1403/12/11
الزامات اولیه مذاکره دوجانبه از منظر علم روابط بینالملل؛
صداقت و اعتبار مهمترین شرط مذاکره موفق


رسانه KHAMENEI.IR برهمین اساس در یادداشتی به قلم خانم دکتر ثمانه اکوان، پژوهشگر روابط بینالملل و مطالعات آمریکای شمالی، نگاهی به الزامات اولیه مذاکره دوجانبه از منظر علم روابط بینالملل داشته است.

در مورد هنر مذاکره و معامله در روابط بینالملل، کتابها و مقالات زیادی منتشر شده و افراد مشهوری چون هنری کیسینجر، توماس شلینگ، جوزف نای و کنث والتز هر کدام در کتابها و مقالاتشان به ویژگیهای یک مذاکره خوب در محیط بینالملل اشارهکردهاند.

کنث والتز، یکی از برجستهترین نظریه پردازان روابط بینالملل در کتاب خود با عنوان «تئوری سیاست بینالملل» بر نقش روابط قدرت و توازن قدرت بین دو کشوری که با یکدیگر وارد مذاکره میشوند تأکید دارد و بر این اساس، مذاکره موفق، مذاکرهای است که بتوان در آن پیشبینی از واکنشهای آینده طرف مذاکره کننده داشت. یکی از مهمترین مسائلی که در خصوص آمریکا، و بهخصوص شخص دونالد ترامپ وجود دارد، پیشبینی پذیر نبودن حرکات او در صحنه بین المللی است. او که با به کار بردن تئوری «مرد دیوانه» نیکسون و یا نظریه «هرج و مرج» در سیاست خارجی تلاش دارد خود را بازیگری غیر متعارف و غیر قابل پیشبینی در عرصه جهانی نشان دهد که «هر کاری از دستش برای حفظ منافع ملی آمریکا بر میآید» مطمئناً نمیتواند طرف مناسبی برای مذاکره برای حل و فضل چالشهای ۵۰ سال گذشته در روابط ایران و آمریکا باشد.

از نظر جوزف نای، قدرت نرم یکی از ابزارهای اصلی برای مذاکره موفق در روابط بینالملل است. بدین معنی که قدرت نرم به کشورها این امکان را میدهد تا بهجای استفاده از زور با قدرت اقناع دیگران را به پذیرش خواستههای خود متقاعد کنند؛ موضوعی که اصلاً در طبیعت و ذات آمریکا، بهخصوص آمریکای ترامپ یافت نمیشود. نوع تلاش ترامپ برای وادار کردن ایران به نشستن پشت میز مذاکره و شروطی که برای مذاکره با کشورمان تعیین کرده (که شامل خلع سلاح کامل در برابر دولت تروریست و وحشی صهیونیستی است) به هیچعنوان در حوزه قدرت نرم قرار نمیگیرد و از این منظر نمیتواند با موافقت طرف مقابل، یعنی ایران نیز همراه شود. قدرت نرم در دیپلماسی میتواند باعث جذب حمایت جهانی از مذاکرات صورت گرفته شود اما در شرایطی که یکطرف میز اصرار دارد، مذاکره برای ارائه شرایط تسلیم به ایران است، نمیتوان انتظار داشت این مذاکرات چه در ایران و چه در بین کشورهای دیگر با همراهی بازیگران دیگر صورت گیرد. تاکنون مذاکرات هستهای با ایران، با حضور کشورهای اروپایی بود که خود هر کدام نفعی از باز شدن بازار ایران و رفع تحریمها داشته و البته نگرانیهایی نیز در خصوص فعالیتهای هستهای کشورمان داشتند. در این میان نقش چین و روسیه نیز در مذاکرات حائز اهمیت بود. حالا اما ترامپ خواستار مذاکره با ایران بهصورت یکطرفه است و این میتواند باعث بدگمانی طرفهای دیگر شده و راه برای مخالفت آنها با اجرایی شدن توافق احتمالی را نیز باز کند.

هنری کیسینجر در کتاب دیپلماسی خود که در دهه ۹۰ میلادی به انتشار رسید، بیان میکند که مذاکره موفق در عرصه بین المللی نیازمند درک عمیق تاریخ و زمینههای فرهنگی چالشهای ایجاد شده در روابط دو بازیگر بین المللی است. کیسینجر همچنین به ویژگیهایی چون حفظ منافع ملی برای طرفهای درگیر نیز اشاره میکند و معتقد است برای یک مذاکره موفق، فرد مذاکره کننده باید توانایی پایداری در برابر فشارهای داخلی مخالفان را نیز داشتهباشد. ایالات متحده از این منظر در طول ۵ دهه گذشته نشان داده توانایی مقابله و ایستادگی در برابر نیروهای مخالف مذاکره با ایران را ندارد و یا اصولاً از این نیروها برای کاستن از میزان تعهداتش استفاده میکند. نمونه آن تایید نشدن مذاکرات هستهای در کنگره آمریکا بهصورت معاهده و بیاننامه بینالمللی است. هر گاه طرف مذاکره کننده ایرانی از دولت آمریکا خواسته توافق را در کنگره به تصویب برساند تا بهصورت معاهده دربیاید و خارج شدن از آن سختتر باشد، طرف آمریکایی با این بهانه که تندروها در کنگره آن را تصویب نمیکنند، از زیر تعهد بیشتر در قبال وعدههایی که داده شانه خالی میکند. در عین حال آمریکا هر گاه در برابر مذاکره با ایران قرار گرفته هیچ گاه به تاریخچه روابط دو کشور و دخالتهایی که در کشورمان داشته اشارهای نمیکند و بهخاطر رفتار بد و خصمانه خود ابراز ندامت نمیکند. این رفتار نه در زمان انقلاب اسلامی بلکه در دوران محمد رضا پهلوی نیز وجود داشته است. از سرنگون کردن دولت مردمی مصدق تا دشمنیها در زمان انقلاب اسلامی و همچنین کمک به صدام حسین در زمان جنگ تحمیلی، همه اقداماتی است که آمریکاییها هنوز توضیحاتی در خصوص آن به ایران ارائه نکرده و هیچ گاه نمیخواهند در این خصوص پاسخگو باشند. در عین حال درک تاریخی آمریکا و بهخصوص ترامپ از ایران بهشدت محدود است و هر گاه قصد مذاکره دارد بدون توجه به تاریخ ایران، فرهنگ و نوع روابط دولت – ملت در کشورمان با زبان تهدید و زور وارد میدان میشود که معمولاً جواب عکس میگیرد و کار دولت برای اقناع افکار عمومی جهت مذاکره با آمریکا با سخت میسازد.

توماس شلینگ در کتاب خود با نام «استراتژی درگیری» اما بهبیان نوع مدیریت تهدیدها در زمان مذاکره پرداخته و معتقد است نوع تهدیدها باید بهنوعی باشد و توان مدیریت آنها بهصورتی باشد که طرف مقابل را به سمت یکی از گزینههای مختلف در این خصوص رهنمون شود. با این حال ایالات متحده هیچ گاه برای رسیدن به توافق، نیت و هدفی جز خلع سلاح کامل ایران نداشته و همین هدف، (چه بهصورت رسمی بازگو میشده و یا از اعتراف به آن سر باز زده میشده) در نهایت مذاکرات را بی نتیجه باقی میگذاشته است.
برخی دیگر از تحلیلگران حوزه روابط بینالملل، یک مذاکره را در شرایطی موفق میدانستهاند که شرایطی «برد- برد» برای هر دو طرف ایجاد کند. با این حال زمانی که صحبت از مذاکره با ایران میشود، همان طور که زمانی جان بولتون، مشاور امنیت ملی آمریکا گفته بود، این مذاکرات نه برای همکاری و تعامل با ایران، بلکه برای کنترل تسلیحات (خلع سلاح) است و بدین ترتیب راه حل برد- بردی برای طرفین وجود ندارد. یا ایران به سلاح دست پیدا میکند که این باخت برای آمریکا است یا به سلاح دست پیدا نمیکند که باخت برای ایران است. راه حلهای میانه، از نظر او، تنها راه حلهایی موقت و بیاثر و بی نتیجه برای زمان خریدن یکی از طرفین مذاکره است و در نهایت راه به جایی نمیبرد.

با وجود همه این شروط اما مهمترین شرط یک مذاکره موفق، در نظر گرفتن اصل صداقت، گرفتن مواضع روشن و داشتن اعتبار و اعتماد است. بسیاری از کشورهای جهان هم اکنون در بیاعتمادی به آمریکا به سر میبرند؛ این بیاعتمادی تنها مربوط به دشمنان و یا رقبای ایالات متحده نیست و وقایع رخ داده در طول حداقل یک قرن گذشته نشان داده که نه دوستان و نه دشمنان آمریکا نمیتوانند به این کشور و رؤسایجمهور اعتماد کنند. ماجرای مذاکرات لیبی برای واگذار کردن تأسیسات هستهایاش و تضمین امنیتی که اروپا و آمریکا به قذافی دادهبودند، هنوز از خاطرهها نرفته است. در بین متحدین آمریکا نیز اوکراین بهترین نمونه است که چگونه توانایی هستهای خود را از دست داد تا به ناتو و اتحادیه اروپا بپیوندد و حالا در مقابل روسیه تنها ماندهو غرب بدون توجه به تضمینهای امنیتی که به این کشور دادهبود، حالا او را مجبور میکند که طرح «زمین در برابر صلح» را در مقابل روسیه اجرایی کند و از حدود ۲۰ درصد از سرزمین تحت حاکمیتش بگذرد.
در ایران نیز وضع بهتر از وضع دوستان آمریکا نیست. ایران یکبار در سال ۲۰۰۳ به اروپا اعتماد کرد و توافق برای توقف فعالیتهای هستهای کشورمان را بهدستآورد اما بهدلیل اینکه اروپاییان به تعهدات خود عمل نکردند، این توافق در سال ۲۰۰۵ از هم پاشید. در خصوص آمریکا نیز نمونههای زیادی از اعتماد به آمریکا و لطمه خوردن از آن در تاریخ جمهوری اسلامی وجود دارد که یکی از اولین موارد آن اعتماد به آمریکا برای اجرای قرارداد الجزایر در سال ۱۹۸۲ بود که در عمل ایالات متحده نهتنها به وعدههای خود عمل نکرد، بلکه برای تغییر نظام در ایران، دست به حمایت از صدام در جنگ تحمیلی زده و در جنگ نفتکشها رسماً بهصورت یکی از طرفهای درگیر در جنگ وارد میدان شد.
نمونه جدیدتر اما برجام است که با وجود حسن نیت ایران و تحت بازرسی شدید قرار گرفتن تمام فعالیتهای هستهای، آمریکا در نهایت نهتنها در زمان اوباما به تعهدات خود عمل نکرد، بلکه با روی کار آمدن ترامپ نیز به کلی از این توافق خارج شد.
نگاهی به اولیه و کلیترین شروط یک مذاکره نشانمیدهد که مذاکره با آمریکا در شرایط فعلی اصولاً توان اجرایی شدن ندارد زیرا طرف آمریکایی همان طور که پیش از این نیز در دور اول ترامپ به آن اشاره کرده بود، بهدنبال مذاکره برای خلع سلاح ایران است و نه مذاکره برای رفع سوء تفاهمات و همکاری. در عین حال طرف آمریکایی قرار نیست از موضع برابر وای حداقل از موضع احترام با ایران برخورد کند و این نوع مذاکره نهتنها سودمند نیست، بلکه شرافتمندانه و آبرومندانه نیز نبوده و نمیتواند منافع ایران را تأمین کند.