1402/01/16
دیدار شاعران ۱۴۰۲
شعرخوانی آقای سعید یوسفنیا



در عالم توحید من و مایی نیست
موجیم و به جز غم تو دریایی نیست
دنبال چه هستیم، که در پردهی غیب
پنهانی و جز تو هیچ پیدایی نیست
هرچند ولی مومنان والی بود
در سفرهاش اندیشه نان خالی بود
در معرفت یگانهی هستی بخش
نه، خوب نگویید، علی عالی بود
مردانهترین مرد جوانمرد علیست
منظومه عشق و مظهر درد علیست
نانآور پنهان یتیمان است او
خورشید پرآوازهی شبگرد علیست
از خویش تو را خواستم و افتادم
خود را به تو آراستم و افتادم
دیدم که نمیشود در آیینه نشست
از آینه برخواستم و افتادم
یک دانه پاک بودم و تاک شدم
مستانه از آلودگیام پاک شدم
دیدم نرسیدهام به آنسوی وجود
میخواستم آسمان شوم، خاک شدم
در یک آن جسم و جان فرو میریزد
هم جان و هم آسمان فرو میریزد
آگاه شو آن لحظه که مرگت برسد
تو میمانی، جهان فرو میریزد
