• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1402/05/04
سخنرانی شب هشتم محرم ۱۴۴۵در حسینیه امام خمینی؛

حضرت علی اکبر؛ اعجاز مدرسه حسینی

https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gifhttps://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gif در شب هشتم محرم الحرام ۱۴۴۵، مراسم عزاداری سید و سالار شهیدان با حضور رهبر انقلاب اسلامی در حسینیه امام خمینی برگزار شد. در این مراسم حجت‌الاسلام والمسلمین حاج‌علی‌اکبری درباره ابعاد شخصیتی حضرت علی‌اکبر علیه‌السلام به‌عنوان الگوی تربیتی تراز اسلامی برای جوانان به ایراد سخن پرداخت. به همین مناسبت بخش فقه و معارف رسانه KHAMENEI.IR متن سخنان حجت‌الاسلام‌والمسلمین حاج‌علی اکبری را منتشر می‌کند.

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif شب هشتم ماه محرم شب عشق، عرفان، صدق، صفا، صلابت، شجاعت، شب جوان و جوانی و شب حضرت علی اکبر (علیه السلام) -این اعجاز بزرگ مکتب حسینی- است. شب هشتم شب جوانان شهید هم هست؛ شب حضرت علی اکبر (علیه السلام) شب جوانان رشید شهید عزیز میهن ما هم هست. در جمهوری اسلامی بین جوانان و حضرت علی اکبر (علیه السلام) یک نسبت خاصی برقرار است. روز ولادت آن حضرت هم در کشور عزیز ما روز جوان است. جامعه‌ی جوان ما با حضرت علی اکبر (علیه السلام) یک چنین نسبتی دارند و این شرف بسیار بزرگی است.

گوهر جوانی در عمر هر کسی خیلی قیمتی است؛ نعمت بسیار بزرگی که جداگانه مورد سؤال قرار خواهد گرفت. دوره‌ی درخشان عمر و فرصت انتخاب‌های بزرگ، فرصت خودشناسی، فرصت خودسازی، فرصت نزدیک‌شدن به خدای متعال، فرصت ساختن فکر و جان و جسم جوان برای رسیدن به هدفهای بزرگ. دوره‌ی شکوفایی استعدادها. به تعبیر زیبای قرآن کریم دوره‌ی قوت است: اللَهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً (روم:۵۴) این قوت، قوت دوره‌ی جوانی است.

خب این دوره‌ی جوانی دوره‌ی قوت، قوت جسم، قوت فکر، قوت جان است و جوان آماده‌ی صورت‌بندی شخصیتش است. ساختار شخصیتش در حال شکل‌گیری است. این یعنی بهترین فرصت برای اینکه خودش دست‌به‌کار بشود و بهترین صورت‌ها را برای جانش، برای فکرش برای شخصیت خودش، انتخاب بکند. این مسئولیت بزرگ دوره‌ی جوانی است که مطابق با شیوه‌ی اولیاء خدا باید جوان عزیز ما خودش را طبق همان نقش ان‌شاءالله بسازد.
[دریافت فیلم]

* «قدر جوانی را بدانید»
مکرر خدمت رهبر حکیم و عالیقدرمان شرفیاب شدیم برای اینکه پیامی بگیریم برای جوان‌ها این جمله را مکرر از محضرشان شنیدم و تقدیم کردم به جوانان عزیزمان. که می‌فرمودند به ایشان بگویید قدر جوانی‌تان را بدانید. و چقدر این جمله حکیمانه است چقدر پرنکته است. و بالاترین قدرشناسی از نعمت جوانی این است که انسان جوانی خودش را به محضر حضرت اباعبدالله (علیه السلام) و به مدرسه‌ی حسینی تقدیم کند.

این قدرشناسی از نعمت جوانی به معنای خاص کلمه است. یعنی یک سیر و سلوک، یک برنامه ریزی رشد مبتنی بر نقشه‌ی حسینی. آنچه که اباعبدالله (علیه السلام) ارائه کرده. واقعیت این است که مکتب اباعبدالله (علیه السلام) و عاشورای حسینی قبل از هر چیز یک مدرسه‌ی تربیتی است یک حماسه‌ی تربیتی است حماسه‌ی حسینی. که از دلش منظومه‌ی تربیت حماسی استخراج می‌شود به عنوان یک نقشه‌ی راه برای تربیت جوان مؤمن طراز اسلام. این چیزی است که می‌شود کاملاً از متن مدرسه‌ی حسینی و مکتب حسینی استخراج کرد.
 
* حضرت علی اکبر؛ اعجاز مدرسه حسینی
امام حسین (علیه الصلوة والسلام) نظریه‌ی تربیتی خودش را غیر از آنچه که در کلام و سخن ارائه فرمودند در قالب یک حقیقت روشن و درخشان و در یک نمونه‌ی عینیت‌یافته، در صحنه‌ی کربلا ارائه کردند؛ اینها نشانه‌های مکتب حسینی است. و در این میان شاگرد اول مکتب حسینی و مدرسه‌ی حسینی حضرت علی اکبر (علیه السلام) است. من تعبیر کردم به اعجاز مدرسه‌ی حسینی که می‌تواند چنین کسی را تربیت کند. معلوم می‌شود سیّدالشهدا (علیه الصلوة والسلام) برای تربیت این جوان ممتاز و نمونه و الگو سرمایه گذاری ویژه‌ای کرده. و طبق حالا این نقل‌هایی که مشهورتر است ۲۶ سال ۲۷ سال جلوی چشمان پدر رشد پیدا کرده، قدم به قدم با برنامه، با طراحی با هدایت سیّدالشهدا (علیه الصلوة والسلام) و البته با تصمیم خودش با همتی که داشته، با انتخابی که داشته، با مجاهدت بزرگی که داشته و در نتیجه رسیده به آن منزلتی که سیّدالشهدا (علیه الصلوة والسلام) وقتی خواست او را معرفی کند فرمود شبیه‌ترین به پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله وسلّم). امام حسین (علیه الصلوة والسلام) به این ترتیب همه‌ی آرزوی خودش را برای تربیت انسان‌ها در چهره‌ی حضرت علی اکبر (علیه السلام) به عنوان آن نمونه‌ی اعلی معرفی کرده.

این نسبت برقرار کردن بین حضرت علی اکبر و پیامبر اعظم هم (صلوات الله و سلام علیه) نکته‌ی دقیقی است. چون خداوند تبارک و تعالی از جامعه‌ی مؤمنان می‌خواهد که آنها پیامبر اعظم را به عنوان اسوه‌ی خودشان قرار بدهند. لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه. فرمود خود را با این الگو بسازید. و شباهت به پیامبر عزیز ما درواقع آن معیار اصلی برای رشد شخصیت انسان مؤمن محسوب می‌شود.

با نگاه به شخصیت حضرت علی اکبر می‌توانیم بگوییم که امروز ما نسخه‌ای در اختیار داریم که علاوه بر اینکه هزاران متخصص علوم تربیتی و کسانی که در کار رشد شخصیت انسان‌ها ورود دارند، میلیون‌ها جوان تا دامنه‌ی روز قیامت می‌توانند نقشه‌ی خودسازی خودشان را از سیمای پرفروغ و شیوه‌ی زندگی ایشان  استخراج کنند؛ آن چهره‌ای که در قله جوانی با شهادت جاودانه شد.
 
* بازگشایی مدرسه حسینی؛ کار بزرگ امام راحل (ره)
هنر بزرگ امام خمینی کبیر و عزیز و بزرگ ما، بازگشایی مدرسه‌ی حسینی بود به روی نسل جدید؛ این کار بزرگ امام بود و تربیت جوانانی جوانمرد. این در پهنه‌ی میهن اسلامی و بعد هم در امتدادی که پیدا کرد در اقصی‌نقاط منطقه و محیط عالم یک باب جدیدی را باز کرد. به تعبیر رهبر عزیزمان فتح الفتوح امام درواقع تربیت جوانانی با این خصوصیات بود. جوان مؤمن مجاهد رشید و البته بسیاری هم شهید. این فتح الفتوح امام بزرگوار ما بود و این راه گشوده شد. دفاع مقدس رونق داد به این مدرسه. چه ثبت نام گسترده‌ای شد. و چه کسانی در این مدرسه‌ی عظیم رشد کردند درخشیدند.

خصوصیت تربیت حسینی (علیه السلام)  این است که هم سریع به مقصد می‌رساند، هم تضمینی است، هم در آن جاذبهی محبّت هست و هم صیانت می‌کند از شخصیت کسی که این راه را انتخاب می‌کند. تربیت حسینی انسان‌هایی را با آرمان‌های بزرگ تربیت می‌کند؛ دیدید این جوانهای عزیز ما را از خانه‌های کوچک و محقری برخاستند، از روستاهای کوچک و ناشناخته‌ای برخاستند. از خانواده‌هایی ساده و صمیمی و معمولی برخاستند ولی انسان‌های بزرگی بودند؛ خیلی بزرگ شدند به اندازه‌ی همه‌ی هدفهای اسلامی.

چطور می‌تواند یک جوان این قدر سریع راه‌های طولانی را که انسان‌ها در یک سلوک معمولی باید سال‌ها زحمت بکشند تحت نظر استاد سیر کنند این قدر سریع اینها طی کردند. چقدر رشد یافتند، چه پروازهای بلندی داشتند. این اعجاز مدرسه‌ی حسینی و مکتب حسینی است که به روی جوان زمان ما و معاصر ما گشوده شد.
 
* سه ویژگی تربیتی مکتب حسینی
اگر بخواهیم چند نمونه از خصال و ویژگی‌های اصلی این مکتب تربیتی را بر اساس شخصیت حضرت علی اکبر (سلام الله علیه) مطرح بکنیم، من این سه نکته را خدمت شما عرض میکنم. که ان‌شاءالله برای همه‌ی ما و مخصوصاً برای جوانهای عزیزمان الهام‌بخش باشد. ان‌شاءالله پدر، مادرها همین مسیر را برای بچه‌هایشان دستگاه تعلیم و تربیت ما همین مسیر را برای فرزندان میهن باید دنبال کنند و باید با این قاعده حرکت کنیم:

* تربیت توحیدی حضرت علی‌اکبر
نکته‌ی اول که هم اول است هم آخر است، اصل است، فرع است و همه چیز است، عبارت است از مسئله‌ی تربیت توحیدی و اتصال به خدای متعال. اصل مسئله این است.

این رنگ خدایی‌گرفتن و قرار گرفتن در صراط بندگی و زندگی در محیط ایمان و تقوا. این اصل مسئله است. منتها در مدرسه‌ی حسینی این سیر ارتباط با خدای متعال با محبّت آمیخته شده است. یعنی دوستی با خداوند و قرار گرفتن در جاذبه‌ی محبّت حضرت حق تبارک و تعالی.  تعبیری که قرآن کریم در این زمینه دارد تعبیر خیلی جذابی است. یُحِبُّهُم و َیُحِبّونَهُ (المائدة:۵۴).  در آن آیه‌ی نورانی که فرمود یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا مَن یَرتَدَّ مِنکُم عَن دینِهِ فَسَوفَ یَأتِی اللَهُ بِقَومٍ یُحِبُّهُم وَیُحِبّونَهُ... این کسانی را که خدای متعال می‌پسندد و بشارت داده برای اینکه اینها از راه خواهند رسید و دین خدا را یاری خواهند کرد و آرمان‌های الهی را محقق می‌کنند اولین ویژگی‌شان این است که در جاذبه‌ی محبّت الهی قرار می‌گیرند. یُحِبُّهُم و َیُحِبّونَهُ. ویژگی‌هایی دارند که محبوب خدای متعالاند، خودشان هم عاشقانه با خدای متعال رفتار می‌کنند.

شرح مبسوط این رابطه در مناجات عرفه‌ی سیّدالشهدا (علیه الصلوة والسلام) هست. آن شرح عاشقی است؛ این ارتباط عاشقانه، محبّانه، مؤمنانه و در کمال خضوع و فروتنی و تسلیم در برابر پروردگار متعال. این ویژگی بنیان و اساس شخصیت انسان مؤمن مورد قبول خدای متعال و اسلام عزیز است.

شما در قرآن کریم مشاهده کنید بعد از آیه‌ی مشهور ۱۱۱ سوره توبه که می‌فرماید إِنَّ اللَهَ اشتَرى مِنَ المُؤمِنینَ أَنفُسَهُم وَأَموالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ  یُقاتِلونَ فی سَبیلِ اللَهِ فَیَقتُلونَ وَیُقتَلونَ... بلافاصله در آیه بعدی می‌فرماید التّائِبونَ العابِدونَ الحامِدونَ السّائِحونَ الرّاکِعونَ السّاجِدونَ. ببینید شش ویژگی اینجا کنار هم با این زیبایی چیده شده. اول از مؤمن مجاهد رشید، شهید عازم میدان‌های خطر سخن می‌گوید که خدای متعال می‌گوید من خریدار اینها هستم، بعد اینها را که می‌خواهد معرفی کند ابتدا با این شش ویژگی معرفی می‌شوند. یعنی اینها شخصیتشان طاهر است، حالشان حال توبه است، اینها کسانی هستند که حال بندگی دارند، اینها با یاد خدای متعال وجودشان عجین است. السائحون یعنی اینها دائم در جستجوی رضای حق از این کوه به آن کوه هستند. بعد فرمود الراکعون، الساجدون عشق نمازند. این جوری است که زیرساخت شخصیت انسان مؤمن مجاهد ساخته می‌شود. بعد از این خصوصیات، نوبت به کنش‌گری اجتماعی می‌رسد؛ در این آیه سه ویژگی اجتماعی بعد از آن شش ویژگی اولی است: الآمِرونَ بِالمَعروفِ وَالنّاهونَ عَنِ المُنکَرِ وَالحافِظونَ لِحُدودِ اللَهِ.

در جریان کربلا یک صحنه هست که این صحنه خیلی جذاب است. آن لحظه‌ای که امام حسین (علیه الصلوة والسلام) اندکی خواب سبکی دارد بعد سر برمی‌دارد و کلمه‌ی استرجاع به زبان جاری می‌کند: انا لله و انا الیه راجعون.

علی اکبر کنار پدر ایستاده است. همیشه این طور بود. عاشق پدر، محافظ پدر و همراه، یار، دلدار بود. واقعاً امام حسین نگاهش می‌کرد غم از دلش می‌رفت. یکپارچه امید، جلوی چشم پدر قرار می‌گرفت.

اینجا حضرت علی اکبر بلافاصله خدمت پدر شرفیاب شد: باباجان چرا کلمه‌ی استرجاع را بر زبان جاری کردی؟

حضرت فرمودند: یک لحظه دیدم کاروان ما دارد می‌رود یک سواری رسید می‌گوید که اینها دارند می‌روند مرگ هم پشت سرشان دارد می‌رود.

علی اکبر بدون تأمل مجدداً عرضه داشت: أبه! أولسنا علی الحق؟ آیا ما بر حق نیستیم؟
امام فرمود: بلی یا بنی! والذی الیه مرجع العباد. ما بر حقیم.
تا این جمله را دریافت کرد فرمود یا أبه! اذا لا ابالی بالموت. از مرگ چه هراسی است؟

یعنی پدر عزیزم کسی را تربیت کردی که فقط به حق‌مداری فکر می‌کند. کسی را تربیت کردی که در همه‌ی کارهایش به دنبال حجت می‌گردد. خودش را با امامش هماهنگ می‌کند، تا زندگی‌اش همه‌اش بر مدار حق باشد. لذا شما با یک شخصیتی مواجهید که حق‌مدار، حق‌جو، حق‌گو، حق‌گرا و حق پرست است. و همه چیز را می‌خواهد بر اساس خواست خدای متعال هماهنگ بشود. این آن نکته‌ی اول است و اساس است.

معمولاً من شب‌های حضرت علی اکبر (علیه السلام) بی‌اختیار به یاد یک خاطره‌ای از دوران دفاع مقدس می‌افتم که برای خود من یاد آن صحنه بسیار تکان‌دهنده است. ببینید وقتی جوان را مدرسه‌ی حسینی تربیت می‌کند و استادش حضرت علی اکبر می‌شود و این مدرسه بازگشایی می‌شود و جوانهای ما در محیط این شخصیت توحیدی، حق‌مدار، خدایی، ربّانی تربیت می‌شوند ببینید به کجاها می‌رسند: در عملیات کربلای ۵. جوانی به من گفت، آقا با شما یک لحظه کار دارم؛ یک جوان رشید، خوش‌چهره، بلندقامت که یک نوار سبز رنگی هم همیشه به پیشانی‌اش می‌بست. من طلبه‌ی گردانشان بودم. رفتیم یک یک جای خلوت‌تری. گفت آقا مدت‌هاست در جبهه از این منطقه به آن منطقه می‌روم. دیشب در مسیر می‌آمدیم، مسیر سختی بود، شاید چند کیلومتر بدو و بخیز و بیفت و زیر آتش سنگین بودیم. گفت دیشب یک لحظه یک خواب سبکی بین این اتفاقات داشتم. دیدم که در این عملیات من به هدفم می‌رسم. به من بشارت دادند. حتی آن کسانی را که جسم من را تجهیز می‌کنند و وسایل من را جمع می‌کنند به من نشان دادند. امروز صبح رفتم معراج، در معراج دیدم دو تا پیرمردند؛ همان‌هایی که دیشب در عالم رویا دیدمشان که جنازه‌ی من را تحویل گرفتند. آقا خیالم راحت شده که من را پذیرفته‌اند. اما یک مشکل دارم. مشکل من این است که دیشب که می‌خواستیم حرکت کنیم به سمت خط، تا می‌خواستیم حرکت کنیم یک نامه‌ای آمد به دست من رسید. نامه از همسرم بود. نوشته بود فلانی، فرزندت متولد شد. نگهش می‌دارم تا مختصری بیایی و اسمش را انتخاب کنی؛ همین ببینش و برو. - این همسرهای شهدا چه کسانی بودند و چه کسانی هستند – نوشته بوده که فقط همین مقدار بیا فرزندت را ببین و اسمش را انتخاب کن و برو! آن جوان به من گفت که آقا من تا این نامه را دیدم دلم لرزید. گفتم کاش می‌شد به خواسته‌ی خانمم عمل می‌کردم می‌رفتم این بچه را می‌دیدم، پدرم دیگر. اما دیگر بروم نمی‌شود من وسط عملیاتم، امشب هم که نوبت ماست. حالا من این بشارت را گرفتم که تو به شهادت می‌رسی در این عملیات. می‌گوید من الان نگرانی‌ام این است که من که در این جریان به شهادت برسم به آن جایگاه اصلی من را نبرند. بگویند تو دوست داشتی بروی فرزندت را ببینی... این است مدرسه‌ی حسینی در توحید! کدام عارف سالکی می‌تواند این جوری تربیت کند؟ کدام یکی از این کسانی که در این مسیر سال‌های سال شاگرد تربیت می‌کردند می‌توانستند یک چنین قله‌ای را فتح کنند؟ این اعجاز مدرسه‌ی حسینی است. الله اکبر. العظمة لله... من آنجا ذوب شدم از خجالت. فقط به او گفتم داداش نگران نباش. این حس یک حس پدرانه است و هیچ تأثیری ندارد، دلت هم لرزیده، نگران نباش. همین جوری به او این دو تا جمله را گفتم.
این مطلب اول که تربیت توحیدی است و البته اصل و فرع و همه‌ی مسائل همین است.

* حسن خلق حضرت علی اکبر
اما مطلب دوم که خیلی نکته‌ی اساسی‌ای است، مسئله‌ی اخلاق است؛ حسن خلق. این هم خودش یک بابی است. مسئله ساده نیست: زیباسازی اخلاقی، شکل‌گیری یک شخصیت اجتماعی پرجاذبه، گرم، صمیمی، متواضع، مؤدب، خوشگو، خوشرو، خوش ارتباط، اهل انس، اهل رفاقت، مهربان، کارگشا، اهل سخاوت، این مسئله‌ی عادی‌ای نیست. مسئله‌ی تزئینی هم نیست.

مراجعه بفرمایید هم به سیره‌ی پیامبر عزیزمان، هم به کلمات آن حضرات؛ این خیلی مسئله حیاتی‌ای است. این قدر که در دنیا حیات طیبه وابسته‌ی به حسن خلق است، در برزخ ورود آرام و آسوده و همراه با گشایش وابسته‌ی به حسن خلق است. در قیامت حضرت فرمودند اولین چیز و زیباترین و برترین و سنگین‌ترین چیزی که در ترازوی انسان مؤمن قرار می‌گیرد فرمودند حسن خلق است. گاهی فرمودند نصف دین است. گاهی فرمودند همه‌ی دین است. حضرت فرمودند عنوان و صحیفه المؤمن حسن خلق است. این قدر مسئله حیاتی است.

حالا شما حساب کنید در مدرسه‌ی حسینی، حضرت اباعبدالله (علیه السلام) تمام هنر تربیتی خودش را به کار گرفته و این جوان رشید عزیزش تمام استعداد خودش را به میدان آورده و شبیه شده در اخلاق به پیامبر اعظم. این قدر این چهره، ادب، صمیمیت، مهربانی و تواضع و حتی نوشته‌اند نشستنش، ایستادنش، برخاستنش، حرکتش هم شبیه پیامبر است. مگر می‌شود امام حسین افتخار نکند به یک چنین کسی؟

حالا دست عنایت الهی یک کار دیگر هم کرده و چهره حضرت علی‌اکبر را هم خدای متعال مطابق چهره‌ی پیامبر خلق کرده است که انگار خود پیغمبر است. در خلقت، از این جهت هم به امام حسین یاری شده تا آن مراتب توحیدی و ایمانی و این حسن خلق و این فضائل اخلاقی اینها ریخته بشود در یک قالبی که کاملاً مطابق نسخه‌ی اصلی است.

با این اوصاف دیگر چقدر حضرت علی اکبر مخصوصاً از خود سیّدالشهدا  دل می‌برد. درست وقتی که علی اکبر رفت به سمت میدان در مقاتل نوشته‌اند، امام حسین (علیه الصلوة والسلام) چشم‌ها را رها کرد به اشک ریختن. تا قبل از آن خودش را نگه داشته بود. ولی تا علی اکبر حرکت کرد اباعبدالله (علیه السلام) منقلب شد. تا آن حالت انقلاب برایش پیدا شد شروع کرد با خدای متعال حرف زدن. اللهُمَّ اشهَد عَلی هُؤلاءِ القُوم. ببین کی را دارم می‌فرستم. بعد از آن کلیدواژه‌ای استفاده کرد که یک دریا معنا در این سخن نهفته است. قَد بَرَزَ إلَیهِم غُلامٌ أشبَهُ النّاس خَلقاً وَ خُلقاً وَ مَنطِقاً بِرَسولِک. بعدش هم فرمود وقتی ما دلمان تنگ می‌شد به پیغمبر مشتاق دیدنش می‌شدیم شروع می‌کردیم تماشای علی اکبر کردن، دلمان آرام می‌شد.

* روحیه جهاد و شجاعت حضرت علی‌اکبر
نکته‌ی سوم که دیگر فقط در حد یک اشاره به آن می‌پردازم، روحیه‌ی جهاد، صلابت، عزّت است. بچه‌هایی که در مدرسه‌ی حسینی تربیت می‌شوند شجاعند. به تعبیر قرآن کریم أَعِزَّةٍ عَلَى الکافِرینَ هستند، أَشِدّاءُ عَلَى الکُفّارِ هستند. مثل یک لشکرند. اگر رهبان باللیل اسد بالنهار، شیر روزند. اینها می‌توانند ولی خدا را یاری کنند. با این صلابت، با این شجاعت، با آن عزّت، با آن شخصیت جهادی. با این سر نترس داشتن. که در نامه‌ی ۳۱ نهج‌البلاغه امیرالمومنین فرمود وَ خُضِ الْغَمَرَاتِ لِلْحَقِّ حَیْثُ کَانَ. فرزند عزیزم بزن به دریای خطر به خاطر حق. نترس، برو به میدان خطرها، دلیر باش.  اینطور بچه‌هایشان را تربیت می‌کردند.

و علی اکبر (سلام الله علیه) هم بر قلّه‌ی توحید و عرفان است. هم بر قلّه‌ی اخلاق است و حسن خلق است. و هم بر قلّه‌ی شجاعت و فتوت و دلاوری است. بطل است، قهرمان است. در اردوی امام حسین (علیه الصلوة والسلام) همزمان علی اکبر (سلام الله علیه) این نقش‌ها را دارد انجام می‌دهد. همزمان این نقش‌ها را دارد. آن وجود نازنینی است که برای اهل حرم گرماست، محبّت است، امید است، عشق است.
 
* ذکر مصیبت
وقتی حضرت علی اکبر می‌خواست برود به میدان نبرد، رفت برای خداحافظی اما اهل حرم دورش را گرفته بودند و اجازه نمی‌دادند بیرون بیاید. مگر می‌توانستند دل از علی بکنند؟ همین‌طور دورش می‌گشتند. گرما، حرارت، امنیت، عشق، محبّت، مهربانی اردوگاه حسین بود علی اکبر.

اما الله اکبر در برابر این خیل نابکاران ناجوانمرد. یک تنه یک لشکر بود. یک سپاه بود برای پدر. لذا آن وقت که خواست برود، انگار همه چیز داشت می‌رفت. هم گرما و حرارت خیمه‌گاه دارد می‌رود، هم پشت و پناه پدر دارد می‌رود، هم مدافع حرم دارد می‌رود، هم آن چهره‌ی باصلابت و عزّت و شجاعت حسین (علیه السلام)، اصلا انگار یک لشکر حسین دارد یک‌جا میرود.

رفت و غوغایی به پا شد در اردوی دشمن. علی اکبر (سلام الله علیه) این فرصت را پیدا کرد که به میدان برود. بر خلاف عباس. عباس فرصت نشد. نشد دیگر. هی دائم حضرت نگهش می‌داشتند به او مأموریت‌های دیگر می‌دادند.

بعد، اما علی اکبر رفت. کاری کرد کارستان. از هر طرف می‌رفت این جماعت مثل روباه از برابر شیر در برابر علی اکبر می‌گریختند. مثل اینکه علی دوباره به میدان آمده باشد. مثل اینکه خود پیغمبر است که برگشته. کسی در برابرش نمی‌توانست بایستد. از میمنه‌ی لشکر رفت برگشت، از میسره‌ی لشکر رفت برگشت. شرایط سخت شد. آمد به محضر پدر، نمی‌دانم معنای این برگشت چه بود. آیا معنایش این بود که باباجان دل از علی بکن یا می‌گوید بابا من هنوز دل از تو نکندم، چه جوری تنهایت بگذارم. هر چه بود سیّدالشهدا برش گرداند، عطش بهانه بود. سیّدالشهدا یک جمله گفت، گفت عزیزم برگرد. الان چیزی نمی‌گذرد از دست جدّت سیراب می‌شوی. چیزی نگذشت صدای علی اکبر بلند شد از وسط میدان. چه جوری شد، نمی‌دانم. نمی‌شود هم گفت این قدر هست که نانجیب‌ها محاصره‌اش کردند. اتفاقاتی افتاد. فقط یک لحظه‌ای بود که شمشیرها بالا می‌رفت و پایین میآمد، بالا می‌رفت و پایین می‌آمد. این قدر که وقتی امام حسین رسید اول دید تمام این میدان بوی پیغمبر گرفته. بعد نگاه کرد دید عزیزش پخش شده در میدان. علی الدنیا بعدک العفا
 
* دعای آخر
خداوندا به حق حضرت علی اکبر جوانان عزیزمان را در مسیر حضرت علی اکبر یاری بفرما.
در حصن حصینت از همهی گزندها حفظ بفرما.
ارواح مطهر شهدای ما، جوانان شهید عزیز ما را با حضرت علی اکبر محشور بفرما.
ما را با روحیه‌ی علی اکبری جوانانمان به محضر مولایمان امام عصر (علیه السلام) برسان.