1403/07/30
ترکیببندی از زبان همسر شهید احمد یوسفی
بخوان «پاییز آمد»
کتاب «پاییز آمد» راوی یک چنین زندگیای است؛ ساده و بیآلایش و عاشقانه. زندگی بانو فخرالسّادات موسوی و سردار شهید احمد یوسفی را خانم گلستان جعفریان، با کلمههای دلکش و فکرشدهاش، در پاییز آمد قاب گرفته. این کتاب توسط نشر سوره مهر چاپ و منتشر شده است.
خانم نغمه مستشارنظامی ترکیب بندی با سه بند، به افتخار سه رنگ پرچم میهن سر افرازمان تقدیم به شهید احمد یوسفی از زبان همسر گرانقدر ایشان سرکار خانم فخرالسادات موسوی سرودهاند که رسانه KHAMENEI.IR آن را منتشر میکند.
۱. سبز
صدایم کردی و پاییز شد همچون بهاری سبز
شبیه سرو بودی، در لباس پاسداری، سبز
در آشوب جهان ، آرامش چشمت پناهم شد
بهشتی داشتم در سایهی پر مهر یاری سبز
مرا خواندی که همراه تو باشم در غم و شادی
به عهدی سرخ ماندم با نگاهت در قراری سبز
صدا کردی مرا، «سادات خانم»، خوب دانستم
که نزد قلب پاکت دارد این دل اعتباری سبز
دلم را بیتکلف بستهی آرامشت دیدم
به جا ماندهست عمری خاطرات روزگاری سبز
گذشت آن سالهای روشن کوتاه، همچون ابر
من و پاییز و یادت، در هوای انتظاری سبز
تو را در آن لباس پاسداری، باز میبینم
کنارم ایستادی مثل سرو استواری سبز
کنارت شعر میخوانم، برایم قصه میگویی
مرا راز و نیازی مانده عمری با مزاری سبز
نگاه پنجره با یاد تو تا صبح بیدار است
بخوان شعر مرا، پاییز آمد، فصل دیدار است
۲. سپید
گل یاس سپیدم تو، امیدم تو، نویدم تو
دلاور مرد مردستان ایمان تو، شهیدم تو
شکوه داستانم تو، شکوفا در خزانم تو
بهارم تو، قرارم تو، یَلم، سرو رشیدم: تو
بهارم! در خزان رفتی، جوان ماندی، جوان رفتی
جوانتر از منی حالا، ندیدی موسپیدم تو
نوشتم: سخت دلتنگم، ببین با هجر میجنگم
به خوابم آمدی خندان، نکردی ناامیدم تو
تو استاد منی، در عشق و ایمان، در فراقت هم
همیشه جلوهگر بودی به هر خیری که دیدم تو
هنوز از نامههایت عطر قرآن میرسد احمد
خداراشکر در این راه دیدی روسپیدم تو
بخوان «پاییز آمد»، تا بخوانم شعر هستی را
که از چشم تو میخواندم سرود حق پرستی را
۳. قرمز
حنابندان برگ و سرخی این شعر پاییزی
چو نوری سرخ در جام گلستان واژه میریزی
دراین صحرا که از خون شهیدان لالهپرور شد
ازین جام پیاپی تا قیامت نیست پرهیزی
به رگهای زمین خون تو جان تازهای داده
هزاران لالهی خونین کفن را بر میانگیزی
نوشتم سخت دلتنگم، کمی با ما مدارا کن
نوشتی مهربان از امتحان دوست مگریزی
شهادتنامه خواندی در زیارت، نیک دانستم
محال است اینکه از میدان و از طوفان بپرهیزی
جهان بار دگر سرخ از شراب عشق خواهد شد
در آن صبحی که با خیل شهیدان باز برخیزی
تو زیبا زندگی کردی و مرگت نیز زیبا شد
برایم جلوهای از معجزات سرخ پاییزی
بمان ای بیرق آزادگان ای پرچم ایران
به روی قلهی آزادگی پیروز و جاویدان
خانم نغمه مستشارنظامی ترکیب بندی با سه بند، به افتخار سه رنگ پرچم میهن سر افرازمان تقدیم به شهید احمد یوسفی از زبان همسر گرانقدر ایشان سرکار خانم فخرالسادات موسوی سرودهاند که رسانه KHAMENEI.IR آن را منتشر میکند.
۱. سبز
صدایم کردی و پاییز شد همچون بهاری سبز
شبیه سرو بودی، در لباس پاسداری، سبز
در آشوب جهان ، آرامش چشمت پناهم شد
بهشتی داشتم در سایهی پر مهر یاری سبز
مرا خواندی که همراه تو باشم در غم و شادی
به عهدی سرخ ماندم با نگاهت در قراری سبز
صدا کردی مرا، «سادات خانم»، خوب دانستم
که نزد قلب پاکت دارد این دل اعتباری سبز
دلم را بیتکلف بستهی آرامشت دیدم
به جا ماندهست عمری خاطرات روزگاری سبز
گذشت آن سالهای روشن کوتاه، همچون ابر
من و پاییز و یادت، در هوای انتظاری سبز
تو را در آن لباس پاسداری، باز میبینم
کنارم ایستادی مثل سرو استواری سبز
کنارت شعر میخوانم، برایم قصه میگویی
مرا راز و نیازی مانده عمری با مزاری سبز
نگاه پنجره با یاد تو تا صبح بیدار است
بخوان شعر مرا، پاییز آمد، فصل دیدار است
۲. سپید
گل یاس سپیدم تو، امیدم تو، نویدم تو
دلاور مرد مردستان ایمان تو، شهیدم تو
شکوه داستانم تو، شکوفا در خزانم تو
بهارم تو، قرارم تو، یَلم، سرو رشیدم: تو
بهارم! در خزان رفتی، جوان ماندی، جوان رفتی
جوانتر از منی حالا، ندیدی موسپیدم تو
نوشتم: سخت دلتنگم، ببین با هجر میجنگم
به خوابم آمدی خندان، نکردی ناامیدم تو
تو استاد منی، در عشق و ایمان، در فراقت هم
همیشه جلوهگر بودی به هر خیری که دیدم تو
هنوز از نامههایت عطر قرآن میرسد احمد
خداراشکر در این راه دیدی روسپیدم تو
بخوان «پاییز آمد»، تا بخوانم شعر هستی را
که از چشم تو میخواندم سرود حق پرستی را
۳. قرمز
حنابندان برگ و سرخی این شعر پاییزی
چو نوری سرخ در جام گلستان واژه میریزی
دراین صحرا که از خون شهیدان لالهپرور شد
ازین جام پیاپی تا قیامت نیست پرهیزی
به رگهای زمین خون تو جان تازهای داده
هزاران لالهی خونین کفن را بر میانگیزی
نوشتم سخت دلتنگم، کمی با ما مدارا کن
نوشتی مهربان از امتحان دوست مگریزی
شهادتنامه خواندی در زیارت، نیک دانستم
محال است اینکه از میدان و از طوفان بپرهیزی
جهان بار دگر سرخ از شراب عشق خواهد شد
در آن صبحی که با خیل شهیدان باز برخیزی
تو زیبا زندگی کردی و مرگت نیز زیبا شد
برایم جلوهای از معجزات سرخ پاییزی
بمان ای بیرق آزادگان ای پرچم ایران
به روی قلهی آزادگی پیروز و جاویدان