1401/03/12
گفتوگو با معاون فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم
انقلاب به دانشگاه هویت مستقل و آرمانخواهانه بخشید
تشریح هویت و ماهیت دانشگاه بعد از انقلاب با دانشگاه قبل از انقلاب یکی از محورهای مهم دیدار رمضانی دانشجویان با رهبر انقلاب بود. رسانهKHAMENEI.IR برای بررسی تفاوت در ماهیت و هویت دانشگاهِ قبل و بعد از انقلاب به گفتوگو با آقای دکتر عبدالحسین کلانتری، معاون فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری پرداخته است.
دانشگاه بعد از انقلاب از لحاظ ماهیت و هویت چه تفاوتی با دانشگاه قبل از انقلاب دارد؟
اگر بررسی اجمالی تاریخی در خصوص تکوین دانشگاه در ایران داشته باشیم، میشود ریشههای آن را به آشنایی نابهنگام و ناخواسته ایران با تمدن جدید غرب ارجاع داد. این تمدن با مکانیزمهای سرمایهدارانه وارد جامعه ایران شد، علیرغم اینکه در ایران دانشگاه از قدیمالایام ریشه داشته، اما دانشگاه بهمعنای جدیدش ثمره این آشنایی بوده است. در نتیجه ورود دانشگاه به ایران، تمامی مبادی و مبانی و فرهنگهای الصاق شده با این نهاد جدید هم وارد ایران شد و بهتدریج شکل گرفت و فضای ایران را متأثر کرد. در آن چهارچوب کلی، پروژه مدرنسازی آمرانه و دیکتاتورمآبانه در ایران، دانشگاه سعی میکرد نقش ایفا کند؛ دانشگاهی وابسته و غیرمستقل، دانشگاهی بیارتباط با مسائل و مشکلات مردم و بیارتباط با تاریخ و هویت ایران و تمامی این خصایصی که در دانشگاههای جهان سوم در آن مقطع میدیدیم و بهصورت خاص در ایران هم ملاحظه میشد. خود دانشگاه نسبت به این فرآیند واکنش نشان داد. برای همین هم اولین اعتراضات ضداستعماری و ضداستکباری در دانشگاهها شکل گرفت. مقارن و همزمان با فرآیندهای انقلابی در جامعه ایران، فرآیندهای انقلابی در دانشگاه هم رشد و نمو پیدا کرد و کل جامعه خواستار بازگشت به خویشتن تاریخی و هویتی و اسلامی خودش بود و دانشگاه هم چنین تمنایی داشت. پس از انقلاب، دانشگاه وارد دوره جدیدی شد و با آرمانهایی منبعث از تمدن ایرانی-اسلامی و منبعث از جامعه ایرانی و با چشمانداز جدیدی که به آینده روشن داشت، شکل گرفت. ما میتوانیم دو دوره حیات دانشگاهی را که کاملاً از همدیگر جدا میشوند به وضوح ببینیم. حداقل اینکه بعد از انقلاب تمنای این تغییر وجود داشت. البته مشکلات و مسائلی داشت و همواره با مسائلی دستبهگریبان بود و جریانهایی درصدد بودند که از داخل و عموماً از خارج دوباره دانشگاه را به ریل قبلی خود برگردانند.
این کشاکش بین جریان تحولخواه و جریان غربگرا پیش از انقلاب به چه صورتی بود و بعد از انقلاب چه سرنوشتی پیدا کرد؟
این کشاکش از قبل انقلاب وجود داشت و با وقوع انقلاب اتفاق جدیدی افتاد که خیلی مهم است. شاید فلسفه تاریخ تجددی تنها فلسفهای بود که قبل از انقلاب بیشتر روشنفکران و جریانات تفکری در ایران و حتی در جهان از آن ادراک و با آن نسبتی داشتند و بر آن اساس کل تحولات جهان را فهم میکردند. به بیان ساده، فلسفه تاریخ تجددی یک آغاز و انجام مشخصی را برای کل بشریت ترسیم میکرد، علیرغم تنوعاتی که در آن وجود داشت، مثل فلسفه تاریخی مارکسیستی و لیبرالیستی، اما آغاز و انجامها تقریباً یکی بود. بنا بود انسانی که بار خودش را به دوش میکشید و جرئت اندیشیدن داشت بهمعنای فلسفیاش تاریخ خودش را بسازد و به یک معنای دیگر از دین هم بریده و میخواهد تاریخ جدید را شکل دهد. کل تاریخ چنین فهم میشد. بسیاری از روشنفکران ما هم بر همین اساس قبل از انقلاب، مسیر تاریخی ایران را فهم میکردند و برای همین هم بود که دین و زبان فارسی را مانع میدانستند.
اما با جنبشهای انقلابی و رهبری حضرت امام خمینی رحمهالله افق تاریخی جدیدی باز شد. انقلاب اسلامی دیگر تجلی این افق تاریخی جدید بود. یک فلسفه تاریخ آلترناتیوی در جهان گشوده شد و انقلاب اسلامی داعیهدار یک تمدن و یک مسیر تاریخی جدید بود. در این مسیر تاریخی جدید است که دانشگاه هویت و معنای جدیدی پیدا میکند؛ لذا، صفآرایی بهشدت متفاوت شد. نه اینکه جریانهای غربگرا و تجددخواه از بین بروند، بلکه کمرنگتر شدند. این صفآرایی در دانشگاه آنقدر جدی بود که تحولات و نزاعهای درون دانشگاه، حتی پس از انقلاب هم کماکان ادامه داشت و چند اتفاق مهم افتاد؛ یکی تسخیر لانه جاسوسی بود که به یک معنا تقابل با جریانهای استکباری توسط جریانهای دانشجویی مسلمان بود. یک جریان آرمانگرا بود که میخواست در داخل دانشگاه آن آرمانها را تسری دهد و رونق بخشد و مورد استقبال وسیع مردم و خود حضرت امام رحمهالله قرار گرفت. اتفاق دیگر انقلاب فرهنگی بود که در همین مسیر و در داخل دانشگاه امتداد پیدا کرد. انقلاب فرهنگی درصدد بود که آن جریان انقلابی را که در متن جامعه رسوخ پیداکرده در داخل دانشگاهها هم بسط و گسترش دهد؛ اما واقعیت این است که حوزه تفکر، حوزه یکروزه یا یک سال و دوسال و دهسال نیست؛ حوزهای است که باید با ممارست و صبر و حوصله و با انجام کارهای بنیادین آن را پیش برد. برای همین هم بود که در این سطح کشمکش خیلی طولانیتر و انجام کارهای اثباتی و تدارک و تهیه مبانی و بستههای معرفتی و اتفاقات بزرگ علمی با کندی پیش رفت؛ چون هجمه جهانی علیه این نونهالی بود که در ایران سر برآورده بود. طبیعتاً مقاومتها بهشدت زیاد بود و انواع و اقسام سرکوبها بهصورت خاص در دانشگاه صورت میگرفت که این نهال رشد پیدا نکند. میتوان گفت که با فرازوفرود دولتها رنگوبوی متفاوتی پیدا کرد؛ مثلاً، ما در دولتهایی که رویکردهای غربگرا داشتند و از بیان این نکته ابایی هم نداشتند و نسخههایی که برای پیشرفت و آبادانی کشور میپیچیدند غربگرایانه بود و از نسخه نهادهای مختلف بینالمللی که بهنوعی برآمده و خلاصه دانش آنها بود و حتی رویکردهای استثماری و استعماری داشت، از آنها استفاده میکردند. این مصاف در آن دورهها خیلی جدیتر و تنگاتنگتر شده بود و طبیعتاً کار را با دشواری بیشتری پیش میبرد؛ اما در برخی از دولتها این نزاع و این مصاف کمرنگتر شده بود، آنهم بهخاطر امکانی که برای شکلگیری نوعی دانش آلترناتیو فراهم شده بود.
پس از انقلاب، دانشگاه چه ماهیتی پیدا کرد؟
انقلاب اسلامی به دانشگاه هویت داد و آن را به هویت مستقل و آرمانگرایانه خود نزدیک کرد؛ آرمانهایی که ریشههای تاریخی داشتند و متعلق به این مرزوبوم و تمدن و سنت بودند. هویتی هم که برآمده از همین سنت، از همین تاریخ و از همین تمدن کهن بود که ما آن را هویت و تمدن ایرانی-اسلامی میشناسیم، با هم ممزوج شده بود و ممزوج است و بهسادگی از همدیگر قابل تفکیک نبوده و نیست و نخواهد بود.
انقلاب، دانشگاه را به تراز هویتی خودش برگرداند. نقش دانشگاه هم در خود فرآیند انقلاب بیبدیل و بینظیر بود. منظور از دانشگاه، دانشجویان و لایهای از اساتید است. خود نهاد دانشگاه مقاومت داشت. کمااینکه برخی از سازوکارها و برخی از رویهها و محتواهای درسی مقاومت خودش را تا امروز حفظکرده، اما کنشگران این عرصه همراهی عظیمی با جریان انقلاب داشتند. شاهد مدعا علاوه بر مقطع انقلاب اسلامی، دفاع مقدس است. دانشجوهای دفاع مقدس نقشهای بیبدیلی را آفریدند و دانشگاهیان بهطور عام نقش بسیار چشمگیری داشتند. فرماندهان جنگ بسیاری از همین دانشجویان دانشگاهها بودند. در جهاد سازندگی همین بچههای دانشجو حضور داشتند؛ یعنی حضرت امام رحمهالله در آن مقطع بیشترین مخاطبش را از دانشجویان تشخیص میداد. بدنه جوانی که میتوانستند کشور را در مسیر جدیدی قرار دهند و این نقشآفرینی در طول تاریخ پس از انقلاب در دانشجوها و دانشگاهیان وجود داشته است، ولو اینکه مقاومتهایی از جانب نهاد دانشگاه وجودداشته که البته این مقاومتها روزبهروز کمتر و کمتر شد؛ چون افرادی که در انقلاب رشد و تکوین پیدا کرده بودند و بهاصطلاح نسل انقلاب بودند در مصادر قرار گرفتند، نزدیکتر به خواستهها و مسائل مردم بودند. دیگر نظامِ مسائل ما لزوماً نظامِ مسائلِ دیکتهشده از جانب غرب نبود؛ مسائلی بود که با گوشت و پوست و استخوان مردم نسبت داشت و اساساً سازوکارها و تمهیداتی برقرار شد که این ارتباط بین نظامِ مسائلِ مردم و دانشگاه بیشتر شود، ولو اینکه هنوز هم به حد مطلوب نرسیده باشد، اما مشخص بود که سیر تحولات به چه سمتوسویی میرود؛ بنابراین، دانشگاهیانی که با انقلاب هویت پیدا کرده بودند، روزبهروز در پرتوی آرمانها و ارزشهای انقلاب و خدماتی که انقلاب به آنان عطا کرده بود خودشان را پیدا میکردند و در حوزههای مختلف از جمله حوزههای عمرانی، نفت، گاز، پتروشیمی، نانو، بایو، علوم جدید و فناوریهای نوین رشد چشمگیری پیدا کردند. شاخصهای بینالمللی هم گواه این ادعاست و نشان میدهد که این شاخصها کاملاً تفاوت فاحشی با شاخص بینالمللی دارد.
طبق تحلیل شما، دانشگاه بعد از انقلاب هویت جدیدی پیداکرده که با بوم خودش ارتباط وثیقتری دارد و از لحاظ سیاسی در نسبت با اردوگاه سرمایهداری مستقلتر است و مسائل جدیدی را متناسب با تاریخ و جهانبینی خودش فهم میکند. طبیعتاً در این مسیر دستاندازهایی هم بوده است. کمی راجع به این دستاندازها صحبت کنید.
انقلاب اسلامی، انقلاب ما میتوانیم بود؛ انقلابی که بازگشت به هویت و خویشتن ایرانی-اسلامی ما بود و این خودش را در حوزههای مختلف هم نشان داد و جریان مقابل هم سعی داشت نشان دهد که ما نمیتوانیم. در حوزه دانشگاه و در کنار جریان بزرگی که داعیه ما میتوانیم داشت، جریانی وجودداشته و دارد و بعضاً بر مسند هم نشستند که ما نمیتوانیم؛ لذا، باید همان مسیری را برویم که غرب رفته و ما در این زمینه مقلدی بیش نیستیم و حتی این موضوع هم تئوریزه شده که ما اساساً در تولید علم نقشی نداریم و نمیتوانیم داشته باشیم و بنیهاش را هم نداریم. اساساً تولید علم امر غربی بوده و ما میهمان آنها بودیم و خواهیم بود؛ اما در مقابل جریانی وجود دارد که علیرغم اینکه پذیرفته است که غرب پیشرفتهای شگرفی در حوزههای علمی داشته، ولی بهواسطه تواناییهای تمدنی و عزم و اراده و پتانسیلهای موجود در جامعه ایران، وجود گشایش در عرصه علمی را امکانپذیر میداند. اگر نخواهم اغراق کنم، داعیهدار و پرچمدار این جریان در عرصه علمی اول حضرت امام رحمهالله و بعد از ایشان رهبر انقلاب بوده است. آنان بودند که علم را به عنصر هویتی ایرانیان تبدیل کردند.
اگر ایرانیان در جهان با برخی از عناصر شناخته میشدند، بهخاطر تأکیداتی بود که آنان بر عنصر علم و علمورزی و تولید علم و توسعه مرزهای دانش داشتهاند. رهبر انقلاب پیگیریها و حمایتهای مستمری در طی این سالها داشتند که علم تبدیل به عنصر هویتی ایرانیان شده است؛ یعنی در خارج از ایران، ما را با شاخصه و برجستگیهای علمیمان میشناسند. این اتفاق بزرگی است که در تاریخ جمهوری اسلامی افتاده و واقعاً میتوان در موردش مقالهها و کتابها نوشت و حتی ثبتوضبط کرد. من مطمئن نیستم که این اتفاق الآن بیفتد، اما شک ندارم آیندگانی که این تاریخ را بررسی میکنند شهادت خواهند داد که در این دوره تاریخی اتفاقات بزرگی در ایران و در این جغرافیا افتاده و همهاش هم بهواسطه حمایتهای شخص ایشان بوده است.
من منکر زحمات وزرای علوم طی این سالیان نیستم، اما بدون شک اگر حمایتهای ایشان نبود، وزرای علوم هم اینقدر حمایت نمیکردند. موارد زیادی داریم که وزرای علوم دست از حمایت برداشتند و ایشان به شخصه از جریانها و گروههای تولید دانش در حوزههای پیشرو و پیشران حمایت کردند و آنقدر نگران بودند که بعضی از آنها را زیر پروبال گرفتند که از جانب خود دستگاه آموزش عالی آسیب نبینند. این قسمت تلخش است، اما در مجموع اتفاق بزرگی افتاده و بسیار چشمگیر است.
آن نگاهی که در کلان دستانداز ایجاد میکند نگاهی است که باور ندارد ما میتوانیم در همین مرزوبوم و با اتکا با همین ذخیرههای عظیم دانشی که در کشور وجود دارد و با این نیروی انسانی متعهد و توانمند و فرزندان همین مرزوبوم تولید دانش کنیم. میتوان قلههای علمی را درنوردید. الحمدلله روزبهروز این جریان در مقابل پیشرفتهای خیرهکننده فرزندان و دانشمندان جوان همین مرزوبوم به عقب نشسته است.
دستانداز دیگر این است که تولید دانش در زنجیره خود قرارنگرفته و زنجیره تولید دانش تا حل مسائل مردم و پیوندش با جامعه و صنعت بهطور کامل شکل نگرفته است؛ لذا، آنطور که باید مردم از پیشرفتهای علمی که ایران در این سالها تجربهکرده، لذت نبردند. بهخاطر همین هم هست که رهبر انقلاب امسال به جریانهای دانشبنیان اهمیت دادند؛ چون جریانهای دانشبنیان تقریباً جزء آخرین زنجیرههایی هستند که علم را با مسائل مردم و با تولید و با اشتغال متصل میکنند و ثمره و لذت این پیشرفتها را مردم سر سفرههایشان احساس میکنند. کثیری از مسائل در حوزه اشتغال با ورود و تکثیر جریانهای اصیل دانشبنیان مرتفع میشود.
چطور میتوان هویت جدید دانشگاهِ بعد از انقلاب را تقویت کرد؟
آن چیزی که میتواند تقویتکننده عنصر هویتی دانشگاه باشد، زمینهسازی برای بسط و گسترش جریانهای تولید علم در دانشگاه است؛ یعنی ما به میزانی که برای فعالیتهای دانشجویان، اساتید و محققان در فضاهای دانشگاهی امکان تولید علم را بسط و گسترش دهیم و زمینهسازی کنیم، به همان میزان هویت علمخواهانه و تولید علم در داخل کشور را تقویت کردهایم.
لذا، زمینهسازی برای تقویت انجمنهای علمی چه در سطح دانشجویی و چه در سطح استادی، میتواند تأمینکننده و تقویتکننده این عنصر هویتی باشد. زمینهسازی برای بسط و گسترش شرکتهای دانشبنیان هم میتواند بسیار تأثیرگذار باشد؛ حتی میتوان این عنصر هویتی را گهگاه در تعامل با سایر کشورها تقویت کرد. وقتی شما در مقایسه و در تعامل با سایر کشورها قرار میگیرید، به خویشتن برمیگردید و این مقایسه امکانی را فراهم میکند که شما آن هسته سخت هویتی علمخواهانه خودت را دوباره تقویت کنی و یا حتی به توانمندیها و ضعفهای خودت پی ببری و درصدد رفع نقایص بر بیایی.
به نظر من کاری که دولت میتواند در این زمینه انجام دهد این است که زمینهسازی برای فعالیت بیشتر جریانهای تولید علم (انجمنها، پارکها، مجموعههای دانشبنیان در انجمنهای دانشجویی در هستههای پژوهشی، هستههای فناور و امثالهم ... ) در کشور را فراهم کند.
در شکلگیری این هویت، غیر از علم عوامل دیگری هم دخیل بودهاند. درباره این عوامل صحبت کنید.
حضرت امام رحمهالله بعد از انقلاب اسلامی، طی گزارههایی فهم خود را از دانشگاه تراز انقلاب اسلامی، صورتبندی و افقآفرینی کرد. شاید زیباترین جملهای که ایشان در خصوص دانشجو و دانشگاه گفته این است که دانشگاه یک نهاد انسانساز است و قرار است این دانشگاه انسان تحویل جامعه دهد. این اتفاق مهمی بود که در دانشگاه ایران افتاد؛ لذا انسان، هم در تولید علم مشارکت دارد، هم عالم و بصیر و آگاه است، هم حائز ارزشهای والای انسانی است. ایثار، فداکاری، گذشت، درد و رنج مردم را داشتن، کمک به حل مسائل مردم و کمک به کاهش آلام مردم، همه مجموعهای از ارزشها و فضایلی بود که انتظار میرفت جامعه دانشگاهی به آن آراسته باشد.
این دانشگاه را وارد فضای جدیدی کرد که خیلی هم مهم بود و بعدها توسط رهبر انقلاب هم ادامه پیدا کرد؛ یعنی حضرت امام رحمهالله این موضوع را بنیانگذاری کرد و آراستگی و مزین شدن دانشگاهیان را به مجموعهای از فضایل انسانی و دینی بنیان نهاد و بعد هم از سوی رهبر معظّم انقلاب بارها موردتأکید قرار گرفت. این عنصر هویتی مهمی است خصوصاً که دانشگاهیان را در این مرزوبوم با سایر دانشگاهیان متفاوت میکند. حضوری که دانشجویان ما در جریان دفاع مقدس و در جریان سازندگی و اردوهای جهادی داشتند، حضوری که در رویدادهای بزرگ ارزشی و معنوی کشور (هیئات، اعتکافها، راهپیماییهای اربعین و دیگر رویدادهای بزرگ) داشتند و دارند و حضوری که دانشجویان و دانشگاهیان ما و نقشآفرینی جدی که بر آینده و حیات سیاسی و انقلابی کشور داشتند، همه بر این دلالت دارد که دانشگاه تراز انقلاب اسلامی علاوه بر عنصر علم و عنصر کلیدی تولید علم، مزین به ارزشهای دیگری هم هست که در جامعه مؤثر بوده و توانسته جریانساز باشد.
[دریافت فیلم]
بهعنوان مثال، قطعویقین فراگیری جریان اعتکاف در کشور مرهون ورود جریانهای دانشجویی در این عرصه بوده است. جریانهای دانشجویی و حرکتهای جهادی بودند که این را تکثیر کردند. در همین دورانی که ما کرونا را تجربه کردیم، جریانهای دانشجویی بودند که همپای جریانهای طلبگی در سراسر کشور نقشآفرینی کردند و بسیاری از معضلات و مشکلات را مرتفع کردند، آنهم در سختترین شرایطی که کشور درگیرش بود. ما نمونهای از این فعالیتها را در دانشگاههای جهان نمیبینیم یا اگر میبینیم در مقیاس بسیار اندک است، اما اینجا فراگیر است. این نشان از این دارد که این دانشگاه عناصر هویتی جدیدی را دارد که متعلق به همین دوره تاریخی خاص است. این خدماتی بوده که انقلاب به دانشگاه داشته و به دانشگاه هویت جدیدی بخشیده است. کمااینکه دانشگاه هم کمک شایانی به انقلاب کرده است. من این اتفاق را تحت عنوان خدمات متقابل انقلاب و دانشگاه صورتبندی میکنم؛ اینکه اینها چهجوری به همدیگر کمک کردند. انقلاب در آرمانزایی و در الصاق عناصر هویتی تراز به دانشگاه و دانشگاه در کمک به پیشبرد آرمانهای انقلاب توأمان با همدیگر پیش رفتند. قطعاً دانشگاه فرازوفرودهایی داشته، اما در مجموع دانشگاه بهسمت آرمانهای انقلاب پیش رفته است.
هر چقدر که دانشگاه با مسائل مردم بیشتر مماسشده و سعیکرده مسائل و آلام مردم را حلوفصل کند، هم خودش هویت مستقلتری پیداکرده و هم توانسته نفوذ خودش را در بین مردم افزایش دهد. اگر دانشگاه ما بر اساس همان مبادی که از غرب وام گرفته بود و بر اساس نظامواره برآمده از تجربه غرب به مسیر خودش ادامه میداد، بیشک توسط توده مردم دفع میشد. دانشگاه زمانی میتواند در این مرزوبوم و در جان و دل و زندگی مردم جاگیر شود که با سنتها و تاریخ و هویت و با تمدن ایرانی-اسلامی ما نسبتی داشته باشد. به نظر میرسد که دانشگاه روزبهروز این نسبتش را وثیقتر میکند. اگر این نسبت کمرنگ شود خودبهخود توسط مردم دفن خواهد شد.
رهبر انقلاب تعبیری به این مضمون دارند که میگویند باید محصول طبیعی دانشگاههای جمهوری اسلامی امثال شهید چمران باشد. فاصله ما با این افق چقدر است؟
چمران و امثال او، در شرایط جنگ شکل گرفتند. الآن ما جامعه پساجنگی را تجربه میکنیم که شاید شکلگیری شخصیتهایی مثل شهید چمران کمی دشوارتر باشد، اما میشود صادقانه افرادی را گفت که همان شاخصهها را داشتند و از همین دانشگاهها بیرون آمدند. علیمحمدیها، احمدیروشنها، فخریزادهها، آشتیانیها و کثیری از افراد دیگر که چون هنوز به مقام شامخ شهادت نرسیدند، شاید ما خیلی آنها را نشناسیم. قطعاً دانشگاه چنین افرادی را تولیدکرده، اما اینکه محصولات دانشگاه بهصورت انبوه چنین افرادی است، ما هنوز با این افق فاصله داریم. به هر حال، دانشگاه توانسته چنین افرادی را تحویل جامعه دهد، اما در مقیاس و تعداد انبوه فاصله داریم.
به نظر من نباید از یک اتفاق بزرگی که دارد میافتد و مأموریت جدیدی را به دوش دانشگاه گذاشتهشده و رهبر انقلاب هم بارها به این تأکید کردند و در دیدار اخیر دانشجویان هم به آن توجه دادند بهسادگی بگذریم. ایشان انتظار دارند که دانشگاههای ما در یک مقیاس فراملی در سطح دانشجویی و استادی ورود پیدا کنند. فکر میکنم چند بار این نکته را متذکر شدند که اساتید ما با اساتید ضدجبهه استکبار یا متعلق به جبهه حق و بهصورت خاص جبهه مقاومت، وارد تعامل شوند تا بتوانند جریان ضدسلطه را فراتر از مرزهای ملی شکل دهند. جریان ضدسلطه در عرصه علمی خواهان بسط حقیقتخواهی و علمخواهی فراتر از مرزهای ملی است و بدون هیچگونه چشمداشتی محصولات علمی خود را در اختیار جهانیان قرار میدهد و به بسط و تولید علم نگاه انسانی دارد. رهبر معظّم انقلاب خواهان این است که دانشگاههای ما در این عرصه ورود پیدا کنند و اساتید ما جبههای را در این عرصه شکل دهند که بتوانند این فضایل انسانی را در اقصی نقاط جهان منتشر کنند. این نگاه انسانی به علم در مقابل نگاه سودجویانه، منفعتطلبانه و بیرحمانه به علم، جز جنگ و استثمار و چرخیدن چرخهای نظام سرمایهداری ثمرهای برای انسان و انسانیت نداشته است. ایشان نهتنها در سطح استادی، بلکه در سطح دانشجویان هم خواستار این نکته شدند که دانشجویان فراتر از مرزهای ملی کنشگری کنند و این خواسته جدیدی نیست. با شکلگیری انقلاب اسلامی، جریانهای دانشجویی ما سعی کردند این شبکهسازی را داشته باشند؛ خصوصاً دهه اول انقلاب این اتفاق افتاد. جریانهای دانشجویی در ایران مأمن جریانهای ضداستعماری و ضداستکباری در داخل در مقیاس جهان بودند؛ یعنی عموم آزادیخواهان جهان مأوای خودشان را ایران و جریانهای دانشجویی ایران میدانستند؛ اما سیاستهای توسعهای بعد از جنگ و دولتهایی که بر سر کار آمدند در پیرو سیاست تنشزایی و تنشزدایی و برقراری ارتباطات عادی با همه کشورها این جریانات را سرکوب کردند و درگیر با مسائل ملی کردند و آن افق تمدنی و فراملی دانشجویان به همین مسائل پیشپاافتاده روزمره داخلی محدود شد.
رهبر انقلاب بارها این نکته را مطرح کردند، اما تحلیل بنده این است که اخیراً خیلی بیشتر و جدیتر و حتی گلایهگون شده است؛ اینکه تشکلها و جریانهای دانشجویی وارد فعالیتهایی در مقیاس فراملی شوند و با جریانهای همتراز خودشان در جهان و در منطقه و بهصورت خاص کشورهای عراق و افغانستان و پاکستان وارد تعامل شوند که بتوانند جریان وسیع جوان و پرانرژی را در مقابله با جریان استکبار شکل دهند. این اتفاق و خواسته مهمی است و میتواند آن افق تمدنی جمهوری اسلامی را محقق کند و آن جریان بزرگ را رقم بزند. این درخواست رهبر انقلاب از دانشگاه خیلی مهم است؛ یعنی میان کثیری از دستگاههایی که در داخل کشور فعالیت میکنند این درخواست را از دانشگاه دارند و این نشاندهنده این است که ایشان حساب ویژهای روی دانشگاه و دانشگاهیان باز کردهاند.
دانشگاه بعد از انقلاب از لحاظ ماهیت و هویت چه تفاوتی با دانشگاه قبل از انقلاب دارد؟
اگر بررسی اجمالی تاریخی در خصوص تکوین دانشگاه در ایران داشته باشیم، میشود ریشههای آن را به آشنایی نابهنگام و ناخواسته ایران با تمدن جدید غرب ارجاع داد. این تمدن با مکانیزمهای سرمایهدارانه وارد جامعه ایران شد، علیرغم اینکه در ایران دانشگاه از قدیمالایام ریشه داشته، اما دانشگاه بهمعنای جدیدش ثمره این آشنایی بوده است. در نتیجه ورود دانشگاه به ایران، تمامی مبادی و مبانی و فرهنگهای الصاق شده با این نهاد جدید هم وارد ایران شد و بهتدریج شکل گرفت و فضای ایران را متأثر کرد. در آن چهارچوب کلی، پروژه مدرنسازی آمرانه و دیکتاتورمآبانه در ایران، دانشگاه سعی میکرد نقش ایفا کند؛ دانشگاهی وابسته و غیرمستقل، دانشگاهی بیارتباط با مسائل و مشکلات مردم و بیارتباط با تاریخ و هویت ایران و تمامی این خصایصی که در دانشگاههای جهان سوم در آن مقطع میدیدیم و بهصورت خاص در ایران هم ملاحظه میشد. خود دانشگاه نسبت به این فرآیند واکنش نشان داد. برای همین هم اولین اعتراضات ضداستعماری و ضداستکباری در دانشگاهها شکل گرفت. مقارن و همزمان با فرآیندهای انقلابی در جامعه ایران، فرآیندهای انقلابی در دانشگاه هم رشد و نمو پیدا کرد و کل جامعه خواستار بازگشت به خویشتن تاریخی و هویتی و اسلامی خودش بود و دانشگاه هم چنین تمنایی داشت. پس از انقلاب، دانشگاه وارد دوره جدیدی شد و با آرمانهایی منبعث از تمدن ایرانی-اسلامی و منبعث از جامعه ایرانی و با چشمانداز جدیدی که به آینده روشن داشت، شکل گرفت. ما میتوانیم دو دوره حیات دانشگاهی را که کاملاً از همدیگر جدا میشوند به وضوح ببینیم. حداقل اینکه بعد از انقلاب تمنای این تغییر وجود داشت. البته مشکلات و مسائلی داشت و همواره با مسائلی دستبهگریبان بود و جریانهایی درصدد بودند که از داخل و عموماً از خارج دوباره دانشگاه را به ریل قبلی خود برگردانند.
این کشاکش بین جریان تحولخواه و جریان غربگرا پیش از انقلاب به چه صورتی بود و بعد از انقلاب چه سرنوشتی پیدا کرد؟
این کشاکش از قبل انقلاب وجود داشت و با وقوع انقلاب اتفاق جدیدی افتاد که خیلی مهم است. شاید فلسفه تاریخ تجددی تنها فلسفهای بود که قبل از انقلاب بیشتر روشنفکران و جریانات تفکری در ایران و حتی در جهان از آن ادراک و با آن نسبتی داشتند و بر آن اساس کل تحولات جهان را فهم میکردند. به بیان ساده، فلسفه تاریخ تجددی یک آغاز و انجام مشخصی را برای کل بشریت ترسیم میکرد، علیرغم تنوعاتی که در آن وجود داشت، مثل فلسفه تاریخی مارکسیستی و لیبرالیستی، اما آغاز و انجامها تقریباً یکی بود. بنا بود انسانی که بار خودش را به دوش میکشید و جرئت اندیشیدن داشت بهمعنای فلسفیاش تاریخ خودش را بسازد و به یک معنای دیگر از دین هم بریده و میخواهد تاریخ جدید را شکل دهد. کل تاریخ چنین فهم میشد. بسیاری از روشنفکران ما هم بر همین اساس قبل از انقلاب، مسیر تاریخی ایران را فهم میکردند و برای همین هم بود که دین و زبان فارسی را مانع میدانستند.
اما با جنبشهای انقلابی و رهبری حضرت امام خمینی رحمهالله افق تاریخی جدیدی باز شد. انقلاب اسلامی دیگر تجلی این افق تاریخی جدید بود. یک فلسفه تاریخ آلترناتیوی در جهان گشوده شد و انقلاب اسلامی داعیهدار یک تمدن و یک مسیر تاریخی جدید بود. در این مسیر تاریخی جدید است که دانشگاه هویت و معنای جدیدی پیدا میکند؛ لذا، صفآرایی بهشدت متفاوت شد. نه اینکه جریانهای غربگرا و تجددخواه از بین بروند، بلکه کمرنگتر شدند. این صفآرایی در دانشگاه آنقدر جدی بود که تحولات و نزاعهای درون دانشگاه، حتی پس از انقلاب هم کماکان ادامه داشت و چند اتفاق مهم افتاد؛ یکی تسخیر لانه جاسوسی بود که به یک معنا تقابل با جریانهای استکباری توسط جریانهای دانشجویی مسلمان بود. یک جریان آرمانگرا بود که میخواست در داخل دانشگاه آن آرمانها را تسری دهد و رونق بخشد و مورد استقبال وسیع مردم و خود حضرت امام رحمهالله قرار گرفت. اتفاق دیگر انقلاب فرهنگی بود که در همین مسیر و در داخل دانشگاه امتداد پیدا کرد. انقلاب فرهنگی درصدد بود که آن جریان انقلابی را که در متن جامعه رسوخ پیداکرده در داخل دانشگاهها هم بسط و گسترش دهد؛ اما واقعیت این است که حوزه تفکر، حوزه یکروزه یا یک سال و دوسال و دهسال نیست؛ حوزهای است که باید با ممارست و صبر و حوصله و با انجام کارهای بنیادین آن را پیش برد. برای همین هم بود که در این سطح کشمکش خیلی طولانیتر و انجام کارهای اثباتی و تدارک و تهیه مبانی و بستههای معرفتی و اتفاقات بزرگ علمی با کندی پیش رفت؛ چون هجمه جهانی علیه این نونهالی بود که در ایران سر برآورده بود. طبیعتاً مقاومتها بهشدت زیاد بود و انواع و اقسام سرکوبها بهصورت خاص در دانشگاه صورت میگرفت که این نهال رشد پیدا نکند. میتوان گفت که با فرازوفرود دولتها رنگوبوی متفاوتی پیدا کرد؛ مثلاً، ما در دولتهایی که رویکردهای غربگرا داشتند و از بیان این نکته ابایی هم نداشتند و نسخههایی که برای پیشرفت و آبادانی کشور میپیچیدند غربگرایانه بود و از نسخه نهادهای مختلف بینالمللی که بهنوعی برآمده و خلاصه دانش آنها بود و حتی رویکردهای استثماری و استعماری داشت، از آنها استفاده میکردند. این مصاف در آن دورهها خیلی جدیتر و تنگاتنگتر شده بود و طبیعتاً کار را با دشواری بیشتری پیش میبرد؛ اما در برخی از دولتها این نزاع و این مصاف کمرنگتر شده بود، آنهم بهخاطر امکانی که برای شکلگیری نوعی دانش آلترناتیو فراهم شده بود.
پس از انقلاب، دانشگاه چه ماهیتی پیدا کرد؟
انقلاب اسلامی به دانشگاه هویت داد و آن را به هویت مستقل و آرمانگرایانه خود نزدیک کرد؛ آرمانهایی که ریشههای تاریخی داشتند و متعلق به این مرزوبوم و تمدن و سنت بودند. هویتی هم که برآمده از همین سنت، از همین تاریخ و از همین تمدن کهن بود که ما آن را هویت و تمدن ایرانی-اسلامی میشناسیم، با هم ممزوج شده بود و ممزوج است و بهسادگی از همدیگر قابل تفکیک نبوده و نیست و نخواهد بود.
انقلاب، دانشگاه را به تراز هویتی خودش برگرداند. نقش دانشگاه هم در خود فرآیند انقلاب بیبدیل و بینظیر بود. منظور از دانشگاه، دانشجویان و لایهای از اساتید است. خود نهاد دانشگاه مقاومت داشت. کمااینکه برخی از سازوکارها و برخی از رویهها و محتواهای درسی مقاومت خودش را تا امروز حفظکرده، اما کنشگران این عرصه همراهی عظیمی با جریان انقلاب داشتند. شاهد مدعا علاوه بر مقطع انقلاب اسلامی، دفاع مقدس است. دانشجوهای دفاع مقدس نقشهای بیبدیلی را آفریدند و دانشگاهیان بهطور عام نقش بسیار چشمگیری داشتند. فرماندهان جنگ بسیاری از همین دانشجویان دانشگاهها بودند. در جهاد سازندگی همین بچههای دانشجو حضور داشتند؛ یعنی حضرت امام رحمهالله در آن مقطع بیشترین مخاطبش را از دانشجویان تشخیص میداد. بدنه جوانی که میتوانستند کشور را در مسیر جدیدی قرار دهند و این نقشآفرینی در طول تاریخ پس از انقلاب در دانشجوها و دانشگاهیان وجود داشته است، ولو اینکه مقاومتهایی از جانب نهاد دانشگاه وجودداشته که البته این مقاومتها روزبهروز کمتر و کمتر شد؛ چون افرادی که در انقلاب رشد و تکوین پیدا کرده بودند و بهاصطلاح نسل انقلاب بودند در مصادر قرار گرفتند، نزدیکتر به خواستهها و مسائل مردم بودند. دیگر نظامِ مسائل ما لزوماً نظامِ مسائلِ دیکتهشده از جانب غرب نبود؛ مسائلی بود که با گوشت و پوست و استخوان مردم نسبت داشت و اساساً سازوکارها و تمهیداتی برقرار شد که این ارتباط بین نظامِ مسائلِ مردم و دانشگاه بیشتر شود، ولو اینکه هنوز هم به حد مطلوب نرسیده باشد، اما مشخص بود که سیر تحولات به چه سمتوسویی میرود؛ بنابراین، دانشگاهیانی که با انقلاب هویت پیدا کرده بودند، روزبهروز در پرتوی آرمانها و ارزشهای انقلاب و خدماتی که انقلاب به آنان عطا کرده بود خودشان را پیدا میکردند و در حوزههای مختلف از جمله حوزههای عمرانی، نفت، گاز، پتروشیمی، نانو، بایو، علوم جدید و فناوریهای نوین رشد چشمگیری پیدا کردند. شاخصهای بینالمللی هم گواه این ادعاست و نشان میدهد که این شاخصها کاملاً تفاوت فاحشی با شاخص بینالمللی دارد.
طبق تحلیل شما، دانشگاه بعد از انقلاب هویت جدیدی پیداکرده که با بوم خودش ارتباط وثیقتری دارد و از لحاظ سیاسی در نسبت با اردوگاه سرمایهداری مستقلتر است و مسائل جدیدی را متناسب با تاریخ و جهانبینی خودش فهم میکند. طبیعتاً در این مسیر دستاندازهایی هم بوده است. کمی راجع به این دستاندازها صحبت کنید.
انقلاب اسلامی، انقلاب ما میتوانیم بود؛ انقلابی که بازگشت به هویت و خویشتن ایرانی-اسلامی ما بود و این خودش را در حوزههای مختلف هم نشان داد و جریان مقابل هم سعی داشت نشان دهد که ما نمیتوانیم. در حوزه دانشگاه و در کنار جریان بزرگی که داعیه ما میتوانیم داشت، جریانی وجودداشته و دارد و بعضاً بر مسند هم نشستند که ما نمیتوانیم؛ لذا، باید همان مسیری را برویم که غرب رفته و ما در این زمینه مقلدی بیش نیستیم و حتی این موضوع هم تئوریزه شده که ما اساساً در تولید علم نقشی نداریم و نمیتوانیم داشته باشیم و بنیهاش را هم نداریم. اساساً تولید علم امر غربی بوده و ما میهمان آنها بودیم و خواهیم بود؛ اما در مقابل جریانی وجود دارد که علیرغم اینکه پذیرفته است که غرب پیشرفتهای شگرفی در حوزههای علمی داشته، ولی بهواسطه تواناییهای تمدنی و عزم و اراده و پتانسیلهای موجود در جامعه ایران، وجود گشایش در عرصه علمی را امکانپذیر میداند. اگر نخواهم اغراق کنم، داعیهدار و پرچمدار این جریان در عرصه علمی اول حضرت امام رحمهالله و بعد از ایشان رهبر انقلاب بوده است. آنان بودند که علم را به عنصر هویتی ایرانیان تبدیل کردند.
اگر ایرانیان در جهان با برخی از عناصر شناخته میشدند، بهخاطر تأکیداتی بود که آنان بر عنصر علم و علمورزی و تولید علم و توسعه مرزهای دانش داشتهاند. رهبر انقلاب پیگیریها و حمایتهای مستمری در طی این سالها داشتند که علم تبدیل به عنصر هویتی ایرانیان شده است؛ یعنی در خارج از ایران، ما را با شاخصه و برجستگیهای علمیمان میشناسند. این اتفاق بزرگی است که در تاریخ جمهوری اسلامی افتاده و واقعاً میتوان در موردش مقالهها و کتابها نوشت و حتی ثبتوضبط کرد. من مطمئن نیستم که این اتفاق الآن بیفتد، اما شک ندارم آیندگانی که این تاریخ را بررسی میکنند شهادت خواهند داد که در این دوره تاریخی اتفاقات بزرگی در ایران و در این جغرافیا افتاده و همهاش هم بهواسطه حمایتهای شخص ایشان بوده است.
من منکر زحمات وزرای علوم طی این سالیان نیستم، اما بدون شک اگر حمایتهای ایشان نبود، وزرای علوم هم اینقدر حمایت نمیکردند. موارد زیادی داریم که وزرای علوم دست از حمایت برداشتند و ایشان به شخصه از جریانها و گروههای تولید دانش در حوزههای پیشرو و پیشران حمایت کردند و آنقدر نگران بودند که بعضی از آنها را زیر پروبال گرفتند که از جانب خود دستگاه آموزش عالی آسیب نبینند. این قسمت تلخش است، اما در مجموع اتفاق بزرگی افتاده و بسیار چشمگیر است.
آن نگاهی که در کلان دستانداز ایجاد میکند نگاهی است که باور ندارد ما میتوانیم در همین مرزوبوم و با اتکا با همین ذخیرههای عظیم دانشی که در کشور وجود دارد و با این نیروی انسانی متعهد و توانمند و فرزندان همین مرزوبوم تولید دانش کنیم. میتوان قلههای علمی را درنوردید. الحمدلله روزبهروز این جریان در مقابل پیشرفتهای خیرهکننده فرزندان و دانشمندان جوان همین مرزوبوم به عقب نشسته است.
دستانداز دیگر این است که تولید دانش در زنجیره خود قرارنگرفته و زنجیره تولید دانش تا حل مسائل مردم و پیوندش با جامعه و صنعت بهطور کامل شکل نگرفته است؛ لذا، آنطور که باید مردم از پیشرفتهای علمی که ایران در این سالها تجربهکرده، لذت نبردند. بهخاطر همین هم هست که رهبر انقلاب امسال به جریانهای دانشبنیان اهمیت دادند؛ چون جریانهای دانشبنیان تقریباً جزء آخرین زنجیرههایی هستند که علم را با مسائل مردم و با تولید و با اشتغال متصل میکنند و ثمره و لذت این پیشرفتها را مردم سر سفرههایشان احساس میکنند. کثیری از مسائل در حوزه اشتغال با ورود و تکثیر جریانهای اصیل دانشبنیان مرتفع میشود.
چطور میتوان هویت جدید دانشگاهِ بعد از انقلاب را تقویت کرد؟
آن چیزی که میتواند تقویتکننده عنصر هویتی دانشگاه باشد، زمینهسازی برای بسط و گسترش جریانهای تولید علم در دانشگاه است؛ یعنی ما به میزانی که برای فعالیتهای دانشجویان، اساتید و محققان در فضاهای دانشگاهی امکان تولید علم را بسط و گسترش دهیم و زمینهسازی کنیم، به همان میزان هویت علمخواهانه و تولید علم در داخل کشور را تقویت کردهایم.
لذا، زمینهسازی برای تقویت انجمنهای علمی چه در سطح دانشجویی و چه در سطح استادی، میتواند تأمینکننده و تقویتکننده این عنصر هویتی باشد. زمینهسازی برای بسط و گسترش شرکتهای دانشبنیان هم میتواند بسیار تأثیرگذار باشد؛ حتی میتوان این عنصر هویتی را گهگاه در تعامل با سایر کشورها تقویت کرد. وقتی شما در مقایسه و در تعامل با سایر کشورها قرار میگیرید، به خویشتن برمیگردید و این مقایسه امکانی را فراهم میکند که شما آن هسته سخت هویتی علمخواهانه خودت را دوباره تقویت کنی و یا حتی به توانمندیها و ضعفهای خودت پی ببری و درصدد رفع نقایص بر بیایی.
به نظر من کاری که دولت میتواند در این زمینه انجام دهد این است که زمینهسازی برای فعالیت بیشتر جریانهای تولید علم (انجمنها، پارکها، مجموعههای دانشبنیان در انجمنهای دانشجویی در هستههای پژوهشی، هستههای فناور و امثالهم ... ) در کشور را فراهم کند.
در شکلگیری این هویت، غیر از علم عوامل دیگری هم دخیل بودهاند. درباره این عوامل صحبت کنید.
حضرت امام رحمهالله بعد از انقلاب اسلامی، طی گزارههایی فهم خود را از دانشگاه تراز انقلاب اسلامی، صورتبندی و افقآفرینی کرد. شاید زیباترین جملهای که ایشان در خصوص دانشجو و دانشگاه گفته این است که دانشگاه یک نهاد انسانساز است و قرار است این دانشگاه انسان تحویل جامعه دهد. این اتفاق مهمی بود که در دانشگاه ایران افتاد؛ لذا انسان، هم در تولید علم مشارکت دارد، هم عالم و بصیر و آگاه است، هم حائز ارزشهای والای انسانی است. ایثار، فداکاری، گذشت، درد و رنج مردم را داشتن، کمک به حل مسائل مردم و کمک به کاهش آلام مردم، همه مجموعهای از ارزشها و فضایلی بود که انتظار میرفت جامعه دانشگاهی به آن آراسته باشد.
این دانشگاه را وارد فضای جدیدی کرد که خیلی هم مهم بود و بعدها توسط رهبر انقلاب هم ادامه پیدا کرد؛ یعنی حضرت امام رحمهالله این موضوع را بنیانگذاری کرد و آراستگی و مزین شدن دانشگاهیان را به مجموعهای از فضایل انسانی و دینی بنیان نهاد و بعد هم از سوی رهبر معظّم انقلاب بارها موردتأکید قرار گرفت. این عنصر هویتی مهمی است خصوصاً که دانشگاهیان را در این مرزوبوم با سایر دانشگاهیان متفاوت میکند. حضوری که دانشجویان ما در جریان دفاع مقدس و در جریان سازندگی و اردوهای جهادی داشتند، حضوری که در رویدادهای بزرگ ارزشی و معنوی کشور (هیئات، اعتکافها، راهپیماییهای اربعین و دیگر رویدادهای بزرگ) داشتند و دارند و حضوری که دانشجویان و دانشگاهیان ما و نقشآفرینی جدی که بر آینده و حیات سیاسی و انقلابی کشور داشتند، همه بر این دلالت دارد که دانشگاه تراز انقلاب اسلامی علاوه بر عنصر علم و عنصر کلیدی تولید علم، مزین به ارزشهای دیگری هم هست که در جامعه مؤثر بوده و توانسته جریانساز باشد.
[دریافت فیلم]
بهعنوان مثال، قطعویقین فراگیری جریان اعتکاف در کشور مرهون ورود جریانهای دانشجویی در این عرصه بوده است. جریانهای دانشجویی و حرکتهای جهادی بودند که این را تکثیر کردند. در همین دورانی که ما کرونا را تجربه کردیم، جریانهای دانشجویی بودند که همپای جریانهای طلبگی در سراسر کشور نقشآفرینی کردند و بسیاری از معضلات و مشکلات را مرتفع کردند، آنهم در سختترین شرایطی که کشور درگیرش بود. ما نمونهای از این فعالیتها را در دانشگاههای جهان نمیبینیم یا اگر میبینیم در مقیاس بسیار اندک است، اما اینجا فراگیر است. این نشان از این دارد که این دانشگاه عناصر هویتی جدیدی را دارد که متعلق به همین دوره تاریخی خاص است. این خدماتی بوده که انقلاب به دانشگاه داشته و به دانشگاه هویت جدیدی بخشیده است. کمااینکه دانشگاه هم کمک شایانی به انقلاب کرده است. من این اتفاق را تحت عنوان خدمات متقابل انقلاب و دانشگاه صورتبندی میکنم؛ اینکه اینها چهجوری به همدیگر کمک کردند. انقلاب در آرمانزایی و در الصاق عناصر هویتی تراز به دانشگاه و دانشگاه در کمک به پیشبرد آرمانهای انقلاب توأمان با همدیگر پیش رفتند. قطعاً دانشگاه فرازوفرودهایی داشته، اما در مجموع دانشگاه بهسمت آرمانهای انقلاب پیش رفته است.
هر چقدر که دانشگاه با مسائل مردم بیشتر مماسشده و سعیکرده مسائل و آلام مردم را حلوفصل کند، هم خودش هویت مستقلتری پیداکرده و هم توانسته نفوذ خودش را در بین مردم افزایش دهد. اگر دانشگاه ما بر اساس همان مبادی که از غرب وام گرفته بود و بر اساس نظامواره برآمده از تجربه غرب به مسیر خودش ادامه میداد، بیشک توسط توده مردم دفع میشد. دانشگاه زمانی میتواند در این مرزوبوم و در جان و دل و زندگی مردم جاگیر شود که با سنتها و تاریخ و هویت و با تمدن ایرانی-اسلامی ما نسبتی داشته باشد. به نظر میرسد که دانشگاه روزبهروز این نسبتش را وثیقتر میکند. اگر این نسبت کمرنگ شود خودبهخود توسط مردم دفن خواهد شد.
رهبر انقلاب تعبیری به این مضمون دارند که میگویند باید محصول طبیعی دانشگاههای جمهوری اسلامی امثال شهید چمران باشد. فاصله ما با این افق چقدر است؟
چمران و امثال او، در شرایط جنگ شکل گرفتند. الآن ما جامعه پساجنگی را تجربه میکنیم که شاید شکلگیری شخصیتهایی مثل شهید چمران کمی دشوارتر باشد، اما میشود صادقانه افرادی را گفت که همان شاخصهها را داشتند و از همین دانشگاهها بیرون آمدند. علیمحمدیها، احمدیروشنها، فخریزادهها، آشتیانیها و کثیری از افراد دیگر که چون هنوز به مقام شامخ شهادت نرسیدند، شاید ما خیلی آنها را نشناسیم. قطعاً دانشگاه چنین افرادی را تولیدکرده، اما اینکه محصولات دانشگاه بهصورت انبوه چنین افرادی است، ما هنوز با این افق فاصله داریم. به هر حال، دانشگاه توانسته چنین افرادی را تحویل جامعه دهد، اما در مقیاس و تعداد انبوه فاصله داریم.
به نظر من نباید از یک اتفاق بزرگی که دارد میافتد و مأموریت جدیدی را به دوش دانشگاه گذاشتهشده و رهبر انقلاب هم بارها به این تأکید کردند و در دیدار اخیر دانشجویان هم به آن توجه دادند بهسادگی بگذریم. ایشان انتظار دارند که دانشگاههای ما در یک مقیاس فراملی در سطح دانشجویی و استادی ورود پیدا کنند. فکر میکنم چند بار این نکته را متذکر شدند که اساتید ما با اساتید ضدجبهه استکبار یا متعلق به جبهه حق و بهصورت خاص جبهه مقاومت، وارد تعامل شوند تا بتوانند جریان ضدسلطه را فراتر از مرزهای ملی شکل دهند. جریان ضدسلطه در عرصه علمی خواهان بسط حقیقتخواهی و علمخواهی فراتر از مرزهای ملی است و بدون هیچگونه چشمداشتی محصولات علمی خود را در اختیار جهانیان قرار میدهد و به بسط و تولید علم نگاه انسانی دارد. رهبر معظّم انقلاب خواهان این است که دانشگاههای ما در این عرصه ورود پیدا کنند و اساتید ما جبههای را در این عرصه شکل دهند که بتوانند این فضایل انسانی را در اقصی نقاط جهان منتشر کنند. این نگاه انسانی به علم در مقابل نگاه سودجویانه، منفعتطلبانه و بیرحمانه به علم، جز جنگ و استثمار و چرخیدن چرخهای نظام سرمایهداری ثمرهای برای انسان و انسانیت نداشته است. ایشان نهتنها در سطح استادی، بلکه در سطح دانشجویان هم خواستار این نکته شدند که دانشجویان فراتر از مرزهای ملی کنشگری کنند و این خواسته جدیدی نیست. با شکلگیری انقلاب اسلامی، جریانهای دانشجویی ما سعی کردند این شبکهسازی را داشته باشند؛ خصوصاً دهه اول انقلاب این اتفاق افتاد. جریانهای دانشجویی در ایران مأمن جریانهای ضداستعماری و ضداستکباری در داخل در مقیاس جهان بودند؛ یعنی عموم آزادیخواهان جهان مأوای خودشان را ایران و جریانهای دانشجویی ایران میدانستند؛ اما سیاستهای توسعهای بعد از جنگ و دولتهایی که بر سر کار آمدند در پیرو سیاست تنشزایی و تنشزدایی و برقراری ارتباطات عادی با همه کشورها این جریانات را سرکوب کردند و درگیر با مسائل ملی کردند و آن افق تمدنی و فراملی دانشجویان به همین مسائل پیشپاافتاده روزمره داخلی محدود شد.
رهبر انقلاب بارها این نکته را مطرح کردند، اما تحلیل بنده این است که اخیراً خیلی بیشتر و جدیتر و حتی گلایهگون شده است؛ اینکه تشکلها و جریانهای دانشجویی وارد فعالیتهایی در مقیاس فراملی شوند و با جریانهای همتراز خودشان در جهان و در منطقه و بهصورت خاص کشورهای عراق و افغانستان و پاکستان وارد تعامل شوند که بتوانند جریان وسیع جوان و پرانرژی را در مقابله با جریان استکبار شکل دهند. این اتفاق و خواسته مهمی است و میتواند آن افق تمدنی جمهوری اسلامی را محقق کند و آن جریان بزرگ را رقم بزند. این درخواست رهبر انقلاب از دانشگاه خیلی مهم است؛ یعنی میان کثیری از دستگاههایی که در داخل کشور فعالیت میکنند این درخواست را از دانشگاه دارند و این نشاندهنده این است که ایشان حساب ویژهای روی دانشگاه و دانشگاهیان باز کردهاند.