1401/06/01
دبیرکل حزبالله لبنان:
اگر «جهاد تبیین» نبود، مقاومت مسلحانه نمیتوانست ادامه پیدا کند
آقای سیدحسن نصرالله دبیرکل حزبالله لبنان در سخنان شامگاه ۱۱ مرداد ۱۴۰۱ که به مناسبت ایام محرم و عزاداری حضرت سیدالشهدا علیهالسلام انجام گرفت، به تشریح وجوه تبیینی قیام عاشورا پرداخت. رسانه KHAMENEI.IR بخشهایی از این سخنرانی را منتشر میکند.
میخواهم درباره «جهاد تبیین» در زمان انبیا علیهالسلام، در هنگام رقمخوردن حوادث کربلا و نیز در عصر کنونی بر اساس مسئولیتِ فعلیمان، صحبت کنم. سخن خود را با این بخش از تأکید «سماحة السید القائد» آغاز میکنم که فرمودند: «جهاد تبیین در این زمان، یک فریضه قطعی و فوری است.» این بدان معناست که جهاد تبیین، یک اقدام مستحب نیست و در زمان حاضر، ضروری و لازم است. جهاد تبیین بهدلیل ماهیت مسئولیتها، مأموریتها، چالشها و خطرات، یک فریضه فوری است و در آن تأخیر روا نیست. پایبندی به این فریضه بر همگان واجب است. این یک واجب کفائی نیست و هرکس باید متناسب با قدرت و توانمندی خود به آن بپردازد. درست مانند نماز واجب که اگر افرادی آن را اقامه کنند، مسئولیت از دوش افراد دیگر ساقط نمیشود. در حال حاضر، «جهاد تبیین» بر همگان واجب است.
تبیین؛ اساس کار انبیا علیهمالسلام
پایه و اساس کار انبیا علیهمالسلام و فرستادگان الهی، تبیین حقایق و وقایع برای مردم بوده است. خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: «وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ.» (سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۴) «ما هیچ پیامبرى را جز به زبان قومش، نفرستادیم.». هدف مبعوثکردن و فرستادن انبیا علیهمالسلام چه بوده است؟ «وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ.» «ما هیچ پیامبرى را جز به زبان قومش، نفرستادیم تا حقایق را براى آنها آشکار سازد.» مسئولیت اول و اساسی این است: «لِیُبَیِّنَ لَهُمْ فَیُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشَاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ.» (سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۴) «تا حقایق را برای آنها آشکار سازد؛ سپس خدا هرکس را بخواهد گمراه و هرکس را بخواهد هدایت مىکند و او توانا و حکیم است.» این همان رسالت و مأموریت اول انبیا علیهمالسلام است. چگونه این رسالت و مأموریت به جهاد تبدیل شد؟ یعنی این «تبیین» چگونه به جهاد مبدل گشت؟
طبیعتاً هرگاه انبیا علیهمالسلام نزد قومهای خود میرفتند، با واکنش و برخورد منفی آنها مواجه میشدند. این بدان معناست که فرایند مأموریت تبلیغی آنها، یک فرایند آرام و بیدردسر نبود. افزون بر این، فضایی که انبیا علیهمالسلام در آن قرار داشتند هم، یک فضای فرهنگی و دموکراتیک و آکنده از آزادی بیان و اندیشه نبود؛ بلکه در این فضا افرادی وجود داشتند که در برابر آنها یعنی انبیا و فرستادگان الهی، میایستادند، فعالیتهای تبلیغیشان را رد میکردند و به مقابله با آنها میپرداختند.
این افراد حتی به اشکال مختلف، به مواجهههایی متوسل میشدند که تا سطح انجام اقدامات خشونتآمیز و گاهی ارتکاب قتل ارتقا مییافت. زمانی که این دوقطبی به وجود آمد و دو جبهه ایجاد شد، تبیین به جهاد تبدیل گشت و «جهاد تبیین» شکل گرفت. تبیین، دیگر صرفاً یک فعالیت تبلیغی و فرهنگی نبود؛ بلکه به یک جهاد تبدیل شد. چه کسانی در جبهه مقابلِ تبیین قرار داشتند؟ کسانی که قرآن کریم از آنها تحت عنوان «الملأ الأعلی» یاد میکند؛ یعنی همان افرادی که خود را برتر و بالاتر از دیگران میدانند. این افراد کسانی هستند که خود را از جمله اشراف، نخبگان و خواص در نزد سلطان و حاکم میدانند. به عبارت دیگر، میتوان از آنها بهعنوان افرادِ اهل ناز و نعمت یاد کرد که مال انباشته میکنند و امتیازات مختلف را به انحصار خود درمیآورند. در رأس این افراد، فرعونها و نمرودها و ستمگران بزرگ قرار دارند؛ یعنی افرادی نظیر فرعون، نمرود، ابوجهل، ابوسفیان و... . از همین رو، انبیا علیهمالسلام با زور و خشونت مواجه میشدند. در قرآن کریم و در روایتها و نیز در قصههای تاریخی آمده است که چگونه با انبیا علیهمالسلام مواجهه و رویارویی صورت میگرفته است.
«جهاد تبیین» در نزد انبیا علیهمالسلام
برخورداری از صفاتی نظیر علم، فهم، پرهیزکاری، پاکی، خلوص و اخلاق بهتنهایی برای اینکه فردی بهعنوان پیامبر خدا برگزیده شود، کافی نیست؛ بلکه این فرد باید شجاع نیز باشد. این فرد باید از بالاترین سطح شجاعت برخوردار باشد تا بتواند در برابر این موج سهمگین ظالمان و نیز در برابر فراعنه و نمرودها و طبقه مستبد و ظالم بایستد، نترسد، متزلزل و سست نشود و در برابر تطمیع، تهدید، شکنجه و حتی تهدید به قتل، عقبنشینی نکند. بنابراین، چنین شخصیتی باید بالاترین سطح از شجاعت را داشته باشد و این خود یکی از مستلزمات «جهاد تبیین» است. همه ما میدانیم چه اهانتهایی به انبیا علیهمالسلام و نیز فرستادگان الهی و پیروانشان شد. همه ما میدانیم که آنها با چه ناسزاگوییهایی مواجه شدند. ما نسبت به شکنجه جسمی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و پیروان پیامبر – از زنان گرفته تا مردان – آگاه هستیم. انبیا علیهمالسلام یا با انزوای اجتماعی مواجه شدند و یا به قتل رسیده و به صلیب کشیده شدند. زمانی که تاریخ انبیا و اصحاب انبیا را مطالعه میکنیم، به نوع مواجهه با آنها پی میبریم. بهعنوان مثال، میبینیم کسانی که در برابر دعوت به توحید، توسط حضرت ابراهیم علیهالسلام عاجز ماندند، چه واکنشی نشان دادند. آنها آتش گرد آوردند و حضرت ابراهیم علیهالسلام را در آن انداختند. سر یحییبنزکریا علیهالسلام را از تن جدا کرده و آن را به فاحشهای از بنیاسرائیل هدیه دادند؛ تنها به این دلیل که بر مسائل فقهی مربوط به ازدواج و حُرمت یک نوع ازدواج خاص -در یک قصهای که معروف است- پافشاری کرد. این ظلم و ستمی است که به انبیا علیهمالسلام روا داشته میشد. آنها نه حامل شمشیر که حامل جهاد تبیین بودند. از همین رو، اینجا تبیین، جهاد است.
بر اساس آنچه گفته شد، این تبیین، جهاد است. خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: «وَجَاهِدْهُمْ بِهِ جِهَادًا کَبِیرًا.» (سوره مبارکه فرقان، آیه ۵۲) «از کافران اطاعت مکن و بهوسیله آن [قرآن] با آنان جهاد بزرگی بنما.» «سماحة القائد» با استناد به این آیه، از «جهاد تبیین» بهعنوان جهاد عظیم یاد کردند؛ جهادی که مسئولیت همه مردم است. در همین ارتباط تصریح میکنند که: «جهاد، فقط شمشیرگرفتن و جنگکردن در میدان قتال نیست؛ جهاد شامل جهاد فکری، جهاد عملی، جهاد تبیینی و تبلیغی و جهاد مالی است.» این بدان معناست که انبیا علیهمالسلام در طول تاریخ به وظیفه و مسئولیت الهی و اخلاقی و انسانی خود عمل کرده و این مأموریت عظیم و مقدس را به بهترین شکل ممکن انجام دادند.
«جهاد تبیین» در جنبش حسینی
اکنون به مسئله جنبش حسینی میرسیم. پیشتر در سخنرانیهای پیشین اشاره کرده بودم که نیمی از جنبش حسینی، از همان لحظه اول، جنبش ایمانی و جهادی بوده است؛ یعنی درست از زمانی که امام حسین علیهالسلام در کاخ پادشاه اموی در شهر مدینه ایستادند و پس از خودداری از بیعت با یزید، سخنان معروفشان را بیان کردند و به این ترتیب، جنبش حسینی که حوادث آن در چنین روزهایی یعنی روزهای اول محرم، بهوقوع پیوست، آغاز شد. همچنین پیشتر اشاره کردم که «جهاد تبیین» عنوان و هسته این جنبش از ابتدا تا انتهای آن بود. در واقع «جهاد تبیین»، یکی از ویژگیها و مؤلفهها و اجزای اصلی در جنبش و خیزش کربلا بود. در سخنرانی پیشین زمانی که درباره جنبش حسینی صحبت میکردم، گفتم که این جنبش از دو مرحله اصلی و اساسی تشکیل میشود. مرحله اول از رد بیعت با یزید در مدینه آغاز و تا زمان شهادت امام حسین علیهالسلام در روز دهم عاشورا ادامه مییابد و مرحله دوم از زمان شهادت امام حسین علیهالسلام تا دوران پس از شهادت ایشان را ادامه مییابد. رهبر و پرچمدار مرحله اول قیام امام حسین علیهالسلام حضرت ابوالفضلالعباس علیهالسلام بود و رهبری مرحله دوم نیز برعهده حضرت زینب سلاماللهعلیها و امام زینالعابدین علیهالسلام بود.
ویژگیهای مطلوب در مأموریت تبیین
بر اساس آنچه گفته شد، مرحله دومی نیز در جنبش حسینی وجود داشت. این بدان معناست که پای یک مرحله اصلیِ دوم و یک مأموریتِ دوم نیز، در جنبش حسینی در میان بوده است. این مأموریت چه بود؟ این مأموریت در حقیقت، انتقال وقایع و تبیین حوادث و تشریح اهداف و پیشینهها بهصورت واضح، شفاف، قوی و مؤثر بود. در نهایت شخصی باید این مأموریت را انجام میداد. از آنجایی که این مأموریت، یک مأموریت تبییینی و جهادی بود، بنابراین شخصی باید مسئولیت آن را بهعهده میگرفت که مجموعهای از ویژگیها در آن وجود میداشت؛ از جمله ویژگیها این بود که کشتهنشدنش تضمینشده باشد؛ زیرا اگر این شخص در کربلا کشته میشد، نمیتوانست مأموریت دوم را به انجام برساند. واضح است که میخواهم به کجا برسم؟ این شخص باید یک زن میبود، زیرا طبق روال منطقی، زن کشته نمیشد. زن در آن زمان و در آنچنان بحرانی، اسیر میشد و نه کشته؛ بنابراین، ما در مرحله دوم، اولاً، نیاز به کسی داریم که کشته نشود و بعد از شهادتِ همه ما زنده بماند تا حامل این خون و صدا و موضع باشد و آن را به مردم دیگر منتقل سازد. ثانیاً، این شخص باید دارای علم، فهم، معرفت، شناخت و بصیرت باشد بهگونهای که بداند چه اتفاقی در حال رخدادن است و چه اهدافی را باید تشریح و تبیین کند. ثالثاً، این شخص باید قدرت سخنوری داشته باشد؛ زیرا اگر در نوع بیان و سخنوری و نحوه تشریح موضوعات، دچار مشکل باشد، نمیتواند مأموریت محوله را انجام دهد. بنابراین، چنین فردی باید از قدرت تأثیرگذاری عاطفی بر اغلب مردمی که به سخنانش گوش فرا میدهند، برخوردار باشد. علت هم، آن است که این مأموریت، نه تنها یک کار رسانهای عادی نیست، بلکه باید در جریان آن، عقلها و قلبهای مردم مورد خطاب قرار گیرند. این مأموریت، «جهاد تبیین» است. رابعاً، این فرد باید دارای یک جایگاه اجتماعی والا در بین مردم باشد تا هنگامی که با مردم سخن میگوید، آنها در سکوت کامل و بهاعتبار جایگاه و احترامی که برایش قائل هستند، به این سخنان گوش جان بسپارند.
علاوه بر این شروط، همان طور که درباره انبیا علیهمالسلام صحبت کردم، از جمله شروط بسیار مهم این است که فردِ دارنده مسئولیت تبیین، دارای بالاترین سطح از شجاعت و صلابت و جسارت باشد. چرا؟ زیرا اولاً این فرد، حوادث هولناک و غمانگیز و فاجعهباری را با چشمان خود خواهد دید و نباید متزلزل شود و یا حتی اگر از درون هم متألم شد، نباید از خود ضعف و سستی نشان دهد. ثانیاً، او باید با مردم و همچنین افراد ستمگر سخن بگوید و لذا برای سخنگفتن با مردم، میبایست از حداکثر شجاعت و صلابت برخوردار باشد. او باید در مجلس ابنزیاد در کوفه و در مجلس یزید در دمشق حاضر شود. خداوند متعال میفرماید: «الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لَا یَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ وَ کَفَى بِاللَّهِ حَسِیبًا.» (سوره مبارکه احزاب، آیه ۳۹) «همان کسانى که پیامهاى خدا را ابلاغ مىکنند و از او هراس دارند و از هیچکس جز خدا بیم ندارند و خدا براى حسابرسى کفایت مى کند.» این ویژگیای است که باید در پیامبران علیهمالسلام وجود داشته باشد. از جمله شروط انجام رسالت، این است که از کسی جز خداوند متعال هراس نداشته باشند. شخصی هم که برای انجام این مأموریت یعنی مأموریت تبیین، در جریان جنبش حسینی انتخاب میشد، باید اینگونه میبود و از کسی جز خداوند هراس نمیداشت. زمانی که امام حسین علیهالسلام این ویژگیها را مدنظر قرار دادند و به دنبال آنها گشتند، این ویژگیها را بر حضرت زینب سلاماللهعلیها، دختر علیبنابیطالب علیهالسلام و فاطمه زهرا سلاماللهعلیها منطبق دیدند.
«جهاد تبیین» در نزد حضرت زینب سلاماللهعلیها
در حوادث کربلا و پس از آن بود که این مسئولیت جهاد تبیین، به این بانوی عظیمالشأن سپرده شد. مأموریت ایشان چه بود؟ مأموریت ایشان «جهاد تبیین» بود. میتوانم بگویم که حضرت زینب سلاماللهعلیها از همان دوران کودکی بهگونهای تحت آموزش قرار گرفتند و تربیت و تجهیز شدند که برای انجام این مأموریت الهیِ عظیم آماده گردند؛ مأموریتی که حفظ اسلام تا روز برپایی قیامت، به آن بستگی داشت. از همین رو، شما میبینید که حضرت زینب سلاماللهعلیها از دمشق به مدینه بازگشتند و چند ماهی را در این شهر باقی ماندند. پس از آن، مورخان مشخص نکردند که چه اتفاقی رخ داد. میگویند که حضرت زینب سلاماللهعلیها در سال ۶۱ هجری وفات یافتند. برخی هم سال ۶۲ هجری را ذکر کردند؛ یعنی معتقدند که ایشان تا یک سال پیش از وفات، در مدینه باقی ماندند.
انسان احساس میکند که حضرت زینب سلاماللهعلیها به دنیا آمد، زندگی کرد، پرورش یافت و بزرگ شد تا این مأموریت را به انجام برساند. اصرار امام حسین علیهالسلام برای خروج همراه با زنان و کودکان، این بود که این زنان و کودکان در واقع بازماندگان شهدا بودند و باید به همراه حضرت زینب سلاماللهعلیها عمل به مسئولیتشان را تکمیل میکردند.
زنان، پس از نبرد اسیر شده و از سرزمینی به سرزمین دیگر انتقال داده شدند. یزید و عبیداللهبنزیاد خودشان این فرصت را فراهم کردند که این صدا از کوفه به تمامیِ سرزمینها، شهرها، قبایل و عشایر دیگر برسد. این صدا از کوفه تا دمشق به گوش همگان رسید. آنها خودشان فرصت را فراهم کردند تا صدای خون امام حسین علیهالسلام، به دمشق و حتی به مجلس یزید و خانه یزید برسد. اگر زنان و کودکانی نبودند که به اسارت گرفته شوند، هیچگاه چنین اتفاقی رخ نمیداد. این بخشی از یک برنامه بود. زمانی که برخی نزد امام میرفتند تا با ایشان صحبت کنند، امام گاهی کوتاه سخن میگفتند و بدون اینکه مسئله را برایشان تشریح کنند، میفرمودند: «اراده خداوند بر این تعلق گرفته است که کشته شوم.» زمانی که از ایشان میپرسیدند که «چرا زنان و کودکان را همراه خودتان میبرید؟» ایشان پاسخ میدادند: «خداوند اراده فرموده است که آنان را اسیر ببیند.» این بخشی از برنامه بوده و به «جهاد تبیین» ارتباط داشت. شما به نحوه برنامهریزی امام حسین علیهالسلام نگاه کنید. همه اهالی کوفه ایستادند و به سخنان حضرت زینب سلاماللهعلیها و خطبه مشهور ایشان گوش فرا دادند. کوفیان سپس گریستند و حضرت زینب سلاماللهعلیها خطاب به آنها گفت: «آیا شما برای ما گریه میکنید؟» ایشان مسئولیت حوادث رخداده را متوجه اهالی کوفه کردند. آنچه حضرت زینب سلاماللهعلیها در مجلس ابنزیاد در کوفه و نیز در مجلس یزید بیان کردند، قاطعانه و قوی و مستحکم بود و این ثبات و صلابت، به الگویی برای همه ما مردان و زنان تبدیل شد. زمانی که ابنزیاد در سخنانی طعنهآمیز خطاب به حضرت زینب سلاماللهعلیها گفت: «کاری که خدا با برادرت کرد را چگونه دیدی؟» ایشان پاسخی دادند که این پاسخ تا به امروز نیز در طول چندین و چند نسل، به یک فرهنگ برای ما تبدیل شد؛ فرهنگ و شعاری برای تمامی مادران شهدا؛ فرهنگ و شعاری برای همگان، از زن و مرد گرفته تا کوچک و بزرگ. ایشان پاسخ دادند: «من جز زیبایی چیزی ندیدم.» چه کسی چنین حرفی میزند؟ زنی که در کربلا بود و تمامی مصیبتها را با چشم خود دید. اما اکنون میایستد و میگوید: «من جز زیبایی چیزی ندیدم.» این چیزی است که تاریخ برای ما حفظ کرده است.
در جریان این «جهاد تبیین»، حضرت زینب سلاماللهعلیها حقایق را روشن کردند. ایشان تمامی اتفاقات و پیشینه و اهداف آن را کاملاً شجاعانه و بهصورت واضح و تأثیرگذار، منتقل کردند. ایشان مجرمان را رسوا کردند و ارکان حکومتشان را به لرزه درآوردند، بهگونهای که یزید به مرحلهای رسید که گفت: «آنچه که ابنزیاد انجام داد، مرا در نزد همه مسلمانان منفور ساخت.» اگر مرحله دوم، یعنی مرحله پس از شهادت امام حسین علیهالسلام نبود و اگر «جهاد تبیین» در این مرحله شکل نمیگرفت، هیچگاه چنین اتفاقاتی رخ نمیداد. تمامی انقلابها و قیامهایی که پس از کربلا رخ داد و همچنین رسوایی و سقوط حکومت یزید و آلابوسفیان و نیز این امتداد گسترده حادثه کربلا، همگی به برکت و فضل «جهاد تبیین» به وقوع پیوست؛ جهادی که حضرت زینب سلاماللهعلیها و امام سجاد علیهالسلام با همراهی سلاله پاک رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم از جمله دختران ایشان، آن را هدایت و رهبری کردند. این مسیر تا شهر مدینه ادامه پیدا کرد و بعد از مدینه با امام زینالعابدین علیهالسلام و ائمه ما علیهمالسلام و نیز با آباء و اجدادمان تداوم یافت. در غیر این صورت، چگونه فائقآمدن بر اقدامات یزید میسر بود؟ یزیدی که یک حاکم مطلق به شمار میرفت و شمار زیادی از دوستان، نظامیان، واعظان سلاطین، شعرا و ... در کنارش و در اختیارش بودند. در آن زمان، شعرا یا از روی ترس و یا بهخاطر طمع، در ازای دریافت پول، اشعاری را میسرودند که یزید میخواست. او از امکانات گستردهای برای پخش شایعات و اکاذیب و افترائات در سراسر جهان اسلام برخوردار بود. در نقطه مقابل، امام حسین علیهالسلام، از امکانات موجود و در دسترس برای مواجهه با یزید استفاده کردند. بالاترین و بیشترین امکانات موجود در نزد ایشان چه بود؟ خونی بود که در رگهای امام حسین علیهالسلام و صحابهشان جریان داشت و صدایی بود که از حنجره حضرت زینب سلاماللهعلیها، امام سجاد علیهالسلام و زنان همراهشان خارج میشد. اینگونه خون حسینی و صدای زینبی بر شمشیر پیروز شد. این چیزی است که تا به امروز برای ما باقی مانده است.
«جهاد تبیین» در عصر کنونی
در خصوص عصر کنونی باید گفت که مسئله جهاد تبیین، در این عصر هم مطرح است. البته باید اشاره کنم که فرایند تبیین در مقاومت ما طی ۴۰ سال گذشته وجود داشته و همان طور که در سخنرانی پیشین اشاره کردم، این فرایند از همان روز اول تأسیس مقاومت، آغاز گشت. طبیعتاً، علمای بزرگ در آن مرحله نقش مهمی را در تأیید مقاومت و دعوت به مقاومت و پشتیبانی از آن ایفا کردند. همچنین میتوان به مواضع حضرت امام خمینی رحمةاللهعلیه اشاره کرد. در این میان، علمای ما در لبنان، نظیر مرحوم حضرت آیتالله سیدمحمدحسین فضل الله و مرحوم حضرت آیتالله شیخ محمدمهدی شمسالدین و نیز شمار زیادی از علمای دیگر، در عرصه «جهاد تبیین» فعالیت کردند. «جهاد تبیین» درست در زمانی انجام میشد که اسرائیل، نیمی از لبنان را تحت اشغال خود قرار داده بود. ارزش سید عباس موسوی، ارزش شیخ صبحی الطفیلی - در آن زمان همه آنها حضور داشتند، خداوند او را هدایت کند – ارزش شیخ راغب حرب، ارزش شهید سیدعبداللطیف الامین، ارزش تمامی شخصیتهای این نسل این بود که میایستادند، صحبت میکردند، مردم را تحریک و آنها را به دفاع از مقاومت دعوت میکردند. این بخشی از «جهاد تبیین» بود.
اگر «جهاد تبیین» نبود، مقاومت مسلحانه نمیتوانست ادامه پیدا کند، توسعه یابد، بزرگ شود و از این حمایت و پشتوانه مردمی برخوردار گردد. این جهاد تبیین، چیزی است که ما امروز نیز به آن نیاز داریم. «سماحة السید القائد» میفرمایند: «این یک فریضه قطعی و فوری است.» این بدان معناست که اکنون وقت پرداختن به آن است. برخی وظایف، مسئولیتها، واجبات و فرائض هستند که باید در زمان خود و بهموقع انجام شوند، زیرا اگر زمان انجام آنها بگذرد، ممکن است دیگر قابلجبران نباشد. بهعنوان نمونه میتوان به مثال قیام توابین اشاره کرد. درست است که قیام سلیمانبنصرد خزاعی یک قیام بزرگِ وجدانی و اخلاقی بود اما دیرهنگام و در زمانی غیر از زمان خودش انجام شد. آنها باید همراه با امام حسین علیهالسلام قیام میکردند، نه اینکه بعداً، برای انقلابکردن به پا خیزند. اگر این هزاران نفر همراه با امام حسین علیهالسلام قیام کرده بودند، چهره تاریخ تغییر میکرد و مسیر دیگری رقم میخورد. با این حال، چون آنها وظیفه خود را بهموقع و در زمان لازم و درست و فوری انجام ندادند و آن را به تأخیر انداختند، نتیجه اینگونه شد.
«سید قائد» تصریح میکنند این مسئولیت همگان است؛ علما، خطبا، اساتید، معلمان، فرهیختگان، شعرا، ادبا هنرمندان حوزههای مختلف. نویسندگان بزرگ، زنان و مردان، زن و شوهر، پدر و مادر، پسر و دختر حتی در یک دایره کوچک، مرد میتواند برای همسرش تبیین کند و زن برای شوهرش. مسئولیت همگان به چه معناست؟ یعنی هر آنکسی که قدرت و فرصت تبیین را دارد، فریضه تبیین و تشریح و توضیح در این عصر، بر او واجب است. این یک فریضه بزرگ و خطرناک است. چرا؟ زیرا قدرتهای مستکبر و ظالم و نیز چپاولگران جهانی که در جهان، ظلم و غارتگری میکنند، از تمامی امکانات و ظرفیتها و توانمندیهایشان برای تحقق این اهداف شیطانی بهرهبرداری مینمایند. آنها برای محققساختن اهداف شیطانی خود در استفاده از پول، تهدید، سلاح، حتی سلاح هستهای، تحریم، محاصره، رسانه و اینترنت لحظهای درنگ نمیکنند. ما ملتهای این منطقه، بهویژه مسلمانان و همچنین مسیحیان و پیروان ادیان آسمانی، از جانب آنها همواره مورد هدف قرار میگیریم.
میخواهم درباره «جهاد تبیین» در زمان انبیا علیهالسلام، در هنگام رقمخوردن حوادث کربلا و نیز در عصر کنونی بر اساس مسئولیتِ فعلیمان، صحبت کنم. سخن خود را با این بخش از تأکید «سماحة السید القائد» آغاز میکنم که فرمودند: «جهاد تبیین در این زمان، یک فریضه قطعی و فوری است.» این بدان معناست که جهاد تبیین، یک اقدام مستحب نیست و در زمان حاضر، ضروری و لازم است. جهاد تبیین بهدلیل ماهیت مسئولیتها، مأموریتها، چالشها و خطرات، یک فریضه فوری است و در آن تأخیر روا نیست. پایبندی به این فریضه بر همگان واجب است. این یک واجب کفائی نیست و هرکس باید متناسب با قدرت و توانمندی خود به آن بپردازد. درست مانند نماز واجب که اگر افرادی آن را اقامه کنند، مسئولیت از دوش افراد دیگر ساقط نمیشود. در حال حاضر، «جهاد تبیین» بر همگان واجب است.
تبیین؛ اساس کار انبیا علیهمالسلام
پایه و اساس کار انبیا علیهمالسلام و فرستادگان الهی، تبیین حقایق و وقایع برای مردم بوده است. خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: «وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ.» (سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۴) «ما هیچ پیامبرى را جز به زبان قومش، نفرستادیم.». هدف مبعوثکردن و فرستادن انبیا علیهمالسلام چه بوده است؟ «وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ.» «ما هیچ پیامبرى را جز به زبان قومش، نفرستادیم تا حقایق را براى آنها آشکار سازد.» مسئولیت اول و اساسی این است: «لِیُبَیِّنَ لَهُمْ فَیُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشَاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ.» (سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۴) «تا حقایق را برای آنها آشکار سازد؛ سپس خدا هرکس را بخواهد گمراه و هرکس را بخواهد هدایت مىکند و او توانا و حکیم است.» این همان رسالت و مأموریت اول انبیا علیهمالسلام است. چگونه این رسالت و مأموریت به جهاد تبدیل شد؟ یعنی این «تبیین» چگونه به جهاد مبدل گشت؟
طبیعتاً هرگاه انبیا علیهمالسلام نزد قومهای خود میرفتند، با واکنش و برخورد منفی آنها مواجه میشدند. این بدان معناست که فرایند مأموریت تبلیغی آنها، یک فرایند آرام و بیدردسر نبود. افزون بر این، فضایی که انبیا علیهمالسلام در آن قرار داشتند هم، یک فضای فرهنگی و دموکراتیک و آکنده از آزادی بیان و اندیشه نبود؛ بلکه در این فضا افرادی وجود داشتند که در برابر آنها یعنی انبیا و فرستادگان الهی، میایستادند، فعالیتهای تبلیغیشان را رد میکردند و به مقابله با آنها میپرداختند.
این افراد حتی به اشکال مختلف، به مواجهههایی متوسل میشدند که تا سطح انجام اقدامات خشونتآمیز و گاهی ارتکاب قتل ارتقا مییافت. زمانی که این دوقطبی به وجود آمد و دو جبهه ایجاد شد، تبیین به جهاد تبدیل گشت و «جهاد تبیین» شکل گرفت. تبیین، دیگر صرفاً یک فعالیت تبلیغی و فرهنگی نبود؛ بلکه به یک جهاد تبدیل شد. چه کسانی در جبهه مقابلِ تبیین قرار داشتند؟ کسانی که قرآن کریم از آنها تحت عنوان «الملأ الأعلی» یاد میکند؛ یعنی همان افرادی که خود را برتر و بالاتر از دیگران میدانند. این افراد کسانی هستند که خود را از جمله اشراف، نخبگان و خواص در نزد سلطان و حاکم میدانند. به عبارت دیگر، میتوان از آنها بهعنوان افرادِ اهل ناز و نعمت یاد کرد که مال انباشته میکنند و امتیازات مختلف را به انحصار خود درمیآورند. در رأس این افراد، فرعونها و نمرودها و ستمگران بزرگ قرار دارند؛ یعنی افرادی نظیر فرعون، نمرود، ابوجهل، ابوسفیان و... . از همین رو، انبیا علیهمالسلام با زور و خشونت مواجه میشدند. در قرآن کریم و در روایتها و نیز در قصههای تاریخی آمده است که چگونه با انبیا علیهمالسلام مواجهه و رویارویی صورت میگرفته است.
«جهاد تبیین» در نزد انبیا علیهمالسلام
برخورداری از صفاتی نظیر علم، فهم، پرهیزکاری، پاکی، خلوص و اخلاق بهتنهایی برای اینکه فردی بهعنوان پیامبر خدا برگزیده شود، کافی نیست؛ بلکه این فرد باید شجاع نیز باشد. این فرد باید از بالاترین سطح شجاعت برخوردار باشد تا بتواند در برابر این موج سهمگین ظالمان و نیز در برابر فراعنه و نمرودها و طبقه مستبد و ظالم بایستد، نترسد، متزلزل و سست نشود و در برابر تطمیع، تهدید، شکنجه و حتی تهدید به قتل، عقبنشینی نکند. بنابراین، چنین شخصیتی باید بالاترین سطح از شجاعت را داشته باشد و این خود یکی از مستلزمات «جهاد تبیین» است. همه ما میدانیم چه اهانتهایی به انبیا علیهمالسلام و نیز فرستادگان الهی و پیروانشان شد. همه ما میدانیم که آنها با چه ناسزاگوییهایی مواجه شدند. ما نسبت به شکنجه جسمی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و پیروان پیامبر – از زنان گرفته تا مردان – آگاه هستیم. انبیا علیهمالسلام یا با انزوای اجتماعی مواجه شدند و یا به قتل رسیده و به صلیب کشیده شدند. زمانی که تاریخ انبیا و اصحاب انبیا را مطالعه میکنیم، به نوع مواجهه با آنها پی میبریم. بهعنوان مثال، میبینیم کسانی که در برابر دعوت به توحید، توسط حضرت ابراهیم علیهالسلام عاجز ماندند، چه واکنشی نشان دادند. آنها آتش گرد آوردند و حضرت ابراهیم علیهالسلام را در آن انداختند. سر یحییبنزکریا علیهالسلام را از تن جدا کرده و آن را به فاحشهای از بنیاسرائیل هدیه دادند؛ تنها به این دلیل که بر مسائل فقهی مربوط به ازدواج و حُرمت یک نوع ازدواج خاص -در یک قصهای که معروف است- پافشاری کرد. این ظلم و ستمی است که به انبیا علیهمالسلام روا داشته میشد. آنها نه حامل شمشیر که حامل جهاد تبیین بودند. از همین رو، اینجا تبیین، جهاد است.
بر اساس آنچه گفته شد، این تبیین، جهاد است. خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: «وَجَاهِدْهُمْ بِهِ جِهَادًا کَبِیرًا.» (سوره مبارکه فرقان، آیه ۵۲) «از کافران اطاعت مکن و بهوسیله آن [قرآن] با آنان جهاد بزرگی بنما.» «سماحة القائد» با استناد به این آیه، از «جهاد تبیین» بهعنوان جهاد عظیم یاد کردند؛ جهادی که مسئولیت همه مردم است. در همین ارتباط تصریح میکنند که: «جهاد، فقط شمشیرگرفتن و جنگکردن در میدان قتال نیست؛ جهاد شامل جهاد فکری، جهاد عملی، جهاد تبیینی و تبلیغی و جهاد مالی است.» این بدان معناست که انبیا علیهمالسلام در طول تاریخ به وظیفه و مسئولیت الهی و اخلاقی و انسانی خود عمل کرده و این مأموریت عظیم و مقدس را به بهترین شکل ممکن انجام دادند.
«جهاد تبیین» در جنبش حسینی
اکنون به مسئله جنبش حسینی میرسیم. پیشتر در سخنرانیهای پیشین اشاره کرده بودم که نیمی از جنبش حسینی، از همان لحظه اول، جنبش ایمانی و جهادی بوده است؛ یعنی درست از زمانی که امام حسین علیهالسلام در کاخ پادشاه اموی در شهر مدینه ایستادند و پس از خودداری از بیعت با یزید، سخنان معروفشان را بیان کردند و به این ترتیب، جنبش حسینی که حوادث آن در چنین روزهایی یعنی روزهای اول محرم، بهوقوع پیوست، آغاز شد. همچنین پیشتر اشاره کردم که «جهاد تبیین» عنوان و هسته این جنبش از ابتدا تا انتهای آن بود. در واقع «جهاد تبیین»، یکی از ویژگیها و مؤلفهها و اجزای اصلی در جنبش و خیزش کربلا بود. در سخنرانی پیشین زمانی که درباره جنبش حسینی صحبت میکردم، گفتم که این جنبش از دو مرحله اصلی و اساسی تشکیل میشود. مرحله اول از رد بیعت با یزید در مدینه آغاز و تا زمان شهادت امام حسین علیهالسلام در روز دهم عاشورا ادامه مییابد و مرحله دوم از زمان شهادت امام حسین علیهالسلام تا دوران پس از شهادت ایشان را ادامه مییابد. رهبر و پرچمدار مرحله اول قیام امام حسین علیهالسلام حضرت ابوالفضلالعباس علیهالسلام بود و رهبری مرحله دوم نیز برعهده حضرت زینب سلاماللهعلیها و امام زینالعابدین علیهالسلام بود.
ویژگیهای مطلوب در مأموریت تبیین
بر اساس آنچه گفته شد، مرحله دومی نیز در جنبش حسینی وجود داشت. این بدان معناست که پای یک مرحله اصلیِ دوم و یک مأموریتِ دوم نیز، در جنبش حسینی در میان بوده است. این مأموریت چه بود؟ این مأموریت در حقیقت، انتقال وقایع و تبیین حوادث و تشریح اهداف و پیشینهها بهصورت واضح، شفاف، قوی و مؤثر بود. در نهایت شخصی باید این مأموریت را انجام میداد. از آنجایی که این مأموریت، یک مأموریت تبییینی و جهادی بود، بنابراین شخصی باید مسئولیت آن را بهعهده میگرفت که مجموعهای از ویژگیها در آن وجود میداشت؛ از جمله ویژگیها این بود که کشتهنشدنش تضمینشده باشد؛ زیرا اگر این شخص در کربلا کشته میشد، نمیتوانست مأموریت دوم را به انجام برساند. واضح است که میخواهم به کجا برسم؟ این شخص باید یک زن میبود، زیرا طبق روال منطقی، زن کشته نمیشد. زن در آن زمان و در آنچنان بحرانی، اسیر میشد و نه کشته؛ بنابراین، ما در مرحله دوم، اولاً، نیاز به کسی داریم که کشته نشود و بعد از شهادتِ همه ما زنده بماند تا حامل این خون و صدا و موضع باشد و آن را به مردم دیگر منتقل سازد. ثانیاً، این شخص باید دارای علم، فهم، معرفت، شناخت و بصیرت باشد بهگونهای که بداند چه اتفاقی در حال رخدادن است و چه اهدافی را باید تشریح و تبیین کند. ثالثاً، این شخص باید قدرت سخنوری داشته باشد؛ زیرا اگر در نوع بیان و سخنوری و نحوه تشریح موضوعات، دچار مشکل باشد، نمیتواند مأموریت محوله را انجام دهد. بنابراین، چنین فردی باید از قدرت تأثیرگذاری عاطفی بر اغلب مردمی که به سخنانش گوش فرا میدهند، برخوردار باشد. علت هم، آن است که این مأموریت، نه تنها یک کار رسانهای عادی نیست، بلکه باید در جریان آن، عقلها و قلبهای مردم مورد خطاب قرار گیرند. این مأموریت، «جهاد تبیین» است. رابعاً، این فرد باید دارای یک جایگاه اجتماعی والا در بین مردم باشد تا هنگامی که با مردم سخن میگوید، آنها در سکوت کامل و بهاعتبار جایگاه و احترامی که برایش قائل هستند، به این سخنان گوش جان بسپارند.
علاوه بر این شروط، همان طور که درباره انبیا علیهمالسلام صحبت کردم، از جمله شروط بسیار مهم این است که فردِ دارنده مسئولیت تبیین، دارای بالاترین سطح از شجاعت و صلابت و جسارت باشد. چرا؟ زیرا اولاً این فرد، حوادث هولناک و غمانگیز و فاجعهباری را با چشمان خود خواهد دید و نباید متزلزل شود و یا حتی اگر از درون هم متألم شد، نباید از خود ضعف و سستی نشان دهد. ثانیاً، او باید با مردم و همچنین افراد ستمگر سخن بگوید و لذا برای سخنگفتن با مردم، میبایست از حداکثر شجاعت و صلابت برخوردار باشد. او باید در مجلس ابنزیاد در کوفه و در مجلس یزید در دمشق حاضر شود. خداوند متعال میفرماید: «الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لَا یَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ وَ کَفَى بِاللَّهِ حَسِیبًا.» (سوره مبارکه احزاب، آیه ۳۹) «همان کسانى که پیامهاى خدا را ابلاغ مىکنند و از او هراس دارند و از هیچکس جز خدا بیم ندارند و خدا براى حسابرسى کفایت مى کند.» این ویژگیای است که باید در پیامبران علیهمالسلام وجود داشته باشد. از جمله شروط انجام رسالت، این است که از کسی جز خداوند متعال هراس نداشته باشند. شخصی هم که برای انجام این مأموریت یعنی مأموریت تبیین، در جریان جنبش حسینی انتخاب میشد، باید اینگونه میبود و از کسی جز خداوند هراس نمیداشت. زمانی که امام حسین علیهالسلام این ویژگیها را مدنظر قرار دادند و به دنبال آنها گشتند، این ویژگیها را بر حضرت زینب سلاماللهعلیها، دختر علیبنابیطالب علیهالسلام و فاطمه زهرا سلاماللهعلیها منطبق دیدند.
«جهاد تبیین» در نزد حضرت زینب سلاماللهعلیها
در حوادث کربلا و پس از آن بود که این مسئولیت جهاد تبیین، به این بانوی عظیمالشأن سپرده شد. مأموریت ایشان چه بود؟ مأموریت ایشان «جهاد تبیین» بود. میتوانم بگویم که حضرت زینب سلاماللهعلیها از همان دوران کودکی بهگونهای تحت آموزش قرار گرفتند و تربیت و تجهیز شدند که برای انجام این مأموریت الهیِ عظیم آماده گردند؛ مأموریتی که حفظ اسلام تا روز برپایی قیامت، به آن بستگی داشت. از همین رو، شما میبینید که حضرت زینب سلاماللهعلیها از دمشق به مدینه بازگشتند و چند ماهی را در این شهر باقی ماندند. پس از آن، مورخان مشخص نکردند که چه اتفاقی رخ داد. میگویند که حضرت زینب سلاماللهعلیها در سال ۶۱ هجری وفات یافتند. برخی هم سال ۶۲ هجری را ذکر کردند؛ یعنی معتقدند که ایشان تا یک سال پیش از وفات، در مدینه باقی ماندند.
انسان احساس میکند که حضرت زینب سلاماللهعلیها به دنیا آمد، زندگی کرد، پرورش یافت و بزرگ شد تا این مأموریت را به انجام برساند. اصرار امام حسین علیهالسلام برای خروج همراه با زنان و کودکان، این بود که این زنان و کودکان در واقع بازماندگان شهدا بودند و باید به همراه حضرت زینب سلاماللهعلیها عمل به مسئولیتشان را تکمیل میکردند.
زنان، پس از نبرد اسیر شده و از سرزمینی به سرزمین دیگر انتقال داده شدند. یزید و عبیداللهبنزیاد خودشان این فرصت را فراهم کردند که این صدا از کوفه به تمامیِ سرزمینها، شهرها، قبایل و عشایر دیگر برسد. این صدا از کوفه تا دمشق به گوش همگان رسید. آنها خودشان فرصت را فراهم کردند تا صدای خون امام حسین علیهالسلام، به دمشق و حتی به مجلس یزید و خانه یزید برسد. اگر زنان و کودکانی نبودند که به اسارت گرفته شوند، هیچگاه چنین اتفاقی رخ نمیداد. این بخشی از یک برنامه بود. زمانی که برخی نزد امام میرفتند تا با ایشان صحبت کنند، امام گاهی کوتاه سخن میگفتند و بدون اینکه مسئله را برایشان تشریح کنند، میفرمودند: «اراده خداوند بر این تعلق گرفته است که کشته شوم.» زمانی که از ایشان میپرسیدند که «چرا زنان و کودکان را همراه خودتان میبرید؟» ایشان پاسخ میدادند: «خداوند اراده فرموده است که آنان را اسیر ببیند.» این بخشی از برنامه بوده و به «جهاد تبیین» ارتباط داشت. شما به نحوه برنامهریزی امام حسین علیهالسلام نگاه کنید. همه اهالی کوفه ایستادند و به سخنان حضرت زینب سلاماللهعلیها و خطبه مشهور ایشان گوش فرا دادند. کوفیان سپس گریستند و حضرت زینب سلاماللهعلیها خطاب به آنها گفت: «آیا شما برای ما گریه میکنید؟» ایشان مسئولیت حوادث رخداده را متوجه اهالی کوفه کردند. آنچه حضرت زینب سلاماللهعلیها در مجلس ابنزیاد در کوفه و نیز در مجلس یزید بیان کردند، قاطعانه و قوی و مستحکم بود و این ثبات و صلابت، به الگویی برای همه ما مردان و زنان تبدیل شد. زمانی که ابنزیاد در سخنانی طعنهآمیز خطاب به حضرت زینب سلاماللهعلیها گفت: «کاری که خدا با برادرت کرد را چگونه دیدی؟» ایشان پاسخی دادند که این پاسخ تا به امروز نیز در طول چندین و چند نسل، به یک فرهنگ برای ما تبدیل شد؛ فرهنگ و شعاری برای تمامی مادران شهدا؛ فرهنگ و شعاری برای همگان، از زن و مرد گرفته تا کوچک و بزرگ. ایشان پاسخ دادند: «من جز زیبایی چیزی ندیدم.» چه کسی چنین حرفی میزند؟ زنی که در کربلا بود و تمامی مصیبتها را با چشم خود دید. اما اکنون میایستد و میگوید: «من جز زیبایی چیزی ندیدم.» این چیزی است که تاریخ برای ما حفظ کرده است.
در جریان این «جهاد تبیین»، حضرت زینب سلاماللهعلیها حقایق را روشن کردند. ایشان تمامی اتفاقات و پیشینه و اهداف آن را کاملاً شجاعانه و بهصورت واضح و تأثیرگذار، منتقل کردند. ایشان مجرمان را رسوا کردند و ارکان حکومتشان را به لرزه درآوردند، بهگونهای که یزید به مرحلهای رسید که گفت: «آنچه که ابنزیاد انجام داد، مرا در نزد همه مسلمانان منفور ساخت.» اگر مرحله دوم، یعنی مرحله پس از شهادت امام حسین علیهالسلام نبود و اگر «جهاد تبیین» در این مرحله شکل نمیگرفت، هیچگاه چنین اتفاقاتی رخ نمیداد. تمامی انقلابها و قیامهایی که پس از کربلا رخ داد و همچنین رسوایی و سقوط حکومت یزید و آلابوسفیان و نیز این امتداد گسترده حادثه کربلا، همگی به برکت و فضل «جهاد تبیین» به وقوع پیوست؛ جهادی که حضرت زینب سلاماللهعلیها و امام سجاد علیهالسلام با همراهی سلاله پاک رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم از جمله دختران ایشان، آن را هدایت و رهبری کردند. این مسیر تا شهر مدینه ادامه پیدا کرد و بعد از مدینه با امام زینالعابدین علیهالسلام و ائمه ما علیهمالسلام و نیز با آباء و اجدادمان تداوم یافت. در غیر این صورت، چگونه فائقآمدن بر اقدامات یزید میسر بود؟ یزیدی که یک حاکم مطلق به شمار میرفت و شمار زیادی از دوستان، نظامیان، واعظان سلاطین، شعرا و ... در کنارش و در اختیارش بودند. در آن زمان، شعرا یا از روی ترس و یا بهخاطر طمع، در ازای دریافت پول، اشعاری را میسرودند که یزید میخواست. او از امکانات گستردهای برای پخش شایعات و اکاذیب و افترائات در سراسر جهان اسلام برخوردار بود. در نقطه مقابل، امام حسین علیهالسلام، از امکانات موجود و در دسترس برای مواجهه با یزید استفاده کردند. بالاترین و بیشترین امکانات موجود در نزد ایشان چه بود؟ خونی بود که در رگهای امام حسین علیهالسلام و صحابهشان جریان داشت و صدایی بود که از حنجره حضرت زینب سلاماللهعلیها، امام سجاد علیهالسلام و زنان همراهشان خارج میشد. اینگونه خون حسینی و صدای زینبی بر شمشیر پیروز شد. این چیزی است که تا به امروز برای ما باقی مانده است.
«جهاد تبیین» در عصر کنونی
در خصوص عصر کنونی باید گفت که مسئله جهاد تبیین، در این عصر هم مطرح است. البته باید اشاره کنم که فرایند تبیین در مقاومت ما طی ۴۰ سال گذشته وجود داشته و همان طور که در سخنرانی پیشین اشاره کردم، این فرایند از همان روز اول تأسیس مقاومت، آغاز گشت. طبیعتاً، علمای بزرگ در آن مرحله نقش مهمی را در تأیید مقاومت و دعوت به مقاومت و پشتیبانی از آن ایفا کردند. همچنین میتوان به مواضع حضرت امام خمینی رحمةاللهعلیه اشاره کرد. در این میان، علمای ما در لبنان، نظیر مرحوم حضرت آیتالله سیدمحمدحسین فضل الله و مرحوم حضرت آیتالله شیخ محمدمهدی شمسالدین و نیز شمار زیادی از علمای دیگر، در عرصه «جهاد تبیین» فعالیت کردند. «جهاد تبیین» درست در زمانی انجام میشد که اسرائیل، نیمی از لبنان را تحت اشغال خود قرار داده بود. ارزش سید عباس موسوی، ارزش شیخ صبحی الطفیلی - در آن زمان همه آنها حضور داشتند، خداوند او را هدایت کند – ارزش شیخ راغب حرب، ارزش شهید سیدعبداللطیف الامین، ارزش تمامی شخصیتهای این نسل این بود که میایستادند، صحبت میکردند، مردم را تحریک و آنها را به دفاع از مقاومت دعوت میکردند. این بخشی از «جهاد تبیین» بود.
اگر «جهاد تبیین» نبود، مقاومت مسلحانه نمیتوانست ادامه پیدا کند، توسعه یابد، بزرگ شود و از این حمایت و پشتوانه مردمی برخوردار گردد. این جهاد تبیین، چیزی است که ما امروز نیز به آن نیاز داریم. «سماحة السید القائد» میفرمایند: «این یک فریضه قطعی و فوری است.» این بدان معناست که اکنون وقت پرداختن به آن است. برخی وظایف، مسئولیتها، واجبات و فرائض هستند که باید در زمان خود و بهموقع انجام شوند، زیرا اگر زمان انجام آنها بگذرد، ممکن است دیگر قابلجبران نباشد. بهعنوان نمونه میتوان به مثال قیام توابین اشاره کرد. درست است که قیام سلیمانبنصرد خزاعی یک قیام بزرگِ وجدانی و اخلاقی بود اما دیرهنگام و در زمانی غیر از زمان خودش انجام شد. آنها باید همراه با امام حسین علیهالسلام قیام میکردند، نه اینکه بعداً، برای انقلابکردن به پا خیزند. اگر این هزاران نفر همراه با امام حسین علیهالسلام قیام کرده بودند، چهره تاریخ تغییر میکرد و مسیر دیگری رقم میخورد. با این حال، چون آنها وظیفه خود را بهموقع و در زمان لازم و درست و فوری انجام ندادند و آن را به تأخیر انداختند، نتیجه اینگونه شد.
«سید قائد» تصریح میکنند این مسئولیت همگان است؛ علما، خطبا، اساتید، معلمان، فرهیختگان، شعرا، ادبا هنرمندان حوزههای مختلف. نویسندگان بزرگ، زنان و مردان، زن و شوهر، پدر و مادر، پسر و دختر حتی در یک دایره کوچک، مرد میتواند برای همسرش تبیین کند و زن برای شوهرش. مسئولیت همگان به چه معناست؟ یعنی هر آنکسی که قدرت و فرصت تبیین را دارد، فریضه تبیین و تشریح و توضیح در این عصر، بر او واجب است. این یک فریضه بزرگ و خطرناک است. چرا؟ زیرا قدرتهای مستکبر و ظالم و نیز چپاولگران جهانی که در جهان، ظلم و غارتگری میکنند، از تمامی امکانات و ظرفیتها و توانمندیهایشان برای تحقق این اهداف شیطانی بهرهبرداری مینمایند. آنها برای محققساختن اهداف شیطانی خود در استفاده از پول، تهدید، سلاح، حتی سلاح هستهای، تحریم، محاصره، رسانه و اینترنت لحظهای درنگ نمیکنند. ما ملتهای این منطقه، بهویژه مسلمانان و همچنین مسیحیان و پیروان ادیان آسمانی، از جانب آنها همواره مورد هدف قرار میگیریم.