1401/10/14
شناخت، اعتماد و شانهبهشانهبودن؛ سه ضلع تربیتی رشد نوجوان
رهبر انقلاب سال گذشته در سخنرانی روز ولادت حضرت زهرا (س) با اشاره به نامه گلایهآمیز جمعی از بانوان محترم به خاطر نبودن یک دیدار مخصوص روز زن در ایام این ولادت باسعادت فرمودند: «حق با آنها است؛ باید یک روزی را برای دیدار خانمها هم انشاءالله معیّن کنیم.» ۱۴۰۰/۱۱/۳ و این دلیلی شد تا دیداری با جمعی از بانوان کشور تشکیل شود و حضرت آیتالله خامنهای وعده دادند که «در سالهای آینده هم انشاءالله این جلسه را تشکیل میدهیم».۱۴۰۱/۱۰/۱۴
در این دیدار جمعی از بانوان فرهیخته، مادران برگزیده و فعالان عرصههای فرهنگی، اجتماعی و علمی شرکت کردند که هفت نفر از حاضران دیدگاهها و نظرات خود را درباره مسائل گوناگون زنان بیان کردند. متن پیشرو سخنرانی خانم نگین فراهانی، کنشگر حوزه دختران نوجوان است.
بسم اللّه الرحمن الرحیم
فصل نوجوانی را باید فصل کشف دانست. آن گُممسیریای که درست در همین فصل شروع میشود و اگر پاسخی برایش نیابی با تو همراه است تا انتهای پیری. من اسمش را میگذارم زلزلهی هویتی. همین زلزلهی هویتی که تو را تبدیل میکند به منافق، هر طرف که ایستاده باشی. میشوی همانی که چشمت به دهان باز دیگری است. پس نوجوانی فصل شدن است. نه به معنای شکل گرفتن که فکر میکنم تا چهلسالگی هم بیشکل باشیم. بلکه به معنای ساختن زیربناها، گودبرداریها برای ساختن، یا هر چیزی که اگر معمار بودم بهتر میدانستمش؛ که البته این میل به جستن بهترین ویژگی این دوران است که باید با آدمی بماند.
جستجوگر بودن، همان دکمهای که در تو نصب است که گاهی بگویی: نمیدانم... باید بهتر ببینم... باید درست را پیدا کنم... حق کجا ایستاده است؟
حالا وظیفهی ما داعیهداران و نگرانهای نوجوانها چیست؟ ما مدعیان کار فرهنگی و فرهنگیکاران حوزهی زنان کجا ایستادیم و باید کجا بایستیم؟ همین ونهای سبز و سفید در خیابانها کافی است که دخترانمان را از خرابههای زلزلهی مدرن هویتشان نجات دهیم؟ همین قصههای کم و کوتاه از حضور زنان در ساخت جامعه کافی است برای اینکه این نوجوان دختر راحت الگویابی کند؟ ما جای درستی ایستادهایم؟ ما تسهیلکنندهی مسیر نوجوانی برای زنان آیندهی این سرزمین هستیم؟ ما برای این جامعه درست مادری کردهایم؟ آیا تا بهحال ما در مقابل نوجوانانمان گفتهایم نمیدانم اما شاید تو بدانی؟
همهچیز با یک سؤال شروع میشود حضور دختر نوجوان در این دنیای مدرنیته باید چگونه باشد که در خور او باشد و نیازهایش را پاسخ دهد، جامعه را از حضورش سیراب کند؟ و مهمتر اینکه آیا پاسخ را ما به آنها میدهیم یا بسترسازی میشویم که خودش به جواب برسد؟
من گمان میکنم که شناخت، اعتماد، شانهبهشانهبودن سه ضلع اصلی بسترسازیای است که لازم است برای رشد دختران نوجوان انجام بشود. ما برای تعامل دستوری روبروی آنها نایستادیم بلکه باید دست روی شانهشان بگذاریم و بگوییم من به تو گوش میدهم تو هم من را بشنو. باید او را به تعریفی از خودش، جنسیتش، وظایف و بایدهایش و دلخواهش برسانیم.
در این شلوغبازیهای بیهویتی یا چندهویتی در جامعه امروز باید ارزشها را برای دختر نوجوان ترسیم کنیم. باید چشمهایش را به سمت پیکانهایی که او و هویتش را نشانه گرفته تیز کنیم. باید ارزشها را برایش ارزش کنیم و بعد از او عمل بخواهیم و ببینیم و کیف کنیم که چه عملگراهایی هستند. در مسیر کشف و شهودش ابزارهای حقیابی را برایش فراهم کنیم و خودمان یکقدم عقبتر بایستیم؛ چرا که کسی که مذاقش بهحق خوش آمده باشد ناحقی برایش زهرآلود است.
باید نترسیم، چرا که اگر همین واقعیتی که از اتفاقات هست برایش درست تبیین شود جای هیچ ترسی نیست. ما نباید بترسیم. مایی که آن قلهی دههی ۶۰ را در یکجامعه و متحد بودن، در الگو ساختن و الگو داشتن، در حرکت جمعی، در گفتمان مهر مادرانهای که همه تنفس کردند، در داشتن آن دختران نوجوان که مشتهای گرهکردهی این پیروزی بودند، تجربه کردیم، نباید بترسیم. نباید به چه کنم بیفتیم چون ما خوب میدانیم باید چه کنیم. چون یکبار آن را زیست کردهایم؛ و اینکه از چه بترسیم؟ از هیچ؟ این دهه هشتادی و نودیها مجهز به فهم و تجربه و خلاقیت غبطهبرانگیزی هستند که اتفاقاً کار ما را هم راحتتر کردهاند. ما فقط باید دوربین با لنز حق را به آنها بدهیم و پشتشان بایستیم. پس بسم اللّه.
در این دیدار جمعی از بانوان فرهیخته، مادران برگزیده و فعالان عرصههای فرهنگی، اجتماعی و علمی شرکت کردند که هفت نفر از حاضران دیدگاهها و نظرات خود را درباره مسائل گوناگون زنان بیان کردند. متن پیشرو سخنرانی خانم نگین فراهانی، کنشگر حوزه دختران نوجوان است.
بسم اللّه الرحمن الرحیم
فصل نوجوانی را باید فصل کشف دانست. آن گُممسیریای که درست در همین فصل شروع میشود و اگر پاسخی برایش نیابی با تو همراه است تا انتهای پیری. من اسمش را میگذارم زلزلهی هویتی. همین زلزلهی هویتی که تو را تبدیل میکند به منافق، هر طرف که ایستاده باشی. میشوی همانی که چشمت به دهان باز دیگری است. پس نوجوانی فصل شدن است. نه به معنای شکل گرفتن که فکر میکنم تا چهلسالگی هم بیشکل باشیم. بلکه به معنای ساختن زیربناها، گودبرداریها برای ساختن، یا هر چیزی که اگر معمار بودم بهتر میدانستمش؛ که البته این میل به جستن بهترین ویژگی این دوران است که باید با آدمی بماند.
جستجوگر بودن، همان دکمهای که در تو نصب است که گاهی بگویی: نمیدانم... باید بهتر ببینم... باید درست را پیدا کنم... حق کجا ایستاده است؟
حالا وظیفهی ما داعیهداران و نگرانهای نوجوانها چیست؟ ما مدعیان کار فرهنگی و فرهنگیکاران حوزهی زنان کجا ایستادیم و باید کجا بایستیم؟ همین ونهای سبز و سفید در خیابانها کافی است که دخترانمان را از خرابههای زلزلهی مدرن هویتشان نجات دهیم؟ همین قصههای کم و کوتاه از حضور زنان در ساخت جامعه کافی است برای اینکه این نوجوان دختر راحت الگویابی کند؟ ما جای درستی ایستادهایم؟ ما تسهیلکنندهی مسیر نوجوانی برای زنان آیندهی این سرزمین هستیم؟ ما برای این جامعه درست مادری کردهایم؟ آیا تا بهحال ما در مقابل نوجوانانمان گفتهایم نمیدانم اما شاید تو بدانی؟
همهچیز با یک سؤال شروع میشود حضور دختر نوجوان در این دنیای مدرنیته باید چگونه باشد که در خور او باشد و نیازهایش را پاسخ دهد، جامعه را از حضورش سیراب کند؟ و مهمتر اینکه آیا پاسخ را ما به آنها میدهیم یا بسترسازی میشویم که خودش به جواب برسد؟
من گمان میکنم که شناخت، اعتماد، شانهبهشانهبودن سه ضلع اصلی بسترسازیای است که لازم است برای رشد دختران نوجوان انجام بشود. ما برای تعامل دستوری روبروی آنها نایستادیم بلکه باید دست روی شانهشان بگذاریم و بگوییم من به تو گوش میدهم تو هم من را بشنو. باید او را به تعریفی از خودش، جنسیتش، وظایف و بایدهایش و دلخواهش برسانیم.
در این شلوغبازیهای بیهویتی یا چندهویتی در جامعه امروز باید ارزشها را برای دختر نوجوان ترسیم کنیم. باید چشمهایش را به سمت پیکانهایی که او و هویتش را نشانه گرفته تیز کنیم. باید ارزشها را برایش ارزش کنیم و بعد از او عمل بخواهیم و ببینیم و کیف کنیم که چه عملگراهایی هستند. در مسیر کشف و شهودش ابزارهای حقیابی را برایش فراهم کنیم و خودمان یکقدم عقبتر بایستیم؛ چرا که کسی که مذاقش بهحق خوش آمده باشد ناحقی برایش زهرآلود است.
باید نترسیم، چرا که اگر همین واقعیتی که از اتفاقات هست برایش درست تبیین شود جای هیچ ترسی نیست. ما نباید بترسیم. مایی که آن قلهی دههی ۶۰ را در یکجامعه و متحد بودن، در الگو ساختن و الگو داشتن، در حرکت جمعی، در گفتمان مهر مادرانهای که همه تنفس کردند، در داشتن آن دختران نوجوان که مشتهای گرهکردهی این پیروزی بودند، تجربه کردیم، نباید بترسیم. نباید به چه کنم بیفتیم چون ما خوب میدانیم باید چه کنیم. چون یکبار آن را زیست کردهایم؛ و اینکه از چه بترسیم؟ از هیچ؟ این دهه هشتادی و نودیها مجهز به فهم و تجربه و خلاقیت غبطهبرانگیزی هستند که اتفاقاً کار ما را هم راحتتر کردهاند. ما فقط باید دوربین با لنز حق را به آنها بدهیم و پشتشان بایستیم. پس بسم اللّه.