1403/10/24
|یادداشت|
«نبرد هویتی»؛ برنامه آمریکا برای ایران، در دهه پنجم انقلاب چیست؟
حضرت آیتالله خامنهای در دیدار مردم قم در تاریخ ۱۴۰۳/۱۰/۱۹ فرمودند: «بعضیها میگویند: شما که نسبت به آمریکا، نه حاضرید مذاکره کنید، نه حاضرید ارتباط برقرار کنید، [پس] چرا با کشورهای اروپایی ارتباط دارید؟ خب آنها هم مثل آمریکایند، چه فرقی میکند؟ خب همانطور که آنها سفارت دارند، این هم داشته باشد. نه، فرق هست [بین اینها]. فرقش این است که آمریکا اینجا تملّک کرده بود، از کف او و قبضهی او بیرون کشیده شد؛ کینهی او نسبت به کشور و انقلاب، کینهی شتری است و به این آسانیها دستبردار نیست.»
به همین مناسبت رسانهی KHAMENEI.IR در یادداشتی به قلم دکتر ابوذر گوهریمقدم استاد روابط بینالملل، تحولات و راهبردهای حاکم بر مناسبات ایران و آمریکا در چهل و پنج سال گذشته را بررسی کرده است.
در نگاهی کلان روابط کشورها را میتوان در قالب سه مفهوم کلان طبقهبندی کرد: هنگامیکه دو یا چند کشور دارای درک و عمل واحدی از منافع و تهدیدات هستند میان آنها «مفاهمه» برقرار است؛ درصورتیکه کشورها بتوانند از طریق ابزارهای مختلف دیپلماتیک و غیر آن منافع خود را به هم نزدیک کنند میان آنها «معامله» برقرار است و درصورتیکه نتوانند به درک واحد و تقریب منافع نائل شوند و منافع آنها متداخل و متعارض باشد میان آنها «مقابله» و مواجهه برقرار است. روابط ایران و آمریکا نیز در این چارچوب قابل مفهومسازی است. مناسبات ایران و آمریکا پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ابعاد گوناگون، فراز و نشیبهای مختلفی داشته اما چهره غالب این مناسبات مبتنی بر «مواجهه و مقابله» بوده است. در ریشهیابی این مواجهه میتوان بر اساس رویکردی کلان به دو مسئله توجه کرد: اول؛ بر اساس تحولات و رویدادهای رخداده میان این دو کشور و مناطق حضور آنها و دوم؛ نگاهی بنیادین به عمق ماجرای مناسبات در ورای تحولات جاری. طبعاً هرکدام از این دو رویکرد آثار و تبعات خود را داشته و توجه به آنها ضروری است اما توجه صرف به هر یک بدون توجه به دیگری میتواند در مواردی منجر به خطای تحلیلی و محاسباتی و در ساحت عملی خطاهای راهبردی شود، خصوصاً توجه صرف، به ظواهر تعاملات بدون لحاظ مبانی، بیشتر آسیبزا خواهد بود هرچند اگر در ظاهرِ تحولات هم دقت شود تجربه چهل و پنج سال گذشته مناسبات در نگاهی منصفانه ما را به درک صحیحی از ماهیت روابط- که همان مواجهه و تقابل دو کشور است- میرساند.
با بررسی تحولات مناسبات ایران و آمریکا، مجموعه راهبردها و سیاستهای دولتهای مختلف این کشور، مواضع و اظهارات مقامات، نخبگان حکومتی و غیرحکومتی ایالاتمتحده و تحلیل رخدادهای مختلف و صرفنظر از نوع رفتار دولتهای مختلف جمهوری اسلامی در قبال آمریکا، میتوان نتیجه گرفت نزاع این دو کشور نزاعی هویتی و ماهیتی است که ریشه در هویت اسلامی و انقلابی جمهوری اسلامی ایران از یکسو و مواجهه آن با هویت مبتنی بر لیبرال دموکراسی مورد ادعای نظام سلطه دارد. آمریکا بهوضوح انقلاب اسلامی ایران و سیاستهای آن را دشمن خود تعریف کرده در طول چهل و پنج سال گذشته تمامی هدفگذاریها و سیاستهای خود را در تضعیف انقلاب اسلامی و درگیرسازی ظرفیتهای آن به شیوههای مختلف قرار داده و همچنان نیز با تاکتیکهای گوناگون و در قالب ابزارهای متفاوت- شامل طیف ابزاری جنگ سخت تا جنگ نرم و هوشمند- در حال انجام است. محور تقابل ایران و آمریکا مجموعه گفتمانی انقلاب اسلامی است که باعث شده منافع این کشور در منطقه وجهان با خطر مواجه شود؛ این مجموعه گفتمانی مهمترین رقیب اندیشهای آمریکاست.
در نگاهی نظری، هویت برساختهای از ارزشها و هنجارهای مختلف تشکیلدهنده جامعه ایرانی از ارزشهای دینی، سنتی، آیینی، فرهنگی و... است که بر مبنای این ارزشها و هویت، منافع تعریف میگردد و از قِبل این منافع نقشهای ملی و فراملی معین میگردد و سیاستها و راهبردها تعیین میشوند. با این وصف اگر قرار است سیاستهای جمهوری اسلامی دچار تحول شود باید ریشهها و مبانی آنکه همان هنجارها و ارزشهاست، تغییر کند. آنچه ایالاتمتحده در طول سالهای پس از انقلاب اسلامی بهعنوان اقدام مبنایی انجام داده تلاش برای تغییر این ارزشهاست تا از این طریق منافع و سیاستهای جمهوری اسلامی را دستخوش تغییر نماید.
از آنجا که آمریکا بهخوبی میداند تضعیف و تحریم فیزیکی و سخت نمیتواند اندیشه انقلاب اسلامی را در ایران دچار تغییر نماید همزمان و در رویکردی مبنایی در سالهای گذشته و امروز به شیوههای جدید بر مسئله تضعیف هویت انقلاب اسلامی برنامهریزی کلان کرده است. ابزار تأثیرگذاری بر این حوزه در دهه پنجم انقلاب نفوذ در مبانی و تغییر ماهوی این هویت انقلابی است. ابزار نفوذ با تمام مختصات آن -هرچند جدید نیست- اما دقیقاً این ارزشها و مبانی را هدف قرار داده است. هدف تغییر مبنایی خواستها، آمال و ارزشهای مردم، تغییر انتخابها و گزینههای آنها و درنهایت تغییر ماهیت نظام -حتی بدون تغییر شکل آن- است؛ به عبارت روشنتر طمع آمریکا در دهه پنجم انقلاب، تحول در محیط و جامعه داخلی ایران است در این راستا با تمرکز فزاینده بر روندهای داخلی ایران تلاش میکند که با جریان سازی و تأثیرگذاری بر ادراک مسئولان و مردم، ابتکار عمل را در اختیار گرفته و با منزوی کردن گفتمان انقلابی به مسئله آمریکا در داخل ایران، منافع بلندمدت خود را دنبال نماید.
در این راستا آمریکا استفاده از همه شیوههای نفوذ را در دستور کار خود دارد و با ابزارهای مادی نظیر تحریم و فشار اقتصادی سعی دارد در نهادها و ساختارهای مختلف حکومتی و غیرحکومتی، اثرگذاری نموده و درنهایت از طریق نفوذ گفتمانی بهعنوان ابزاری درازمدت و عمیق بر نحوه تفکر و عناصر هویتسازِ نظام از مردم و مسئولان تأثیر بگذارد. در نفوذ گفتمانی توجه به معانی و شبکه نیروهای اجتماعی و تأثیر و تأثرات متقابل آنها موردتوجه قرار میگیرد و نوعی نگاه فراساختاری غلبه دارد. در این نوع نفوذ هویت اجتماعی در میانمدت و درازمدت شکلگرفته و معنا میابد و به ذهنیتها و توان اقدام عملی آنها توجه میشود. و در صورت موفقیت اثرات مانا و درازمدتی در جامعه هدف دارد. آمریکا در سطح کلان به دنبال این نوع تغییر مبنایی در جامعه ایرانی بهمنظور قلبِ مفاهیم اساسی گفتمان انقلابی و اسلامی ملت ایران در سالهای پیشرو است.
ایالاتمتحده آمریکا جهت مهار و تغییر ماهیت نظام جمهوری اسلامی در چهل و پنج سال اخیر از ابزارهای مختلفی علیه ایران استفاده کرده است. این سیاستها که طیف گستردهای از اقدامات گوناگون را در برگرفته است از اقدام مستقیم علیه کشور تا شیوههای غیرمستقیم و استفاده از قدرت نرم را شامل شده است. دولتمردان آمریکا به این نتیجه رسیدهاند رفتارهای سختافزاری در جهت مقابله با نظام اسلامی دارای تبعات و هزینههای گزافی برای آمریکاست ازاینرو راههای جایگزین را در دستور کار قرار دادهاند. این رفتارها با هدف مشروعیتزدایی از نظام و کاهش کارآمدی آن و در راستای از بین بردن حمایت مردمی و همراه سازی آنان با رفتارها و سیاستهای دول غربی در حال گسترش است.
چنانکه ذکر شد سیاست خارجی آمریکا در قبال جمهوری اسلامی ایران صرفاً مبتنی بر تغییر رفتار نبوده بلکه فراتر از آن تغییر ماهیت نظام ایران است. این سیاستها شامل طیف مختلفی از اقدامات بوده و بهمقتضای تحولات منطقهای و بینالمللی و نیز حزب حاکم بر دولت آمریکا، تاکتیکهای مختلفی اتخاذشده است. اما در طول یک دهه گذشته راهبرد دولت آمریکا برای تحقق این مهم، افزایش فشار و تهدید اقتصادی است. برای آمریکا علیرغم برخی لفاظیها ایرانی خوب و بد وجود ندارد و کل بدنه حاکمیت از یک جنس و غیرقابلاعتماد است. در این رویکرد تمامی آنچه آمریکا تهدیدات ایران میداند در قالب یک مجموعه دیده شده و سیاستهای مختلف ایران در حوزههای مختلف تفکیک نمیشود. مقابله همهجانبه با اقدامات جمهوری اسلامی هدف آمریکاست هدفِ اعمالِ فشار، منزویسازی و درونگرا کردن ایران بهمنظور ممانعت از نفوذ منطقهای تهران است.
آمریکا در سالهای اخیر سه سیاست مشخص جهت مقابله با ایران را در نظر گرفته است و همچنان بر این سیاست تأکید خواهد داشت. راهبرد اول: افزایش فشار با هدف وادارسازی کشور به مذاکره و امتیازدهی است. بهعبارتدیگر آمریکا امکان رسیدن به توافقی جدید را نیز در چارچوب اهداف مشخص تعقیب میکند اما این بار در قالبی گسترده و حداکثری؛ حصول به برجامی جدید حاوی تمامی نگرانیهای آمریکا از رفتار ایران در همه ابعاد مد نظر این کشور است.
راهبرد دوم: تمرکز اصلی آمریکا بر نقد و برجستهسازی مشکلات داخلی جمهوری اسلامی است. در این راستا، طیف وسیعی از سیاستهای نظام مورد حمله و انتقاد قرار میگیرد، از جمله نحوه مدیریت مسائل زیستمحیطی، حقوق بشر، آزادیهای اجتماعی و نقض مقررات بینالمللی. هدف آمریکا از این اقدامات، نشان دادن ناکارآمدی و تضعیف مشروعیت جمهوری اسلامی است. این مقابله با ایران در دو سطح روانی و دیپلماتیک پیگیری میشود و حتی اقدامات عملیاتی هم در نظر گرفته شده است. آمریکا در دهه پنجم انقلاب، برنامه ویژهای برای داخل کشور دارد و بیشتر از آن که صرفاً به برنامهریزی نظری بپردازد، به اجرای عملیات در این حوزه فکر میکند. تلاش برای ایجاد شکاف بین ملت و مسئولان و بهرهبرداری از اختلافات داخلی نخبگان، اصلیترین محور راهبرد آمریکاست.
درنهایت راهبرد سوم آمریکا در دهه پنجم، مهار منطقهای جمهوری اسلامی است. بازتولید اندیشههای ناب اسلامی در جوانان و گروههای مختلف مردم در کشورهای منطقه متأثر از انقلاب اسلامی باعث شده است غرب و در رأس آن آمریکا بهزعم خود به دنبال مهار ایران در منطقه غرب آسیا باشد. جهت مقابله با این روند آمریکا به دنبال ایجاد جبهه واحد جهانی و منطقهای ضد ایران است. از مهمترین الزامات این جبهه ضد ایرانی حل مشکلات اعضای آن است در این راستا سیاستهایی نظیر حل مشکلات رژیم صهیونیستی با کشورهای عربی، تفرقهافکنی میان ایران و همسایگان همه با هدف ائتلافسازی علیه ایران در حال انجام است. همچنین تقویت و حمایت از اپوزیسیون نظام و متمرکز و متشکل کردن آنها در یک جبهه واحد و خط دهی آنها، در حال انجام است. در کنار همه این اقدامات آمریکا چون گذشته هرازگاهی با هدف افزایش فشار و تغییر نظام محاسباتی مسئولان و جنگ روانی، به دنبال معتبر سازی تهدید نظامی خواهد بود که طرح این مسئله مسیری انحرافی در جهت وادارسازی به دادن امتیاز و فشار بر افکار عمومی جهت پیشبرد اهداف فوقالذکر است.
اگر بپذیریم که مقابله ایران و آمریکا هویتی است و نه صرفاً تاکتیکی، طبعاً نوع نگاه به مناسبات و سیاستها نیز متفاوت خواهد بود و آنگاه به عمق کلام رهبر حکیم انقلاب در بیانیه راهبردی ایشان در آغاز دهه پنجم انقلاب پی میبریم که فرمودند: «در مورد آمریکا حلّ هیچ مشکلی متصوّر نیست و مذاکره با آن جز زیان مادّی و معنوی محصولی نخواهد داشت.» ۱۳۹۷/۱۱/۲۲ اطلاق این کلام که ناشی از تجربه چهل و پنج ساله مناسبات جمهوری اسلامی با آمریکا در مقاطع مختلف است یادآور این جمله بنیانگذار جمهوری اسلامی امام راحل (ره) است که فرمودند: «ما تا آخر ایستادهایم و با آمریکا روابط ایجاد نخواهیم کرد، مگر این که آدم بشود.» به عبارت روشنتر این دو جمله در امتداد یکدیگر و بر یک مبنا از رهبران انقلاب صادرشده و ناشی از خصومت راهبردی و تضاد ماهیتی مبتنی بر تضاد ارزشی دو نظام فکری اسلامی و استکباری است. ازآنجاییکه ماهیت نظام سلطه و رویکرد آن تغییر نکرده لذا هر نوع تعامل و مذاکره به تعبیر رهبر معظم انقلاب خسارت محض و منتج به زیان مادی و معنوی است. طبعاً مقابله این دو گفتمان متخاصم که بخشی از مقابله حق و باطل است دارای الزاماتی است که تقویت ساخت قدرت داخلی، تحکیم مؤلفههای قدرت ملی، شناخت آسیبها و آسیبپذیریها، نقاط قوت ضعف جبهه خودی و جبهه مقابل و درنهایت پایبندی به اصول انقلابی مورد هجمه دشمن، از مهمترین این الزامات است.
به همین مناسبت رسانهی KHAMENEI.IR در یادداشتی به قلم دکتر ابوذر گوهریمقدم استاد روابط بینالملل، تحولات و راهبردهای حاکم بر مناسبات ایران و آمریکا در چهل و پنج سال گذشته را بررسی کرده است.
در نگاهی کلان روابط کشورها را میتوان در قالب سه مفهوم کلان طبقهبندی کرد: هنگامیکه دو یا چند کشور دارای درک و عمل واحدی از منافع و تهدیدات هستند میان آنها «مفاهمه» برقرار است؛ درصورتیکه کشورها بتوانند از طریق ابزارهای مختلف دیپلماتیک و غیر آن منافع خود را به هم نزدیک کنند میان آنها «معامله» برقرار است و درصورتیکه نتوانند به درک واحد و تقریب منافع نائل شوند و منافع آنها متداخل و متعارض باشد میان آنها «مقابله» و مواجهه برقرار است. روابط ایران و آمریکا نیز در این چارچوب قابل مفهومسازی است. مناسبات ایران و آمریکا پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ابعاد گوناگون، فراز و نشیبهای مختلفی داشته اما چهره غالب این مناسبات مبتنی بر «مواجهه و مقابله» بوده است. در ریشهیابی این مواجهه میتوان بر اساس رویکردی کلان به دو مسئله توجه کرد: اول؛ بر اساس تحولات و رویدادهای رخداده میان این دو کشور و مناطق حضور آنها و دوم؛ نگاهی بنیادین به عمق ماجرای مناسبات در ورای تحولات جاری. طبعاً هرکدام از این دو رویکرد آثار و تبعات خود را داشته و توجه به آنها ضروری است اما توجه صرف به هر یک بدون توجه به دیگری میتواند در مواردی منجر به خطای تحلیلی و محاسباتی و در ساحت عملی خطاهای راهبردی شود، خصوصاً توجه صرف، به ظواهر تعاملات بدون لحاظ مبانی، بیشتر آسیبزا خواهد بود هرچند اگر در ظاهرِ تحولات هم دقت شود تجربه چهل و پنج سال گذشته مناسبات در نگاهی منصفانه ما را به درک صحیحی از ماهیت روابط- که همان مواجهه و تقابل دو کشور است- میرساند.
با بررسی تحولات مناسبات ایران و آمریکا، مجموعه راهبردها و سیاستهای دولتهای مختلف این کشور، مواضع و اظهارات مقامات، نخبگان حکومتی و غیرحکومتی ایالاتمتحده و تحلیل رخدادهای مختلف و صرفنظر از نوع رفتار دولتهای مختلف جمهوری اسلامی در قبال آمریکا، میتوان نتیجه گرفت نزاع این دو کشور نزاعی هویتی و ماهیتی است که ریشه در هویت اسلامی و انقلابی جمهوری اسلامی ایران از یکسو و مواجهه آن با هویت مبتنی بر لیبرال دموکراسی مورد ادعای نظام سلطه دارد. آمریکا بهوضوح انقلاب اسلامی ایران و سیاستهای آن را دشمن خود تعریف کرده در طول چهل و پنج سال گذشته تمامی هدفگذاریها و سیاستهای خود را در تضعیف انقلاب اسلامی و درگیرسازی ظرفیتهای آن به شیوههای مختلف قرار داده و همچنان نیز با تاکتیکهای گوناگون و در قالب ابزارهای متفاوت- شامل طیف ابزاری جنگ سخت تا جنگ نرم و هوشمند- در حال انجام است. محور تقابل ایران و آمریکا مجموعه گفتمانی انقلاب اسلامی است که باعث شده منافع این کشور در منطقه وجهان با خطر مواجه شود؛ این مجموعه گفتمانی مهمترین رقیب اندیشهای آمریکاست.
در نگاهی نظری، هویت برساختهای از ارزشها و هنجارهای مختلف تشکیلدهنده جامعه ایرانی از ارزشهای دینی، سنتی، آیینی، فرهنگی و... است که بر مبنای این ارزشها و هویت، منافع تعریف میگردد و از قِبل این منافع نقشهای ملی و فراملی معین میگردد و سیاستها و راهبردها تعیین میشوند. با این وصف اگر قرار است سیاستهای جمهوری اسلامی دچار تحول شود باید ریشهها و مبانی آنکه همان هنجارها و ارزشهاست، تغییر کند. آنچه ایالاتمتحده در طول سالهای پس از انقلاب اسلامی بهعنوان اقدام مبنایی انجام داده تلاش برای تغییر این ارزشهاست تا از این طریق منافع و سیاستهای جمهوری اسلامی را دستخوش تغییر نماید.
از آنجا که آمریکا بهخوبی میداند تضعیف و تحریم فیزیکی و سخت نمیتواند اندیشه انقلاب اسلامی را در ایران دچار تغییر نماید همزمان و در رویکردی مبنایی در سالهای گذشته و امروز به شیوههای جدید بر مسئله تضعیف هویت انقلاب اسلامی برنامهریزی کلان کرده است. ابزار تأثیرگذاری بر این حوزه در دهه پنجم انقلاب نفوذ در مبانی و تغییر ماهوی این هویت انقلابی است. ابزار نفوذ با تمام مختصات آن -هرچند جدید نیست- اما دقیقاً این ارزشها و مبانی را هدف قرار داده است. هدف تغییر مبنایی خواستها، آمال و ارزشهای مردم، تغییر انتخابها و گزینههای آنها و درنهایت تغییر ماهیت نظام -حتی بدون تغییر شکل آن- است؛ به عبارت روشنتر طمع آمریکا در دهه پنجم انقلاب، تحول در محیط و جامعه داخلی ایران است در این راستا با تمرکز فزاینده بر روندهای داخلی ایران تلاش میکند که با جریان سازی و تأثیرگذاری بر ادراک مسئولان و مردم، ابتکار عمل را در اختیار گرفته و با منزوی کردن گفتمان انقلابی به مسئله آمریکا در داخل ایران، منافع بلندمدت خود را دنبال نماید.
در این راستا آمریکا استفاده از همه شیوههای نفوذ را در دستور کار خود دارد و با ابزارهای مادی نظیر تحریم و فشار اقتصادی سعی دارد در نهادها و ساختارهای مختلف حکومتی و غیرحکومتی، اثرگذاری نموده و درنهایت از طریق نفوذ گفتمانی بهعنوان ابزاری درازمدت و عمیق بر نحوه تفکر و عناصر هویتسازِ نظام از مردم و مسئولان تأثیر بگذارد. در نفوذ گفتمانی توجه به معانی و شبکه نیروهای اجتماعی و تأثیر و تأثرات متقابل آنها موردتوجه قرار میگیرد و نوعی نگاه فراساختاری غلبه دارد. در این نوع نفوذ هویت اجتماعی در میانمدت و درازمدت شکلگرفته و معنا میابد و به ذهنیتها و توان اقدام عملی آنها توجه میشود. و در صورت موفقیت اثرات مانا و درازمدتی در جامعه هدف دارد. آمریکا در سطح کلان به دنبال این نوع تغییر مبنایی در جامعه ایرانی بهمنظور قلبِ مفاهیم اساسی گفتمان انقلابی و اسلامی ملت ایران در سالهای پیشرو است.
ایالاتمتحده آمریکا جهت مهار و تغییر ماهیت نظام جمهوری اسلامی در چهل و پنج سال اخیر از ابزارهای مختلفی علیه ایران استفاده کرده است. این سیاستها که طیف گستردهای از اقدامات گوناگون را در برگرفته است از اقدام مستقیم علیه کشور تا شیوههای غیرمستقیم و استفاده از قدرت نرم را شامل شده است. دولتمردان آمریکا به این نتیجه رسیدهاند رفتارهای سختافزاری در جهت مقابله با نظام اسلامی دارای تبعات و هزینههای گزافی برای آمریکاست ازاینرو راههای جایگزین را در دستور کار قرار دادهاند. این رفتارها با هدف مشروعیتزدایی از نظام و کاهش کارآمدی آن و در راستای از بین بردن حمایت مردمی و همراه سازی آنان با رفتارها و سیاستهای دول غربی در حال گسترش است.
چنانکه ذکر شد سیاست خارجی آمریکا در قبال جمهوری اسلامی ایران صرفاً مبتنی بر تغییر رفتار نبوده بلکه فراتر از آن تغییر ماهیت نظام ایران است. این سیاستها شامل طیف مختلفی از اقدامات بوده و بهمقتضای تحولات منطقهای و بینالمللی و نیز حزب حاکم بر دولت آمریکا، تاکتیکهای مختلفی اتخاذشده است. اما در طول یک دهه گذشته راهبرد دولت آمریکا برای تحقق این مهم، افزایش فشار و تهدید اقتصادی است. برای آمریکا علیرغم برخی لفاظیها ایرانی خوب و بد وجود ندارد و کل بدنه حاکمیت از یک جنس و غیرقابلاعتماد است. در این رویکرد تمامی آنچه آمریکا تهدیدات ایران میداند در قالب یک مجموعه دیده شده و سیاستهای مختلف ایران در حوزههای مختلف تفکیک نمیشود. مقابله همهجانبه با اقدامات جمهوری اسلامی هدف آمریکاست هدفِ اعمالِ فشار، منزویسازی و درونگرا کردن ایران بهمنظور ممانعت از نفوذ منطقهای تهران است.
آمریکا در سالهای اخیر سه سیاست مشخص جهت مقابله با ایران را در نظر گرفته است و همچنان بر این سیاست تأکید خواهد داشت. راهبرد اول: افزایش فشار با هدف وادارسازی کشور به مذاکره و امتیازدهی است. بهعبارتدیگر آمریکا امکان رسیدن به توافقی جدید را نیز در چارچوب اهداف مشخص تعقیب میکند اما این بار در قالبی گسترده و حداکثری؛ حصول به برجامی جدید حاوی تمامی نگرانیهای آمریکا از رفتار ایران در همه ابعاد مد نظر این کشور است.
راهبرد دوم: تمرکز اصلی آمریکا بر نقد و برجستهسازی مشکلات داخلی جمهوری اسلامی است. در این راستا، طیف وسیعی از سیاستهای نظام مورد حمله و انتقاد قرار میگیرد، از جمله نحوه مدیریت مسائل زیستمحیطی، حقوق بشر، آزادیهای اجتماعی و نقض مقررات بینالمللی. هدف آمریکا از این اقدامات، نشان دادن ناکارآمدی و تضعیف مشروعیت جمهوری اسلامی است. این مقابله با ایران در دو سطح روانی و دیپلماتیک پیگیری میشود و حتی اقدامات عملیاتی هم در نظر گرفته شده است. آمریکا در دهه پنجم انقلاب، برنامه ویژهای برای داخل کشور دارد و بیشتر از آن که صرفاً به برنامهریزی نظری بپردازد، به اجرای عملیات در این حوزه فکر میکند. تلاش برای ایجاد شکاف بین ملت و مسئولان و بهرهبرداری از اختلافات داخلی نخبگان، اصلیترین محور راهبرد آمریکاست.
درنهایت راهبرد سوم آمریکا در دهه پنجم، مهار منطقهای جمهوری اسلامی است. بازتولید اندیشههای ناب اسلامی در جوانان و گروههای مختلف مردم در کشورهای منطقه متأثر از انقلاب اسلامی باعث شده است غرب و در رأس آن آمریکا بهزعم خود به دنبال مهار ایران در منطقه غرب آسیا باشد. جهت مقابله با این روند آمریکا به دنبال ایجاد جبهه واحد جهانی و منطقهای ضد ایران است. از مهمترین الزامات این جبهه ضد ایرانی حل مشکلات اعضای آن است در این راستا سیاستهایی نظیر حل مشکلات رژیم صهیونیستی با کشورهای عربی، تفرقهافکنی میان ایران و همسایگان همه با هدف ائتلافسازی علیه ایران در حال انجام است. همچنین تقویت و حمایت از اپوزیسیون نظام و متمرکز و متشکل کردن آنها در یک جبهه واحد و خط دهی آنها، در حال انجام است. در کنار همه این اقدامات آمریکا چون گذشته هرازگاهی با هدف افزایش فشار و تغییر نظام محاسباتی مسئولان و جنگ روانی، به دنبال معتبر سازی تهدید نظامی خواهد بود که طرح این مسئله مسیری انحرافی در جهت وادارسازی به دادن امتیاز و فشار بر افکار عمومی جهت پیشبرد اهداف فوقالذکر است.
اگر بپذیریم که مقابله ایران و آمریکا هویتی است و نه صرفاً تاکتیکی، طبعاً نوع نگاه به مناسبات و سیاستها نیز متفاوت خواهد بود و آنگاه به عمق کلام رهبر حکیم انقلاب در بیانیه راهبردی ایشان در آغاز دهه پنجم انقلاب پی میبریم که فرمودند: «در مورد آمریکا حلّ هیچ مشکلی متصوّر نیست و مذاکره با آن جز زیان مادّی و معنوی محصولی نخواهد داشت.» ۱۳۹۷/۱۱/۲۲ اطلاق این کلام که ناشی از تجربه چهل و پنج ساله مناسبات جمهوری اسلامی با آمریکا در مقاطع مختلف است یادآور این جمله بنیانگذار جمهوری اسلامی امام راحل (ره) است که فرمودند: «ما تا آخر ایستادهایم و با آمریکا روابط ایجاد نخواهیم کرد، مگر این که آدم بشود.» به عبارت روشنتر این دو جمله در امتداد یکدیگر و بر یک مبنا از رهبران انقلاب صادرشده و ناشی از خصومت راهبردی و تضاد ماهیتی مبتنی بر تضاد ارزشی دو نظام فکری اسلامی و استکباری است. ازآنجاییکه ماهیت نظام سلطه و رویکرد آن تغییر نکرده لذا هر نوع تعامل و مذاکره به تعبیر رهبر معظم انقلاب خسارت محض و منتج به زیان مادی و معنوی است. طبعاً مقابله این دو گفتمان متخاصم که بخشی از مقابله حق و باطل است دارای الزاماتی است که تقویت ساخت قدرت داخلی، تحکیم مؤلفههای قدرت ملی، شناخت آسیبها و آسیبپذیریها، نقاط قوت ضعف جبهه خودی و جبهه مقابل و درنهایت پایبندی به اصول انقلابی مورد هجمه دشمن، از مهمترین این الزامات است.