1403/07/27
یک عاشقانهی دلنشین
معرفی کتاب «پاییز آمد»
محمّدصالح سلطانی
شاید از دور شبیهِ هم به نظر برسند؛ انسانهایی آرمانخواه و میهندوست که در راه یک ارزش بزرگ، زندگی خودشان را وقف میکنند و به افتخارِ «شهادت در مسیر حق» نائل میشوند. نمای بازِ زندگیِ همهی این آدمها یکسان به نظر میرسد امّا از نزدیک که نگاه کنیم، هر شهید یک قصّه است؛ یک داستان شنیدنی و یک کتاب خواندنی که فقط یک نسخه از آن چاپ شده و دیگر هیچ وقت تجدیدِچاپ نمیشود. زندگی هر شهید، از جهاتی شبیه دیگر شهدا و از جهاتی بسیار بیشتر، منحصربهفرد است؛ جهانِ هر شهید را مجموعهای از باورها، دیدگاهها و کنشها میسازد که خاصّ خود او و خانوادهاش است. ثبت و روایت این زندگیهای متمایز و متنوّع که در نهایت مثل رودخانههایی خروشان به یک دریا میریزند، کاری است که «ادبیّات» از پسِ آن برمیآید و میتواند هر کدام از این زندگیها و این کتابهای نایاب را در دسترس ما قرار دهد.
زندگی هر شهید، خاصّ خودش است، با ماجراهایی که مسیرِ او را به سمت شهادت هموار میکند. شاید اصلاً یکی از ویژگیهای برجستهی نهضت امام خمینی (قدّس سرّه) همین بود که سربازانش نه آدمهایی همشکل و قالبزدهشده، بلکه انسانهایی صاحب اندیشه، متکثّر و متمایز بودند؛ مردان و زنانی که هر یک به سبک خود زندگی کردند، امّا مثل هم به سعادت شهادت رسیدند؛ آدمهایی که همعاقبت بودند، امّا هر کدام از مسیری منحصربهفرد به این عاقبت رسیدند. یکی از این انسانها سردار شهید احمد یوسفی از فرماندهان سپاه ناحیهی زنجان است که سال ۱۳۶۵ به شهادت رسید امّا پیش از رسیدن به این جایگاه آسمانی، یک زندگی عاشقانه را با همسرش از سر گذراند؛ شیرین و پُرماجرا، درست مثل قصّههای افسانهای و شبیه داستانهای عاشقانهی کهن فارسی. تو گویی یک طرف ماجرا فرهادِ کوهکن است و یک طرف شیرینِ افسانهای؛ امّا هر دو مال همین سی چهل سال پیش، بیخ گوش خودمان، در تاریخ معاصر همین آبوخاک.
پاییز آمد راوی یک چنین زندگیای است؛ ساده و بیآلایش و عاشقانه. زندگی بانو فخرالسّادات موسوی و سردار شهید احمد یوسفی را خانم گلستان جعفریان، با کلمههای دلکش و فکرشدهاش، در پاییز آمد قاب گرفته. ماجرا از تکاپوی فخرالسّاداتخانم در روزهای نخستِ پس از پیروزی انقلاب آغاز میشود؛ روزهایی که نهضت به حضور همهی دلسپردگان خود در صحنه نیاز داشت و در این «حضور» تفاوتی میان زن و مرد نبود. بنابراین، زنان هم باید به میدان میآمدند، کاری را دست میگرفتند و حتّی در صورت نیاز، آموزش رزم میدیدند. در میان همین دوندگیهای اوایل انقلاب بود که احمدآقا، در سپاه، با فخرالسّاداتخانم آشنا شد؛ آشناییشان خیلی زود به خواستگاری منجر شد و موافقت پُرماجرای پدر دخترخانم و سفر این دو جوان به تهران برای اینکه آقای هاشمی رفسنجانی خطبهی عقدشان را بخواند و بعد، آغاز یک سفر عاشقانه که در پاییز آمد روایت میشود.
مهمترین ویژگی کتاب، روایت ساده، بیپیرایه و دلنشین آن از «عشق» است؛ عشقی به معنای زمینیِ کلمه که مقدّمهی یک عشق آسمانی میشود. احمدآقا و فخرالسّاداتخانم عمیقاً عاشقِ همدیگرند و این عشق را بدون واهمه بُروز میدهند؛ آنها در خرج کردن محبّت خسیس نیستند، «دوستت دارم» را بارها و بارها به زبان میآورند و در عمل نشان میدهند، میخندند، شوخی میکنند، شیطنت دارند و «زندگی» بلدند؛ و با وجود همهی اینها است که تن میدهند به مجاهدت، میزنند به میدان جنگ و بانوی قصّه هممسیر میشود با همسرش و او را مشایعت میکند تا درِ باغِ شهادت. احتمالاً شیرینی این زندگی عاشقانه آنقدر در کام فخرالسّاداتخانم پایدار بوده که سه دهه بعد از شهادت همسرش، آن عاشقانهها را به دست راوی پاییز آمد بسپرد تا یک اثرِ ادبیِ متفاوت و محترم به کتابخانهی «ادبیّات پایداری» کشور اضافه شود. پاییز آمد، در روایت یک عشق پاک، موفّق است و بدون افتادن به دام بزرگنمایی یا تأکیداتِ اغراقشده بر جنبههای عاشقانهی این زندگی، توانسته عشق را با نجابت و شیرینیِ توأمان روایت کند.
زندگی هر شهید، خاصّ خودش است، با ماجراهایی که مسیرِ او را به سمت شهادت هموار میکند. شاید اصلاً یکی از ویژگیهای برجستهی نهضت امام خمینی (قدّس سرّه) همین بود که سربازانش نه آدمهایی همشکل و قالبزدهشده، بلکه انسانهایی صاحب اندیشه، متکثّر و متمایز بودند؛ مردان و زنانی که هر یک به سبک خود زندگی کردند، امّا مثل هم به سعادت شهادت رسیدند؛ آدمهایی که همعاقبت بودند، امّا هر کدام از مسیری منحصربهفرد به این عاقبت رسیدند. یکی از این انسانها سردار شهید احمد یوسفی از فرماندهان سپاه ناحیهی زنجان است که سال ۱۳۶۵ به شهادت رسید امّا پیش از رسیدن به این جایگاه آسمانی، یک زندگی عاشقانه را با همسرش از سر گذراند؛ شیرین و پُرماجرا، درست مثل قصّههای افسانهای و شبیه داستانهای عاشقانهی کهن فارسی. تو گویی یک طرف ماجرا فرهادِ کوهکن است و یک طرف شیرینِ افسانهای؛ امّا هر دو مال همین سی چهل سال پیش، بیخ گوش خودمان، در تاریخ معاصر همین آبوخاک.
پاییز آمد راوی یک چنین زندگیای است؛ ساده و بیآلایش و عاشقانه. زندگی بانو فخرالسّادات موسوی و سردار شهید احمد یوسفی را خانم گلستان جعفریان، با کلمههای دلکش و فکرشدهاش، در پاییز آمد قاب گرفته. ماجرا از تکاپوی فخرالسّاداتخانم در روزهای نخستِ پس از پیروزی انقلاب آغاز میشود؛ روزهایی که نهضت به حضور همهی دلسپردگان خود در صحنه نیاز داشت و در این «حضور» تفاوتی میان زن و مرد نبود. بنابراین، زنان هم باید به میدان میآمدند، کاری را دست میگرفتند و حتّی در صورت نیاز، آموزش رزم میدیدند. در میان همین دوندگیهای اوایل انقلاب بود که احمدآقا، در سپاه، با فخرالسّاداتخانم آشنا شد؛ آشناییشان خیلی زود به خواستگاری منجر شد و موافقت پُرماجرای پدر دخترخانم و سفر این دو جوان به تهران برای اینکه آقای هاشمی رفسنجانی خطبهی عقدشان را بخواند و بعد، آغاز یک سفر عاشقانه که در پاییز آمد روایت میشود.
مهمترین ویژگی کتاب، روایت ساده، بیپیرایه و دلنشین آن از «عشق» است؛ عشقی به معنای زمینیِ کلمه که مقدّمهی یک عشق آسمانی میشود. احمدآقا و فخرالسّاداتخانم عمیقاً عاشقِ همدیگرند و این عشق را بدون واهمه بُروز میدهند؛ آنها در خرج کردن محبّت خسیس نیستند، «دوستت دارم» را بارها و بارها به زبان میآورند و در عمل نشان میدهند، میخندند، شوخی میکنند، شیطنت دارند و «زندگی» بلدند؛ و با وجود همهی اینها است که تن میدهند به مجاهدت، میزنند به میدان جنگ و بانوی قصّه هممسیر میشود با همسرش و او را مشایعت میکند تا درِ باغِ شهادت. احتمالاً شیرینی این زندگی عاشقانه آنقدر در کام فخرالسّاداتخانم پایدار بوده که سه دهه بعد از شهادت همسرش، آن عاشقانهها را به دست راوی پاییز آمد بسپرد تا یک اثرِ ادبیِ متفاوت و محترم به کتابخانهی «ادبیّات پایداری» کشور اضافه شود. پاییز آمد، در روایت یک عشق پاک، موفّق است و بدون افتادن به دام بزرگنمایی یا تأکیداتِ اغراقشده بر جنبههای عاشقانهی این زندگی، توانسته عشق را با نجابت و شیرینیِ توأمان روایت کند.
گلستان جعفریان که پیش از این، در کتابهایی همچون همهی سیزدهسالگیام و روزهای بیآینه، مهارت بالای خود در خلق آثاری روان و خواندنی را به تصویر کشیده بود، در پاییز آمد هم بهخوبی از پس روایت زندگی پُرماجرا و پُرثمر خانم موسوی و شهید یوسفی برآمده. کتاب پُر است از توصیفات لطیف و خردهروایتهایی دلنشین که در کنار هم، پازل شخصیّت فخرالسّاداتخانم را برای مخاطبِ پاییز آمد تکمیل میکند؛ شمایل زنی فعّال، دغدغهمند، انقلابی و البتّه مادر که بهخوبی میتواند میان مسئولیّتهای اجتماعی یک زن مسلمان و وظایف همسری و مادریاش پیوند برقرار کند و با به کمال رساندن هر دو نقش، به یک نمونه از «الگوی سوّم زن» تبدیل شود. از این منظر اگر نگاه کنیم، پاییز آمد علاوه بر تمام جنبههای مثبتش، میتواند یک کتاب راهبردی هم باشد؛ کتابی که با استفاده از معجزهی ادبیّات، یکی از عمیقترین مفاهیم مدّنظر رهبر انقلاب را در دل زندگی یک زوج عاشق و مجاهد تصویر میکند تا از میان کلمات کتاب، طرحی از زندگی یک زنِ الگو به چشم بیاید. شاید از این جهت، اهمّیّت یادداشت رهبر انقلاب بر این کتاب هم خود را بیشتر نمایان کند؛ آیتاللّه خامنهای کتابی را تمجید کردهاند که اگرچه اثری هنرمندانه، خواندنی و خوشمضمون است، امّا ارزشهای آن فقط محدود به این موارد نیست و جنبههای محتوایی و گفتمانی عمیقی از دل همین زندگینامه حاصل میشود.
پاییز آمد، مستقل از همهی ارزشهایی که حاصل پرداختن به زندگی یک شهید است، از منظر تکنیکی هم یک کتاب ارزنده به شمار میآید؛ یک روایت روان و خوشخوان از زندگی عاشقانهی زن و مردی که زندگی کردن بلد بودند و خوب میدانستند میان عشق و آرمان، نه تزاحم، بلکه رابطهی تکاملی برقرار است؛ دو ستاره که از مسیر یک عشقِ زمینیِ عمیق و رشکبرانگیز، راهی به سوی آسمان پیدا کردند.