• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1403/08/09
پرونده تحلیل و بررسی کتاب «ایستگاه خیابان روزوِلت»

فاصله گرفتن از تاریخ‌نگاری شعاری در ایستگاه خیابان روزولت

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در تقریظ بر کتاب «ایستگاه خیابان روزوِلت» ضمن تجلیل از گزارشی متقن و پرفایده این کتاب از حادثه‌ی مهم تسخیر لانه‌ی جاسوسی در سال ۵۸، نبود چنین روایت‌هایی را یکی از خلأهای رسانه‌ئی و تبلیغاتی ما دانستند. نثر روان و رسا و تحقیق و تحلیل‌های منطقی و صادقانه و قانع‌کننده از دیگر ویژگی‌هایی بود که رهبر انقلاب در تقریظ بر این کتاب به آن اشاره کردند.
رسانه KHAMENEI.IR به همین مناسبت در گفتاری از دکتر حسین محمدی سیرت استاد دانشکده معارف اسلامی و علوم سیاسی دانشگاه امام صادق(ع)، ویژگی‌های کتاب «ایستگاه خیابان روزوِلت» را بررسی کرده است.

* علت کمبود روایت مستند تاریخی؛ عدم فهم اولویت روایت
در مورد علّت کمبود روایت‌های مستند تاریخی چند نکته به ذهن می‌رسد: یک نکته اینکه متأسفانه یکی از ماده‌های خام پژوهش‌های تاریخی مستند، دسترسی به آرشیو منظم دقیق و قابل فرآوری اسناد تاریخی است. یکی از مشکلات ما با نهادهایی که دارای اسناد تاریخی هستند، سخت‌بودن دسترسی به اسناد است. بعد از دسترسی به اسناد هم، مسئله بعدی پراکندگی شدید اسناد است. این در صورتی است که پژوهشگر تاریخی باید بتواند به اسناد دسته‌بندی‌شده دسترسی داشته باشد و نباید بخش عمده‌ای از وقت و انرژی‌اش را صرف دسترسی به اسنادی کند که بسیار پراکنده هستند. این یکی از دلایل عمده عدم تولید محصولات مستند است.

نکته دوم رویکرد شعاری و سطحی در حوزه ادبیات تاریخی است. ما عادت کرده‌ایم به شعارزدگی و عدم بیان مصادیق و مستندات تاریخی. این هم یکی از دلایل جدی عدم تولید محصولات مستند است که در آثار شفاهی یا مکتوب رسانه‌ای در حوزه تاریخ معاصر مشهود است.

نکته دیگری که این کمبود را ایجاد کرده، عدم فهم اولویت روایت است. ما به این بخش توجه نکردیم که بسیاری از موضوعات تاریخی و سیاسی‌تاریخی انقلاب اسلامی نیاز به روایت دارد و نسل جوان نمی‌تواند صرفاً بر اساس برخی از موضوعات کلی قانع شود. عدم اولویت‌دار بودن افکار عمومی و عدم درک نیاز روایت‌های مستند تاریخی، تمرکز ما را به این سمت نبرده و ما فهم نکردیم که نبود روایت از جانب ما، طبیعتاً روایت رقیب را جایگزین می‌کند. تاریخ برای کسانی است که آن را روایت می‌کنند.

نکته دیگری که از علت‌های جدی کمبود این موضوع بوده، مسئله عدم تمرکز پژوهشگر روی کار است. تولید روایت‌های مستند تاریخی، نیاز به تمرکز جدی دارد. مورخان باید زمان قابل توجه و متمرکزی را به امر پژوهش اختصاص دهند تا اثری مفید را تولید کنند. اینکه ما فکر کنیم یک روایت تاریخی و مستند می‌تواند یک‌شبه تولید شود و به تمرکز نیاز ندارد، یکی از مشکلات موجود است. پروژه دیدن این نوع کارها اشتباه است. این نوع کارها نیاز به تمرکز و آرامش دارد و فرایندی طولانی است.

اما در مورد نهادها و عرصه‌هایی که باید این خلأ را پر کنند باید گفت که شاید اولین نهادی که باید در این فضا به آن پرداخت، نهاد علم و دانشگاه است. متأسفانه حوزه تاریخ سیاسی در اختیار پژوهشگرانی نیست که مسئله آنها پاسخ به شبهات و نیازهای تاریخی انقلاب اسلامی باشد. بخش عمده‌ای از تمرکز تاریخ‌پژوهان ما بر حوزه‌هایی است که از آن با اصطلاح تاریخ برای تاریخ یاد می‌کنیم. بسیاری در نوستالژی تاریخی پیشاانقلاب و ایران باستان مانده‌اند و برخی هم تاریخ را در هژمونی روایت غربی می‌خوانند. متأسفانه تاریخ انقلاب اسلامی و تاریخ معاصر را بیش از هر کسی این دو طیف روایت کرده‌اند: تاریخ‌پژوهان یا شرق‌شناسان غربی و ایرانیانی که در آکادمی‌های غربی ایران را روایت کرده‌اند. طبیعی است که این دو دسته روایت، نه‌تنها در چارچوب نیازهای انقلاب اسلامی عمل نمی‌کنند و مسئله یا اولویتشان چیز دیگری است، بلکه در بسیاری از موارد نیز، سوگیری تاریخی داشته و همچنین در بسیاری از موارد اسناد درونی و جامعه ایرانی را در اختیار ندارد. بنابراین در این کمبود، نهاد علم مقصر اصلی است.

از طرف دیگر نهادهای دیگری که خیلی تعیین‌کننده هستند، نهادهایی هستند که اسناد تاریخی را در اختیار دارند و در بسیاری از موارد، صرفاً اسناد را دپو کرده‌اند و از وظایف مهمی همچون فرآوری اسناد و به‌روزرسانی اسناد و دسته‌بندی اسناد برای پاسخ به نیازهای جدید جامعه غفلت می‌کنند.

نکته دیگری که در این کمبود می‌شود نهادها را دخیل دانست، عدم تربیت مورخان است. مورخی که مستند تاریخی تولید می‌کند، صرفاً نه یک نوع باستان‌شناس است، نه صرفا یک روزنامه‌نگار است و نه صرفا یک سیاست‌پژوه. مورخ واقعی جمعی از این سه است. او کسی است که مسائل سیاسی و نیازهای جهاد تبیینی انقلاب اسلامی را می‌شناسد، از طرف دیگر یک روزنامه‌نگار است که می‌تواند از مستندهای تاریخی یک روایت تولید کند و از طرف دیگر هم یک مورخ یا باستان‌شناس است که می‌تواند سره و ناسره بودن اسناد تاریخی را تشخیص دهد. این عدم تربیت مورخان همدل و متخصص هم یکی از نکات مهمی است که در این کمبود تأثیرگذار است.

* گام اول؛ تشخیص مسئله
اینکه چگونه می‌توان به سمت تولید گزارش‌هایی از این دست رفت، من فکر می‌کنم گام اول، تشخیص مسئله و نیاز تاریخی کشور است که خیلی کار سخت و دشواری هم نیست؛ زیرا متأسفانه به‌قدری ما در این حوزه کم‌کاری داشته‌ایم و خلأ وجود دارد، استخراج این مسائل خیلی زمان‌بر نیست و طبیعتاً قابل جمع‌آوری است. در بیانات رهبر انقلاب هم مثال‌های متعددی دارد. بنابراین گام اول استخراج مسائل است. پژوهشگر عمر و وقت و تمرکز خودش را باید روی مسئله‌ای بگذارد که نیاز تاریخی و اساسی کشور است؛ نه یک پژوهش کم‌حاصل تاریخی که صرفا یک نیاز علمی انتزاعی را پاسخ بدهد.

گام دوم همان مسئله جمع‌آوری و فرآوری اسناد برای ایجاد امکان استفاده از آنها است. اسناد باید تبدیل بشوند به داده خامی که قابل بهره‌برداری باشند. اسنادی که در پستوها و زیرزمین‌های نهادهای علمی، تاریخی، سیاسی یا امنیتی خاک می‌خورند، طبیعتاً قابل استفاده نیستند. اینها باید با اقداماتی مثل دسته‌بندی یا الکترونیک‌شدن به بهره‌وری برسند تا فرآوری و استفاده از آنها ممکن شود.

گام سوم تربیت و آموزش کادر مورد نیاز است. ساختار آموزشی کشور باید به سمت تربیت کسانی برود که تولید روایت، مهارت و کارویژه آنهاست. این کارویژه همانطور که ذکرش رفت، سه‌گانه‌ای است از یک روزنامه‌نگار، مورخ و سیاست‌پژوه.

گام بعدی هم تأمین مالی و ایجاد تمرکز و فراهم‌کردن شرایط لازم برای پژوهشگران این حوزه است. پژوهشگری که قرار است حداقل دو سال روی یک موضوع تاریخی متمرکز شود و بعد هم آن را به‌عنوان یک متن متقن و قابل استفاده فرآوری کند، طبیعتاً نیاز به تأمین مالی دارد. نهادهایی که در این حوزه متمرکز و فعال هستند، با اختصاص بودجه‌های مناسب برای چنین پژوهشگرانی، تمرکزی را برای آنها حاصل می‌کنند که بدون آن کار به نتیجه نمی‌رسد. کسی که هزاران دغدغه دارد، نمی‌تواند در کنار آن‌ها یک روایت تاریخی متقن و قابل استفاده تولید کند. این حوزه، حوزه‌ای است که بسیار مورد ظلم و بی‌مهری قرار گرفته درحالی‌که با یک هزینه حداقلی و در شأن و نیاز یک پژوهشگر تاریخی، می‌شود این موضوع را حل کرد.

* برندسازی در حوزه محصولات داخلی
پیرامون این مساله که چگونه می‌توان این محصولات را به محصولی قابل استفاده و توسعه در حوزة مصرف فکری و اندیشة جامعه رساند، چند نکته به ذهن می‌رسد. اولاً نزدیک‌کردن محصولاتی از این دست به بازار مصرف، یک گام جدی است و نیاز به این دارد که همان محصول پایه در گام اول به‌خوبی معرفی شود و رونمایی آن اثر، کتاب یا مستند یا...، تبدیل به یک رویداد علمی یا فرهنگی در کشور شود. بسیاری از آثار تاریخی خوب تولید می‌شوند؛ اما اقبال این را پیدا نمی‌کنند که در ضرب اندیشه و فکر جامعه قرار بگیرند. این عدم اتصال حوزه افکار عمومی به حوزه تولیدات تاریخی، باعث می‌شود این تولیدات از مصرف فرهنگی جامعه دور شوند. بنابراین گام اول ایجاد یک برند یا نشان در این حوزه است که بشود محصولات تاریخی و آثار حوزه تاریخ مستند را معرفی کرد. به‌عنوان مثال همین اقدام قابل توجهی که رهبر انقلاب با نوشتن تقریظ انجام می‌دهند، نوعی رویکرد ترویجی است. این تقریظ می‌توانست امری فردی باشد و صرفا تبدیل به یک سند شود و نهایتاً به نویسنده منتقل شود. رونمایی از تقریظ و معرفی آن کتاب، طبیعتاً آن محصول را به سبد رسانه‌ای منتقل می‌کند.

نکته دوم اینکه ما در این فضا کسانی را داریم که فعالان حوزه معرفی کتاب، اصطلاحاً اینفلوئنسرهای حوزه کتاب، هستند. متأسفانه حوزه فکری بسیاری از این‌ها، خارج از نیازهای واقعی انقلاب اسلامی است و در یک شبه روشنفکری فانتزی آثاری را که بارها و بارها در حوزه‌های مختلف معرفی شده یا نویسندگان غربی یا رمان‌های خاصی را معرفی می‌کنند و به نیازهای حوزه انقلاب اسلامی نه اشراف دارند و در مواردی هم توان تشخیص یا معرفی آن‌ها را ندارند. بنابراین باید به سراغ اینفلوئنسرها یا واسطانی از حوزه فرهنگ رفت که فرهنگ انقلاب را می‌شناسند و حاضرند چهره رسانه‌ای خود را خرج معرفی و توضیح این نوع آثار کنند. اگر این نوع محصولات در سبد مصرف رسانه کشور معرفی و دیده شود، طبیعتاً از آن استفاده نیز خواهد شد.

مسئله بعدی محصولات جانبی است. این نوع کتاب‌ها نیاز به معرفی‌های متعدد دارد تا مخاطب درک کند این کتاب یا مستند تاریخی سؤالات او را پاسخ می‌دهد. بریده‌هایی از این نوع محصولات و کتاب‌ها و مستندات تاریخی که به یک سؤال جدی تاریخی پاسخ می‌دهد و انتشار آن بریده‌ها در قالب‌هایی مثل کلیپ یا پادکست، طبیعتاً آن محصول را کاملاً به بازار مصرف نزدیک می‌کند. در مواردی تولید فیلم بر اساس این مستندهای تاریخی بسیار لازم است. ما در مواردی تجربیات نسبتاً موفقی هم از تولید مستندهای تاریخی یا فیلم‌های سینمایی با استفاده از این نوع کتاب‌ها داشته‌ایم.

نکته دیگری که می‌شود به‌طور مجزا به آن توجه کرد، اتصال این مستندهای علمی و مستندهای تاریخی به حوزه آموزش‌وپرورش و آموزش عالی کشور است. کتاب‌های درسی و متون آموزشی دانشگاه در این حوزه قابل توجهند. من فکر می‌کنم برخی از این مستندهای روایی تاریخی می‌تواند جایگزین بسیاری از کتاب‌های کلاسیک و انتزاعی و مفهومی در دانشگاه یا برخی از کتاب‌های درسی مدارس باشند. این نوع کتاب‌ها که یک روایت را مطرح می‌کنند، شاید کل آن حوزه را پوشش ندهند، اما به‌دلیل جذابیت قالب روایی، به‌دلیل مستندبودن و به‌دلیل اینکه حداقل به یک نیاز مشخص مخاطب پاسخ می‌دهد، فضایی را برای مخاطب خود، دانشجو یا دانش‌آموز، ایجاد می‌کنند که او با علاقه وارد حوزه مطالعات تاریخی شود.

به‌عنوان مثال همین کتاب ایستگاه خیابان روزولت، که به بهانه تسخیر لانه جاسوسی آمریکا بخشی از دوره تاریخی ایران، تاریخ پهلوی، را روایت می‌کند، شاید از آن کتاب انتزاعی درس انقلاب اسلامی بهتر است و می‌تواند جایگزین آن شود. حداقل می‌توان در کنار آن نوع کتاب‌های انتزاعی و نظری، از قالب روایی نیز استفاده کنیم. قالب روایی مخاطب را جذب می‌کند و ذهن او را گرم می‌کند. این جذابیت قالب روایی، دانشجو یا دانش‌آموز مخاطب خود را مجاب می‌کند که به دنبال موضوع برود و پاسخ خودش را بیابد. در مقابل، متون انتزاعی که در قالب دسته‌بندی‌های علوم انسانی شکل می‌گیرد، نه‌تنها نیاز آن دانشجو را پاسخ نمی‌دهند بلکه صرفاً تبدیل می‌شوند به واحدی درسی برای گرفتن نمره و گذراندن. بنابراین یکی از پیشنهادها این است که این نوع محصولات، کتاب‌ها یا مستندها یا...، تبدیل بشوند به بخشی از نظام آموزشی ما. به بیان دیگر، لازم است در ساختار آموزشی ما از قالب روایت بهره‌گیری شود. تجربه ما در این حوزه هم نشان داده که در بسیاری از موارد، این نوع متون می‌تواند مؤثرتر از متون کلاسیک و انتزاعی و نظری و متون موجود در حوزه مطالعات تاریخ باشند.

* فاصله‌گرفتن از تاریخ‌نگاری شعاری
از منظرهای مختلفی می‌توان به کتاب "ایستگاه خیابان روزولت" توجه کرد. اولاً این کتاب از تاریخ‌نگاری شعاری فاصله گرفته است. این یکی از امتیازات مثبت این کتاب است که تلاش کرده یک روایت عالمانه و غیر سوگیرانه و غیر شعاری را از یک اتفاق تاریخی ارائه دهد. واژه‌ها و فریادهای شعاری در این کتاب کمتر دیده می‌شوند و اتفاقاً تلاش شده روایت‌های متعدد و مستند را ارائه دهد. این ویژگی مخاطب را مجاب می‌کند که این روایت را هم حداقل بشنود.

به‌عنوان مثال روایتی که این کتاب از تسخیر سفارت آمریکا در ۲۵ بهمن، تسخیر اول، مطرح می‌کند کار جدیدی است. نویسنده این احتمال را مطرح می‌کند که ممکن است سه گروه در این موضوع دخیل بوده باشند. این احتمال در آثار دیگر دیده نمی‌شود. به‌صورت متعارف گفته می‌شود که چریک‌های فدایی خلق این کار را انجام دادند؛ اما پژوهشگر در این کتاب تلاش کرده که روایت‌های دیگری را هم بیاورد که اتفاقا روایت‌های دقیق و کمترشنیده‌شده‌ای هستند. بنابراین اولین ویژگی کتاب بیان مستند، علمی و غیر شعاری و پرداختن به اضلاعی از این اتفاق خاص است که کمتر به آنها پرداخته شده و کمتر مورد توجه قرار گرفته‌اند.

نکته دیگری که این کتاب را کمی از کتاب‌های دیگر در این حوزه متفاوت می‌کند، این است که برخلاف سایر کتاب‌هایی که در این حوزه تابه‌حال تولید شده، مثل کتاب «تسخیر» نوشته خانم ابتکار یا «ایران و ایالات متحده» نوشته آقای موسویان، روایت این کتاب به دنبال رفع سوء تفاهم نیست. تمرکز کتاب‌هایی که مطرح شد، بیشتر به رفع سوء تفاهم و اتفاقی جلوه دادن تسخیر است. اما این کتاب اصلا این مسیر را دنبال نکرده است. کتاب ایستگاه خیابان روزولت به دنبال یک روایت کامل و دقیق از ماجرا است و چیزی را پنهان نمی‌کند.

نکته سومی که این کتاب را به یک اثر خاص تبدیل کرده، بهره‌گیری از اسناد اداره دوم، هفتم و هشتم ساواک و همچنین برخی از اسناد دیگری است که کمتر از آنها استفاده شده یا تا به حال اصلا از آنها استفاده نشده است.

نکته دیگری که کتاب را خاص می‌کند ارائه روایتی جامع از موضوع تسخیر لانه جاسوسی آمریکا است. آن چیزی که روایت این کتاب را جامع کرده، پاسخ به برخی از سؤالات مهم است. چرا ما اینجا را لانه جاسوسی می‌دانیم؟ آیا آمریکایی‌ها هم در تسخیر سفارت دخیل بودند یا ما بدوا رابطه خودمان را خراب کردیم؟ چرا تسخیر سفارت را انقلاب دوم نامیدیم؟ قرار بود چه اتفاقی در این سفارت رقم بخورد؟ چرا حضرت امام ابتدا از این اقدام حمایت نکرد ولی بعد حمایت کرد؟ سؤالات تاریخی بسیاری در این کتاب مطرح شده که می‌توان جواب آنها را در این کتاب یافت.

نکته آخر در مورد این کتاب این است که با توجه به قلم نویسنده، و متن متقن و منصفانه و مستدل کتاب، «ایستگاه خیابان روزولت» می‌تواند یک روایت ایرانی از موضوع تسخیر سفارت آمریکا باشد که قابلیت ترجمه نیز دارد؛ لذا می‌تواند در بازارهای نشر بین‌المللی هم حضور داشته باشد. این ویژگی از آن جهت بیشتر اهمیت می‌یابد که متأسفانه طرف آمریکایی، روایت‌های متعددی در مورد موضوع تسخیر لانه جاسوسی در قالب‌های متعددی مثل کتاب، فیلم، مستند یا مقاله، تولید کرده اما طرف ایرانی روایتش بسیار محدود است. این روایت و این کتاب و این اسم زیبایی که برای این کتاب انتخاب شده، می‌تواند این خلأ را پر کند.

در این کتاب علاوه بر موضوع تسخیر، درباره برنامه‌های امنیتی و سیاسی و شبه استعماری آمریکایی‌ها در ایران در دهه‌های مختلف نیز روایت‌های زیادی ذکر شده است که همگی از نیازهای تاریخی ما هستند و البته از دیگر امتیازات این اثر است که می‌شود ساعت‌ها در مورد آن‌ها نیز صحبت کرد.