1402/11/24
پرونده «تهران نماد انقلاب»
تهران؛ مرکزیت تحولات تاریخساز





در آن ایام هم وسایل ارتباط جمعی به گونهای نبود که مسائل و مطالبات بهسرعت به نقاط مختلف کشور منتقل شود. شاید امروز ذهنیتی که از جامعهمان داریم قدری ما را از آنچه در گذشته بود، دور کند. در گذشته اگر میخواست اتفاقی که در تهران صورت میگرفت به شهرستانی دوردست منتقل شود زمان زیادی را میطلبید. طبیعتاً این اختلاف زمانی تا حدی تأثیرات آنچنینی را در شهرستانها کم میکرد.
وقتی مسائل در تهران مطرح میشد، بلافاصله با واکنش مردم آن مواجه بودیم اما بههرحال مسائل با اختلاف فازی به شهرستانها منتقل میشد. تلگراف بود اما این سیستم در دورانی تحت کنترل انگلیسیها و بعد هم در کنترل سایر نیروهایی که در قدرت بودند قرار داشت. وسایل ارتباطی نمیتوانست کمک چندانی به سرعت انتقال پیامها به شهرستانها داشته باشد و طبیعتاً تهران کانون تحولات میشد. با حضور در این کانون، رشدی هم از آنِ آحاد جامعه اعم از بانوان، آقایان، جوانان و کهنسالان میشد. به این دلیل هم اهالی تهران در تحولات بعدی نقش جدی داشتند. مثلاً در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ تهران کانون تحولات بود و با یک اختلاف فازی، سایر شهرستانها هم تحولاتی را که رخ میداد دنبال میکردند؛ از این رو باید تهران را مرکزیت تحولات بدانیم و در این مسئله تأمل بیشتری صورت دهیم یعنی در نقشی که مرکزیت داشته است.
شاهد این مطلب در مورد مجلس حتی بعد از انقلاب هم هستیم. نمایندگان تهران در مجلس نقشی جدی داشتند. یعنی میتوانستند موج ایجاد کنند که البته متأسفانه بعدها این ویژگی را عامدانه تضعیف کردند. وگرنه تا مقطعی این نمایندگان بسیار شاخص بودند و میتوانستند با بسیاری از آفتها در مجلس مقابله کنند، یعنی یک سیستم نظارتی غیررسمی را در مجلس رقم بزنند. چراکه افرادی که از تهران به مجلس گسیل داشته میشدند موقعیت بسیار برتری داشتند، اشخاص تعیینکنندهتری بودند، وابستگی مالیشان در جریان انتخابات بسیار کم بود و همین مطلب حریتی را در آنها رقم میزد که نسبت به نمایندگان سایر شهرستانها تعیینکنندهتر بودند.
اینها بحثهایی هستند که قطعاً باید کار جدیتر و تعیینکنندهتری روی آنها انجام شود و نگذاریم این نقش خنثی یا معکوس شود. در مورد مجلس میتوانم بگویم این تأثیرگذاری بسیار حائز اهمیت تا حد زیادی به گونهای حسابشده تضعیف شد. در سایر موارد هم باید مطالعه شود که آیا آن تأثیراتی که ما در تاریخ معاصر در مورد تهران شاهد بودیم تقویت شده یا تضعیف و در صورت صحت فرض دوم، ببینیم چرا این اتفاق افتاده است.


این تحصن ادامه پیدا میکرد تا اینکه این مطلب مورد توجه شخص شاه قرار میگرفت یا به گوش او میرسید و بعد درصدد حل آن برمیآمد. ما در مشروطه اقداماتی از اینگونه داریم که از قضا بسیار هم مؤثر واقع شدند. تحصن در حرم شاهعبدالعظیم و سپس در قم توانست این حلقههای واسط را کنار بگذارد، حیلههای صدراعظم طرفدار استبداد را خنثی کند و به گوش شاه برسد و شاه در حمایت از آن مشروطه را ابلاغ کند.
یعنی با اینکه پذیرش اینکه قدرتش مشروط و محدود شود برای او بسیار دشوار بود به مشروطهخواهی ملت تن داد. اینکه مردم از طریق تشکیل مجلس در تصمیمات کلان کشور ایفای نقش کنند، برای شاهی که عادت کرده بود هیچ جایگاه دیگری را برای تصمیمسازی در کنار خود نداشته باشد، سخت بود ولی درعینحال مردم ایران با حرکتی که بر اساس عرف و با استفاده از ظرفیتهای ملی دنبال کرده بودند توانستند این کار سخت را ممکن سازند تا شاه در برابر قدرت ملت مقاومت نکند.
در کنار این حرکت عرفی، شاهد حرکت دیگری هم بودیم که بسیار آشکار مطالبات مردم را بهصورت غیرمتعارف به طرف سفارتخانهها سوق میداد یعنی تلاش میکرد دخالت بیگانه را در امور داخلی موجه سازد و این کاملاً غیرمتعارف و نگرانکننده بود. نگرانکنندهتر از آن، یک جریان پنهان بود. یک حرکت پنهان که بهویژه بعد از توشیح فرمان مشروطه توسط پادشاه به صورت بسیار پررنگی شاهد بودیم؛ جریانی که بهطور مخفی، فضای روابط بین مردم و علما را از یکسو و پادشاه و دربار را از سوی دیگر حاد میکرد. درحالیکه بهصورت متعارف از ظرفیتهای ملی استفاده شده بود و ملت با پادشاه به یک تفاهم رسیده بودند، تمام تلاش این جریان به طرز پنهانی برهمزدن این تفاهم بود؛ آنچه ملت به آن دست یافت گام بلندی در توسعه سیاسی بود. ملت ایران در آن دوران نسبت به بسیاری از کشورهای همجوار یا فراتر از آن توانسته بود به مجلس بهعنوان نماد اراده ملت دست یابد. این گام بلندی در توسعه سیاسی محسوب میشد.
این مفاهیم در بسیاری از کشورها اصلاً مطرح نبود. متأسفانه این حرکت پنهان توانست این روابط را حاد کند. این کار هم عمدتاً از طریق ترور و دست بردن به سلاح انجام میشد که مشخص نبود چه کسانی چنین فعالیتهایی را دنبال میکنند. البته بعدها در پاریس متوجه شدیم که بیشترشان با تشکیلات فراماسونری که از بیرون از کشور هدایت میشدند و میخواستند جلوی این توسعه سیاسی در ایران را بگیرند، مرتبط بودند. به همین دلیل کسانی که مسلح شده و کمیتههای مخفی را به وجود آورده بودند درنهایت توانستند پای روسهای تزاری و انگلیسیها را در ایران بیشتر باز کنند، چراکه در قضایای حمله به مجلس از یکسو روسها ضد مشروطه و از سوی دیگر، انگلیسیها طرفدار آن شدند و درحالیکه خود انگلیسیها نقش اساسی در حاد کردن فضای کشور داشتند و آنها بودند که باعث هدایت به سمت قلع و قمع مشروطه در مجلس شدند. اما درظاهر امر، بعضی از نیروهای فراماسون تحت حمایت آنها از کشور خارج شدند. افرادی مثل تقیزاده حتی با کالسکه سفارت انگلیس راهی مرزها و از ایران خارج شد. انگلیسیها بسیار سریع و آشکار وارد این مسئله داخلی ایران شدند یعنی دخالتشان از شکل پختن پلو در سفارت بسیار فراتر رفت و افرادی که اینگونه از ایران رفتند و در قالب انتشار روزنامه یا سایر کارها فعال شدند، کاملاً به تشکیلات فراماسونی پیوند خوردند و این تشکیلات به آنها انسجام بخشید؛ بنابر این حرکت سوم هم مشروطه را از مسیر خود خارج کرد و هم توانست آن را کاملاً در کنترل جریان فراماسونی قرار دهد.
بعد از آن تهران فتح شد. قبل از فتح هم انگلیسیها برنامهریزی جدی کردند تا ستارخان و باقرخان و سایر نیروهای ملی نتوانند به موقع به تهران برسند که آن هم خود تمهیدی بود که انگلیسیها از روسها خواستند که تبریز را در کنترل بگیرند و خودشان با استفاده از فرصت ایجادشده نیروهایشان را که تا دیروز از شاخصهای استبداد بودند بهعنوان مشروطهخواه به تهران گسیل داشتند. وقتی مشروطهخواهان واقعی به آنجا رسیدند تقریباً همه امور در اختیار جریان انگلیسی قرار گرفته بود و از این طریق توانستند ضربه جبرانناپذیری به مشروطه وارد کنند که نهایتاً به کودتا انجامید و کاملاً امور در اختیار انگلیسیها قرار گرفت؛ بهویژه اینکه روسها دیگر از صحنه ایران رفته بودند و انقلابی در همسایه شمالی صورت گرفت که بساط روسیه تزاری جمع شده بود و در آنجا اتحاد جماهیر شوروی شکل گرفت که خود آنها هم مایل بودند به رابطه استعمارگرانه خود پایان دهند؛ به همین دلیل از ایران خارج شدند و امور کاملاً به دست انگلیسیها افتاد و توانستند بساط مشروطه را کاملاً جمع کنند.


کودتا در شرایطی صورت گرفت که روسها هم کاملاً از صحنه سیاسی ایران خارج شده بودند. قبل از آن با قرارداد ۱۹۰۷ ایران به دو قسمت تقسیم شده و هر بخش در اختیار یکی از این دو قرار گرفته بود اما در جریان کودتای ۱۲۹۹ روسها دیگر حضور نداشتند. انگلیسیها قدرت مطلق را به دست آورده بودند و درصدد تلافی و به نوعی تنبیه ملت ایران برآمدند. این تنبیه از طریق سرکوب همه توانمندیهای ملی ایران ممکن میشد؛ قابلیتهایی که به ملت ایران این قوت را میداد که در برابر قدرت مطلق آن دوران بایستند و به آن تودهنی بزنند. انگلیسیها میخواستند بهشدت با آن مبانی مقابله کنند و آن توانمندی ملی را مورد هجمه قرار دهند و به زعم خود نابود کنند.
طبیعتاً مولود کودتا یعنی رضاخان در این مسیر قرار گرفت که همه نمادهای قدرت ملی ایران را نابود کند. در تهران آن روز، نمادهای قدرت ملی فراوان بود. مثلاً از دروازههای متعدد تهران که نماد معماری و شاخص بسیار مهمی بود، همه را بهجز یکی تخریب کرد که آن را هم بنا به دلایلی نتوانست. او تکیه دولت را که نماد برجسته معماری محسوب میشد و از بسیاری از معماریهای دایرهمانند که مثلاً در ایتالیا داریم قویتر محسوب میشد و شاخص توان معماری ایران بود در تهران تخریب کرد؛ با وجود اینکه مجلس مؤسسان را در آنجا برقرار کرده بود و همه مراسم ملی در آنجا برگزار میشد. مثلاً دربار مجالس عزاداری خود را در آنجا برپا میکرد؛ محلی بسیار زیبا و دارای اهمیت فراوان که رضاخان بلافاصله درصدد تخریب آن برآمد. تمام بناهایی را که در اطراف میدان امام خمینی(امروز) بود جز کاخی که خودش به آن نیاز داشت از بین برد و به جای آنها ساختمانهایی با معماری غربی ایجاد کرد، یعنی بناهای سیمانی بیروح، بیگانه و در تعارض با فرهنگ ایرانی و معماری ما. تمام آنها را تخریب کرد. در ابتدای خیابان فردوسی بناهای زیادی داشتیم که به جای آن مثلاً ساختمان بانک ملی درست شد. همه آنها در محل تخریب این بناهای بسیار زیبا بود. موسیقی ملی را تخریب کرد و دستور رسمی داد که موسیقی ایران باید با موسیقی غربی جایگزین شود. در همه زمینهها در مقام تخریب سنتها برآمد.
لباس مردان و زنان به بدترین شکل ممکن مورد تعرض قرار گرفت و از هر جهت تصور کنید او در مقام تخریب توانمندیها و باورها برآمد. حسین مکی در کتاب تاریخ بیست ساله مینویسد جسارت رضاخان در این حد نسبت به اعتقادات متوقف نشد و مثلاً هر کس برای امام حسین علیهالسلام عزاداری میکرد او را جریمه و تبعید میکرد، در اواخر جسارت را به آنجا رسانده بود که در روز تاسوعا و عاشورا در سراسر شهرها کارناوالهای شادی به راه میانداخت که زنان هرجایی با تیم نوازنده موزیک به رقص و آواز میپرداختند یعنی هجمه به اعتقادات و توانمندیها تا آنجا که این ملت دیگر نتوانند در برابر انگلیسیها بایستند.
البته بعد از فرار رضاخان از ایران برای اینکه توسط مردم محاکمه نشود، بعد از جنگ جهانی دوم و اشغال ایران بهتدریج مطالبات ملت در مورد نفت افزایش پیدا کرد و توانستند به سلطه و غارتگری انگلیسیها در مورد نفت پایان دهند و صنعت پیچیده نفت را خودشان اداره کنند که باز در اینجا تهران نقش جدی و تعیینکنندهای داشت. به همین دلیل هم انگلیسیها برای سرکوب این توانمندی دوباره کودتا را در دستورکار قرار دادند و متأسفانه ملت ایران را با مشت آهنین سرکوب کردند.


فراگیری بسیار مهم است. من فقط به اعتصاب اشاره داشتم اما میشود به همین ترتیب در همه زمینهها راجع به چگونگی مدلسازی تهران بحث کرد. اگر همه مردم با هم پیوند نداشتند بلافاصله دشمن میتوانست در صفوف مردم رسوخ کند و آنها را از هم جدا و صفوفشان را مجزا کند. اینکه همه متحد در یک زمینه ایستادگی میکردند قطعاً به مدیریت و مدل هدایتی نیاز میداشت.
تهران در این زمینه نقشی جدی ایفا میکرد. چون مثلاً وقتی در یک شرکت یا دستگاه اعتصاب میشد اگر حتی جمع کوچکی با کل نیروهای فعال در آن شرکت یا سازمان همراه نبود، رژیم پهلوی میتوانست با استفاده از همان جمعیت کم اعتصاب را به شکست بکشاند، یعنی همان نیروها امور را در دست بگیرند و نیروهای اعتصابکننده را بیتأثیر بسازند. اما موفق نمیشد چون این کار کاملاً بهصورت دستهجمعی انجام میشد یعنی همه اقشار فعال در یک سازمان یا شرکت اعتصاب میکردند و نقطه ضعفی باقی نمیگذاشتند که بتوانند برای درهم شکستن اعتصابات از آن استفاده کنند یعنی اگر ده درصد از نیروهای مجموعهای با مردم همراه نمیشدند، رژیم پهلوی و دستگاه ساواک میتوانست از آنها استفاده کند و آن اعتصاب را درهم بشکند. مکانیزمی به وجود میآمد که این ضربهپذیری را کاهش میداد و تلاشهای استبداد و سلطه را در این زمینه خنثی میکرد. بنابراین تهران در بسیاری زمینهها نقش مدلسازی و تعیینکننده داشت.


اینها مدلسازیهای مهمی هستند. گاهی یک کشور تجربه زیادی در برگزاری تظاهرات دارد، سابقه داشته و میتواند چنین جمعیتی را به خیابان بیاورد و هیچ اتفاقی نیفتد که بهانهای به دست رژیم پهلوی و سلطهگران بدهد که بگویند شما لیاقت دموکراسی و آزادی را ندارید. اینها مهم هستند یعنی آنها در این وادی مراقب بودند ضعفی پیدا شود تا آن را مبنای حمله قرار دهند. تهران چگونه عمل میکرد که برای سایر شهرستانها هم مدل شد؟ یعنی اقشار مختلف با سلایق گوناگون در یک جا جمع شدند و یک شعار واحد دادند. اینها به مطالعه نیاز دارد. ممکن است شناسنامهای درست کنیم که چندان در عمق آن فرو نرویم. این شناسنامه است که میتواند به بسیاری از سؤالات جوانان پاسخ دهد. جوانان میگویند مگر میشود حرکتی در ایران صورت گرفته باشد و استبداد با این قدرت و سلطه با آن هیمنه که دستگاههای اطلاعاتی بسیار قوی و گستردهای در اینجا داشتند یعنی سیا مرکزیت منطقهاش را در ایران قرار داده بود و هکذا موساد متوجه آن نبوده باشد؟! اما چه شد که ملت ایران توانست قدرتشان را در ایران پس بزند؟ این ملت چگونه عمل کرد؟ اینها باید مورد پژوهش جدی قرار بگیرد تا هم مدلهای مبارزاتی ما کاملاً برای جوانان روشن شود و هم به بسیاری از ابهامات آنان پاسخ داده شود تا این برایشان سؤال نباشد که مگر میشود ملتی بدون سلاح و دست بردن به قدرت مادی بتواند شاه، آمریکا و اسرائیلی را که این همه قدرت مادی داشتند با قدرت معنوی و با فکر و استفاده از قابلیتهای ملی در ایران زمینگیر کند.
اینها به پژوهش نیاز دارد و بدون آن قادر به انجام هیچ کار مؤثری نخواهیم بود. متأسفانه در ایران هم چندان حاضر نیستیم به ضرورتهای پژوهش تن دهیم. پژوهش مستلزم پیشنیازها، توجه و سرمایهگذاری است. ما متأسفانه بسیار بیتوجهیم لذا از الان به شما میگویم که خواسته رهبری با این روشها و نگاهها عملی نخواهد شد.