• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1401/09/27
|یادداشت|

نزاع تاریخی انقلاب با جبهه استعمار غربی

https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gifhttps://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gif رهبر انقلاب اسلامی در بیانات مهمی که در دیدار اخیر با جمعی از بسیجیان داشتند، به این موضوع اشاره کردند که صحنه نزاع اصلی انقلاب اسلامی، نه درگیری با چند نفر اغتشاشگر در کف خیابان، بلکه با استکبار جهانی است.
رسانه KHAMENEI.IR به همین دلیل، در یادداشتی به‌قلم
آقای مهدی جمشیدی، عضو گروه فرهنگ‌پژوهی پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعیِ پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، به تحلیل این موضوع پرداخته است.
 
http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif رهبر انقلاب اسلامی در دیدار بسیجیان، یک طرح کلی و راهبردی از عمق تاریخی انقلاب اسلامی و غایات و دشمنان آن ارائه کردند که نشان می‌دهد انقلاب در چه بستر بزرگ و وسیعی قرار گرفته است و معادلات و مواجهات، چه اندازه ریشه‌ای و بنیادی هستند. ایشان گفتند: «میدان نبرد»، یک چنین میدانی است؛ پس خودتان را به کارهای جزئی محدود ندانید و فراموش نکنید که «درگیری اصلی» با استکبار جهانی است و «دشمن اصلی»، او است (۱۴۰۱/۹/۵) برخلاف تحلیل‌های روزمره و کوته‌نگرانه، این تحلیل می‌تواند گویای یک تقابل تمدنی بسیار گسترده باشد که در متن آن، انقلاب در امتداد افق تاریخی خویش به حرکت در می‌آید و مقاصد قدسی خود را تحقق می‌بخشد. تأمل درباره این چشم‌انداز نظری، به این سبب اهمیت خاص دارد که ما را از بسنده‌کردن به جزئیات ناچیز و تصویرسازی‌های حداقلی، بر حذر می‌دارد و یک پهنه تمدنی را پیش روی ما قرار می‌دهد.

* دوخته‌شدن چشم طمع استعمار غربی به منطقه غرب آسیا
رهبر انقلاب بر این باور است که بعد از دو جنگ جهانی، استعمار غربی ــ اوّل اروپا، بعد هم آمریکا ــ نسبت به منطقه غرب آسیا، رویکرد خاصّی را انتخاب کردند؛ چون این منطقه، منطقه مهمّی است. به این دلایل که مهم‌ترین عاملِ حرکتِ چرخ‌های صنعتیِ دنیای غرب، نفت است و مرکز عمده نفت در دنیا اینجا است؛ و این منطقه، منطقه ارتباط شرق و غرب است؛ از لحاظ جایگاه راهبردی، منطقه مهمّی است. آنها رژیم صهیونیستی را هم به عنوان پایگاه غرب در این منطقه قرار دادند تا بتوانند بر منطقه مسلّط باشند (۱۴۰۱/۹/۵) پس ماجراجویی‌های غرب در منطقه غرب آسیا، بی‌جهت و اتفاقی نیست؛ بلکه یکی از ریشه‌های تمرکز غرب بر این منطقه، به اقتصاد سیاسی بازمی‌گردد و غرب به‌درستی دریافته است که نباید از این منطقه غفلت کند. این امر نیز برخاسته از استعمار است و غرب به‌دلیل منطق استعماری‌اش نسبت به جوامع دیگر، نسبت به غرب آسیا نیز حساس و برانگیخته شده است و نمی‌خواهد استیلای بر آن را از دست بدهد. در پشت‌صحنه تحرک‌ها و تکاپوهای دولت‌های غربی، چنین محاسبه ناگفته‌ای نهفته است و باید کنشگریِ آنها را در این چهارچوب، فهم و تفسیر کرد. این در حالی است که برخی می‌کوشند تا با نادیده‌گرفتن این زمینه تاریخی و بیرونی، همه‌چیز را به سیاست‌های درون‌خیز این منطقه نسبت بدهند و ریشه‌ها و انگیزه‌های بیرونی و فرامنطقه‌ای را نبینند. هر تحلیلی که در آن، طمّاعی غرب و جنبه استعماری آن نسبت به منطقه غرب آسیا کم‌رنگ باشد، گویای حقیقت نخواهد بود و نمی‌تواند به شناخت واقعیت‌های چندلایه بینجامد.

* ایران به‌مثابه نقطه کانونی منفعت‌خیز در منطقه غرب آسیا
رهبر انقلاب می‌گوید در منطقه غربِ آسیا هم یک نقطه هست که از همه مهم‌تر است و آن ایران است؛ به خاطر اینکه هم ثروتش ــ نفت، گاز، معادن طبیعی ــ بیشتر از همه کشورهای این منطقه است، هم چهارراه شرق و غرب و شمال و جنوب. ازاین‌رو، اوّل انگلیس‌ها به ایران آمدند و هر چه توانستند نفوذ پیدا کردند و تشکیلات درست کردند و از قشرهای مختلف برای خودشان طرف‌دار و مزدور درست کردند، بعد هم آمریکایی‌ها آمدند و مسلّط شدند؛ به‌طوری که همه‌چیز در دست اینها بود (۱۴۰۱/۹/۵) روشن است که در چهارچوب منطق استعماری، هر کشوری که غنی‌تر باشد، ارزشمندتر است و باید برای در اختیارگرفتن آن، بیشتر تلاش کرد. ایران چنین وضعیتی دارد. ایران از هر جهت برای غرب، یک لقمه چرب بود که منافع فراوانی برای فراهم می‌کرد؛ براین‌اساس، انگلیس که در آن دوره تاریخی، قدرت بیشتری داشت، توانست زمام و عنان ایران را به دست بگیرد و در طول سال‌ها، در بافت بومی و ساخت درونی جامعه ایران و حکومت آن نفوذ کند. این نفوذ، بسیار ریشه‌دار و قوی بود. دولت انگلیس، از تحرک و تصرف آشکار پرهیز داشت و بیشتر می‌کوشید در پشت‌صحنه، مناسبات و معادلات را در چهارچوب منافع خویش طراحی کند و در قالب استعمار نو، جهت‌گیری جامعه و حکومت را در ایران صورت‌بندی نماید. در این راستا، کامیابی‌های فراوانی را نیز تجربه کرد و خاطرات بسیار تلخی از خویش در میان ایرانیان بر جا نهاد. پس از این دولت، آمریکا در جریان کودتای ۲۸ مرداد، ناگهان وارد عرصه سیاسی ایران شد و دولت انگلیس را کنار زد و تا دهه‌ها، به قدرت یکه‌تاز و منحصربه‌فرد در ایران تبدیل شد.

* فروپاشی تفوق تمدن غربی با برآمدن انقلاب اسلامی
رهبر انقلاب این‌طور توصیف می‌کند که وقوع انقلاب اسلامی در ایران، ناگهان «چُرت استعمار غربی» را پاره کرد؛ یعنی انقلاب، یک «ضربه مهلک» به سیاست استعماری وارد کرد و اینها گیج شدند. چند ماه قبل از پیروزی انقلاب، رئیس‌جمهور آمریکا که به ایران آمده بود، می‌گفت اینجا جزیره امن است، امّا چند ماه بعد از آن انقلاب به پیروزی رسید. استعمار غربی، این‌گونه غافلگیر شد. انقلاب که ناگهان در مقابل اینها ظاهر شد، اینها را با ترس و تردید و خوف به کنج انزوا راند و انقلاب یک «سدّ مستحکم» در برابرشان شد و آنها را بیرون کرد (در دیدار بسیجیان، ۵/۹/۱۴۰۱) انقلاب اسلامی از این جهت یک نقطه عطف تاریخی است که زنجیره انحطاط تاریخی را از هم گسست و جامعه ایران را از زیستن در ذیل تاریخ غربی نجات داد. سیر حرکت عمومی و حاکمیتی در ایران، مطابق با منطق و غایت استعمار غربی، صورت‌بندی شده بود و از خود، هیچ‌گونه هویت مستقل و متفاوتی نداشت. این سیر هرچه پیش می‌رفت، بیشتر و بیشتر به انحطاط و اضمحلال جامعه ایران می‌انجامید و آن را به یک دنباله بی‌خاصیت و زائده حقیر نسبت به تمدن غربی تبدیل می‌کرد؛ اما وقوع انقلاب، ورق را برگرداند و جامعه و حاکمیت را از استیلای تجدد غربی رها کرد. انقلاب، یک رهایی‌بخشی تاریخی بود، آن‌هم در شرایطی که امیدی به پیروزی نبود و تمدن غربی، توانسته بود در ارکان قدرت در ایران نفوذ کند و از ایران، یک مطیع محض بسازد. این کمال هنرمندی و کفایت امام خمینی(ره) را می‌رساند که توانست در این شرایطی که آغشته به انقباض و انحطاط و ضعف بود، پرچم انقلاب را به دست بگیرد و از عمق جامعه ایران، یک خیزش جمعی به راه اندازد و استعمار غربی را با همه شوکت و هیبت ظاهری‌اش به عقب براند. دیگران هرچه به جامعه ایران می‌نگریستند و در امکان‌های آن تأمل می‌کردند، چنین برداشت و امیدی نداشتند و گمان نمی‌کردند که قیام امام(ره) به سرمنزل مقصود برسد؛ درحالی‌که امام با قاطعیتی مثال‌زدنی، راه تاریخ را گشود و از متن امتناع‌های خیالی و موهوم، فرصت و فصل تازه‌ای را رقم زد.

* گذار از هویت وابستگی به استقلال در دوره پساانقلاب
رهبر انقلاب تأکید می‌کند که در اثر انقلاب، «هویّت‌سازیِ جدید»ی شد؛ یعنی انقلاب، هویّت «وابستگی» به انگلیس و آمریکا را به هویّت «استقلال»، «استحکام»، «روی پای خود ایستادن»، «حرف قدرتمندانه زدن» و «باج‌ندادن» تبدیل کرد. انقلاب یک سدّ ایجاد کرد که این به‌طبع، در ایران منحصر نماند. صدور انقلاب ما، مثل صدور انقلاب در بعضی از انقلاب‌های دیگر نیست؛ انقلاب ما مثل بوی گل است که خودبه‌خود پخش میشود. انقلاب ما به طور طبیعی، دل‌های ملّت‌های منطقه‌ را دگرگون کرد (در دیدار بسیجیان، ۵/۹/۱۴۰۱) انقلاب ایران، منحصر به وجوه و لایه‌های سیاسی نبود و به جابه‌جایی حاکمان محدود نمی‌شد. انقلاب ایران، آشکارا در برابر تجدد غربی قرار داشت و بر آن بود که انسان معاصر را از چنگ آن رهایی ببخشد. چنین هدفی جز با هویت‌پردازی بدیل، فراهم نمی‌شود. روشن است که حاصل تاریخ جدید، یک هویت جدید است. در این هویت نوپدید، قدم‌های ابتدایی برای صورت‌بندی یک تمدن جدید، پی‌ریزی می‌شود و این به معنی طلوع هویتی است. نخستین مسئله در این راستا، عبور از وابستگی است. در دوره پیشاانقلاب، هیچ امکان مستقلی از عالم تجدد، فرض نمی‌شد و همه راه‌ها از غرب می‌گذشت. این وضع تاریخی، برآمده از تحمیل و تصویرسازی تمدن غربی بود که بیش از هر چیز، بر سلطه‌گری تکیه داشت و هیچ دیگری‌ای را برنمی‌تابید. غرب، همگان را از خودشان تهی کرده بود و خویش را بر همه تحمیل و مسلط. این خویشتن، فقط خویشتن سیاسی نبود، بلکه بالاتر و بدتر، خویشتن هویتی بود. من‌های هویتیِ دیگر، طرد شدند و سبک و حقیر معرفی گردیدند؛ درحالی‌که منِ هویتی غرب، نه‌فقط هیچ ترجیحی بر بسیاری از آنها نداشت، بلکه فروتر بود. سربرآوردن انقلاب ایران، حس هویتی تازه‌ای را در میان مردم ایران ایجاد کرد و آنها را نسبت به خویشتن هویتی‌شان، متنبه ساخت. این امر، زمینه چرخش از منِ تجددزده و غرب‌زده را به منِ اسلامی و انقلابی فراهم نمود.
 
* ناکامی مستمر در برانداختن انقلاب ایران
رهبر انقلاب بر این باور است که جبهه دشمن در مقابل انقلاب باید به فکر علاج می‌افتادند. غربی‌هایی که تا دیروز بر ایران و بر این منطقه مسلّط بودند و حالا همه‌چیز را از دست داده‌اند یا در حال از دست دادن هستند، باید حکومت انقلاب را ساقط و نابود کنند؛ امّا نگاه مشاهده می‌کنند که نمی‌توانند. آن روز، هنوز انقلاب یک نهال بود و این درخت تناور به این شکل درنیامده بود، امّا اینها از همان نهال نیز می‌ترسیدند و میدانستند که چون ملّت ایران و نیروی انقلابی در صحنه است، نمی‌توانند کاری بکنند. بعد هم که جنگ تحمیلی واقع شد و ر آن همه دنیا با صدّام همکاری کردند و در عین حال، صدّام شکست خورد، بیشتر فهمیدند که نمی‌شود با ایران روبه‌رو شد (در دیدار بسیجیان، ۵/۹/۱۴۰۱) غرب که هیچ تصور روشنی از انقلاب اسلامی نداشت، می‌پنداشت که می‌تواند در همان لحظه‌های تاریخی نخست، آن را از پا دربیاورد و وضع پیشین را دوباره برقرار سازد؛ چنان‌که قدرت پیش‌بینی انقلاب را نیز نداشت و ناگهان از متن یک خیال آسوده، با غرّش و خروش انقلاب مواجه شد و خویش را باخت. پس از این بود که هرچه در توان داشت را برای درهم‌شکستن انقلاب به کار بست؛ اما همواره طعم ناکامی را چشید و به عقب نشست. طرح‌های تقابل، یکی پس از دیگری به میدان عمل وارد می‌شدند تا انقلاب اسلامی، ساقط شود؛ اما چیزی که زوال می‌یافت، امید جبهه دشمن بود و نه انقلاب ایران؛ ازاین‌رو، انقلاب ایران در دیده آنها به‌شدت ماهیت معمایی یافت. آنها نمی‌توانستند در چهارچوب فکری و منطق تحلیلی خویش، آن را فهم کنند. این فقدان فهم، به صورت‌بندی راهکارهایی می‌انجامید که نسبتی با واقعیت‌های درونی انقلاب نداشتند؛ به‌این‌ترتیب، شکست از پس شکست را تجربه کردند و در مقابل نیز، انقلاب به مسیر تاریخی خویش ادامه داد و نیرومند‌تر و تنومندتر شد.
 
* طراحی برجام‌های سه‌گانه برای تهی‌سازی انقلاب از عناصر قدرت
رهبر انقلاب معتقد است که چون جبهه دشمن، «امتداد و عمق راهبردیِ انقلاب» را در کشورهای می‌دیدند، به فکر این افتادند که قبل از آنکه به ایران بشود حمله کرد ــ یا حمله نظامی یا هر جور حمله‌ای که انقلاب را از پا بیندازد ــ باید ابتدا بر کشورهای دُور و بَر و آنجاهایی که عمق راهبردی ایران است تسلّط یافت. این نقشه را خود آمریکایی‌ها افشا کردند. در عراق و سوریه و لبنان، سیاست ایران کارکرد پیدا کرد و نتیجه‌ شد شکست آمریکا در این سه کشور. در واقع، توطئه اینها با نیروی عظیم و کارآمد جمهوری اسلامی خنثی شد. اصرار دشمن بر «برجام دو» و «برجام سه» برای همین امر بود. برجام دو یعنی ایران باید از منطقه خارج بشود و برجام سه یعنی ایران متعّهد بشود که هیچگونه سلاحِ راهبردیِ مهمّی تولید نکند (در دیدار بسیجیان، ۵/۹/۱۴۰۱) بنابراین، هدف جبهه دشمن از فشارهای آن‌چنانی در دهه اخیر، تهی‌ساختن انقلاب از عناصری بود که به او قدرت می‌بخشیدند. اگر انقلاب از درون، ضعیف شود و توانمندی‌اش را معامله کند، درهم‌شکستن آن دشوار نخواهد بود؛ براین‌اساس، برجام‌های سه‌گانه را در دستورکار قرار گرفت و کوشش شد تا با وعده‌های خیالی، وسوسه مذاکره در ایران ایجاد شود تا دریچه اعتماد و چانه‌زنی گشوده گردد. این دام‌چاله، مسیری بود که در امتداد آن، لایه‌های مختلف قدرت درونی، فرسوده می‌شدند و در نهایت نیز کار انقلاب، ساخته می‌شد؛ در واقع، مسیر برجام به‌طور طبیعی و مطابق اراده جبهه دشمن، بر مبنای دادوستد تعریف نشده بود؛ بلکه غرض ناگفته عبارت بود از متزلزل‌کردن انقلاب از طریق زدودن مؤلفه‌های اقتدار و استحکام درونی و آنگاه، فشردن زانوی خویش بر گلوی انقلاب تا برای همیشه از سر راه برداشته شود.