• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1403/05/27
چلچراغ خاطره‌ها

معرفی کتاب «تابستان ۶۹»

 اسارت از شهادت سخت‌تر است. سرنوشت شهید غبطه‌برانگیز است اما حال‌ و روز اسیر را هیچ‌کس دوست ندارد تجربه کند. آزمون اسارت دشوار است، حتی شاید دشوارتر از آزمون جانبازی. اسیر به خانه‌ی دشمن می‌رود و این، جانکاه است. جنگ برای یک اسیر هیچ‌وقت تمام نمی‌شود. اسیر تا آخر عمرش رزمنده است. روزگاری باید با دشمن بجنگد، روزگاری باید در برابر زندان‌بان‌های سنگدلش صبور باشد و روزگار بعد از آزادی را باید با کابوس‌های به‌جا مانده از تجربه‌های تلخ روزهای اسیری، مدارا کند. اسارت یک تراژدی تمام‌نشدنی‌ست، یک رنج مدام. همین سختی و امتداد همیشگی اسارت است که روایت آن را برای اهالی هنر دشوارتر از روایت احوالاتِ رزمنده‌های شهید می‌کند. راوی اسارت می‌داند که داستانش خیلی سخت به پایان خوش می‌رسد. اسیر حتی بعد از ورود به خاک کشورش و مفتخرشدن به نام «آزاده» همچنان رنج می‌کشد و همچنان اندوهی عمیق را با خود حمل خواهدکرد، اندوه سرانجامی که به شهادت ختم نشد و سال‌هایی که در اردوگاه‌های دشمن گذشت. روایت اسارت یک روایت پر محنت است.

چندسالی هست که استاد مرتضی سرهنگی «روایت اسارت» را به‌عنوان یک کارویژه انتخاب کرده و جریان خلق آثار ادبی با محوریت احوالات اسرای ایرانی در سال‌های دفاع مقدس را کلید زده‌است. مسیر جدید آقای سرهنگی مبتنی بر بازآفرینی خاطرات آزادگان و خلق آثار جدیدی با محوریت روایت روزگار اسراست. «تابستان ۱۳۶۹» که در سال ۱۴۰۱ به انتشار رسید، کتابی در همین حال‌وهواست؛ کتابی مشتمل بر چهل خاطره‌ی کوتاه از «لحظه‌ی اسارت» رزمندگان ایرانی. کتابی که یکی از جدی‌ترین آثار ادبیات پایداری در سال‌های اخیر است و ارزشی بیش از یک کتاب دارد.

در تمام سال‌هایی که از پایان جنگ می‌گذرد، بسیاری از نویسندگان و ناشران برای «روایت دفاع مقدس» آستین همت بالا زده‌اند. در میان انبوه کتاب‌های دفاع مقدسی و در شلوغی این بازار، طبیعی‌ است که بسیاری از کتاب‌های خوب، به قدر لیاقت دیده نشوند و به دست مخاطب نرسند. در چنین شرایطی، کتاب‌هایی مثل «تابستان ۱۳۶۹» که به جای یک کتاب، چهل به‌علاوه‌ی یک کتاب است می‌توانند نقشی جدی در بازخوانی کتاب‌های کمتردیده‌شده‌ی دفاع مقدسی داشته‌باشند. در واقع «تابستان ۱۳۶۹» یک تلاش هوشمندانه برای فرآوری خاطرات فراموش‌شده‌ی آزادگان و به بازار آوردن میوه‌های خوش‌طعمِ روی درخت مانده است؛ تلاشی که فقط از یک باغبان دلسوز مثل مرتضی سرهنگی برمی‌آید.

آن‌چه در «تابستان ۱۳۶۹» روایت می‌شود، فرم مشخصی دارد. ابتدا یک خاطره‌ی کوتاه از لحظه‌ی اسیرشدن یک رزمنده رامی‌خوانیم و بعد، نکات آقای سرهنگی درباره‌ی این خاطره را. نکاتی رنگارنگ که از خاطره‌ی دیدارهای آقای سرهنگی با نویسنده را شامل می‌شود تا اطلاعاتی درباره‌ی وضعیت اسرا در اردوگاه‌های عراق و گاهی یک خاطره‌ی دیگر از همان کتاب. این الگو باعث می‌شود «تابستان ۱۳۶۹» منحصر در بازخوانی خاطره‌ها نمانَد و یک ارزش تازه به خاطره‌های قدیمی بیفزاید. ارزشی که حاصل سال‌ها زیستنِ آقای سرهنگی با خاطره‌ها و یادگاری‌های رزمندگان است.
«تابستان ۱۳۶۹» شامل چهل خاطره است و در ۳۲۳ صفحه منتشر شده است. این یعنی هر خاطره کمتر از ۱۰ صفحه است و بنابراین، «تابستان ۱۳۶۹» را می‌شود یک کتاب کاملاً خوش‌خوان دانست، کتابی که هر فصلش، یک صحنه‌ی کوتاه اما جانکاه از سختی‌های دوران دفاع مقدس را روایت می‌کند. هر لحظه‌ی این کتاب، لحظه‌ی قطع امید یک انسان از آینده به خاطرِ ایران است؛ لحظه‌ی ناچاری و  افتادن به دام دشمن در مسیر حفظ سرزمین دوست. اما همین که این خاطره‌ها روایت شده‌اند و به گوش ما رسیده‌اند یعنی «امید» از هر چیزی بزرگ‌تر است. بسیاری از آن رزمنده‌ها که روزی با اشک و خشم خود را به دستانِ نخراشیده‌ی سربازانِ بعثی سپردند، امروز به کشور بازگشته و گرمِ زندگی‌اند. «تابستان ۱۳۶۹» بی آن‌که مستقیماً اشاره‌ای کند، کتابی در ستایش زندگی‌است؛ در ستایش گذر از رنج‌ها و بازگشتن به آغوشِ مامِ میهن؛ بازگشتی که در تابستان سال ۱۳۶۹، چراغ امید را در دل یک ملت روشن کرد.