1403/09/17
ابعاد جامعهشناختی «پویش ایران همدل»
احساس تعلق مردم به تمدن اسلامی با مشارکت در «پویش ایران همدل»
تهاجم وحشیانهی رژیم صهیونیستی به شهرها و روستاهای فلسطین در نوار غزّه و شهادت دهها هزار نفر از مردم بیگناه این منطقه و تخریب جدّی زیرساختهای شهری و منازل مسکونی و از بین رفتن معیشت مردم غزّه در یک سال اخیر و همچنین تخریب منازل و ساختمانهای مردم در جنوب لبنان و شهادت جمع زیادی از مردم بیگناه و خسارتهای گسترده به آنها، در لبّیک به ندای رهبر معظّم انقلاب اسلامی مبنی بر کمک و حمایت از مردم مظلوم فلسطین و لبنان، اواسط مهرماه، چهارمین مرحلهی پویش مردمی «ایران همدل» به منظور جمعآوری مشارکتهای نقدی هموطنان عزیز برای کمک به مردم مظلوم فلسطین و لبنان آغازبهکار کرد.
پویشی که به سرعت در گوشه گوشه کشور جای خود را باز کرد و صحنه هایی ماندگار و درخشان از نوع دوستی مردم ایران را به نمایش گذاشت. رسانه KHAMENEI.IR ذیل پرونده «تحلیل و بررسی جامعهشناسانه حضور میلیونی مردم در پویش ایران همدل» در گفتوگو با آقای دکتر حامد حاجی حیدری، جامعهشناس و استاد دانشگاه تهران، پویش مردمی «ایران همدل» را از نگاه جامعهشناسی بررسی کرده است.
در مرحله اخیر «پویش ایران همدل»، شاهد موج شگفتانگیز کمکهای مالی و اهدای طلا و زیورآلات برای کمک به مردم غزه و لبنان بودیم. ریشههای اجتماعی شکلگیری چنین موجی از کمک به ستمدیدگان غزه و لبنان، چگونه قابل تحلیل است؟
البته باید ابعاد دقیقتری از این موضوع، یعنی حجم کمکها به تفکیک استانها، سن، جنس و پایگاه اقتصادی-اجتماعی کمککنندگان و... را بدانیم، تا ابعاد فرهنگی مقوله «ایثارگری» در این پدیده را بهتر بتوانیم تفسیر کنیم. اما آنچه مشهود بوده، کیفیت قابل ملاحظه مشارکت را نشان میدهد.
لااقل دو دهه است که موضوع «فروپاشی اجتماعی» توسط بخشی از انتلکتوئلها مطرح شده است (عمداً از واژه «روشنفکر» استفاده نمیکنم)؛ از سال ۸۳ و ۸۴، افرادی موضوع «فروپاشی اجتماعی» را مطرح کردند. و طی این بیست سال، نه تنها این اجتماع فرونپاشیده است، بلکه شواهدی از انسجام بالای اجتماعی در مقیاسهای گوناگون به دست میآید.
وقتی این حجم از «ایثارگری» اتفاق میافتد، این نشاندهنده یک انسجام ارزشی و هنجاری قابل ملاحظه است که در سطحی فراتر از مرزهای ملی و در مرزهای عقیدتی تعریف شده است. گمان من این هست که انتلکتولها که عمدتاً در برخی بخشهای شمالی و غربی تهران و در میان اقشار متوسط شهری، سطوحی از سستی ارزشهای هنجاری را میبینند، به کلیت جامعه تعمیم میدهند. واقعیت این است که بدون یک میزان از انسجام ارزشی هنجاری، نمیتوان این مقدار «ایثارگری» اتفاق بیفتد.
در تمام این مدت، ما زنجیرهای از رویدادها را شاهد بودهایم که نشاندهنده تعهد نیرومند ارزشی و هنجاری در قطاعهای مهمی از مردم است. تشییع عظیم پیکر رئیسجمهور مردمی، تعهد ارزشی جمعیت بزرگی را نشان داد. همینطور وجد و شعف مردم در قبال عملیات «وعده صادق ۱» و «وعده صادق ۲»، نشاندهنده همبستگی مردم با امت اسلامی داشت. فقط هم همبستگی بین مردم کشور خودمان نبود؛ بلکه همبستگی با امت اسلام و با هر مظلومی در جهان بود. اینها باعث شد تا مردم خودشان را درگیر این موضوعات بکنند و «پویش ایران همدل» را هم داغ کنند. پس، نکته اول این است که این علامت به ما نشان میدهد که سطح قابل ملاحظهای از انسجام ارزشی‑هنجاری در جامعه وجود دارد که ضامن این سطح از «ایثارگری» است.
نکته بعدی این است که «ایثارگری» نمیتواند بدون احساس مسئولیت عمیق و همدلی واقعی و ریشهدار، اتفاق بیفتد. این احساس مسؤولیت و همدلی ناشی از پیگیری مستمر اخبار و رویدادها، توأم با حساسیت نسبت به آنهاست. برخلاف تصورات رایج، نسل جوان به مسائل سیاسی، مسائل روز و مسائل منطقه و جهانی توجه دارد و احساس مسؤولیت عمیقی نسبت به مظلومان در سراسر جهان دارد و علاوه بر آن همدلی عمیقی را نشان میدهد.
نکته سوم این است که هر چند «ایثارگری»ها در مواقع بحران و شرایط دشوار مشهود میشود، اما از پیش زمینههای فعال بوده است مردم سر بزنگاه، آمادگی لازم برای این «ایثارگری»ها را داشته باشند. این احساسات را نمیتوان ابنالوقت و زودگذر تحلیل کرد و باید زمینههای لازم برای این حس و حال به مرور شکل گرفته باشد. این نیز نشان میدهد که آنچه در مورد تخریب زمینههای انسجام اجتماعی از ۲۰ سال پیش بیان میشود، نامعتبر است، و انسجام اجتماعی ریشهدار و قوی است و دارد کار خودش را انجام میدهد. البته ما نیز وظیفه داریم که این زمینهها را مدام تقویت کنیم.
نکته دیگر این است که معمولاً آنچه زمینه ذهنی «ایثارگری» را تحریک میکند، بهویژه توسط برخی از دانشمندان، به عنوان «خودفراروندگی» توصیف میشود. این یک ویژگی ذهنی است که به خصلت افرادی که دست به «ایثارگری» میزنند، اشاره دارد. این «خودفراروندگی» بدون یک نگاه مثبت به محیط و ظرفیتهای آن نمیتواند پدید بیاید. افرادی که درونگرا، منزوی، افسرده و درگیر بیماریهای روانی هستند، معمولاً نمیتوانند «خودفرارونده» و «ایثارگر» باشند، به رغم ادعاهایی که اخیراً مطرح میشود مبنی بر اینکه اپیدمی شدید ناامیدی و بیماری روانی و افسردگی بین جوانان و مردم وجود دارد، شما سطح بالایی از «ایثارگری» و خودفراروندگی را میبینید که منوط به دید مثبت و سازنده و غیرافسرده است. البته در مقیاس جهانی، ادعای عجیبی وجود دارد که از هر سه نفر، یک نفر مبتلا به بیماری روانی است که آن نیز جای بحث دارد، ولی در مورد ایران این اعداد و ارقام نمیتواند صادق باشد. لااقل باید بگویم که این دست امواج «ایثارگری» و همدلی نشان میدهد که باید با احتیاط بیشتری به ادعاهای اپیدمی بیماری روانی مواجه شویم.
نکته دیگری که از «پویش ایران همدل» میتوان استنتاج کرد، این است که اقشار مهمی از مردم، فراتر از آرمان ملی، آرمان امتی و آرمان اسلامی دارند که این احساس تعلق به جامعه بزرگ اسلامی را ایجاد میکند. این باعث میشود افرادی که به ظاهرشان نمیآمد، در قبال عملیات «وعده صادق ۱»، مثلاً به خیابان بریزند و احساسات ویژهای از خود نشان دهند یا در شبکههای اجتماعی ابراز احساسات کنند. این موضوع نشان میدهد که فراتر از یک رویای ملی یا احساس ملی، یک احساس تعلق به تمدن اسلامی نیز شکل گرفته است.
نهایتاً این که این پویش، اعتبار نهادهای دخیل در این پویش را گوشزد میکند. در طول سه دهه گذشته، همواره از برخی انتلکتوئلها شنیدهایم که نظام بیاعتبار شده است؛ تلویزیون بیاعتبار شده است؛ رئیسجمهور بیاعتبار شده است؛ سپاه و بسیج بیاعتبار شدهاند؛ چگونه میتوان این ادعاها را تأیید کرد وقتی مردم با این شکوه رئیسجمهور خود یا شهیدانی چون شهید حججی و سردار سلیمانی را تشییع میکنند. همچنین پویش «ایران همدل» را پیگیری میکنند و به آن پاسخ مثبت میدهند. انتلکتولها میگویند مردم به صداوسیما اعتماد ندارند، ولی اذعان دارند چهرههایی از همین رسانه ملی که الان مخالفخوان شدهاند، اعتبار خود را از صدا و سیما گرفتهاند. این مجموعه استدلالات نشان میدهند که ما در واقع یک ایراد جدی در ادعاهای مربوط به فروپاشی اجتماعی، بیاعتمادی، ناامیدی و افسردگی و فقدان تعهد مردم به ارزشها و نهادهای انقلاب داریم، و نیاز به بازسنجی این ادعاها در چهارچوب مدلسازیهای پیچیدهتر داریم.
در بحث «ایران همدل» شبهاتی مطرح کردهاند، اینکه چرا باید به مردم لبنان یا کشورهای دیگر کمک کنیم، در حالی که به سیستان و بلوچستان کمک نمیشود. پاسخ شما به این شبهات چیست؟
هر زمان زلزلهای در سیستان و بلوچستان و کرمانشاه یا هر جای دیگری اتفاق میافتد، همان قشری که اکنون کمک برای به لبنان آمدهاند، باز هم، همانها به کمک و به قول خودشان «پای کار» میآیند. این نشان میدهد این فرهنگ «ایثارگری» در همۀ این موارد ایفای نقش میکند. در مورد اینکه چرا کمکها به نیروهای فرامرزی معطوف میشود، خود مردم به خوبی پاسخ میدهند. ما در روزگاری زندگی میکنیم که مرزهای ملی کماعتبار شدهاند و با مرزهای تمدنی مواجهایم. سالهاست که «ساموئل هانتینگتون» مدلل کرده است که در واحدهای تحلیل روابط بینالملل، دولت-ملتها دیگر کارایی ندارند. دولت-ملتها تقریباً منقرض شدهاند و هم مرزهای عینی و هم مرزهای فرهنگی از هم گسیختهاند.
وقتی نزدیک به سه یا چهار میلیون ایرانی، بدون در نظر گرفتن مرزها به عراق میروند تا در پیادهروی اربعین شرکت کنند، یا وقتی ملت ما از طرف تروریستها در سوریه و عراق تهدید میشود، چگونه میتوانیم مرزها را به عنوان مرزهای مداخله ملی در نظر بگیریم؟ مردم ما مدتهاست که این واقعیت را درک کردهاند.
شعف و هیجانی که بعد از عملیات «وعده صادق ۱ و ۲» ایجاد شد، نشان میدهد که مردم از این مرزها عبور کردهاند. البته چهار فعال عجیب و غریب در توییتر (که کلاً ۶۰۰ هزار ایرانی در آن هستند) نمیتوانند نماینده همه مردم باشند. واقعیت این است که عامه مردم ایران در مورد این قضیه متقاعد شدهاند و فراتر از مرزها، ملت خود را به عنوان امت اسلامی میبینند. به قول مرحوم شریعتی، بحث ملت اعتبار ندارد، اینها امت اسلامی را از خودشان میدانند و حتی مظلومان جهان را از خود میدانند...
دستگاه علمی و تحلیلی و اسنادی کشور در قبال چنین اتفاقاتی چه وظیفهای دارد؟
به نظر من، دستگاههای رسمی علمی و پژوهشی باید به این نکته توجه کنند که ارزشها و معیارهای غربی، مانند دولت-ملتگرایی، میراثی نابسنده از دوران مدرن و قرن هجدهم است و این مفاهیم به وضع امروز و اکنون ما تعلق ندارند. در آکادمیها، دگمهای غربگرایی حاکم است؛ بر مبنای این دگمهای غیرمنطقی، افراد، برای اینکه به عنوان اعضای آکادمی شناخته شوند، باید مدام تعهد خود را به ارزشها و معیارهای غربی، و بیاعتنایی ارزشی خود به معیارهای بومی و دینی خود را به همقطاران آکادمیک خود اثبات کنند. این افراد طوری تربیت میشوند که نقاط قوت و ارزشهای خود را نمیبینند و وانمود میکنند که به لحاظ ارزشی «بیطرف» هستند. در عین حال، بی پرده بیطرفی ارزشی را وقتی به دو ارزش عدالت و آزادی غربی میرسند رها میکنند، و در عین حال، عدم پایبندی به ارزشهای محلی و دینی خود را نشانی از اصالت کار علمی خود معرفی میکنند.
ولی ملاحظه اصلی من در مورد سؤال شما، به عبارت «دستگاه علمی و تحلیلی و اسنادی کشور» مربوط میشود. به نظر من، خود این قضیه «پویش ایران همدل»، سؤال شما را تصحیح میکند. نگاه دستگاهمدار را کنار بگذارید، مردممدار به علم و پژوهش نگاه کنید.
از ابتدای انقلاب، هر جا که از ایده «مردم همیشه در صحنه» به قول امام خمینی رحمهالله، پیروی شده و مردم را دخیل کردهایم، شاهد پیشرفت و موفقیت بودهایم. بر عکس، هر زمان که سعی کردیم نهادها و دستگاههای رسمی را دخیل کنیم و به رفتار آنها بسنده کنیم، دچار رکود شدهایم و نتیجهای نگرفتهایم.
در واقع، «مردم همیشه در صحنه» کلید اساسی در فهم سیاست انقلاب ما است. انقلاب ما فراسوی چپ و راست(۱) متعارف دنیا، راه سومی برای اداره کشور و حکمرانی ارائه داد، و آن روش «مردم همیشه در صحنه» بود. این ایده که از ابتدا در انقلاب ما نتیجهبخش بوده، و در شرایط جنگ و مسائل اقتصادی بعد از جنگ، کار کشور را راه انداخته، باید در زمینههای دانشگاهی و پژوهشی و علمی نیز ایفای نقش کند.
متأسفانه، تلاشهای انتلکتوئلی که بر اساس قالبهای متعارف سیاست در غرب است، سعی دارد با نرمالیزاسیون، نهادسازی یا نظاممندی جامعه را به پیش ببرد. در حالی که ایده انقلاب این بوده که از طریق نهادهایی مانند بسیج، کمیته، جهاد سازندگی، و اینجور پویشها، دولت مردمی تشکیل بدهد و مردم را درگیر موضوعات مختلف بکند.
در زمینههای پژوهشی و دانشگاهی نیز، انقلاب نتوانسته است به اندازه دیگر بخشها موفق باشد، چرا که در این حیطه کوشیده است نهادی و نظاممند عمل کند. این ناکامی به عدم اجرای دکترین «مردم همیشه در صحنه» در این حوزهها برمیگردد. به نظر من، باید تحولی در ساختار علمی و پژوهشی کشور صورت گیرد و مجموعهای از مسابقهها، جشنوارهها و پویشهایی مانند «جشنواره عمار» کلید زده شود تا بتواند واقعاً در زمینه علمی و پژوهشی تحول انقلابی ایجاد کند و به غربپرستی تقلیل پیدا نکند.
هر زمان که در تاریخ انقلاب از طریق جشنوارهها و مسابقهها سعی کردیم ایدههای مردمی را برای حل مسائل فنی و علمی و پژوهشی احضار کنیم و مشارکت بدهیم، با هزینه کمی دستاوردهای شگفتانگیزی داشتهایم. نظرم این است که این اتفاق باید بیفتد؛ یعنی اینگونه پویشها کمک میکند که این مشارکت تأمین شود.
آخرین نکتهای که در این مورد باید بگویم این است که حتی شیوههای احضار ظرفیتهای مردمی و جوانان باید ابتکاری باشد و توسط خود این جوانان و نسل جدید طراحی شود. مانند خود قضیه «پویش ایران همدل» که نسبت به بقیه پویشهای قبلی که توسط نسلهای قبلی ابداع شده بودند، مانند «جشن عاطفهها» و امثالهم، طرحی داشت که بیشتر در زمینه سایبر فضا کار میکرد و نتیجه دادن آن هم بخشی به همین دلیل بود. به لحاظ روشهای مشارکت مردم و همراهی آنها، این روشها باید به اشتراک گذاشته شود و به عهده خود جوانان گذاشته شود.
چه برآوردی از فرهنگ یاریگری و مشارکت مردمی در آینده میتوانیم داشته باشیم؟
به نظر من، مهمترین تحولی که در این صحنه، مانند همه صحنهها، در حال وقوع است، سایبرفضا یا فضای دیجیتال است. سایبرفضا در کنار تهدیدهایی که دارد، ظرفیتهای قابل توجهی پیش روی ما قرار میگیرد و ما باید به دقت این حیطه را رصد کنیم و از این ظرفیتها استفاده کنیم. به نظر من، در این حیطه «ایثارگری» هم باید به تأثیرات جوانان فعال در سایبرفضا امیدوار باشیم.
پویشی که به سرعت در گوشه گوشه کشور جای خود را باز کرد و صحنه هایی ماندگار و درخشان از نوع دوستی مردم ایران را به نمایش گذاشت. رسانه KHAMENEI.IR ذیل پرونده «تحلیل و بررسی جامعهشناسانه حضور میلیونی مردم در پویش ایران همدل» در گفتوگو با آقای دکتر حامد حاجی حیدری، جامعهشناس و استاد دانشگاه تهران، پویش مردمی «ایران همدل» را از نگاه جامعهشناسی بررسی کرده است.
در مرحله اخیر «پویش ایران همدل»، شاهد موج شگفتانگیز کمکهای مالی و اهدای طلا و زیورآلات برای کمک به مردم غزه و لبنان بودیم. ریشههای اجتماعی شکلگیری چنین موجی از کمک به ستمدیدگان غزه و لبنان، چگونه قابل تحلیل است؟
البته باید ابعاد دقیقتری از این موضوع، یعنی حجم کمکها به تفکیک استانها، سن، جنس و پایگاه اقتصادی-اجتماعی کمککنندگان و... را بدانیم، تا ابعاد فرهنگی مقوله «ایثارگری» در این پدیده را بهتر بتوانیم تفسیر کنیم. اما آنچه مشهود بوده، کیفیت قابل ملاحظه مشارکت را نشان میدهد.
لااقل دو دهه است که موضوع «فروپاشی اجتماعی» توسط بخشی از انتلکتوئلها مطرح شده است (عمداً از واژه «روشنفکر» استفاده نمیکنم)؛ از سال ۸۳ و ۸۴، افرادی موضوع «فروپاشی اجتماعی» را مطرح کردند. و طی این بیست سال، نه تنها این اجتماع فرونپاشیده است، بلکه شواهدی از انسجام بالای اجتماعی در مقیاسهای گوناگون به دست میآید.
وقتی این حجم از «ایثارگری» اتفاق میافتد، این نشاندهنده یک انسجام ارزشی و هنجاری قابل ملاحظه است که در سطحی فراتر از مرزهای ملی و در مرزهای عقیدتی تعریف شده است. گمان من این هست که انتلکتولها که عمدتاً در برخی بخشهای شمالی و غربی تهران و در میان اقشار متوسط شهری، سطوحی از سستی ارزشهای هنجاری را میبینند، به کلیت جامعه تعمیم میدهند. واقعیت این است که بدون یک میزان از انسجام ارزشی هنجاری، نمیتوان این مقدار «ایثارگری» اتفاق بیفتد.
در تمام این مدت، ما زنجیرهای از رویدادها را شاهد بودهایم که نشاندهنده تعهد نیرومند ارزشی و هنجاری در قطاعهای مهمی از مردم است. تشییع عظیم پیکر رئیسجمهور مردمی، تعهد ارزشی جمعیت بزرگی را نشان داد. همینطور وجد و شعف مردم در قبال عملیات «وعده صادق ۱» و «وعده صادق ۲»، نشاندهنده همبستگی مردم با امت اسلامی داشت. فقط هم همبستگی بین مردم کشور خودمان نبود؛ بلکه همبستگی با امت اسلام و با هر مظلومی در جهان بود. اینها باعث شد تا مردم خودشان را درگیر این موضوعات بکنند و «پویش ایران همدل» را هم داغ کنند. پس، نکته اول این است که این علامت به ما نشان میدهد که سطح قابل ملاحظهای از انسجام ارزشی‑هنجاری در جامعه وجود دارد که ضامن این سطح از «ایثارگری» است.
نکته بعدی این است که «ایثارگری» نمیتواند بدون احساس مسئولیت عمیق و همدلی واقعی و ریشهدار، اتفاق بیفتد. این احساس مسؤولیت و همدلی ناشی از پیگیری مستمر اخبار و رویدادها، توأم با حساسیت نسبت به آنهاست. برخلاف تصورات رایج، نسل جوان به مسائل سیاسی، مسائل روز و مسائل منطقه و جهانی توجه دارد و احساس مسؤولیت عمیقی نسبت به مظلومان در سراسر جهان دارد و علاوه بر آن همدلی عمیقی را نشان میدهد.
نکته سوم این است که هر چند «ایثارگری»ها در مواقع بحران و شرایط دشوار مشهود میشود، اما از پیش زمینههای فعال بوده است مردم سر بزنگاه، آمادگی لازم برای این «ایثارگری»ها را داشته باشند. این احساسات را نمیتوان ابنالوقت و زودگذر تحلیل کرد و باید زمینههای لازم برای این حس و حال به مرور شکل گرفته باشد. این نیز نشان میدهد که آنچه در مورد تخریب زمینههای انسجام اجتماعی از ۲۰ سال پیش بیان میشود، نامعتبر است، و انسجام اجتماعی ریشهدار و قوی است و دارد کار خودش را انجام میدهد. البته ما نیز وظیفه داریم که این زمینهها را مدام تقویت کنیم.
نکته دیگر این است که معمولاً آنچه زمینه ذهنی «ایثارگری» را تحریک میکند، بهویژه توسط برخی از دانشمندان، به عنوان «خودفراروندگی» توصیف میشود. این یک ویژگی ذهنی است که به خصلت افرادی که دست به «ایثارگری» میزنند، اشاره دارد. این «خودفراروندگی» بدون یک نگاه مثبت به محیط و ظرفیتهای آن نمیتواند پدید بیاید. افرادی که درونگرا، منزوی، افسرده و درگیر بیماریهای روانی هستند، معمولاً نمیتوانند «خودفرارونده» و «ایثارگر» باشند، به رغم ادعاهایی که اخیراً مطرح میشود مبنی بر اینکه اپیدمی شدید ناامیدی و بیماری روانی و افسردگی بین جوانان و مردم وجود دارد، شما سطح بالایی از «ایثارگری» و خودفراروندگی را میبینید که منوط به دید مثبت و سازنده و غیرافسرده است. البته در مقیاس جهانی، ادعای عجیبی وجود دارد که از هر سه نفر، یک نفر مبتلا به بیماری روانی است که آن نیز جای بحث دارد، ولی در مورد ایران این اعداد و ارقام نمیتواند صادق باشد. لااقل باید بگویم که این دست امواج «ایثارگری» و همدلی نشان میدهد که باید با احتیاط بیشتری به ادعاهای اپیدمی بیماری روانی مواجه شویم.
نکته دیگری که از «پویش ایران همدل» میتوان استنتاج کرد، این است که اقشار مهمی از مردم، فراتر از آرمان ملی، آرمان امتی و آرمان اسلامی دارند که این احساس تعلق به جامعه بزرگ اسلامی را ایجاد میکند. این باعث میشود افرادی که به ظاهرشان نمیآمد، در قبال عملیات «وعده صادق ۱»، مثلاً به خیابان بریزند و احساسات ویژهای از خود نشان دهند یا در شبکههای اجتماعی ابراز احساسات کنند. این موضوع نشان میدهد که فراتر از یک رویای ملی یا احساس ملی، یک احساس تعلق به تمدن اسلامی نیز شکل گرفته است.
نهایتاً این که این پویش، اعتبار نهادهای دخیل در این پویش را گوشزد میکند. در طول سه دهه گذشته، همواره از برخی انتلکتوئلها شنیدهایم که نظام بیاعتبار شده است؛ تلویزیون بیاعتبار شده است؛ رئیسجمهور بیاعتبار شده است؛ سپاه و بسیج بیاعتبار شدهاند؛ چگونه میتوان این ادعاها را تأیید کرد وقتی مردم با این شکوه رئیسجمهور خود یا شهیدانی چون شهید حججی و سردار سلیمانی را تشییع میکنند. همچنین پویش «ایران همدل» را پیگیری میکنند و به آن پاسخ مثبت میدهند. انتلکتولها میگویند مردم به صداوسیما اعتماد ندارند، ولی اذعان دارند چهرههایی از همین رسانه ملی که الان مخالفخوان شدهاند، اعتبار خود را از صدا و سیما گرفتهاند. این مجموعه استدلالات نشان میدهند که ما در واقع یک ایراد جدی در ادعاهای مربوط به فروپاشی اجتماعی، بیاعتمادی، ناامیدی و افسردگی و فقدان تعهد مردم به ارزشها و نهادهای انقلاب داریم، و نیاز به بازسنجی این ادعاها در چهارچوب مدلسازیهای پیچیدهتر داریم.
در بحث «ایران همدل» شبهاتی مطرح کردهاند، اینکه چرا باید به مردم لبنان یا کشورهای دیگر کمک کنیم، در حالی که به سیستان و بلوچستان کمک نمیشود. پاسخ شما به این شبهات چیست؟
هر زمان زلزلهای در سیستان و بلوچستان و کرمانشاه یا هر جای دیگری اتفاق میافتد، همان قشری که اکنون کمک برای به لبنان آمدهاند، باز هم، همانها به کمک و به قول خودشان «پای کار» میآیند. این نشان میدهد این فرهنگ «ایثارگری» در همۀ این موارد ایفای نقش میکند. در مورد اینکه چرا کمکها به نیروهای فرامرزی معطوف میشود، خود مردم به خوبی پاسخ میدهند. ما در روزگاری زندگی میکنیم که مرزهای ملی کماعتبار شدهاند و با مرزهای تمدنی مواجهایم. سالهاست که «ساموئل هانتینگتون» مدلل کرده است که در واحدهای تحلیل روابط بینالملل، دولت-ملتها دیگر کارایی ندارند. دولت-ملتها تقریباً منقرض شدهاند و هم مرزهای عینی و هم مرزهای فرهنگی از هم گسیختهاند.
وقتی نزدیک به سه یا چهار میلیون ایرانی، بدون در نظر گرفتن مرزها به عراق میروند تا در پیادهروی اربعین شرکت کنند، یا وقتی ملت ما از طرف تروریستها در سوریه و عراق تهدید میشود، چگونه میتوانیم مرزها را به عنوان مرزهای مداخله ملی در نظر بگیریم؟ مردم ما مدتهاست که این واقعیت را درک کردهاند.
شعف و هیجانی که بعد از عملیات «وعده صادق ۱ و ۲» ایجاد شد، نشان میدهد که مردم از این مرزها عبور کردهاند. البته چهار فعال عجیب و غریب در توییتر (که کلاً ۶۰۰ هزار ایرانی در آن هستند) نمیتوانند نماینده همه مردم باشند. واقعیت این است که عامه مردم ایران در مورد این قضیه متقاعد شدهاند و فراتر از مرزها، ملت خود را به عنوان امت اسلامی میبینند. به قول مرحوم شریعتی، بحث ملت اعتبار ندارد، اینها امت اسلامی را از خودشان میدانند و حتی مظلومان جهان را از خود میدانند...
دستگاه علمی و تحلیلی و اسنادی کشور در قبال چنین اتفاقاتی چه وظیفهای دارد؟
به نظر من، دستگاههای رسمی علمی و پژوهشی باید به این نکته توجه کنند که ارزشها و معیارهای غربی، مانند دولت-ملتگرایی، میراثی نابسنده از دوران مدرن و قرن هجدهم است و این مفاهیم به وضع امروز و اکنون ما تعلق ندارند. در آکادمیها، دگمهای غربگرایی حاکم است؛ بر مبنای این دگمهای غیرمنطقی، افراد، برای اینکه به عنوان اعضای آکادمی شناخته شوند، باید مدام تعهد خود را به ارزشها و معیارهای غربی، و بیاعتنایی ارزشی خود به معیارهای بومی و دینی خود را به همقطاران آکادمیک خود اثبات کنند. این افراد طوری تربیت میشوند که نقاط قوت و ارزشهای خود را نمیبینند و وانمود میکنند که به لحاظ ارزشی «بیطرف» هستند. در عین حال، بی پرده بیطرفی ارزشی را وقتی به دو ارزش عدالت و آزادی غربی میرسند رها میکنند، و در عین حال، عدم پایبندی به ارزشهای محلی و دینی خود را نشانی از اصالت کار علمی خود معرفی میکنند.
ولی ملاحظه اصلی من در مورد سؤال شما، به عبارت «دستگاه علمی و تحلیلی و اسنادی کشور» مربوط میشود. به نظر من، خود این قضیه «پویش ایران همدل»، سؤال شما را تصحیح میکند. نگاه دستگاهمدار را کنار بگذارید، مردممدار به علم و پژوهش نگاه کنید.
از ابتدای انقلاب، هر جا که از ایده «مردم همیشه در صحنه» به قول امام خمینی رحمهالله، پیروی شده و مردم را دخیل کردهایم، شاهد پیشرفت و موفقیت بودهایم. بر عکس، هر زمان که سعی کردیم نهادها و دستگاههای رسمی را دخیل کنیم و به رفتار آنها بسنده کنیم، دچار رکود شدهایم و نتیجهای نگرفتهایم.
در واقع، «مردم همیشه در صحنه» کلید اساسی در فهم سیاست انقلاب ما است. انقلاب ما فراسوی چپ و راست(۱) متعارف دنیا، راه سومی برای اداره کشور و حکمرانی ارائه داد، و آن روش «مردم همیشه در صحنه» بود. این ایده که از ابتدا در انقلاب ما نتیجهبخش بوده، و در شرایط جنگ و مسائل اقتصادی بعد از جنگ، کار کشور را راه انداخته، باید در زمینههای دانشگاهی و پژوهشی و علمی نیز ایفای نقش کند.
متأسفانه، تلاشهای انتلکتوئلی که بر اساس قالبهای متعارف سیاست در غرب است، سعی دارد با نرمالیزاسیون، نهادسازی یا نظاممندی جامعه را به پیش ببرد. در حالی که ایده انقلاب این بوده که از طریق نهادهایی مانند بسیج، کمیته، جهاد سازندگی، و اینجور پویشها، دولت مردمی تشکیل بدهد و مردم را درگیر موضوعات مختلف بکند.
در زمینههای پژوهشی و دانشگاهی نیز، انقلاب نتوانسته است به اندازه دیگر بخشها موفق باشد، چرا که در این حیطه کوشیده است نهادی و نظاممند عمل کند. این ناکامی به عدم اجرای دکترین «مردم همیشه در صحنه» در این حوزهها برمیگردد. به نظر من، باید تحولی در ساختار علمی و پژوهشی کشور صورت گیرد و مجموعهای از مسابقهها، جشنوارهها و پویشهایی مانند «جشنواره عمار» کلید زده شود تا بتواند واقعاً در زمینه علمی و پژوهشی تحول انقلابی ایجاد کند و به غربپرستی تقلیل پیدا نکند.
هر زمان که در تاریخ انقلاب از طریق جشنوارهها و مسابقهها سعی کردیم ایدههای مردمی را برای حل مسائل فنی و علمی و پژوهشی احضار کنیم و مشارکت بدهیم، با هزینه کمی دستاوردهای شگفتانگیزی داشتهایم. نظرم این است که این اتفاق باید بیفتد؛ یعنی اینگونه پویشها کمک میکند که این مشارکت تأمین شود.
آخرین نکتهای که در این مورد باید بگویم این است که حتی شیوههای احضار ظرفیتهای مردمی و جوانان باید ابتکاری باشد و توسط خود این جوانان و نسل جدید طراحی شود. مانند خود قضیه «پویش ایران همدل» که نسبت به بقیه پویشهای قبلی که توسط نسلهای قبلی ابداع شده بودند، مانند «جشن عاطفهها» و امثالهم، طرحی داشت که بیشتر در زمینه سایبر فضا کار میکرد و نتیجه دادن آن هم بخشی به همین دلیل بود. به لحاظ روشهای مشارکت مردم و همراهی آنها، این روشها باید به اشتراک گذاشته شود و به عهده خود جوانان گذاشته شود.
چه برآوردی از فرهنگ یاریگری و مشارکت مردمی در آینده میتوانیم داشته باشیم؟
به نظر من، مهمترین تحولی که در این صحنه، مانند همه صحنهها، در حال وقوع است، سایبرفضا یا فضای دیجیتال است. سایبرفضا در کنار تهدیدهایی که دارد، ظرفیتهای قابل توجهی پیش روی ما قرار میگیرد و ما باید به دقت این حیطه را رصد کنیم و از این ظرفیتها استفاده کنیم. به نظر من، در این حیطه «ایثارگری» هم باید به تأثیرات جوانان فعال در سایبرفضا امیدوار باشیم.