، محمدتقی (۱۳۸۵)، استراتژی پیرامونی اسراییل، تهران: موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ص ۱۱۸.
(۱۱ فردوست، همان، ج ۱، ص ۴۲۳.
(۱۲ ورقا، ماشاءالله (۱۳۸۲)، در سایه بیم و امید، چاپ اول، تهران: بازتاب نگار، ص ۱۵.
(۱۳ William Shawcross, The Shah’s Last Ride,۱۹۸۹, p۱۹۹-۲۰۰.
(۱۴ حسنپور، قاسم (۱۳۹۶)، شکنجهگران میگویند، چاپ ششم، تهران: موزه عبرت ایران، ص۸۳.
(۱۵ کاظمی، محسن(۱۳۸۶)، خاطرات عزتشاهی، تهران: سوره مهر، ص ۱۹۳-۱۹۲
(۱۶ دلدم، همان، ص ۱۲۷.
(۱۷ مصاحبه محمدمهدی اسلامی با حمیده نانکلی، ۸۷/۱۰/۱۱
(۱۸ بیانات در دیدار فرماندهان و کارکنان نیروی هوایی و پدافند هوایی ارتش، ۱۴۰۰/۱۱/۱۹.