1403/07/01
نگاهی به روایتهای زنانه ادبیات جهاد و مقاومت
بوی زندگی از میان شعلههای جنگ
دفاع مقدّس یکی از دورههای مهم و حسّاس تاریخ چند صد سال اخیر ایران است. دورهای که بخشهای مختلفی از جامعه و اقشار ملّت در آن حضور یافته و استعدادها و ظرفیتهای خود را به رخ کشیدند. این نمایش استعدادها به حدّی بود که مدیریت جنگ و استفاده از ظرفیتهای مردمی را تبدیل به ضربالمثل و گزاره پرتکرار در مطالعات اجتماعی و فرهنگی کرده است. بخش مهمی از این جورچین و رنگینکمان اجتماعی و مردمی، حضور زنان در این رویداد بزرگ تاریخی است. روایت این رویداد بدون این بخش قطعاً روایتی ناکامل خواهد بود. روایتی که از قضا تولید محصولات فرهنگی بر مبنای آن با استقبال مخاطب هم مواجه شده است. امروز بخش قابل تأملی از آثار مهم دفاع مقدس در زمرهی روایتهای زنانه محسوب میشوند. آنچه در ادامه میخوانید، به مناسبت هفته دفاع مقدس، مشروح گفتوگو با خانم معصومه سپهری درباره جای خالی روایتهای زنانه در تاریخ دوران دفاع مقدس است. «نورالدین پسر ایران» و «لشکر خوبان» که خانم سپهری خاطرهنگاری و نویسندگی آن را بر عهده داشته است در زمره آثاری هستند که رهبر معظم انقلاب اسلامی بر آنها تقربظ نگاشتهاند.
با توجه به تجربه و سابقه و شناختی که از آثار ادبیّات مقاومت و دفاع مقدّس دارید به نظرتان روایتهای زنانه از جنگ و دوران دفاع مقدّس چه تفاوتی با روایتهای مردانه دارند؟
زنان با همهی شاخصههای وجودیشان، مثل جزئینگری، عطوفت و حساسیت زیاد، ایثار و همدلی در بحرانها، نگرانیها و قدرتها و چیزهای دیگر، وقتی در ماجرای عظیم جنگ درگیر شدند، طبعاً دریافتشان از حوادث و حتی زاویهی مشاهدات و احساسات و ادراکاتشان با مردانی که عموماً در خط اول نبرد بودند، تفاوتهای بزرگ داشت.
این تفاوت حتی بین افراد مختلف یک گروه واحد از زنان هم وجود داشت و دارد، بهخاطر طبیعت انسانی و همینهاست که روایتها شنیدنی و خواندنی میشوند و همدیگر را کامل میکنند و آیندگان به همهی اینها نیاز دارند تا به درک درستی از میراث ما برسند. به نظرم این تفاوتها تا حدی است که با وجود هزاران کتاب خاطره و زندگینامه، همچنان سرزمینهای فتح نشدهی دیگری از روایتها وجود دارد که هنوز ما به آنها چندان ورود نکردهایم. مثل روایت زندگی مشترک جانبازان و همسرانشان که واقعا کار سختی است! سخت و بسیار ارزشمند که اگر آن را دریابیم، میبینیم چقدر به آن روح و نگاه نیازمند و مدیونیم!
اقبال به این بخش از روایتهای پنهان هم رخ خواهد داد، اما پذیرش و همراهی خود این خانوادهها که همواره مهمترین مشکلاتشان را در خفا تحمل کرده و شاید از بازگوییشان ابا داشتهاند یک مسئله است و مسئلهی مهم دیگر، روحیه و توان کسی است که میخواهد به این خانوادهها نزدیک شود و از آنها بفهمد و بنویسد. مجروحانی که جنگ همهی آینده و زندگیشان را متأثر کرده، تا کجا «دیگری» را به حریم زندگی، احساسات و رنجهای خودشان راه خواهند داد؟ چه باید کرد تا نه یک چهرهی قدسی و فرازمینی و نه یک انسان خسته و وامانده و رنجور، بلکه واقعیتی از یک زندگی با شرایط خاص را به تصویر کشید؟ ما در ابتدای این راه هستیم. امیدوارم اتفاقات خوبی در ادبیات مستند دربارهی این عزیزان رخ دهد.
مفهوم زن یک مفهوم لطیف است که هویّت آن با زندگی مرتبط میشود. سوی دیگر این موضوع، مفهوم جنگ است که ظاهراً یک خصوصیّت و ویژگی مردانه است. زن چگونه با جنگ کنار میآید؟ اصلاً این دو کنار آمدنی هستند؟
مگر این موضوع که جنگ، وظیفهی مردی بوده باشد، چقدر میتواند از استرس و فشار روانی روی خانواده کم کند؟! به نظرم هیچگاه جنگ، برای یک زن عادی نمیشود. سالها پیش کتاب خاطرات خلبانی را خواندم که همسرش از شدّت فشار روانی، به سوی خود شلیک کرده و تا آخر عمر فلج شده بود. آن خلبان بزرگوار این مسئله و مشکلات و ماجراهای بعدی زندگیاش را روایت کرده بود. اگر این کتاب را بگذاریم کنار خاطرات و روایتهای دیگری از خانوادههای نظامیان و داوطلبان دیگر، تصویر واقعیتری از تبعات جنگ به دست میآوریم. به نظرم، فقط باید یادمان باشد که نحوهی ورود و مهارت پژوهشگر و نویسنده به متن یک زندگی باید چگونه باشد که طراوت و صدای آن زندگی پس از گذر سالها باز هم شنیدنی و قابل توجّه باشد.
تعداد بسیار زیادی از روایان و صاحبان خاطره در دیار ما، هرگز زبان و فرصتی برای بازگویی سرگذشت پرماجرایشان در دوران جنگ نیافتهاند چون نه کسی سراغشان رفته و نه خودشان توان بیان داشتهاند! کسانی که بایستههای این راه را بشناسند و توان به سخن درآوردن این زندگیهای مکتوم را داشته باشند هنوز هم بسیار کم تعدادند! چند سال پیش، با دانشجویی همکلام بودم که مادرش طبق فرهنگ خودشان در ۱۲ سالگی ازدواج کرده بود و چند ماه بعد، همسرش در جبهه اسیر شده بود. این زن با آن سن کم، با فرزندی در آغوش، سالها در بیخبری صبر کرده و بر این زندگی امیدوار و وفادار مانده بود. در تمام آن سالها او به چه فکر کرده و چه مراحلی پشت سر گذاشته؟ یا با نوعروسی که آغاز زندگی مشترکش مصادف با آغاز جنگ تحمیلی شده و همسرش، مشخصاً شهید غلامرضا زیوری را که دانشجوی داروسازی بود عرض میکنم، به جبهه رفته و سه ماه بعد به شهادت میرسد و دو فرزند دوقلو ازاین زندگی که تازه میخواست آغاز شود، به یادگار میماند با صدها و هزاران ماجرا و خاطره و مشکل که اگر ارگانهای فرهنگی ما به راستی پای کار بودند باید تاکنون این روایتها مکتوب و مستند میشد تا عبرت و چراغی برای آینده باشد که نشده و متأسفانه غبار فراموشی بر خاطرات نشسته است.
یک پژوهشگر برای اینکه بتواند روایتی نزدیک به آنچه در گذشته رخ داده و احساس روایتگر را درک کند و به رشته تحریر درآورد، با چه چالشهایی مواجه است؟
مسائل مختلفی هست و راهکارها هم نسبت به هر مسئله فرق میکند. این روزها در روند پژوهش و کسب اطلاعات از راویان، به تجارب خوبی رسیدهایم. مطالعهی کتابهای خوب در جمعآوری، دستهبندی و نگارش این روایتها، فینفسه یک کلاس درس برای پژوهشگران جوان است که میتوانند علاوه بر مطالعهی کتاب، از دورههای آموزشی مفیدی هم استفاده کنند.
فراموش نکنیم پژوهشگر در این راه، با یک انسان مواجه است و خاصیت عمومی انسان این است که افکارش در پستی و بلندیهای روزگار، دچار تغییر میشود یا تکامل یا استحاله مییابد. گاهی راوی بخشی از ماجرا را فراموش میکند یا وقایع را با هم درمیآمیزد یا مسائلی از این دست... پژوهشگر با هنر و علم و توان خودش باید راوی را به سمت بخشهای ناگشوده خاطراتش ببرد و با همدلی و صبوری به نگاه درستی به دیروز راوی و درک فضای آن دوران برسد. با گسترش مطالعات و تحقیقات پیرامونی دربارهی موضوع، میتواند گذشته را خوب ببیند و درست بنویسد و اگر بیشتر تأمل کند، به منطق و دلیل آن رفتارهای گذشته هم میرسد. راستیآزمایی و اصلاح خط زمانی فرمایشات راوی و افزودن مستندات مهم از چالشهای محقق در این مسیر است.
ادبیّات تولید شده در این عرصه، چه ظرفیتهایی برای تولید سایر محصولات فرهنگی دارد؟ به نظرتان اگر اقتباس صورت گیرد، مورد استقبال مردم واقع میشود؟
اگر کسی منصفانه سراغ ادبیّات برود متوجه ظرفیت و غنای این فضا برای هر برداشت هنری خواهد شد، اما افسوس که برنامهها، حتی فرمایشات رهبر انقلاب در این باره در سطح حرف و وعده باقی میماند! کتابها هنوز چنانچه باید و شاید، محل توجّه و اقتباس برای خلق سایر آثار هنری و فیلم نیستند! با این که تجربههای موفقی در این زمینه داریم، که نشان میدهند در صورت انجام درست کار، مردم چقدر از این فیلمها وسریالها استقبال میکنند، اما هنوز فاصله بسیار زیاد است. مثال نزدیکش سریال «سوران» است که از یک کتاب اقتباس شده است. فقط امیدوارم چه در کتاب، چه در فیلم، سریال و نمایش، از ارائهی چهره و صحنههای مخدوش به مخاطب بپرهیزیم زیرا درست کردن یک تصویر سینمایی نادرست از یک شخصیت یا واقعه، سختتر از ساختن آن است. ما چارهای جز توجه به کتب روایی مستند نداریم، در مرحلهی نگارش فیلمنامه هم اگر میخواهیم یک واقعه یا قهرمان ملی را معرفی کنیم باید به متن کتاب وفادار باشیم. فکر میکنم در فرآیند نگارش فیلمنامه، همراهی نویسنده و محقّق با عوامل تولید فیلم یا سریال خیلی میتواند به تولید اثری شایسته کمک کند. به هر حال امیدوارم فیلمسازان، قدر متنهایی را که ماحصل سالهای طولانی جستجو برای رسیدن و روشن کردن بخشی از تاریخ است، بدانند.
بهعنوان سؤال آخر؛ نقش حمایتهای رهبر معظم انقلاب از جمعآوری و تدوین آثار ادبی این حوزه را چگونه ارزیابی میکنید؟ این حمایتها چه تأثیری بر تولید با کیفیتتر و بهتر این آثار گذاشته است؟
حمایت آقا و نظر لطف ایشان به کتابهای دفاع مقدّس، قطعاً بر کمیت و کیفیت آثار در این زمینه اثر داشته است. رهبر انقلاب کتابها را با دقت، همچون یک کارشناس خبره مطالعه میکنند و نظرات کتبی یا شفاهی ایشان دربارهی این آثار، امیدبخش، انرژیآفرین و راهگشاست، مخصوصاً برای همه کسانی که در این مسیر در حال تلاش هستند. بلندترین عبارات دربارهی کتابهای دفاع مقدّسی از زبان ایشان جاری شده و حقیقتاً دلسوزی و کلام ایشان نسبت به این مسیر، حیرتانگیز است. همچنین مطالبات و راهنماییهایشان را برای مدیران فرهنگی -اگر درست و همه جانبه توجّه کنند- چراغ راه است. گاهی از شدّت امیدواری حضرت آقا نسبت به درسها و روح مقاومت و حماسهای که مطالعهی کتابهای دفاع مقدّس میتواند در جامعه و جوانان بدمد، شگفت زده میشوم! کاش متولّیان و مدیران و ناشران و نویسندگان نیز چنین امیدواری و شوق راستینی به این مسیر داشته باشند.
با توجه به تجربه و سابقه و شناختی که از آثار ادبیّات مقاومت و دفاع مقدّس دارید به نظرتان روایتهای زنانه از جنگ و دوران دفاع مقدّس چه تفاوتی با روایتهای مردانه دارند؟
زنان با همهی شاخصههای وجودیشان، مثل جزئینگری، عطوفت و حساسیت زیاد، ایثار و همدلی در بحرانها، نگرانیها و قدرتها و چیزهای دیگر، وقتی در ماجرای عظیم جنگ درگیر شدند، طبعاً دریافتشان از حوادث و حتی زاویهی مشاهدات و احساسات و ادراکاتشان با مردانی که عموماً در خط اول نبرد بودند، تفاوتهای بزرگ داشت.
این تفاوت حتی بین افراد مختلف یک گروه واحد از زنان هم وجود داشت و دارد، بهخاطر طبیعت انسانی و همینهاست که روایتها شنیدنی و خواندنی میشوند و همدیگر را کامل میکنند و آیندگان به همهی اینها نیاز دارند تا به درک درستی از میراث ما برسند. به نظرم این تفاوتها تا حدی است که با وجود هزاران کتاب خاطره و زندگینامه، همچنان سرزمینهای فتح نشدهی دیگری از روایتها وجود دارد که هنوز ما به آنها چندان ورود نکردهایم. مثل روایت زندگی مشترک جانبازان و همسرانشان که واقعا کار سختی است! سخت و بسیار ارزشمند که اگر آن را دریابیم، میبینیم چقدر به آن روح و نگاه نیازمند و مدیونیم!
اقبال به این بخش از روایتهای پنهان هم رخ خواهد داد، اما پذیرش و همراهی خود این خانوادهها که همواره مهمترین مشکلاتشان را در خفا تحمل کرده و شاید از بازگوییشان ابا داشتهاند یک مسئله است و مسئلهی مهم دیگر، روحیه و توان کسی است که میخواهد به این خانوادهها نزدیک شود و از آنها بفهمد و بنویسد. مجروحانی که جنگ همهی آینده و زندگیشان را متأثر کرده، تا کجا «دیگری» را به حریم زندگی، احساسات و رنجهای خودشان راه خواهند داد؟ چه باید کرد تا نه یک چهرهی قدسی و فرازمینی و نه یک انسان خسته و وامانده و رنجور، بلکه واقعیتی از یک زندگی با شرایط خاص را به تصویر کشید؟ ما در ابتدای این راه هستیم. امیدوارم اتفاقات خوبی در ادبیات مستند دربارهی این عزیزان رخ دهد.
مفهوم زن یک مفهوم لطیف است که هویّت آن با زندگی مرتبط میشود. سوی دیگر این موضوع، مفهوم جنگ است که ظاهراً یک خصوصیّت و ویژگی مردانه است. زن چگونه با جنگ کنار میآید؟ اصلاً این دو کنار آمدنی هستند؟
مگر این موضوع که جنگ، وظیفهی مردی بوده باشد، چقدر میتواند از استرس و فشار روانی روی خانواده کم کند؟! به نظرم هیچگاه جنگ، برای یک زن عادی نمیشود. سالها پیش کتاب خاطرات خلبانی را خواندم که همسرش از شدّت فشار روانی، به سوی خود شلیک کرده و تا آخر عمر فلج شده بود. آن خلبان بزرگوار این مسئله و مشکلات و ماجراهای بعدی زندگیاش را روایت کرده بود. اگر این کتاب را بگذاریم کنار خاطرات و روایتهای دیگری از خانوادههای نظامیان و داوطلبان دیگر، تصویر واقعیتری از تبعات جنگ به دست میآوریم. به نظرم، فقط باید یادمان باشد که نحوهی ورود و مهارت پژوهشگر و نویسنده به متن یک زندگی باید چگونه باشد که طراوت و صدای آن زندگی پس از گذر سالها باز هم شنیدنی و قابل توجّه باشد.
تعداد بسیار زیادی از روایان و صاحبان خاطره در دیار ما، هرگز زبان و فرصتی برای بازگویی سرگذشت پرماجرایشان در دوران جنگ نیافتهاند چون نه کسی سراغشان رفته و نه خودشان توان بیان داشتهاند! کسانی که بایستههای این راه را بشناسند و توان به سخن درآوردن این زندگیهای مکتوم را داشته باشند هنوز هم بسیار کم تعدادند! چند سال پیش، با دانشجویی همکلام بودم که مادرش طبق فرهنگ خودشان در ۱۲ سالگی ازدواج کرده بود و چند ماه بعد، همسرش در جبهه اسیر شده بود. این زن با آن سن کم، با فرزندی در آغوش، سالها در بیخبری صبر کرده و بر این زندگی امیدوار و وفادار مانده بود. در تمام آن سالها او به چه فکر کرده و چه مراحلی پشت سر گذاشته؟ یا با نوعروسی که آغاز زندگی مشترکش مصادف با آغاز جنگ تحمیلی شده و همسرش، مشخصاً شهید غلامرضا زیوری را که دانشجوی داروسازی بود عرض میکنم، به جبهه رفته و سه ماه بعد به شهادت میرسد و دو فرزند دوقلو ازاین زندگی که تازه میخواست آغاز شود، به یادگار میماند با صدها و هزاران ماجرا و خاطره و مشکل که اگر ارگانهای فرهنگی ما به راستی پای کار بودند باید تاکنون این روایتها مکتوب و مستند میشد تا عبرت و چراغی برای آینده باشد که نشده و متأسفانه غبار فراموشی بر خاطرات نشسته است.
یک پژوهشگر برای اینکه بتواند روایتی نزدیک به آنچه در گذشته رخ داده و احساس روایتگر را درک کند و به رشته تحریر درآورد، با چه چالشهایی مواجه است؟
مسائل مختلفی هست و راهکارها هم نسبت به هر مسئله فرق میکند. این روزها در روند پژوهش و کسب اطلاعات از راویان، به تجارب خوبی رسیدهایم. مطالعهی کتابهای خوب در جمعآوری، دستهبندی و نگارش این روایتها، فینفسه یک کلاس درس برای پژوهشگران جوان است که میتوانند علاوه بر مطالعهی کتاب، از دورههای آموزشی مفیدی هم استفاده کنند.
فراموش نکنیم پژوهشگر در این راه، با یک انسان مواجه است و خاصیت عمومی انسان این است که افکارش در پستی و بلندیهای روزگار، دچار تغییر میشود یا تکامل یا استحاله مییابد. گاهی راوی بخشی از ماجرا را فراموش میکند یا وقایع را با هم درمیآمیزد یا مسائلی از این دست... پژوهشگر با هنر و علم و توان خودش باید راوی را به سمت بخشهای ناگشوده خاطراتش ببرد و با همدلی و صبوری به نگاه درستی به دیروز راوی و درک فضای آن دوران برسد. با گسترش مطالعات و تحقیقات پیرامونی دربارهی موضوع، میتواند گذشته را خوب ببیند و درست بنویسد و اگر بیشتر تأمل کند، به منطق و دلیل آن رفتارهای گذشته هم میرسد. راستیآزمایی و اصلاح خط زمانی فرمایشات راوی و افزودن مستندات مهم از چالشهای محقق در این مسیر است.
ادبیّات تولید شده در این عرصه، چه ظرفیتهایی برای تولید سایر محصولات فرهنگی دارد؟ به نظرتان اگر اقتباس صورت گیرد، مورد استقبال مردم واقع میشود؟
اگر کسی منصفانه سراغ ادبیّات برود متوجه ظرفیت و غنای این فضا برای هر برداشت هنری خواهد شد، اما افسوس که برنامهها، حتی فرمایشات رهبر انقلاب در این باره در سطح حرف و وعده باقی میماند! کتابها هنوز چنانچه باید و شاید، محل توجّه و اقتباس برای خلق سایر آثار هنری و فیلم نیستند! با این که تجربههای موفقی در این زمینه داریم، که نشان میدهند در صورت انجام درست کار، مردم چقدر از این فیلمها وسریالها استقبال میکنند، اما هنوز فاصله بسیار زیاد است. مثال نزدیکش سریال «سوران» است که از یک کتاب اقتباس شده است. فقط امیدوارم چه در کتاب، چه در فیلم، سریال و نمایش، از ارائهی چهره و صحنههای مخدوش به مخاطب بپرهیزیم زیرا درست کردن یک تصویر سینمایی نادرست از یک شخصیت یا واقعه، سختتر از ساختن آن است. ما چارهای جز توجه به کتب روایی مستند نداریم، در مرحلهی نگارش فیلمنامه هم اگر میخواهیم یک واقعه یا قهرمان ملی را معرفی کنیم باید به متن کتاب وفادار باشیم. فکر میکنم در فرآیند نگارش فیلمنامه، همراهی نویسنده و محقّق با عوامل تولید فیلم یا سریال خیلی میتواند به تولید اثری شایسته کمک کند. به هر حال امیدوارم فیلمسازان، قدر متنهایی را که ماحصل سالهای طولانی جستجو برای رسیدن و روشن کردن بخشی از تاریخ است، بدانند.
بهعنوان سؤال آخر؛ نقش حمایتهای رهبر معظم انقلاب از جمعآوری و تدوین آثار ادبی این حوزه را چگونه ارزیابی میکنید؟ این حمایتها چه تأثیری بر تولید با کیفیتتر و بهتر این آثار گذاشته است؟
حمایت آقا و نظر لطف ایشان به کتابهای دفاع مقدّس، قطعاً بر کمیت و کیفیت آثار در این زمینه اثر داشته است. رهبر انقلاب کتابها را با دقت، همچون یک کارشناس خبره مطالعه میکنند و نظرات کتبی یا شفاهی ایشان دربارهی این آثار، امیدبخش، انرژیآفرین و راهگشاست، مخصوصاً برای همه کسانی که در این مسیر در حال تلاش هستند. بلندترین عبارات دربارهی کتابهای دفاع مقدّسی از زبان ایشان جاری شده و حقیقتاً دلسوزی و کلام ایشان نسبت به این مسیر، حیرتانگیز است. همچنین مطالبات و راهنماییهایشان را برای مدیران فرهنگی -اگر درست و همه جانبه توجّه کنند- چراغ راه است. گاهی از شدّت امیدواری حضرت آقا نسبت به درسها و روح مقاومت و حماسهای که مطالعهی کتابهای دفاع مقدّس میتواند در جامعه و جوانان بدمد، شگفت زده میشوم! کاش متولّیان و مدیران و ناشران و نویسندگان نیز چنین امیدواری و شوق راستینی به این مسیر داشته باشند.