• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1402/02/22
نگاهی به زندگی مجاهدانه شهید علیرضا توسلی

بی‌قرار همچون باد

https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gifhttps://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gif در مراسم چهاردهمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت، تقریظ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بر کتاب «خاتون و قوماندان» منتشر شد. «خاتون و قوماندان» روایت زندگی خانم ام‌البنین حسینی، همسر شهید علیرضا توسلی فرمانده برجسته و پرافتخار  لشکر فاطمیون است.
رسانه KHAMENEI.IR به همین مناسبت در یادداشتی به قلم
آقای جواد افهمی نگاهی به زندگی مجاهدانه شهید علیرضا توسلی فرمانده لشکر فاطمیون داشته است.

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif اسم علیرضا توسلی یا همان ابوحامد لشکر فاطمیون را بارها شنیده بودم. اندک جستجویی هم در فضای مجازی برای شناخت بیشتر این رزمنده‌ی مدافع حرم انجام داده بودم. این البته مربوط می‌شود به زمانی که مثل خیلی‌ از نویسنده‌ها و مستندنگارهای این دیار دغدغه‌ی رفتن به سوریه و حضور در میدان‌های جنگ داخلی آن کشور را داشتم.

اولین بار که جدی و به‌شکل حرفه‌ای روی اسم و رسم این مرد هزاره‌ای متمرکز شدم و شروع کردم به فکر کردن در باره‌ی ابعاد گوناگون شخصیتی‌اش، یک روز سرد زمستانی در سال ۱۳۹۸ بود. روی صندلی کنار پنجره هواپیمای شرکت واروش نشسته بودم و در مسیر ساری به مشهد داشتم دریا و دشت ناز و شالیزارهای آن پایین را نظاره می‌کردم. مسئولیت نوشتن زندگینامه‌ی شهید توسلی را قبول کرده بودم و حالا می‌رفتم به مشهد تا با خانواده و بستگان و دوستانش اولین مصاحبه‌ها را انجام بدهم.

خیلی طول نکشید تا بفهمم که با مردی خاص و از هر حیث استثنایی طرفم. یک افغانستانی شیعه از تبار قوم هزاره که تمام طول زندگی‌اش وقف مبارزه علیه ظلم، استبداد، تجاوز بیگانه، ارتجاع مذهبی و تلاش و جهاد برای استقلال وطن، برقراری عدل و مساوات و احقاق حقوق شیعیان افغانستان شده است. در ابتدای تحقیقاتم وسواس برم داشته بود که چه نامی روی این کار بگذارم. چیزی که همیشه حین نوشتن فکرم را به‌شکل جدی به‌خود مشغول می‌کند.

آن‌چه مصاحبه‌شوندگان در تعریف خصوصیات فردی علیرضا توسلی به‌طور مشترک و یکسان بدان اشاره می‌کردند سبک‌بال بودنش و آرام و قرارنداشتنش بود. طبق گفته‌هاشان این رزمنده‌ همیشه در جهاد هرگز یک‌جا بند نمی‌شده است و دائم کوله‌پشتی سفرش را می‌بسته است و در اندک زمانی خودش را به میدان نبردی که یک‌طرفش جبهه‌ی حق بوده می‌رسانده است.

در آن حال احساس می‌کردم با انسانی مواجه‌ام که سیالیتی خاص و ناماندگار دارد. کسی که ماندگاری در یک وضعیت یا یک مکان بی‌‌چالش برایش خردگی، ماندگی و فساد به‌ارمغان می‌آورد. پرسشی که برایم مطرح بود این بود که چه فرآیندهایی در طبیعت وجود دارد که می‌تواند حائز چنین خصوصیاتی باشد. رودخانه به‌نظرم مناسب آمد. همان که دائم جریان دارد و در صورت بازایستادن از حرکت تبدیل به مرداب و گنداب می‌شود. این اسم خیلی با مذاقم سازگار نیامد. دلیل منطقی هم برای این عدم انتخاب نداشتم. بعد به باد فکر کردم. باد که به مراتب سیال‌تر، پرنفوذتر و گذراتر از رودخانه است. فکر کردم باد بهتر می‌تواند از عهده‌ی مطلب برآید. پس باد شد مطلع نامی که قرار بود بر تارک این مستند بنشیند. بعد به این فکر کردم که این باد باید شناسه و هویتی داشته باشد.

علیرضا توسلی را آن‌گونه یافته بودم که علی‌رغم وجوهی که او را از انقیاد به سرزمینی خاص و تبعیت از قومی مشخص برحذر می‌داشت، باز هویتی بسیار پررنگ و شاخص داشته است و آن افغانستانی بودنش بود. پس لازم دیدم برای باد هم هویتی جغرافیایی و البته هم‌طراز با شاخصه‌های خاص و بی‌بدیل این مرد قائل بشوم. و چه عارضه‌ی محلی بهتر از سلسله‌ جبال هندوکوش می‌توانست دربردارنده‌ی این شاخصه‌ها باشد. پس نام باد هندوکوش انتخاب شد.

به‌نظرم خوب آمد ولی کافی و کامل نبود. چیزی کم داشت. هندوکوش همه‌‌ی نیازهای شخصیتی را که من برای علیرضا نیاز داشتم و دلم می‌خواست در یک کلمه و در یک فرآیند جمع باشد داشت. ولی باز احساس می‌کردم چیزی کم دارد. بعد کار نام‌گذاری مستند را موقتا کنار گذاشتم و به تحقیقاتم حول و حوش این فرمانده‌ شیعه ادامه دادم.

علیرضا توسلی در سنین نوجوانی به‌دلایل شرایط بد و خطرناک زادگاهش مجبور به مهاجرت به ایران می‌شود و به محض ورود به تبعیت از پدر و برادر بزرگش که روحانی بودند، مسیر علم و معرفت را درپیش می‌گیرد و برای کسب فیض از محضر علمای شیعه ابتدا در حوزه‌ی علمیه نجف‌آباد و بعد در حوزه‌ی علمیه‌ی قم اقامت می‌گزیند. کمی بعد بنا به احساس تکلیف و برای حضور در جبهه‌های جنگ تحمیلی در لباس بسیجی به جبهه‌ی کردستان اعزام می‌شود و به مدت سه ماه در سنگرهای نبرد علیه ضدانقلاب داخلی حاضر می‌شود.

با خروج کشور اتحاد جماهیر شوروی از افغانستان و شروع جنگ‌های داخلی در این کشور عزم وطن می‌کند و با عضویت در یکی از احزاب شیعه‌ی فعال در میادین جنگ سلاح دست می‌گیرد و علیه کسانی که خیال پاره پاره کردن کشور را داشتند می‌جنگد. زندگی او در مبارزه او ادامه می‌یابد.

اما بعد از حادثه ۱۱ سپتامبر و هجوم آمریکا به افغانستان به بهانه‌ی دستگیری بن‌لادن، اوضاع در چرخشی ۱۸۰ درجه‌ای به ضرر جبهه‌ی مقاومت تغییر وضعیت می‌دهد و علیرضا توسلی ناخواسته تصمیم به ترک وطن می‌گیرد. یک دوره جدید در زندگی علیرضا توسلی از همین زمان شروع می‌شود. دورانی که مدت ده سال طول می‌کشد و با خود افسردگی و یأس به‌همراه می‌آورد. توسلی تمام این ده‌سال از ارتباط با کار نظامی بازنمی‌ماند.

با شروع جنگ داخلی در سوریه و تهدید حرم حضرت زینب(س) و حرم حضرت رقیه(س) بالاخره آن بانگ رحیل در قلب شکسته‌اش به‌صدا درمی‌آید و بی‌معطلی و سرازپا نشناخته به همراه تنی چند از همرزمان قدیمی در جبهه‌های جنگ سوریه حاضر می‌شود.

او که مرز چهل‌سالگی را به‌تازگی پشت‌سر گذاشته است خیلی زود دست‌به کار سازماندهی رزمندگان افغانستانی حاضر در جبهه‌های جنگ سوریه می‌شود و در اندک مدتی گردان رزمی فاطمیون را پی می‌افکند. عملیات‌ها یکی پس از دیگری با مشارکت دلیرمردان شیعه‌ی افغانستان و به فرماندهی علیرضا شکل می‌گیرد و فتح‌ها پشت سر هم حادث می‌شود.

علیرضا هر دم از جایی به جایی در گذر است. مثل باد. گاهی در حلب، گاهی در دمشق و در حومه‌ی حرم حضرت زینب(س)، گاهی در حوالی فرودگاه بین‌المللی دمشق، گاه در بلندی‌های لاذقیه و گاه در حمص و حما.

یگان‌های نظامی فعال در جبهه‌های جنگ خیلی زود با مردی آشنا می‌شوند که با مدیریت نظامی خاص خودش از رزمندگان فاطمی با آن جثه‌های کوچک و لاغر و آن صورت‌های آشنا، جنگ‌جویانی می‌سازد که خیلی زود حضورشان در هر عملیاتی علیه داعش یا جبهة‌النصره یا جیش‌الحر مهر تأییدی بر پیروزی در آن عملیات محسوب می‌شود.

تحقیقاتم در مشهد، تهران، قم، و بالاخره در خود سوریه داشت به اتمام می‌رسید و من هنوز در پیچ و خم انتخاب اسم مانده بودم. در آخرین روزهای سفرم به سوریه فرصتی مغتنم دست داد و توانستم سری به تل‌قرین محل شهادت علیرضا توسلی بزنم. جای غریبی بود. باورم نمی‌شد که من در چند کیلومتری مرز رژیم غاصب صهیونیستی قرار دارم. مقابلم بلندی‌های جولان از شرق به غرب کشیده شده بود. همان‌جا بود که صفت سرکشی بادهای هندوکش نظرم را جلب کرد. علیرضا توسلی مثل بادهای سرکش هندوکش افغانستان، بی‌قرار و ناآرام تا آخرین نفس و آخرین قطره‌ی خونش علیه ظلم و بی‌داد جنگید.