• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1402/05/30
چرا باید «اسم تو مصطفاست» را خواند؟

روایت زندگی

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif جهاد بخشی از زی و زندگی یک انسان مجاهد است. زندگی یک مؤمن اگر چند تکه داشته باشد، جهاد و جنگ فقط بخشی از آن است نه همه آن. زندگی یک مؤمن اگر یک رنگین‌کمان باشد، جهاد و جنگ یک رنگ از آن است نه تمام آن. پس جهاد و جنگِ یک مؤمن مجاهد پیش و بیش از آنکه یک مفهوم سخت مردانه باشد، مفهومی است که ریشه در زندگی و انسانیت او دارد. این شکلی به موضوع نگاه کردن است که مشخص می‌کند جهاد یک روی سخت و محکم و سفت دارد که نمودش می‌شود خط مقدم نبرد؛ روی دیگرش مثل تمام پدیده‌های انسانی نرم و لطیف و ظریف است.

رویِ زیست و زندگی یک مجاهد به اندازه روی سختِ جنگی‌اش مهم است. نه اینکه قصد تکه پاره کردن تعارف داشته باشیم؛ نه! آنچه در خط مقدم و شهادت می‌بینیم، ایستگاه آخر مسیری است که از زندگی مجاهدانه شروع شده. زمین مساعد اخلاص و زندگی مؤمنانه و حیات طیبه است که بذر ایمان و جهاد را در میان گرفته و در نهایت میوه جهاد و شهادت را ثمر می‌دهد. این‌گونه دیگر شهادت صرفاً مردنِ ظاهری و از روی یک اتفاق در یک نقطه نیست بلکه مسیر و فرایندی است که از دل زندگی و حیات شروع شده. شهادت صرفاً شکل این دنیاییِ حیات را به شکل آن دنیایی‌اش پیوند می‌دهد.

«اسم تو مصطفاست» شرح این فرایند است. شرح این مسیر است. شرح شدنِ انسان‌هاست. «اسم تو مصطفاست» شهید بودن انسان‌ها را پیش از شهید شدن آنها به تصویر می‌کشد. «اسم تو مصطفاست» شرح نوعی زندگی است که لاجرم ثمره شهادت را برداشت می‌کند. اهمیت این موضوع وقتی مضاعف می‌شود که بدانیم سوژه اصلی «اسم تو مصطفاست» یک زن است. همسر شهید که پا به پای او جهاد را تجربه و لمس کرده و با شهیدِ ظاهری داستان، همراه و هم‌نفس و هم‌گام بوده است؛ به گونه‌ای که گویا اصلاً مصطفای صدرزاده، مسیر را با همراهی سمیه ابراهیم‌پور طی کرده.

* نوک یک کوه یخ
مصطفی صدرزاده نوک کوه یخِ زندگی مؤمنانه و مجاهدانه است که این کوه، قاعده و دامنه‌ای است و «اسم تو مصطفاست» دامنه این شهادت است. کتاب روایتی داستانی از شهید مصطفی صدرزاده است. روایتی زنانه از شهادت و جهاد که راوی آن بخش‌ها و زوایای ناگفته یا کمتر گفته شده از زندگی شهید و زمانه او را آشکار می‌کند.

«اسم تو مصطفاست» و امثال این کتاب راوی بخش‌ها و ناگفته‌های فرهنگ جهاد محسوب می‌شوند. نیمه‌های پنهانی که چون حضور و نسبت مستقیم با خط مقدم نبرد ندارند و در آنها خبری از گلوله و توپ و تانک نیست معمولاً هم کمتر در معرض توجه قرار می‌گیرند. همه اینها اما در حالی است که مجاهدان خط مقدم نبرد، ثمره پربرکت این فضا محسوب می‌شوند. زندگی اگر رویکرد جهادی پیدا کرد به دلیل همین عقبه و پشت صحنه‌ای است که کمتر مورد توجه قرار گرفته و اهمیت و ضرورتش مثل هوا برای تنفس است. همان‌قدر حیاتی اما همان‌قدر هم نامرئی و دیده‌ نشده است.

* راوی زندگی امروزی
اینها راوی زندگی‌اند منتها نوعی از زندگی که در نهایت قرار است با حلقه‌ای به نام شهادت به حیات دیگری متصل شوند. همین روایت زندگی وجه مهم دیگر این آثار است. این آثار بر خلاف برخی نمونه‌های ادبیات دفاع مقدس که راوی جهاد دهه شصت هستند و سه دهه از آنها گذشته، امروزیِ امروزی است. راوی «اسم تو مصطفاست» و سوژه آن از جوانانی است که در شرایط امروز جامعه زندگی می‌کند و با همین تلاطم‌های اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی روبروست که همه شهروندان این عصر با آن دست و پنجه نرم می‌کنند.

راوی و سوژه آثاری از این دست مثل همه مردمی که در جامعه امروز زندگی می‌کنند در معرض بسیاری امور و ناملایماتی قرار می‌گیرند که ممکن است هر فردی در جامعه با آن روبرو شود. نفس وجود این انسان‌ها و زندگی و تأثیری که روی محیط و اطراف خود دارند اما نشان می‌دهد و اثبات می‌کند که ظرفیت وجودی انسان بالاتر از همه این موانع و ناملایمات است و امید هم صرفاً یک واژه در میان هزاران واژه فراموش شده دایره‌‌المعارف‌ها نیست که یک مفهوم واقعی و روی زمین است.

«اسم تو مصطفاست» نه تنها بر گزاره‌هایی از این دست که در عصر جدید امکان زندگی مؤمنانه از بین رفته‌اند مهر باطل می‌زنند بلکه با نشان دادن انسانِ انقلاب اسلامی در بطن حوادث روزمره، انواع و اقسام امکان‌های زیست مؤمنانه در عصر جدید را برای مخاطب به تصویر می‌‌کشند. تصویری که نه خیالی است و نه آرمانگرایانه که عین واقعیت است و از دل آن بر آمده. از این جهت «اسم تو مصطفاست» نه راوی مرگ و حرمان که راوی زندگی و حیات است. زندگی و حیاتی که البته «شهادت» نگین درخشان آن است. لاجرم «اسم تو مصطفاست» روایت زندگی است.