• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1403/04/27

آگاهی از سنتهای الهی موجب بهتر شدن زندگی انسان می‌شود

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gifhttp://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gif اولین شب از مراسم عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام در حسینیه امام خمینی(ره) با حضور رهبر انقلاب اسلامی برگزار شد. در این مراسم حجت‌الاسلام والمسلمین علی علیزاده درباره جایگاه سنت‌های الهی در زندگی انسان سخنرانی کرد که به همین مناسبت بخش فقه و معارف رسانه KHAMENEI.IR متن این سخنان را به شرح زیر منتشر می‌کند.
 
* جهان براساس قواعد و سنتهای الهی آفریده شده است
خداوند متعال این عالم را - چه ظاهر آن و چه باطنش را - بر اساس قواعدی آفریده است. ظاهر این عالم بر پایه‌ی قواعد ثابت و حتمی در حال حرکت است. جریاناتی که در طول تاریخ برای بشر اتفاق افتاده بر پایه‌ی قواعد و قوانینی است که قرآن کریم از آنها با تعبیر سنت الله یاد می‌فرماید: «سُنَّةَ اللَّهِ الَّتی قَد خَلَت مِن قَبلُ ۖ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبدیلًا»(۱). سنت‌هایی که قابل تغییر و تبدیل نیست، سنت‌های ثابت الهی است. علم به این سنتها، آگاه شدن نسبت به این قواعد، انسان را کمک می‌کند که عمرش، جانش و امکاناتش هدر نرود. فرمود: «الَّذِینَ کَفَرُوا وَصَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَهِ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ»(۲) خداوند متعال می‌فرماید اگر کسی چشمش را به واقعیت این عالم بست، کافر شد و خواست دیگران هم در مسیر کفر قدم بردارند، عملش جز حیرت و سرگردانی نتیجه‌ای نخواهد داشت. حالا کسی این قاعده را بپذیرد یا نپذیرد، فرقی نمی‌کند. اگر نپذیرفت چه کسی ضرر می‌کند؟ چه کسی مبتلا به خسران می‌شود؟ آن کسی که با این قاعده‌ی حتمی و قطعی مخالفت کرد. پس جریاناتی در این عالم وجود دارد، به تعبیر امیرالمؤمنین (ع) «وَ اِعْلَمْ یَا بُنَیَّ أَنَّ مَنْ کَانَتْ مَطِیَّتُهُ اَللَیْلَ وَ اَلنَّهَارَ فَإِنَّهُ یُسَارُ بِهِ وَ إِنْ کَانَ وَاقِفاً وَ یَقْطَعُ اَلْمَسَافَةَ وَ إِنْ کَانَ مُقِیماً وَادِعاً» این حرکتی که سوار بر مرکب شب و روز، خداوند متعال برای ما مقدّر فرموده، بر اساس این قواعد است. قرآن پر از این قواعد و سنت‌هاست، « وَإِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِیهَا نَذِیرٌ »(۳) هیچ امتی در عالم تشکیل نشد مگر اینکه نذیر ما، منذر ما، مبشّر ما، رسول ما صدای ما را به گوش آنها رساند، هر چند « یَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ مَا یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ »(۴) آن طوری که باید عباد و بندگان با انبیای ما برخورد می‌کردند، نشد. پس این از مقدمه‌ی اول که عالم بر اساس این سنت‌ها بنا شده و علم به این سنت‌ها و قواعد انسان را کمک می‌کند که هرز نشود، هدر نشود، به خسران نیفتد بلکه در مسیر این سنت‌ها حرکت کند.

[دریافت فیلم]
* دانستن سنتهای الهی موجب آگاهی بهتر از آینده است
مطلب دوم، علم به این سنت‌ها باعث می‌شود انسان آینده را بهتر ببیند، حاکم بر سرنوشت خودش باشد، حتی در مسائل جزئی زندگی، در مسائل روزمره‌‌ای که انسانها با آن درگیر هستند. وجود نورانی نبی مکرم اسلام می‌فرمایند: «المؤمن مُکفّر»، قاعده‌ی این عالم این است که اگر کسی به کسی خوبی کرد، اگر به کسی لطف کرد، منتظر نباشد تا آن شخص به او خوبی بکند. چون «وَلَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَیَئُوسٌ کَفُورٌ»(۵) به طور کلی انسانها کفور هستند مگر اینکه خودشان را ساخته باشند، مگر از خامی به پختگی رسیده باشند. حالا بعد از سالها خوبی کردن به اطرافیانش بگوید پشیمان شدم؟ خب خداوند متعال در قرآنش جلوی این پشیمانی را چه جور گرفته؟ فرمود: « إِنَّا لَا نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلًا »(۶) کار را برای من انجام بده. شوهر خوبی باش اما برای من، زن خوبی باش اما برای من. به خاطر من پروردگار «جِهَادَ اَلمَرْأَةِ حُسْنُ اَلتَّبَعُّلِ» خوب شوهرداری کن اما به خاطر من خدا این کار را بکن. به خاطر من خدا به زنت خدمت کن، به خاطر من خدا فرزندداری کن، به خاطر من خدا به پدرت ادب و احترام بگذار، به خاطر من خدا متواضع و ذلیل در برابر مادرت باش. خب اگر با من خدا وارد تجارت شدی، « هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنْجِیکُمْ »(۷)، این تجارت چه ضرری می‌تواند داشته باشد؟ دانستن قواعد الهی باعث می‌شود که انسان پشیمان نشود، بتواند آینده را بهتر ببیند، حاکم بر سرنوشت خودش باشد.

* قواعد الهی دو دسته هستند: مطلق و مشروط
قواعد الهی دو دسته است. بعضی از این قواعد و سنت‌ها، سنت‌های مطلق است. اگر چند میلیارد انسان در این کره‌ی زمین داریم، تمام این افراد مشمول این قواعد مطلق هستند. مثل قانون ابتلا، امتحان، افتتان‌، آزمایش که پایه‌ی این خلقت در این عالم است و فرمود: «الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ لِیَبْلُوَکُمْ »(۸) ثروتمند شما، فقیر شما، پیر شما، جوان شما، تمام شما مبتلا به بلا هستید در این عالم. «ابتلائات، اموال، اولاد، فتنه»، به یکی فرزند دادیم، به یکی فرزند ندادیم، یکی دختر خواست پسر دادیم. یکی پسر خواست دختر دادیم. یک کسی سالها از ما فرزند خواست ندادیم. یک کسی را مالی به او دادیم و دیگران را به فتنه‌ی اموال او مبتلا کردیم، چشم دیگران به زندگی او بود. تمام اینها ابتلا و امتحان است. این سنت، سنت عام و شامل است. انسانی نیست که قدم در این عالم گذاشته باشد و با سنت ابتلا و امتحان درگیر نشده باشد. این سنت، سنت مطلق است. اما بعضی از سنت‌های الهی مشروط‌اند، مطلق نیستند. مثل سنت نصرت پروردگار. «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَیَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهَادُ»(۹) این سنت نصرت، سنت عام نیست، سنت فراگیر نیست، شرایطی دارد.

* هدف خداوند از قرار دادن سنت امتحان و ابتلا در دنیا چیست؟
سؤال اینجاست، هدف خداوند متعال از این قاعده، از این قانون و از این سنت در عالم چیست ؟ چرا انسانها باید وقتی وارد این عالم می‌شوند، کتاب حضرت خالق را باز می‌کنند، با این آیه روبرو بشوند: «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَ الْأَنفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ»(۱۰)؟ این سنت امتحان هدفش چیست؟ در پاسخ باید گفت یکی از اهداف سنت امتحان و سنت ابتلا، وزن‌سنجی و وزن‌کشی و سطح‌سنجی است برای خود آن کسی که در این سنت ابتلا و امتحان قرار گرفته است. آن کسی که به سیّدالشهدا (سلام الله علیه) نامه نوشته که «اخضرّت الاشجار و اینعت الثّمار» حسین جان وقتش است که قدم بر چشم ما در کوفه بگذارید، خب ما این را به همین شکل رهایش کنیم؟ ولی خودمان را به او نرسانیم؟ روز قیامت مدعی بشود که من ولی تو را دعوت کردم در رکاب تو و دین تو بودم؟ نه، سنت ابتلا از راه خواهد رسید. آنجا معلوم خواهد شد که «إِنَّ اَلنَّاسَ عَبِیدُ اَلدُّنْیَا وَ اَلدِّینُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ ... فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلاَءِ قَلَّ اَلدَّیَّانُونَ» چه کسی راست گفت؟ چه کسی تا کجا این حرفش وزن داشت؟ چه کسی «خَفَّتْ مَوَازِینُهُ»(۱۱)بود؟ چه کسی «ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ»(۱۲) بود؟ این که وزن افراد معلوم بشود در عالم، با سنت ابتلا و امتحان است. خداوند متعال می‌فرماید: «أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ»، آمدند به پیغمبرشان گفتند «فرمانروایی برای ما از خداوند متعال بخواه»، البته آن پیغمبر به ایشان تذکر داده بود که «اگر یک همچنین فرمانروایی خداوند متعال بر شما انتخاب کرد و شما پا در رکاب او نبودید»، «أَلَّا تُقَاتِلُوا»(۱۳)، آنجا چه خواهد شد؟ خب ادعا کردند اگر فرمانروایی باشد، ما هستیم. «وَقَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکًا» پیغمبرشان فرمود «طالوت را خداوند متعال فرمانروای شما قرار داد.» یک امتحان با خود طالوت است که بلافاصله بنی‌اسرائیل فریادشان بلند شد، «وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ»، ما از او سزاوارتریم، «وَلَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ»(۱۴) ما از این شخص سؤال می‌کنیم ثروتت کجاست؟ می‌گوید من ثروتی ندارم. این یک امتحان است.

امتحان مرحله‌ی بعد این است: «فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللَهَ مُبْتَلِیکُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی» طالوت به قومش گفت به این آب نزدیک نشوید، از این آب ننوشید مگر به اندازه‌ی یک پیمانه با دست خود، «غُرْفَةً بِیَدِهِ»، چه شد؟ « فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ »(۱۵) جز تعداد اندکی، بقیه از این امتحان سربلند بیرون نیامدند. پس یکی از اهداف امتحان و افتتان و آزمایش‌هایی که در عالم وجود دارد این است که وزن  افراد و امت‌ها مشخص بشود. این نیست که خداوند متعال یک امتحانی را برای قوم موسی بن عمران طراحی بفرماید که ما به موسی بن عمران گفتیم: «وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِینَ لَیْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ »(۱۶)، ده شب این وعده را بیشترش کردیم. خب در این ده شب چه شد؟ «فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِنْ بَعْدِکَ وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُّ»(۱۷) افتادند به گوساله‌پرستی. سؤال اینجاست آیا در این ده روز گوساله پرست شدند؟ نه، اینها همان کسانی هستند که به موسی بن عمران پیشنهاد دادند: «اجْعَلْ لَنَا إِلَهًا کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ »(۱۸) ببین اینها چه خدای خوبی دارند! چرا ما همچنین خدایی نداشته باشیم؟ پس این نبود که اینها گوساله‌پرست شدند، اینها گوساله‌پرست بودند، ادای موحدین را در می‌آوردند. قرار نیست کسی خودش را نشناسد و محک نشود در این عالم. پس این فتنه‌ها طراحی می‌شود تا هم افراد و هم امت‌ها شناخته بشوند.

* رشد انسانها در سایه سرافرازی در امتحانات الهی
اما هدف دوم از طراحی فتنه‌ها در عالم علاوه بر وزن‌سنجی، وزن‌بخشی است. یعنی با خود سنت ابتلا با خود سنت امتحان، با خود سنت افتتان، خداوند متعال آن مفتون را و آن مبتلا را و آن ممتحن را و آن کسی که در این کوره‌ی امتحان قرار گرفته است به او وزن عنایت می‌فرماید. به تعبیر آن مفسر بزرگوار جناب یعقوب با اینکه یوسفش چند قدمی ایشان بود و در چاه و زنده بود اما شامه‌ی این پیغمبر عظیم الشأن الهی چه بسا هنوز این قدر باز نشده بود که بوی یوسفش را استشمام بکند. اما در اثر «فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَاللَهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ»(۱۹) در اثر این صبر جمیل، یعقوب به چه وسعتی رسید، به چه عظمتی رسید. امیرالمؤمنین (ع) می‌فرمایند: «یا کمیل إِنَّ هَذِهِ اَلْقُلُوبَ أَوْعِیَةٌ فَخَیْرُهَا أَوْعَاهَا» این انسانها هر کدامشان یک ظرفی هستند، بهترین آن است که ظرفیت بیشتری داشته باشد. ظرفیت جناب یعقوب به کجا رسید؟ پیراهن یوسف را از مصر حرکت بدهند و به اهل بیتش بفرماید: «إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْلَا أَنْ تُفَنِّدُونِ »(۲۰) من شک ندارم بوی یوسفم بلند شد. چرا در این سالها این بو به مشام مبارک شما نرسید؟ در اثر این امتحانی که «عِنْدَ اَلاِمْتِحَانِ یُکْرَمُ اَلرَّجُلُ أَوْ یُهَانُ» در اثر این امتحان آن شخص، این امکان را می‌تواند برای خودش فراهم کند که رشد کند، می‌تواند وزن پیدا کند. لحظه‌به‌لحظه وسعت وجودی برای خودش ایجاد بکند، در نتیجه برسد به آنجا که «فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ، فَهُوَ فِی عِیشَةٍ رَاضِیَةٍ»(۲۱) شما ناشکری در قاموس وجود او و فکر او پیدا نکنید. اگر مال ایوب را گرفتیم، اگر سلامتی‌اش را گرفتیم، اگر اعتبارش در چشم و دهان مردم را گرفتیم، شکر از ایوب فاصله نگرفت. بلکه روز‌به‌روز وزن این نبی الهی بیشتر شد. این از قانون و قاعده‌ی امتحان که یک قانون عام، شامل‌، وسیع و فراگیر هست. اهداف فراوانی هم در این قانون نهفته است.

* سنت نصرت الهی پس از سنت امتحان الهی خواهد آمد
اما قانون امتحان، قانون عسر است. خداوند متعال در قرآن به یک بار فرمایش این جمله اکتفا نمی‌کند، پشت سر هم، دو بار باید تکرار بشود: «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا، إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا»[۲۲] شما در سختی قرار بگیر، ابتلا را بپذیر، امتحان را به جان بخر، نوبت یُسر و سنت نصرت الهی خواهد رسید. البته این سنت نصرت الهی، سنت مطلق نیست، سنت مشروط است. این نصیب هر کسی که در امتحانات قرار می‌گیرد نخواهد شد.

سنت نصرت پروردگار نوش جان آن کسانی که دو ویژگی داشته باشند. ۱- ایمان، یقین و باور. «مَا لَکُمْ لَا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقَارًا »(۲۳) چرا برای خدای متعال آن وقاری که باید در مسیر زندگی داشته باشید ندارید؟ سؤال حضرت نوح از من و شماست. انسان یقین به این داشته باشد که خداوند متعال کمک خواهد کرد.

شاید از آیه‌ی ششم سوره‌ی مبارکه‌ی فتح در قرآن تندتر نداشته باشیم. خداوندی که ارحم الراحمین است پنج عتاب به مخاطب خودش می‌فرماید: «وَیُعَذِّبَ الْمُنَافِقِینَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِکِینَ وَالْمُشْرِکَاتِ الظَّانِّینَ بِاللَهِ ظَنَّ السَّوْءِ»(۲۴) کسانی که به من پروردگار بد گمانند. بدگمان نباید بود، بلکه « أَحْسِنِ اَلظَّنَّ بِاللَهِ » به خدای متعال خوش گمان باش، یقین داشته باش خدایی است که «أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ»(۲۵) او باور شما را، مکتب شما را، مرام شما را به تمام این عالم مسلّط خواهد فرمود. یقین به این مسئله داشته باش، چرا منافق یقین ندارد؟ چرا بدگمان به من پروردگار هست؟ آن وقت خداوند متعال می‌فرماید: «عَلَیْهِمْ دَائِرَةُ السَّوْءِ وَغَضِبَ اللَهُ عَلَیْهِمْ وَلَعَنَهُمْ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِیرًا»(۲۶) پنج عتاب نه برای کسی که انسانی کشته، جنایتی کرده، که البته کسی که به خداوند متعال بدگمان باشد، ریشه‌ی بقیه‌ی گرفتاری‌ها را هم در خودش ایجاد کرده. پس اگر کسی می‌خواهد مشمول قانون نصرت الهی در عالم باشد، اولین چیزی که باید در خودش ایجاد بکند یقین به نصرت الهی است. نمی‌دانم شاید بعضی‌ها بودند که دلشان هم واقعاً‌ نمی‌خواست در لشکر اهل کوفه باشند اما آن یقین به لطف ابی‌عبدالله، آن یقینی که در حر بود، آن حسن ظنّی که در حر بود، در اینها نبود. جرم خودشان، گناه خودشان، آلودگی خودشان را از رحمت پروردگار و دل مهربان ولی پروردگار بزرگتر دیدند، البته این خودش جرم کمی نیست. پس نصرت الهی شامل حال کسی و کسانی خواهد شد که یقین به این نصرت داشته باشند. باور به این نصرت داشته باشند.

سوره‌ی شعرا را مطالعه بفرمایید به قدری این سوره زیباست. اواخر این سوره خداوند متعال به حضرت رحمت للعالمین می‌خواهد بفرماید: «وَأَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ»(۲۷)، رسول ما دعوت خودت را علنی کن اما قبل از اینکه این دستور را بفرماید، داستان ظاهراً هفت پیغمبر را خداوند متعال در این سوره پشت سر هم بیان می‌فرماید. برای چه کسی؟ برای رحمت للعالمین. نبی ما، حبیب ما، آن روزی که به موسی بن عمران گفتیم «اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ»(۲۸)، جواب موسی این شد خدایا من می‌ترسم، از چه؟ « إِنِّی أَخَافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ »(۲۹)، می‌ترسم تکذیب بشوم، چرا؟ چون «وَیَضِیقُ صَدْرِی»(۳۰) ما به ایشان چه گفتیم؟ گفتیم موسی جان، من هستم با شما، «أَسْمَعُ وَأَرَى»(۳۱)، من می‌شنوم حرف شما را، من می‌بینم شما را. خود جناب موسی بن عمران چه زمانی گمان می‌کرد این حجم از نصرت الهی به این شکل برسد؟ آیا آن لحظه‌ای که ایشان بین نیل و بین آتش فرعون با بنی‌اسرائیل به ظاهر گرفتار شدند، ایشان خبر داشت چه جور خداوند متعال می‌خواهد ایشان را یاری بکند؟ نه. اما وقتی اصحاب موسی به او گفتند «إِنَّا لَمُدْرَکُونَ»(۳۲) کار ما تمام شد، بیچاره شدیم، هلاک شدیم، نابود شدیم. موسی بن عمران فرمود: «کَلَّا إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ»(۳۳). خدای من هست. بعد چه جور خدای متعال یاری می‌فرماید؟ «فَکَانَ کُلُّ فِرْقٍ کَالطَّوْدِ الْعَظِیمِ»(۳۴) این مسیر «طَرِیقًا فِی الْبَحْرِ یَبَسًا»(۳۵) دو کارکرد دارد: اول، موسی و اصحابش را نجات بدهد. دوم، فرعون و اتباعش را غرق بکند و از بین ببرد. یقین به نصرت الهی شرط اول دریافت نصرت پروردگار است.

* تلاش و اقدام کردن شرط رسیدن نصرت الهی است
اما شرط دوم جهاد، تلاش،‌ حرکت، قدم برداشتن و ساکن نبودن است. باور بفرمایید اگر این فرمولها را قرآن نفرموده بود، ما چه زمانی می‌توانستیم اینها را متوجه بشویم، «وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ»(۳۶)، قرآن کتابی نیست که در آن مسائلی باشد که اگر هم نبود، شما از جای دیگر متوجه می‌شدید. صراحتاً ادعای قرآن این است به شما فرمولهایی را دارم می‌گویم که شما متوجه نمی‌شدید، به این قواعد دست پیدا نمی‌کردید.

یک قاعده‌اش این است. جناب موسی بن عمران به اصحاب خودش می‌فرماید: «ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ »(۳۷) وارد این شهر بشوید، اصحاب موسی به او چه گفتند؟ گفتند موسی مگر شما خبر نداری، «إِنَّ فِیهَا قَوْمًا جَبَّارِینَ »(۳۸). انسانهای پرقدرت، چه تسلیحاتی، چه امکاناتی! داخل این شهر است، ما وارد این شهر بشویم؟ «لَنْ نَدْخُلَهَا حَتَّى یَخْرُجُوا مِنْهَا فَإِنْ یَخْرُجُوا مِنْهَا فَإِنَّا دَاخِلُونَ»(۳۹) هر وقت آنها بیرون رفتند، ما وارد می‌شویم. فرمول اینجاست: «قَالَ رَجُلَانِ مِنَ الَّذِینَ یَخَافُونَ أَنْعَمَ اللَهُ عَلَیْهِمَا»(۴۰) دو نفری که خداوند متعال نعمت به آنها عنایت کرده بود، به بنی‌اسرائیل گفتند شما فقط یک کار بکنید، فقط بیایید، «ادْخُلُوا عَلَیْهِمُ الْبَابَ» تا دم دروازه‌ی این شهر حرکت کنید. اگر وارد شهر شدید، «فَإِذَا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّکُمْ غَالِبُونَ»، پیروز خواهید شد. چه کسی این حرف را باور می‌کند؟ عقل رشدیافته می‌خواهد. رحمت و رضوان خدا بر مرحوم امام (ره) وقتی اعلام می‌شود که حکومت نظامی است می‌فرماید شما توجهی به این حکومت نظامی نکنید، شما غالبید، شما پیروزید. باور به اینکه خداوند متعال یاری خواهد کرد و قدم برداشتن در این مسیر.

* گاهی انسانها، مصداق نصرت الهی را در زندگی خود تشخیص نمی‌دهند
نکته‌ی بعدی که عرض بکنم گاهی این یاری پروردگار متعال به شکلی است که آن یاری‌شونده این نصرت الهی را خوب نمی‌تواند هضم بکند و حتی گاهی به عکس هم مشاهده می‌کند. یک مثال جزئی عرض بکنم. «أَمَّا السَّفِینَةُ فَکَانَتْ لِمَسَاکِینَ یَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِیبَهَا» جناب خضر به موسی بن عمران فرمود آن کشتی‌ای که نقصی در آن ایجاد کردند شکستگی در آن ایجاد کردند، مال یک مشت انسانهای ضعیف بود. نان‌شان را به تعبیر من از این قایق و کشتی در می‌آوردند. «وَکَانَ وَرَاءَهُمْ مَلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصْبًا»(۴۱) پشت سر این کشتی مأمورینی بودند که داشتند می‌آمدند کشتی‌های سالم را ببرند، این شکستی را ایجاد کردند که اصل کشتی، اصل قایق از دستشان نرفته باشد. این نصرت الهی است. یک جایی یک شکستگی در زندگی من، یک خللی در جامعه‌ی اسلام، یک خادمی از این ملت ممکن است از این ملت گرفته بشود، خب ما ظاهر این قضیه را می‌بینیم. واقعش چه است؟ مطمئنید این سنت نصرت نیست؟ از کجا مطمئنید؟ نصرت الهی شامل حال امت، شامل حال آن شخص خواهد شد که هم یقین داشته باشد و هم حرکت بکند. وعده‌ی قطعی الهی است، «إِنَّ اللَهَ یُدَافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا»(۴۲) «وَلَیَنْصُرَنَّ اللَهُ مَنْ یَنْصُرُهُ »(۴۳).

* دشمنان، نصرت الهی را درک نمی‌کنند
گاهی خداوند متعال ولی خودش را یاری می‌کند و دیگران از دیدن این نصرت و پیروزی عاجزند. بلکه چشم‌های ظاهربین آن را شکست می‌بینند. «کیف رأیت صنع الله بأخیک» به زینب گفت دیدی خدا با برادرت چه کرد؟ دیدی خدای متعال با شما چه کرد؟ پدر و مادرم فدای عقیله‌ی بنی‌هاشم که فرمود: «ما رأیت إلاّ جمیلا، هؤلاء قوم کتب الله علیهم القتل، فبرزوا إلى مضاجعهم» من جز زیبایی چیزی ندیدم. تو نمی‌بینی، تو متوجه این نصرت الهی نیستی! تو این پیروزی را درک نمی‌کنی، هضم نمی‌کنی، فهم نمی‌کنی. چه کرده زینب کبری! شاید بشود گفت قرآن کتاب محاسبه است از یک منظری، «حسبتم»، «ام حسبت»، «یحسبون»، «تحسبون» آیا این جوری حساب کردید؟ آیا آنها این جوری حساب کردند؟ اینجا هم حضرت عقیله‌ی بنی‌هاشم به یزید می‌فرماید: «أَ ظَنَنْتَ یَا یَزِیدُ حِینَ أَخَذْتَ عَلَیْنَا أَقْطَارَ اَلْأَرْضِ وَ ضَیَّقْتَ عَلَیْنَا آفَاقَ اَلسَّمَاءِ ... أَنَّ بِنَا مِنَ اَللَهِ هَوَاناً وَ عَلَیْکَ مِنْهُ کَرَامَةً» اینکه آن بالا نشستی و ما در غل و زنجیر هستیم تو این جور گمان کردی که تو پیروز هستی؟ بگذار من زینب چشم نابینای تو را به واقعیت این عالم باز کنم، واقعیت این عالم چیست؟ «وَ مَا فَرَیْتَ إِلاَّ جِلْدَکَ وَ مَا جَزَزْتَ إِلاَّ لَحْمَکَ» ندریدی مگر پوست خودت را، نجویدی مگر گوشت خودت را، از بین نبردی مگر حکومت خودت را، دست کوتاه تو کجا، قله‌ی بلند حسین ما کجا! بعد می‌آیی اینجا خوشحالی می‌کنی؟ فریاد می‌زنی: لَیْتَ أَشْیَاخِی بِبَدْرٍ شَهِدُوا ثم قَالُوا یَا یَزِیدُ لاَ تُشَلَّ. آباء و اجداد من کجا هستند امروز برای من جشن بگیرند؟ که من پیروز شدم امروز؟ به خدا قسم به همین زودی به آن جهنمی خواهی افتاد که همان آباء و اجدادت در آن جهنم در حال سوختن هستند. آنجاست که آرزو می‌کنی «و لتودنّ أنّک شللت و بکمت» آرزو می‌کنی، ای کاش شل بودی، ای کاش نه دستی داشتی جسارت بکنی،‌ نه زبانی داشتی اهانت بکنی، «کد کیدک و اسع سعیک» امروز خطاب امت اسلام به یهود همین است «کد کیدک و اسع سعیک»، هر تلاشی، هر زحمتی، هر کاری از دستت برمی‌آید انجام بده اما بدان: «الَّذِینَ کَفَرُوا وَصَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَهِ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ»(۴۴) بعد حضرت می‌فرمایند: «و لئن جرت علیّ الدواهی مخاطبتک، أنّی لأستصغر قدرک،» اگر امروز می‌بینی من با تو سخن می‌گویم، فردا جزء افتخاراتت به حساب نیاوری! کوچک می‌بینند تو را. مکتب اسلام مکتبی است که یک بزرگ در آن مکتب هست و او الله تبارک و تعالی است. صبح بگو الله اکبر، ظهر بگو الله اکبر، عصر بگو الله اکبر، مغرب بگو الله اکبر، عشا بگو الله اکبر. قدم بردارد انسان، نصرت بکند اولیای خدا را، نصرت بکند دین خدا را.

امروز ما باید ببینیم وظیفه‌مان در این مقام نصرت چه هست؟ چه قدمی باید برداریم؟ هر کسی به اندازه‌ی خودش «لَا یُکَلِّفُ اللَهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا»(۴۵) وسع یک کسی محله‌ی خودش است، وسع یک کسی پایگاه مسجدش است، وسع یک کسی وسیع‌تر هست. امروز چشم دنیا به شماست، چه مردم لبنان، چه مردم عراق، چه مردم سوریه، چه مردم یمن، چه هر جای دنیا آزادی خواهان عالم صدای مرگ بر اسرائیل به زبان فارسی من و شما در تمام عالم در آن است، اینجاست که حداقل کاری که باید کوچک و بزرگ ما انجام بدهیم، این هست: «وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِیحُکُمْ»(۴۶). انسان درگیری‌های ظاهری را کنار بگذارد، همه با هم باشیم، این مملکت را، این مسیر را در پناه ولی خودمان و در امر ایشان، هر کسی به اندازه‌ی خودش پیش ببرد. خداوند متعال به همان قدم کوچک برکت فراوان ان‌شاءالله عنایت خواهد فرمود.

* دعا و روضه
خدایا به آبروی سیّدالشهدا زبان ما، قدم ما، اقدام ما، حرکت ما را در مسیر ظهور ولی خودت قرار بده. از بهترین مصادیق نصرت الهی که چقدر پیغمبران را آرام می‌کند این است که خداوند متعال می‌فرماید «من شما را می‌بینم». «وَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنَا»(۴۷) رسول من! ما داریم می‌بینیم شما را. من خدا دارم می‌بینم شما را. «اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنَا»(۴۸) جناب نوح کشتی بساز، من دارم می‌بینم شما را. این «من دارم می‌‌بینم» یعنی چه؟‌ سیّدالشهدا (ع) قنداقه‌ی مبارک علی اصغر را بالای دست بگیرد، الهی «هوّن علیّ ما نزل بی أنّه بعین الله» خدایا این مصیبت را یک چیز بر من سبک می‌کند و آن این است که تو داری تماشا می‌کنی.

 
سوره فتح، آیه ۲۳
سوره محمد، آیه ۱
سوره فاطر، آیه ۳۵
سوره یس، آیه ۳۰
سوره هود، آیه ۹
سوره کهف، آیه ۳۰
سوره صف، آیه ۱۰
سوره ملک، آیه ۲
سوره غافر، آیه ۵۱
(۱۰ سوره بقره، آیه ۱۵۵
(۱۱ سوره مومنون، آیه ۱۰۳
(۱۲ سوره مومنون، آیه ۱۰۲
(۱۳ سوره بقره، آیه ۲۴۶
(۱۴ سوره بقره، آیه ۲۴۷
(۱۵ سوره بقره، آیه ۲۴۹
(۱۶ سوره اعراف، آیه ۱۴۲
(۱۷ سوره طه، آیه ۸۵
(۱۸ سوره اعراف، آیه ۱۳۸
(۱۹ سوره یوسف، آیه ۱۸
(۲۰ سوره یوسف، آیه ۹۴
(۲۱ سوره قارعه، آیات ۶و۷
(۲۲ سوره شرح، آیات ۵ و ۶
(۲۳ سوره نوح، آیه ۱۳
(۲۴ سوره فتح، آیه ۶
(۲۵ سوره فتح، آیه ۲۸
(۲۶ سوره فتح، آیه ۶
(۲۷ سوره شعرا، آیه ۲۱۴
(۲۸ سوره نازعات، آیه ۱۷
(۲۹ سوره قصص، آیه ۳۴
(۳۰ سوره شعرا، آیه ۱۳
(۳۱ سوره طه، آیه ۴۶
(۳۲ سوره شعرا، آیه ۶۱
(۳۳ سوره شعرا، آیه ۶۲
(۳۴ سوره شعرا، آیه ۶۳
(۳۵ سوره طه، آیه ۷۷
(۳۶ سوره بقره، آیه ۱۵۱
(۳۷ سوره مائده، آیه ۲۱
(۳۸ سوره مائده، آیه ۲۲
(۳۹ سوره مائده، آیه ۲۲
(۴۰ سوره مائده، آیه ۲۳
(۴۱ سوره کهف، آیه ۷۹
(۴۲ سوره حج، آیه ۳۸
(۴۳ سوره حج، آیه ۴۰
(۴۴ سوره محمد، آیه ۱
(۴۵ سوره بقره، آیه ۲۸۶
(۴۶ سوره انفال، آیه ۴۶
(۴۷ سوره طور، آیه ۴۸
(۴۸ سوره مومنون، آیه ۲۷