• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1401/06/15
مروری بر کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب»

شد آنچه باید می‌شد

https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gifhttps://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gif رسانه KHAMENEI.IR به مناسبت انتشار تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب» در یادداشت زیر به معرفی این کتاب پرداخته است.

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif
برای خیلی از ما، ژاپن در حد نام کشوری است که در نقشه پیدایش می‌کنیم؛ اما برای خانم کونیکو یامامورا (山村コニコ) زادگاه و سرزمین مادری است؛ بانویی که در زندگی شگفت‌انگیز خود عشق را در نگاه یک مسلمان ایرانی جستجو کرد و همه چیز برای او دگرگون شد.

تقدیر زندگی آقای بابایی، همین است که در «مهاجر سرزمین آفتاب» می‌خوانید؛ همین که در سرنوشتش نوشته شده تا برود و دست یک دختر ژاپنی که سختی‌های زیادی را تحمل کرده بگیرد و بیاورد ایران تا همسرش را تبدیل کند به یک نمونه بی‌بدیل، یک مادر شهید.

کونیکو یامامورا که در یک خانواده مقید و متعصب بودایی بزرگ شده بود، یک‌باره به اسلام و تشیع رو می‌آورد و طبیعتاً، با مخالفت‌های خانواده مواجه می‌شود. هر فردی، به هر دین و آیینی که باشد، برای تغییر رویه و گرایش به یک دین دیگر با مخالفت اطرافیان روبه‌رو خواهد شد. من هم روایت‌هایی از این قِسم خوانده‌ام و هم زیاد شنیده‌ام که تغییر دین و طردشدن از خانواده چه سختی‌هایی را به دنبال دارد؛ اما چیزی‌که در «مهاجر سرزمین آفتاب» محسوس و ملموس بود، پذیرش بی‌چون‌وچرای دین جدید، توسط یامامورا و پیشروی قدم‌به‌قدم او در آموزه‌های دینی بود.

شاید اجبار در یک امر، کار را سخت یا راحت کند؛ البته بستگی به عوامل زیادی دارد؛ اما در این‌جا برای  آقای بابایی، همسر خانم یامامورا  در هیچ امری از امور اسلامی اجبار، مطرح نبوده و هر عمل عبادی را در جای خود و با توجه به نیاز، توضیح و آموزش می‌دادند. نمونه‌های زیادی در تاریخ بوده است که همین مسائل ساده، سبب شده است که افراد تازه مسلمان شده را به فرقه‌های انحرافی کشیده شوند یا حتی به‌طور کلی به ارتداد برسند. باید بدانیم که هیچ‌ چیزی در اسلام اجباری نیست و هیچ امری به‌زور محقق نمی‌شود و دقیقاً، «رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود» اینجا مصداق پیدا می‌کند و همین برای تحقق آرمان و اهداف اسلام کافی است. یامامورا هم که تازه مسلمان است، آهسته و پیوسته، تمام اعمال و جزئیات دین اسلام را آموخته و هرکدام را به‌درستی انجام داده است.

کتاب مهاجر سرزمین آفتاب به دو بخش تقسیم می‌شود: ژاپن و ایران که هرکدام در جایگاه خودشان، جای بحث و گفتگو دارند. بخش ژاپنش مختص کودکی و نوجوانی و جوانی کونیکو یاماموراست؛ شاید این جمله معروف را بتوان اینجا مطرح کرد که: «وی در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمد.» دقیقاً همین طور بود. خانواده او از خانواده‌‌های معتقد و متعصب ژاپنی بود. در بخشی از کتاب این‌طور بیان می‌کند: «مادربزرگم، ماتسو، بودایی معتقدی بود که با پدرم، که پسر اولش بود، زندگی می‌کرد؛ پیرزنی هشتادساله که انس زیادی با او داشتم و او هم علاقه بسیار زیادی به من داشت و سعی می‌کرد در هر کاری که رنگ مذهبی و اخلاقی بر اساس تعالیم بودا داشت، من را هم شرکت دهد.» این روش تربیتی همه ژاپنی‌ها بود و اعتقاد به بودا نیز، اصلی‌ترین عامل تربیتی.

نوجوانی و جوانی کونیکو هم که قرابت زمانی با جنگ جهانی دوم داشت، بر مبنای همین اعتقادات سپری شد. یکی از همین اعتقادات ملی اهالی ژاپن، اصل «هاراگیری» (سپوکو) بود. اگر اهل دیدن فیلم‌های ژاپنی باشید، حتماً می‌دانید که اصل هاراگیری که به‌معنی نوعی خودکشی آیینی است، در بین ژاپنی‌های سنتی، بسیار رواج دارد و آنها این اصل را جزء لاینفک زندگی یک سامورایی می‌دانند. در واقع، هاراگیری در زمان‌هایی کاربرد دارد که غیرت و حیثیت، ‌در زندگی یک ژاپنی به خطر ‌افتاده باشد، به‌عبارت دیگر، زمانی که برای یک ژاپنی، دیگر شمشیر و حرف و دعوا و تبادل جواب‌گو نباشد، به هاراگیری رو می‌آورد؛ اما همه ما می‌دانیم که اسلام یکی از ممنوع‌کنندگان خودکشی است و آن را از گناهان کبیره به حساب می‌آورد و عواقب سختی را برای این کار در نظر گرفته است.

کونیکو در این کتاب روایت می‌کند که در جنگ جهانی، آمریکایی‌ها با بمباران شیمیایی، علناً ژاپنی‌ها را خلع سلاح کردند؛ در نتیجه، مردان ژاپنی یا باید سرباز آمریکایی‌ها می‌شدند یا کشور را تخلیه می‌کردند. در این میان، مردانی که نمی‌توانستند خفت اسارات را متحمل شوند یا جای دیگری برای سکونت نداشتند، اقدام به هاراگیری کرده و طی مراسمی سنتی، شکم‌هایشان را دریدند؛ کاری که اسلام و حتی فرهنگ ایرانی، آن را نمی‌پسندد که انسان در مواجهه با مشکلات، بیاید و به‌راحتی، راه خودکشی را انتخاب کند و جان خود را ببازد.

همین پیشینه ملی‌مذهبی و روحیه مقاوم بود که کونیکو را پس از روی آوردن به اسلام، به‌طور مضاعف، رشد می‌دهد. یامامورا که پس از ازدواجش، نام «ملکه سبا» را برای خود انتخاب کرده بود، در ایران با یک فرهنگ جدید و مقتدر مواجه می‌شود. او که مبارزات ایرانیان در مقابل شاه و رژیم پهلوی را دیده بود، ناخودآگاه دست به مقایسه می‌زند و می‌بیند که به غیر از مردان جامعه که سینه سپر کرده‌ و با غیرتشان، از حیثیت ناموس خود دفاع می‌کنند، زنان و بچه‌ها هم پا در میدان می‌گذارند و با هرچه در چنته دارند، دفاع می‌کنند. پاسخ به ابهامات کودکی او، زمانی محقق می‌شود که «سبا بابایی» سومین فرزند خود را راهی میدان نبرد می‌کند و به یگانه مادر شهید ژاپنی تبدیل می‌شود. اینجاست که تأثیر فرهنگ و دین و مذهب نمود پیدا می‌کند.

اصلاً این‌طور در نظر بگیرید که اگر ژاپن و موقعیت‌های مختلف، مانند جنگ جهانی و بمب اتمی نبود، روحیه مبارزه در این دختر نهادینه نمی‌شد و تقدیر او در ایران و در جوار سفره انقلاب امام‌خمینی رحمةالله علیه، رقم نمی‌خورد و به بلوغ فکری انقلابی نمی‌رسید. اگر دست تقدیر، دست او را نمی‌گرفت و ‌ نتیجه صبر و توکلش را در کیلومترها دورتر از وطنش، در تربیت یک شهید قرار نمی‌داد، جایگاه فعلی‌اش را در دنیا و آخرت، قطعاً نداشت و یگانه مادر شهید ژاپنی نمی‌شد. مگر چند نفر فرصت این را دارند که این مقدرات را در کارنامه اعمال خود ثبت کنند؟ مگر غیر از این است که همین خون شهید برای سعادتمند‌شدن یک نسل و بلکه نسل‌های زیادی کفایت می‌کند؟ همان طور که پیامبر مهربانی فرمودند: «هیچ قطره‌ای در مقیاس حقیقت و در نزد خدا از قطره خونی که در راه خدا ریخته شود، بهتر نیست.»

کتاب مهاجر سرزمین آفتاب با اینکه یک زندگی‌نامه است، اطلاعات خوب و مناسبی را در اختیار مخاطب قرار می‌دهد. زندگی‌نامه کونیکو یامامورا درس زندگی نیست، حسن‌ختامی است برای رفتارها و هنجارهای دو فرهنگ متفاوت. حمید حسام در این کتاب به‌خوبی توانسته است با طراحی و ترسیم شرایط اجتماعی، این تفاوت را نشان دهد.