1402/03/03
روایت دیدار کارگزاران حج با رهبر انقلاب
اجمالی از یک دیدار مفصل
مریم دوست محمدیان
باید مهم باشد قراری که ده دقیقه زودتر در محل قرار حاضر شده باشی! محلی که از آنجا بناست زیباترین لحظه عمرت را شروع کنی در نزدیکی خیابان فلسطین به محض معرفی معرف راهنماییات میکنند برای یک سری آمادگیهای مقدماتی؛ ساختمانی که هنوز پرچمهای عزای صادق آل محمد (صلیاللهعلیهوآله) بر دیوارهای آن است. به آقایی که آنجاست خود را معرفی میکنم که مهمان این دیدار شدهام برای روایتگری.
نوشتن با نگاشتن در قاموس کلماتی که آموختهای دو معنای متفاوت دارند. شاید توی ذهنش بگوید چه فرقی میکند؟ برای تو فرق میکند! نگاشتن جلوهای از نقش کردن کلمات است بر کاغذ به زیبایی؛ و نوشتن فقط آوردن مطلبیست بر کاغذ؛ سرد و بیروح. مرد میرود و تنها میمانی با آیهای از سوره حج که از دیروز مدام در ذهنت میچرخد؛ «وَ أذِّن فیالنّاسِ بِالحَجِّ یَأتوکَ رِجالاً وَ عَلی کُلِّ ضامِرٍ یَأتینَ مِن فَجٍّ عَمیقٍ»، «و اعلام کن در میان مردم به ادای حج؛ تا خلق خدا پیاده و سواره بر مرکبهای تیزرو از هر راه دور به سوی تو جمع آیند.»
که خدا از رسولش خواسته فراخوان بدهد بین مردم که بیایند به قصد خانه خدا سوی رسول خدا؛ و تو میبینی که چگونه ندای این فراخوان همچنان جاودان مانده که طنین آن هنوز بعد هزار و اندی سال در گوش مردمان است؛ و حال چون دستشان از دامن رسول خدا و ولی اعظم خدا کوتاه است به سوی کسی میآیند که رهبری امت را در دست دارد. مردمانی به نمایندگی از هزاران حجگزار از سراسر کشور با عنوان کارگزاران این آیین ابراهیمی.
صدای دو مرد که بیرون از اتاق با هم ترکی صحبت میکنند تو را از قاب افکارت بیرون میکشد. به ساعتت نگاه میکنی؛ یک ساعتی میشود که اینجا نشستهای؛ یکی از مردها صدا میرساند که آماده شوی برای رفتن؛ رفتن به حسینیه امام خمینی؛ خودکار و دفترچه یادداشت و کارت شناسایی را از توی کیفات بیرون میکشی از ساختمان بیرون میزنی؛ در بیستوهفتمین روز از اردیبهشت سال هزاروچهارصدودو.
هیچ قصدش را نداری این روایت را شاعرانه بنگاری؛ اما اردیبهشت و هوای بهاری و خنکای اول صبح مدام طبعت را مینوازد. جایی خوانده بودی که در روز الست وقتی خدا از همه موجودات پیمان گرفت هر موجودی که با جان و دل «بَلی» را گفت در این دنیا مشرف شد به نشانهای؛ کوهی که در درون خود معدن طلا را پروراند؛ سنگی که عقیق شد؛ رودی که شیرین شد...؛ و تو یکبهیک درختها و شمشادها و آسمان بالای سر آن منطقه و خاک زیر پا را همان «بَلی»گویانی دیدی در آن روز که مفتخر شدهاند به مکانت یافتن در این مکان.
تا به ساختمان حسینه برسید در ذهنت مرور میکنی سخنان رهبر انقلاب را در دیدار سال گذشته؛ قبل از این که به اینجا بیایی خوانده بودیاش؛ «مدبرانهترین واجب الهی دانستن حج و توصیه به حجاج برای تدبر در آن؛ بیان حکمت حج با تعبیر قرآنی «قیاماً للنّاس»؛ توصیه به همزیستی و سادهزیستی و تقوا؛ اعمال حج را بهمثابه تمرین «استفاده نکردن از چیزهای دم دست»؛ قدر دانستن فرصتی که پیش روی حجاج بیتالله است؛ آماده کردن روح برای بهرهمندی از سرزمین وحی؛ حفظ اتحاد و تمرکز بر اشتراک نظر میان مذاهب اسلامی؛ خاطرنشان کردن بلای صهیونیست بر امت اسلام و از همه مهمتر گوشزد کردن به دولت میزبان جهت انجام درست وظایف میزبانی»
رسیدید. کفشها را به کفشداری تحویل میدهی و پا میگذاری روی زیلوهای معروف حسینیه؛ «ادخُلوها بسلام ءامنین»
پرده دوم
زیلوهای حسینیه کهنهتر از آن چیزیست که در رسانهها دیدهای؛ ساختمانش هم کوچکتر از چیزیست که به نظرت آمده بودند. خادمین مشغول پذیراییاند. پای دلت بند جایی که هستی میماند و خودش پرواز میکند به حرم اهلبیت خانم فاطمه معصومه سلاماللهعلیها؛ حال خوش خادمین برایت ملموس است که خودت چشیدهای طعم شیرین خدمت را. راه میگیری به محل دیدار و بالاخره میرسی. به اطراف سر میچرخانی. پرچم سرخ یا حسین و یا زینب بر دیوار حسینیه است. چشمت میافتد به آیه بالای جایگاه؛ مثل همیشه متناسب است با محتوای دیدار؛ صدوبیستوپنجمین آیه از سوره بقره؛ «وَ إذ جَعَلنا البَیتَ مَثابَهً لِلنّاسِ وَ أمناً» و به یاد آر هنگامی که ما خانه کعبه را مرجع امر دین خلق و مقام امن مقرر داشتیم.
هوای حسینیه مطبوع است. اردیبهشتیتر از بیرون. معینهها و خدمهها و پزشکها و زنهای دیگر گّلهبهگُله روی زیلوها و صندلیها نشستهاند؛ تنها یا گروهی. عدهای از خانمها را میبینی که ایستادهاند به نماز. به ساعتت نگاه میکنی و دلت میخواهد حکمت این نماز بیموقع را بدانی. میپرسی؛ یکی میگوید نماز شکر است و مهری کوچک را کف دستات میگذارد. یکی میگوید این دیدار رزق هر سالهاش است و دیگری بار اول است که به این دیدار میآید. یکی میگوید برای اولین بار است که به حج میرود و دیگری میگوید یک دهه است که زیارت خانه خدا و مرقدالنبی رزق هر سالهاش است. یکی شکر میکند که استطاعت مالیاش در این راه خرج میشود و دیگری میگوید خانهاش را کمی کوچکتر کرده تا در جوانی هوای سرزمین وحی را نفس بکشد. نوک خودکار را روی کاغذت میگذاری و با زنها همصحبت میشوی؛ اما کلمهای ثبت نمیشود چون نمییابی لغتی را که این همه شور و شوق در آن جا جمع شود. عشق دیدار رهبری و شوق زیارت خانه خدا به چهرهشان و به کلامشان جنس دیگری داده که تو را عاجز کرده از ثبت آن؛ اما در عوض قلم و کاغذت دستبهدست میچرخد برای نوشتن عرض ارادت و حرف دل به آقا.
جمعیت رفتهرفته بیشتر میشود. زنها و مردها مدام مینشینند و پا میشوند. همه به دنبال جستن جایی برای نشستن هستند که بهتر بتوانند آقا را ببینند. تو هم جایی را مییابی که هم دید بهتری به جایگاه داشته باشی و هم تسلط بهتری به جمعیت؛ خودکارت را از دست خانمی میگیری که برای نوشتن «جانم فدای رهبر» در کف دستش از تو گرفته بود و مستقر میشوی.
همهمه بالا میرود. صدای صلوات گاهبهگاه، زینت این همه شور میشود. گزارشگر و فیلمبردار صداوسیما بین جمعیت میروند و گزارش خبریشان را میگیرند. مسئولین دیگر از راه میرسند. به ساعتت نگاه میکنی. عقربهها نیم ساعت از نُه گذشته را نشانت میدهند. مجری مراسم در جایگاه خود میایستد و شروع میکند. با خواندن ابیاتی، از جمعیت صلوات و قرار میگیرد و بعد شروع میکند به تلبیه؛ جمعیت با او همنوا میشود؛ «لبیک اللهم لبیک؛ لبیک لا شریک لک لبیک...» تو هم با آنها زمزمه میکنی و نم اشک را با انگشت از گوشه چشم میگیری؛ که سهم تو از حج حاجیها همین لبیک است.
پنج دقیقه مانده به ده! بیتابی جمع واضح است. صدای جمعی از خانمها بلند میشود: «ای پسر فاطمه؛ منتظر تو هستیم» نفسهای دیگر گرم میشود و دم میگیرد به این صدا که پرده آبی کنار میرود. جمعیت مثل موج بلند میشود؛ خیز برمیدارد و ابراز عشق میکند با کلامهایی آشنا؛ آقا که مینشیند موج آرام میگیرد. همه قدمی جلوتر آمدهاند و نشستهاند در جایی غیر از دقایق پیش. تو هم مینشینی و قلم و کاغذت را آماده به یراق در دست میگیری به توکل نام اعظم خدا؛ «بسم الله الرّحمن الرّحیم»
پرده آخر
نوای خوش قاری، آیاتی از سوره فتح را مهمان دلها میکند. نوبت مداح میشود که با دعای سلامتی امام زمان شروع میکند. سپس اشعاری را میخواند در توصیف حج امسال به حج عمار و حج بیداری و حج در راستای جهاد تبیین. اشعار ختم میشود به روضه بقیع و غربت مولا امیرالمؤمنین و گودی قتلگاه. پس از آن مجری دوباره لبیک میگیرد از جمعیت؛ بیست دقیقه از حضور آقا گذشته که نماینده بعثه مقام معظم رهبری با کسب اجازه از آقا سخنان خود را شروع میکند. برنامههای هدفمند حج امسال را تشریح میکند و از امید به اعزام بیشتر زائر با تدبیر کاهش خادم، مختومه کردن پرونده شهدای منا و امید به استفاده از فرودگاه طائف برای حجاج میگوید. شعار حج پیش رو را مطرح میکند و به تشریح آن میپردازد؛ «تحول قرآنی؛ همگرایی اسلامی؛ حمایت از قدس شریف»؛ و سخنان خود را به پایان میبرد با قرار دادن همه حجاج در مقام شاگردی ابراهیم خلیل.
نوبت میرسد به دادن گزارش آماری رئیس سازمان حج و زیارت؛ او کارگزاران حج را سربازان ولیامر در این عرصه میداند و به آسیبشناسی جنگ شناختی و روانی موجود در جامعه در زمینه حج میپردازد؛ که تو را یاد بعضی موسیقیها و پیامهای شبکههای اجتماعی میاندازد که چند ماهی میشود با پیش کشیدن اوضاع اقتصادی، این آیین ابراهیمی را زیر سؤال بردهاند.
سه ربع ساعت از حضور آقا نمیگذرد که آقا ماسک را از روی صورتشان برمیدارند برای صحبت. صدای صلوات جمعیت، حسینیه را معطر میکند. آقا به مهمانان خوشآمد میگوید بهخصوص خانواده شهدا؛ و آن موقع است که ناخوداگاه سر میچرخانی بین جمعیت طوری که انگار این خانوادههای معظم، نشاندار هستند. رهبر انقلاب پس از تسلیت شهادت آقا امام صادق علیهالسلام مسئله حج را یک اصل اساسی برای همه میدانند. تو، همه را مینویسی و زیرش را خط میکشی تا شرح ایشان از این کلمه را زیر خط بنویسی؛ و مینویسی «هم حجگزار هم خدمتگزار». سپس از فهم اهمیت حج میگویند و تو را یاد دعاهای هر روزه ماه مبارک رمضان میاندازد که «ألّلهُمَّ ارزُقنی حَجَّ بَیتِکَالحَرام فی عامی هذا و فی کُلِّ عامٍ...».
آقا این سفر را متمایز از سفرهای دیگر ولو زیارتی میدانند و تو را میبرند به ده سال پیش که طعم این سفر را چشیده بودی و عجیب برایت با سفرهای دیگر ولو زیارتی فرق داشت.
رهبر انقلاب به بُعد تمدنی این سفر میپردازند و تو را یاد فیلمهای آرمانشهری هالیوود میاندازد که با میلیاردها هزینه میخواهند تمدن جدیدی را به مذاق بشریت بچشانند.
آقا تأکید میکنند به «قیاماً لِلنّاس» بودن حج طبق گفته قرآن؛ و تو زیر آن را دو بار خط میکشی و یادت میآید سال گذشته هم در همین جمع ایشان همین مسئله را مطرح کرده بودند. این که این عمل مایه قوام جامعه اسلامیست؛ طوریکه اگر حج نباشد امت اسلامی فرو میپاشد.
ایشان با استناد به آیه ۲۸ سوره حج «لِیَشهَدوا مَنافِعَ لَهُم...» به تشریح منافع دنیوی و اخروی حج میپردازند که طبق آیه شریفه با چشم دیده میشود؛ و تو را یاد مکتبهای دیگر میاندازد که نظریهپردازانش هر طرف سفره را که گرفتهاند طرف دیگر وامانده.
ایشان به نگاهها در مورد حج، بُعد فراسرزمینی و فراملی میدهند و مسئله دشمنشناسی را پیوند میزنند به این مسئله؛ دشمنشناسی که ارمغان آن پیشرفت امت اسلام است و به تعبیر ایشان نمیگذارد کلاه سرمان برود.
رهبر انقلاب حج را به شهادت آیه ۲۷ سوره حج «وَ أذِّن فیالنّاسِ بِالحَجِّ...» این میراث ابراهیمی را برای بشریت میداند و نه فقط مؤمنین؛ و تو را یاد فردیتگرایی و ترویج آن در دنیای امروز میاندازد.
رفع تمایز و تبعیض نژادی و طبقاتی، ورق زرین دیگری از کلام ایشان بود از کتاب حج به زبان عمل؛ و نه فقط گفتار؛ که روزانه شاهد هزاران شعار و کلام در این زمینه در دولتها و امتهای دیگر هستیم.
مسئله صهیونیست نیز مانند هر بار مورد تأکید ایشان و استفاده از ظرفیت حج علیه این غده سرطانی است. برائت از مشرکین و اتحاد امت اسلام که جلوهای از آن شرکت در نماز جماعت اهل سنت است میراثیست از امام انقلابمان خمینی کبیر؛ که بارها و بارها پرچمدار این انقلاب یادمان میآورد تا ملکه وجودیمان شود. پدر امت، مثل همیشه به فکر توشه معنوی فرزندان است با توصیه توجه به سوی عالم معنا و غیب از طریق تضرع خالصانه در مرکز ثقل زمین بیتاللهالحرام؛ که تضرع ما را به حبّ میرساند که حبّ شاهراه رسیدن به قرب الهیست.
آقا در پایان آرزوی توفیق میکنند و موج دوباره بلند میشود و در میان شعارهای جمعیت، ختم میکنی نگاشتههایت را به کلام خدا «وَ أتِمّوالحَجَّ وَ العُمرَهَ لِلّهِ...»