1367/02/27
گزیدهای از بیانات در مراسم تجلیل از پهلوانان
ورزش باستانی برای ما فقط یک ورزش نیست؛ یک تاریخ است، یک فرهنگ است؛ یعنی چند هزار سال سابقهی تاریخی و سابقهی فرهنگی در همین کاری که آقایان انجام میدهند ــ حالا چه کشتی که سمبل و به قول خود ورزشکارها بهاصطلاح میاندار ورزشهای باستانی بوده، که مظهر پهلوانی بوده، و چه بقیّهی انواع ورزشها و کارهایی که در مجموعهی ورزش باستانی میگنجد ــ همهی اینها یک بار فرهنگی، یک محمولهی فرهنگی و تاریخی را با خودش دارد که بسیار ارزشمند است.
اوّلاً در ورزش باستانی و در پهلوانی رایج و معروف گذشتهی ایران، جوانمردی و مردانگی هست. شاید میدانید، همین پوریای ولیِ معروف، هم شاعر بوده و یکی از شعرای برجستهی ما است، یعنی از شعرای سبک هندی است و شاعر بسیار خوبی است ــ که اشعارش و شرح حال شعریاش را در تذکرههای شعری نقل کردهاند ــ هم پهلوان و جوانمرد بوده؛ و آن جوانمردی معروف پوریای ولی که در همان میدانی که این پهلوان عزیزمان(۱) آنجا پهلوان شدند، در یک چنین میدانی با یک نفری روبهرو میشود و به خاطر اینکه دل او یا مادر او نشکند، خودش را شکست میدهد و در مقابل حریفش به خاک میاندازد. این یک چیز بسیار باعظمتی است؛ این همان شکست نفْس، همان پا گذاشتن روی نفْس [است].
علّت اینکه میبینید عرفای بزرگ ما به عنوان عارف و شخصیّت برجسته شناخته شدند چه بوده؟ اینها چه کار کردند؟ اصل خود قضیّه و روح تقرّب به خدا عبارت است از اینکه انسان نفْس خودش را، آن هوای نفْس خودش را لگدمال کند، خواهش نفْس و منیّت خودش را لگدمال کند. خب، کجا میشود فرض کرد منیّت یک انسانی لگدمال بشود به قدر آن صحنهی نمایش زور بدنی، که یک سال است همه منتظرند، همه هم میگویند که فلان کس خواهد آمد، یک عدّه طرفدار این هستند، یک عدّه طرفدار آن [دیگری] هستند، یک عدّه برای این شعار میدهند، یک عدّه برای آن [یکی] شعار میدهند، همه هم میدانند که این آقا حتماً برنده است، این هم میداند برنده است، واقعاً برنده هم هست، امّا برای اینکه دل یک انسانی نشکند، شانهی خودش را به خاک بدهد؟ این واقعاً یک چیز عظیمی است؛ اگر مثلاً یک رئیس جمهور ریاست جمهوری خودش را بدهد به یک نفر دیگر، این را مقایسه کنیم ببینیم مثل او میشود؛ من که نگاه میکنم میبینم نه، آن مهمتر است. یا اگر یک ثروتمندی، ثروت خودش را بدهد به کس دیگر، فکر میکنم آیا این جوری میشود؟ میبینم نه، آن مهمتر است. ببینید؛ این [جور] است.
حالا ممکن است شما بگویید این افسانه است؛ اوّلاً افسانه نیست؛ حالا گیرم افسانه، امّا افسانه هم که باشد، یک حقیقتی را با خودش همراه دارد، یک چیزی با خودش هست؛ این نشان میدهد که پهلوانی در تاریخ گذشتهی ما توأم با گذشت و فداکاری و مردانگی و جوانمردی است. این یک نکته. ما برای احیای همین روح جوانمردی هم که هست، بایستی آن فرهنگ را در جامعه رشد بدهیم و پرورش بدهیم؛ [آن وقت] این کجا، آن بازیکن فوتبال که برای اینکه آن یکی در آن موقعیّت خاص قرار نگیرد، که شاید اگر قرار گرفت بتواند یک پایی به توپ بزند، پشت پا میزند و او را کلّه معلّقش میکند، دندهاش هم گاهی میشکند، کجا؟ اصلاً ببینید اینها درست نقطهی مقابل [هم است]. این یک نکته که جوانمردی با پهلوانی گذشتهی ما همراه است.
اوّلاً در ورزش باستانی و در پهلوانی رایج و معروف گذشتهی ایران، جوانمردی و مردانگی هست. شاید میدانید، همین پوریای ولیِ معروف، هم شاعر بوده و یکی از شعرای برجستهی ما است، یعنی از شعرای سبک هندی است و شاعر بسیار خوبی است ــ که اشعارش و شرح حال شعریاش را در تذکرههای شعری نقل کردهاند ــ هم پهلوان و جوانمرد بوده؛ و آن جوانمردی معروف پوریای ولی که در همان میدانی که این پهلوان عزیزمان(۱) آنجا پهلوان شدند، در یک چنین میدانی با یک نفری روبهرو میشود و به خاطر اینکه دل او یا مادر او نشکند، خودش را شکست میدهد و در مقابل حریفش به خاک میاندازد. این یک چیز بسیار باعظمتی است؛ این همان شکست نفْس، همان پا گذاشتن روی نفْس [است].
علّت اینکه میبینید عرفای بزرگ ما به عنوان عارف و شخصیّت برجسته شناخته شدند چه بوده؟ اینها چه کار کردند؟ اصل خود قضیّه و روح تقرّب به خدا عبارت است از اینکه انسان نفْس خودش را، آن هوای نفْس خودش را لگدمال کند، خواهش نفْس و منیّت خودش را لگدمال کند. خب، کجا میشود فرض کرد منیّت یک انسانی لگدمال بشود به قدر آن صحنهی نمایش زور بدنی، که یک سال است همه منتظرند، همه هم میگویند که فلان کس خواهد آمد، یک عدّه طرفدار این هستند، یک عدّه طرفدار آن [دیگری] هستند، یک عدّه برای این شعار میدهند، یک عدّه برای آن [یکی] شعار میدهند، همه هم میدانند که این آقا حتماً برنده است، این هم میداند برنده است، واقعاً برنده هم هست، امّا برای اینکه دل یک انسانی نشکند، شانهی خودش را به خاک بدهد؟ این واقعاً یک چیز عظیمی است؛ اگر مثلاً یک رئیس جمهور ریاست جمهوری خودش را بدهد به یک نفر دیگر، این را مقایسه کنیم ببینیم مثل او میشود؛ من که نگاه میکنم میبینم نه، آن مهمتر است. یا اگر یک ثروتمندی، ثروت خودش را بدهد به کس دیگر، فکر میکنم آیا این جوری میشود؟ میبینم نه، آن مهمتر است. ببینید؛ این [جور] است.
حالا ممکن است شما بگویید این افسانه است؛ اوّلاً افسانه نیست؛ حالا گیرم افسانه، امّا افسانه هم که باشد، یک حقیقتی را با خودش همراه دارد، یک چیزی با خودش هست؛ این نشان میدهد که پهلوانی در تاریخ گذشتهی ما توأم با گذشت و فداکاری و مردانگی و جوانمردی است. این یک نکته. ما برای احیای همین روح جوانمردی هم که هست، بایستی آن فرهنگ را در جامعه رشد بدهیم و پرورش بدهیم؛ [آن وقت] این کجا، آن بازیکن فوتبال که برای اینکه آن یکی در آن موقعیّت خاص قرار نگیرد، که شاید اگر قرار گرفت بتواند یک پایی به توپ بزند، پشت پا میزند و او را کلّه معلّقش میکند، دندهاش هم گاهی میشکند، کجا؟ اصلاً ببینید اینها درست نقطهی مقابل [هم است]. این یک نکته که جوانمردی با پهلوانی گذشتهی ما همراه است.
(۱ آقای محمدرضا توپچی