با توجه به جسارت و گستاخی که بعضی به قرآن کریم کردند، یک روایت از امام صادق (علیه السلام) عرض میکنم: «إِذَا أَرَادَ أَنْ یَنْتَصِرَ لِأَوْلِیَائِهِ اِنْتَصَرَ لَهُمْ بِشِرَارِ خَلْقِهِ وَ إِذَا أَرَادَ أَنْ یَنْتَصِرَ لِنَفْسِهِ اِنْتَصَرَ بِأَوْلِیَائِهِ» اگر خدا بخواهد خودش را نصرت بکند، با اولیائش نصرت میکند. اما اگر بخواهد اولیائش را نصرت بکند، با شرار خلقش نصرت میکند. شرار خلق کاری میکنند که به نفع اولیای الهی تمام میشود. از اینجا میخواهیم وارد بحثمان بشویم. وقتی دشمنان ما آرایش جنگی برای مقابله با قرآن کریم و محبّت اهل بیت و مجالس اهل بیت پیدا کردند، کاری که امروز ما باید بکنیم چیست؟ چه کاری باید بکنیم تا نصرت دین خدا تلقی بشود؟ خدا حضرت آیت الله بهجت را رحمت کند، ایشان میفرمودند این روایت شریفی که میفرماید: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ اَلثَّقَلَیْنِ ... کِتَابَ اَللَهِ وَ عِتْرَتِی» و «لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ اَلْحَوْضَ» ایشان میفرمودند این روایت سرّ شیعه است. وقتی در این روایت فرموده «کتاب خدا و عترت من جدایی بینشان امکانپذیر نیست و هیچگاه جدا نخواهند شد» ایشان میفرمود در جایی که ما به هر دلیلی به اماممان دسترسی نداریم، کجا دنبال امام بگردیم؟ با این نگاه، آدرس حضور امام و ارتباط، به ما داده شده است. اگر به سراغ قرآن برویم، امام را مییابیم، چون «لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ اَلْحَوْضَ». لذا با این نگاه اگر انسان سراغ قرآن کریم برود، به خصوص با این نگاه که قرآن کریم، کتاب حیّ است، نه کتابی که فقط بین الدّفّتین، مثل کتابهای دیگر باشد. به فرمایش بعضی بزرگان، وحی الهی بر قلب پیغمبر اکرم و از آنجا بر زبان پیغمبر اکرم (ص) و از آنجا تا گوش مستمعین، ادامهی وحی است. هنوز ادامهی وحی است تا گوش مستمع که میرسد ادامه دارد و لذا زنده است. همان جوری که بر قلب پیغمبر زنده بود، بر گوش مخاطبین هم از کانال وجود پیغمبر اکرم و اوصیائش که میرسد، این وحی زنده است. «اللٰهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ، نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ»
(۱) حیّ قیوم، نازل کنندهی کتاب است. از این میخواهیم استفاده بکنیم. قرآن در زندگی ما باید بیش از گذشته مطرح باشد. اگر قرآن در زندگی ما بهتر و بیشتر مطرح شد و انس ما بیشتر شد، اینجاست که آن حربهی دشمنان، برای ما غلبه ایجاد میکند و برای ما نصرت میشود.
نگاه قرآنی به شرایط کربلا
بحث امشب این است، برای شرایطی که مانند کربلا پیش آمده و برای شرایطی که نظیر او ممکن است پیش بیاید، از منظر قرآنی میخواهیم تکلیف خودمان را بدانیم. آیهای از قرآن را در محضرش قرار میگیریم که در زیارت شهدای کربلا به این آیه استشهاد شده است. آنها مظهر این آیه بودند. در سورهی آل عمران، آیهی ۱۴۶ میفرماید: «وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قٰاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَمٰا وَهَنُوا لِمٰا أَصٰابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللٰهِ وَ مٰا ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَکٰانُوا وَ اللٰهُ یُحِبُّ الصّٰابِرِینَ». این آیهی شریفه یکی از آیات زیبایی است که در شرایط سخت جنگ احد نازل شد. در شرایطی که مسلمانان گرفتار یک بحرانی شدهاند. از آن جنگ بوی شکست استشمام میشد. اولین باری بود که برای آنها چالش شکست محقق میشد و لذا شبهههای زیادی از جانب منافقان بین مؤمنان مطرح و دل مؤمنان خالی شد. خدای سبحان در سورهی آل عمران تحلیل میکند، در آیات زیادی از جهات متعددی وارد میشود. این قسمت آیه از یک جهت خاص است. این جهت چیست؟ اینکه چگونه باید با این مسئله برخورد بشود؟ الان که شرایط ما ممکن است بعضی جهات سخت پیش بیاید، مشکلات ممکن است پیش بیاید، این آیه یک گشایش است، رهنمون است که چه کنیم.
یک کلمهی کلیدی که در آیه به کار رفته «رِبِّیُّونَ» است، ربّیّون در کنار ربّانیّون، دو کلمه است. برای این دو، معانی مختلفی ذکر کردهاند. هر دو معنا، منتسب بودن به ربّ است. چه ربّ از ربب باشد چه از رِبّی. ربّیّون، حیث اطاعت در آن اشباع شده است. ربّانیّون، حیث اطاعت شدن است. این اطاعت کردن است، آن اطاعت شدن. وقتی عالمی بزرگ، امام بزرگواری، نبی بزرگی، مورد اطاعت قرار میگیرد، او ربّانی است و آن کسانی که اطاعت میکنند، ربّی هستند.
تأثیر ضعف درونی در ضعف اجتماعی
نکتهی دوم این است، ربّی، خودش جمع است. در لغت هزار یا ده هزار معنا کردهاند. یک حرکت اجتماعی قوی، جمعی که با هم انجام میدهند. کار فردی نیست. علاوه بر اینکه در آیهی شریفه، ربّیّون جمع شده و در کنارش هم صفت کثیر آمده است. بحث امروز ما میخواهیم کاربردی باشد. با این نگاه حالا معنای آیهی شریفه را ببینید: چه بسیار از انبیائی ــ چه بسیار از انبیاء، نشان میدهد سنتی در بین انبیاء بوده، نه اینکه اتفاقاً برای نبی خاصی باشد ــ که به تعبیر مقام عظمای ولایتمان، هستهها و محورهای خداپرستی را تشکیل دادند. آیه در نگاه اول اخبار است. خبر میدهد از یک واقعهای که قبلاً مکرر اتفاق افتاده است. در نگاه دقیق، علاوه بر اخبار، انشاء است که باید این کار را هم بکنیم. ما به این کار مکلفیم. پس آن اخبار است نسبت به آنچه که واقع شده و انشاء است به عنوان تکلیفی که باید انجام بدهیم. راه مقابله با هجمههای دشمن، تشکیل هستههای خداپرستی است. محورهای خداپرستی، اجتماعی حرکت میکنند نه فردی. نگاه جمعی دارند، نه فردی.
بعد از آن میفرماید اینها سه خصوصیت دارند: «فَمٰا وَهَنُوا لِمٰا أَصٰابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللٰهِ» هر مشکلی که پیش بیاید، اینها در درونشان هیچ سستی و اختلالی ایجاد نمیشود. سه معنای مجزا در این آیه آمده است. اولاً اینها از درون هیچ گاه سست نخواهند شد. اگر از درون سست نشدند «وَ مٰا ضَعُفُوا»، ضعف هم برای اینها پیش نمیآید. ضعف در نظام بیرونی است. وقتی در صحنهی اجتماع هستند. وقتی درونشان هیچ سستی ایجاد نمیشود، در میدان عمومی و اجتماعی هم به گوشه رانده نمیشوند. اگر کسی در نظام اجتماعی، وقتی مشکلی پیش میآید، خودش را کنار میکشد، عقب میرود، احساس میکند قدرتِ در صحنه بودن ندارد، این قبلش دچار ضعف درونی شده است. امکان ندارد ضعف درونی ایجاد نشده باشد اما ضعف بیرونی محقق بشود. پس این «مٰا ضَعُفُوا» فرع بر آن است که «فَمٰا وَهَنُوا». پس اینها نه در درون به سستی میرسند، و نه در بیرون به گوشه گیری، کنارهگیری، عقب ماندگی، مبتلا میشوند. اگر به ضعف بیرونی مبتلا نشدند، دنبال این دو میرسد «وَ مَا اسْتَکٰانُوا»، هیچ گاه تسلیم نمیشوند. کسی که در نظام بیرونی از ضعف به تسلیم کشیده میشود، قبلش به ضعف بیرونی کشیده شده و قبل از آن به وهن درونی مبتلا شده است. این سه مرحله، بسیار مبتلابه است.
اگر دیدید یک کسی نسبت به سابق بُریده، احساس گوشهگیری و کنارهگیری میکند، یقین بدانید که در رتبهی قبل دچار وهن و سستی درونی شده است. اگر در مقام علاج بخواهیم بر بیاییم، این سه مرتبه در جامعه، در طول همدیگر هستند. اگر میخواهیم حرکت اجتماعی به استکانت کشیده نشود، باید حضور ما در جامعه پررنگ باشد. حضور پررنگ و در صحنه بودن، باعث میشود جامعه به استکانت و تسلیم کشیده نشود. اگر میخواهیم حضور در جامعه پررنگ باشد، باید از درون تقویت بشود، مایههای درونی شکل بگیرد، تا مانع ضعف بیرونی بشود. البته اینها رفت و برگشت دارند. یعنی وقتی ضعف درونی نبود، در کنار نبودن ضعف درونی، در صحنهی بیرونی هم حضور پُررنگ محقق میشود.
تشکلسازی مؤمنان
هستههای ربّیّون یعنی پیوستگی ایجاد کردن، ارتباط ایجاد کردن، به موقع حاضر بودن. این تعبیری که « قٰاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ» یعنی اینها به موقع در صحنه حاضرند. تا مرز قتال میروند، نه اینکه همیشه قتال بکنند. آمادگی برای قتال است. اعم از قتال است. آمادگی برای قتال است. در صحنه آمادهاند، به وقت حاضر باشند. رهبرانقلاب مصداق این ربّیّون را حضرت امام معرفی کردند. امام از مظاهر ربّیّون بود. نه سستی درونی داشت، نه ضعف بیرونی از ایشان اظهاری شد، نه تسلیمی در جایی محقق شد. این نمونهی ربّی است که خودش یک حقیقت پیوسته و جمعی بود. دنبال این آیهی شریفه میفرماید: «وَ مٰا کٰانَ قَوْلَهُمْ إِلاّٰ أَنْ قٰالُوا»، اینها یک حرف دارند، گفتارشان روشن است. آن سه حرکت را دارند، قوت درونی، عدم ضعف در بیرون، قوت بیرونی و همچنین تسلیمناپذیری. حرف اینها چیست؟ اینها چه کردند که به این رتبه رسیدند؟ چقدر این کلمه کشش دارد، ما از این کلمهی نورانی ربّیّون در تشکلسازی و هستهسازیهای ایمانی استفادهی بیشتر بکنیم. میفرماید حرف اینها این گونه است. سه مرتبه را برمیشمارد، سه حرف هم دارند. قسمت اولش این است: «رَبَّنَا اغْفِرْ لَنٰا ذُنُوبَنٰا وَ إِسْرٰافَنٰا فِی أَمْرِنٰا» وقتی مشکلات شدید بر اینها بار میشود، در سختیهای سنگین قرار میگیرند، به جای نق زدن، به جای فرافکنی، به جای اینکه دیگران را متهم بکنند، به جای اینکه بخواهند انتقادِ انتقامی بگیرند، بیانشان این است که خدایا برای اینکه این مشکل پیش آمده یا ما کوتاهی کردیم یا اسراف در بعضی از امور کردیم. یا تفریط داشتیم در بعضی از جاها یا افراط داشتیم. به دنبال این هستند که اول خودشان را نقد کنند. از درونشان آغاز کنند، آن هم در پیشگاه الهی. خدایا کوتاهیهای ما را ببخش! خدایا تندرویهای ما را مورد آمرزش قرار بده! تا انسان برنگردد، کوتاهیها و زیادهرویها را جبران نکند، مراحل بعدی مؤثر نمیافتد، آنها اثر ندارد.
راه ایجاد ثبات قدم
این به عنوان یک مدل کاری برای امروز ما مطرح میشود. ما معمولاً نگاهمان این است که به سرعت افراد مختلف را، مسئولیتهای مختلف را، مورد انتقاد قرار میدهیم. انتقاد خوب است، انتقاد بد نیست اما از کجا آغاز بشود؟ از اینکه «من کوتاهیهای خودم را چه کردم؟»، «زیادهرویهای خودم را چه کردم؟»، انسان از اینجا آغاز بکند. ربّی این است. ابتدا خودش را مورد نقد قرار میدهد. به دنبال این است که خدای سبحان کوتاهیهای او را جبران بکند و تقاضای مغفرت برای آنها داشته باشد.
به دنبال آن میفرماید خدایا پس از اینکه این مرحله را طی کردیم که کوتاهیها و افراطهای گذشتهی خودمان را جبران کردیم، «وَ ثَبِّتْ أَقْدٰامَنٰا» خدایا ثبات قدم میخواهیم. تا آن دو مرحلهی قبل محقق نشود، ثبات قدم امکانپذیر نیست. کسی که کوتاهیها و اسرافهایش جبران نشده، ثبات قدم پیدا نمیکند. اگر ثبات قدم را میخواهیم، تزلزل را نمیخواهیم، این ثبات قدم یکی از نکات کلیدی است که گذشته را به آینده مرتبط میکند. جبران گذشته را میخواهیم، آینده «وَ انْصُرْنٰا عَلَى الْقَوْمِ الْکٰافِرِینَ» را میخواهیم. اگر ما نصرت از جانب خدا میخواهیم، اگر غلبه و پیروزی را میخواهیم، راه پیروزی از چه میگذرد؟ از نقد گذشته میگذرد. آن هم به عنوان هستههای مجتمع، نه به عنوان افراد تنها. یک حرکت اجتماعی است. در این حرکت اجتماعی باید همه با هم حرکت بکنند. یک رابطهی جمعی شکل بگیرد.
خدا مرحوم علامه طباطبایی را رحمت کند، ایشان میفرمایند ما یک افراد داریم ــ هر کسی کاری انجام میدهد ــ یک مجموع داریم. این افراد در کنار هم که جمع میشوند، یک کار مجموعی از افراد شکل میگیرد. یک جمع داریم که روح جمعی است، غیر از مجموع افراد است. تعبیر ایشان این است که وقتی جمعی با هدف واحدی کنار هم جمع میشوند، قصدشان این است که یک کار واحدی را انجام بدهند، این نتیجه تابع مجموع نیست. مجموع هست، افراد هم هستند اما امر بالاتر است. چنانچه در نماز جماعت وقتی میگوییم اگر یک نفر مأموم باشد، این مقدار ثواب است، دو نفر باشد، مثلاً دو برابر میشود، وقتی به ده نفر به بالاتر میرسد، غیرقابل احصا میشود. چرا غیرقابل احصا میشود؟ چون آن روح جمعی محقق شده است. روح جمعی حسابش از حساب عادی و قابل محاسبه بودن خارج است. تابع آن مرتبهی وحدت است. هر چقدر آن نیرویی که کنار هم به عنوان یک جمع برای کار واحد شکل میگیرد، قویتر در کنار هم باشند، وحدتشان شدیدتر باشد، نتیجهی کار همین جور به توان میرسد و بالا میرود و حدی پیدا نمیکند. تعبیر ایشان این است: اسم این روح جمعی است. روح جمعی غیر از اجتماع است. روح جمعی غیر از مجموعهی افراد است. یک حقیقت جدیدی است. آن حقیقت جدید خودش حیات دارد. خودش حتی افول دارد، رشد دارد. تعبیر زیبایی است. ربّیّون کسانی هستند که این روح جمعی را محقق کردند. این حرکت جمعی را محقق کردند. لذا ممکن است تعداد ربّیّون زیاد نباشد اما نتیجهای که از این حرکت واحد جمعی محقق میشود، غیرقابل تصور است. چنانچه وقتی نماز از ده نفر به بالا میرسد، ثواب و جزای او غیرقابل احصا میشود.
ناامید نشدن در مشکلات
اگر بخواهیم این نگاه به ربّیّون در جامعهی امروزی ما به عنوان یک نگاه انشائی باشد، باید در دستههای مؤمنانی که دارند جدا جدا یا فرد فرد کار میکنند، این نگاه شکل بگیرد. این شکلگیری مطلوب خداست. کسی که به عنوانی ربّانی است، مثل عالمان بزرگ، مثل ولیّفقیه. خود ولیّفقیه که ربّانی است با نگاه به امام، ربّی است. به لحاظ امام مطیع است اما به لحاظ مردم مطاع است. به لحاظ مردم که مطاع است، او ربّانی است. به لحاظ امامی که مطیع اوست، ربّی است و منافات ندارد. در سطح پایینتر هم گاهی حلقههای ربّانیّون است و گاهی حلقههای ربّیّون است. این شکلگیری حلقههای ربّانی و ربّی در قرآن کریم خیلی میتواند مؤثر باشد. به خصوص با صدر آیه که میفرماید: «وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قٰاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَمٰا وَهَنُوا لِمٰا أَصٰابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللٰهِ» یعنی هر چیزی به اینها برسد، چون متصل به خدا هستند، از منظر و چشم خدا ربّی هستند. همهی نگاهشان الهی است. تعبیری که در حدیث معراج هست میفرماید اولیاء الهی به جایی میرسند که «أُولَئِکَ اَلَّذِینَ نَظَرُوا إِلَى اَلْمَخْلُوقِینَ بِنَظَرِی إِلَیْهِمْ» با چشم من (خدای سبحان) به عالم نگاه میکنند. وقتی با چشم خدا به عالم نگاه میکنند، ضعف معنی نمیدهد، وهن معنی نمیدهد، استکانت معنی نمیدهد. چون هو القاهر، خدای سبحان قاهر است. اگر در مرتبهی عمل و واقع این باور شکل گرفت، هستههای مقاومت ربی در جامعه برای هر امری هیچ سستی نخواهند داشت. گاهی قتال است، گاهی جنگ اقتصادی است، گاهی جنگ فرهنگی است. هر مشکل لاینحلی بر اینها وارد بشود، چون اتصال به خدا دارند، از چشم خدا به عالم نگاه میکنند، برای اینها هیچ ضرری و هیچ سستی ایجاد نخواهد کرد.
پس راهی که خدای سبحان به عنوان یک الگو برای ما میفرماید راه ربّیّون است. چنانچه در چند آیه قبل از اینجا خیلی زیبا مطرح میکند: «وَ لاٰ تَهِنُوا وَ لاٰ تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ»
(۲) . آن هم مرتبط با جنگ احد است و مقدمهی همین است. حق ندارید سست شوید! حق ندارید ناامید شوید! حق ندارید محزون شوید! اگر ایمانتان را حفظ بکنید، ایمان غالب است. اگر در جنگ احد شما شکست را دیدید، برای این بود که تزلزل در ایمان ایجاد شد، تزلزل در عدم ربّی بودن محقق شد. عدهای تنگه را رها کردند، اطاعت پذیری مختل شد. تا اطاعت پذیری مختل شد، مغلوبیت محقق شد. دنبالش یک بیان زیبایی است که واقعاً انسان بیانات نورانی حضرت آقا را که میشنود، میبیند سراسر مستند قرآنی است. نگاه به مسئله را به عنوان یک روند مطرح میکند. میگوید «إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ»
(۳) نگاه نکنید که شما مبتلا شدید به مصیبتها، سختیها، فشارها، ضربهها. نگاه به این نکنید. نگاه کنید که دشمن شما هم خیلی ضربه خورده، اینها را با هم ببینید. من مثال میزنم این کسانی که دوی استقامت انجام میدهند، مسافتهای طولانی است، در آن اواخر مسیر، توانشان تقریباً از دست رفته است، اگر کسی نگاه به توان خودش بکند، میبیند قادر به ادامهی مسیر نیست، چون توانش مصرف شده. اما وقتی برمیگردد به عقب نگاه میکند، میبیند آنها هم که رقیبش هستند، آنها هم توانشان را از دست دادند، قدرت دیگر ندارند، دارند از پا می افتند. بعد میبیند همین یک ذره توانی که برای او مانده، میتواند مسابقه را به پایان برساند و از آنها جلوتر باشد. قرآن میفرماید نگاه نکنید که در جنگ احد شما هفتاد شهید دادید و این باعث شد تزلزل در وجودتان ایجاد بشود که «شاید ما بر حق نباشیم! شاید اشکال از ما باشد!» شبهههایی که منافقین ایجاد کردند. میگوید مسئله را در یک روند ببینید.
رهبر انقلاب وقتی مسائل کشور را تحلیل میکنند، با یک روند جهانی میبینند، نگاه بکنید اگر ما گاهی مشکلاتی برایمان پیش آمده، دشمن ما هم مشکلات بیشتری برایش پیش آمده است، آنها هم به خیلی از شکستها تن دادند. «إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْکَ الْأَیّٰامُ نُدٰاوِلُهٰا بَیْنَ النّٰاسِ» این سنت تداول است، اگر این را دیدیم، آن وقت به دنبالش آیه، نکات زیبایی را میفرماید. چهار مرحله را ذکر میکند. من اینها را به اختصار میگویم تا سخت نباشد وگرنه آن آیهی ربّیّون خیلی نکات داشت. میفرماید «وَ تِلْکَ الْأَیّٰامُ نُدٰاوِلُهٰا بَیْنَ النّٰاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللٰهُ الَّذِینَ آمَنُوا» با واو شروع میکند، با اینکه هنوز فوائد دیگری را نگفته بود، اولین فایده است، واو عطف میآورد. به فرمایش مرحوم علامه یعنی خیلی نتایج هست. از جملهی آن نتایج اینهاست. وَ لِیَعْلَمَ، یعنی آنها را بدانید یا قابل گفتن نیست ولی بدانید چیزهای دیگری هم هست. وَ لِیَعْلَمَ اللٰهُ الَّذِینَ آمَنُوا، اول بین ایمان و کفر، این سنت تداول ایّام میخواهد جدایی بیندازد. یک سنتی بر عالم حاکم است. هر واقعهای که پیش میآید، میخواهد کافران از اهل ایمان جدا بشوند. «وَ یَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَدٰاءَ» در بین این جدا شدن در قرآن کریم، مرحوم علامه میفرماید شهید به معنای مقتول در معرکه نیست، منافاتی هم ندارد اگر تطبیق بشود، شهید میزانساز با شهید مقتول در معرکه. در بین این حرکتی که دارد محقق میشود، خدا یک معیارهایی را برای شما قرار میدهد. چون در قرآن انبیاء را شهید میداند، شاهد و شهید میداند. یک کسانی در این مسیر یک دفعه پررنگ میشوند. مثلاً شما ببینید حاج قاسم ما، یک شهید معیار میشود. شهید حججی در برههی خودش یک شهید معیار میشود. همه را به سمت الهیت جذب میکند. یک دگرگونی ایجاد میکنند. حتی آن شهیدی که به عنوان غیرت قیام کرد، عنوان شهید غیرت معیار ایجاد کرد. «وَ یَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَدٰاءَ» یعنی شهدای معیارساز، کسانی که وقتی جامعه به آنها نگاه میکند، یک ارزشی زنده میشود.
دنبال آیه میفرماید: «وَ لِیُمَحِّصَ اللٰهُ الَّذِینَ آمَنُوا»
(۴) ، الان در مرتبهی وَ لِیُمَحِّصَ هستیم. مرتبهی سوم تمحیص است. مؤمن از آن ناخالصیهایش پاک میشود، ابتلائات است. پس یکی برای تمایز بین مؤمن و کافر است. یکی برای پیدا شدن شاهدان معیارساز است. یکی برای این است که مؤمن تمحیص پیدا بکند، پاک بشود. پاک شدن مؤمن از غیر ایمان است. در این حوادث مؤمن رشد میکند. به دنبال این «وَ یَمْحَقَ الْکٰافِرِینَ»
(۵) ، کافر محق میشود، محق یعنی از بین رفتن تدریجی. همان جوری که محص در وجود مؤمن دارد محقق میشود، به همان نسبت محق در وجود مؤمن محقق میشود، کفر از وجودش ریشه کن میشود. به همان نسبت محق در جامعه ایجاد میشود، کافر از جامعه محق میشود.
یک جنگ احد است. به ظاهر شکست است اما در تحلیل قرآنی، چقدر متفاوت بیان میکند؛ این میشود پیروزی، میشود اوج کمال. چه آن جریان ربّیّونش که در روایت شریف دارد وقتی که ربّیّون را میبرند سراغ شهدا و میخواهند سلام بدهند، آنجا میگویند اینها کسانی هستند که مظهر این آیهی شریفه هستند، شهدای کربلا را مصداق «وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قٰاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ» میداند.
ذکر مصیبت
عشق را افسانه کردی یا حسین
عقل را دیوانه کردی یا حسین
در ره معبود بیهمتای خویش
همتی مردانه کردی یا حسین
تا قیامت در دل اهل ولا
منزل و کاشانه کردی یا حسین
گرد شمع بیزوال خویشتن
عالمی پروانه کردی یا حسین
جان و مال و هستی خود را فدا
در ره جانانه کردی یا حسین
جرعه نوشان می توحید را
سرخوش از پیمانه کردی یا حسین
خویشتن را بهر صهبای شهود
ساقی میخانه کردی یا حسین
شام عاشوراست، ابتدا این مصیبت عظما را به ولیعصر حجتبالحسن تسلیت عرض میکنیم، به مقام ولایت تسلیت عرض میکنیم. به همهی مؤمنان تسلیت عرض میکنیم. امشب، شب زینب است. انسان نمیداند امشب بر مصیبت جنازههای افتاده در صحرا و خونین بیسر بگرید یا بر خیمههای آتش زده و طفلان فراری در بیابان! از صبح تا شب، بچهها چقدر به مصائب مبتلا شدند! وقتی عصر عاشورا زینب (سلاماللهعلیها) خدمت امام سجاد (علیهالسلام) میرسد، به خیمهها حمله کردند. حضرت میفرماید علیکن بالفرار، در خیمهها نمانند. به کجا بروند بچهها در این شب و بیابان؟ هر کدام از سویی فرار میکنند، به سمتی فرار میکنند. گرگان بیابان مگر رحم سرشان میشود؟ با مرکبهایی که در این تاریکی به دنبال غارت خیمهها هستند، این کودکان زیر دست و پای اسبان چه میکنند؟ زینب (سلاماللهعلیها) یک سر و حالش به دنبال امام سجاد است و مراقبت از امامش است، یک دلش در گودال قتلگاه و برادرش هست که آن جور افتاده. یک دلش به دنبال بچههاست که اینها را پیدا کند و سر و سامان بدهد. ممکن است پیش آمده باشد که وقتی آب آزاد شده باشد، به بعضی از این دخترها و بچهها آب داده باشند، نقل میشود که به دنبال قتلگاه میگردد. میگویند آنجا را برای چه میخواهی؟ میگوید پدرم تشنه بود، میخواهم آب را برای پدرم ببرم.
ممکن است از این سری مسائل در آن شب خیلی پیش آمده باشد. ممکن است وقتی که میبیند که سکینه نیست و سکینه را بر بالای جسد خونین پدر میبیند، او را یک جور روح را میکشند تا از بدن جدا کنند، زینب خودش را حائل میکند. آنجاست که سکینه عرض میکند پدرجان! ببین تازیانه بر بدن عمهام زینب میزنند. به هر صورتی بود بچهها را در شب زیر یک خیمهی نیم سوخته جمع میکند. همه را آنجا آرام میکند. وقتی بچههای زخمی، بچههای سوخته، بچههای دلسوخته، همه آرام شدند، یک دفعه میبیند از پشت خیمه صدای ناله میآید. زینب (سلاماللهعلیها) وقتی پشت خیمه میرود میبیند خانم رباب است. عرض میکند خانم جان من بچهها را به سختی آرام کردم اما شما چرا حالا گریه میکنی؟ میگوید زینب جان وقتی آب آزاد شد، قطراتی آب نوشیدم، شیر در سینههایم جاری شد. یاد علی اصغر و عطشش و آن لحظههایی که با ناخن به سینهی من به دنبال آب بود افتادم. آمدم پشت خیمه، شاید آنجایی باشد که امام، علی اصغر را دفن کرده باشد... صلی الله علیک یا اباعبدالله.
پینوشت:
(۱ سوره آل عمران، آیات ۲و ۳
(۲ سوره آل عمران، آیه ۱۳۹
(۳ سوره آل عمران، آیه ۱۴۰
(۴ سوره آل عمران، آیه ۱۴۱