1401/02/10
گفتگو با کارشناس مسائل بینالملل
اعتقاد به مقاومت کل فلسطین را دربر گرفته است


رسانه KHAMENEI.IR برای تحلیل و بررسی بیشتر این وضعیت به گفتگو با آقای دکتر سعدالله زارعی، استاد علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی و کارشناس مسائل بینالملل پرداخته است.


یکباره یأس و دلمردگی و بهاصطلاح احساس پوچی در جبهه فلسطینیان مخصوصاً در تودههای مردم ایجاد، همه امید آنها نقشبرآب شد و با خلأ بزرگی مواجه شدند. در این زمان، یک معادله جدید بهوسیله انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی رقم خورد که حضرت امام رحمةاللهعلیه با انقلاب باعظمتی که انجام داده بود، مسئله فلسطین را در دستورکار قرار داد و آرامآرام این اعتقاد در فلسطینیها یا در بخشی از آنها ایجاد شد که با نگاه انقلاب اسلامی میتوان به پیروزی رسید؛ شباهتهایی بین رژیم شاه و رژیم اسرائیل وجود داشت؛ شاه یک قدرت بزرگ نظامی بود و ارتش ایران نقش ژاندارم آمریکا در منطقه بزرگ غرب آسیا را بازی میکرد. یک قدرت منطقهای وابسته و به نیابت از آمریکا در این منطقه ایفای نقش میکرد و مورد حمایت جدی آمریکا هم بود. همین وضعیت را اسرائیل نیز داشت.

انقلاب اسلامی با همان نوع ارتش مواجه شده و آن ارتش را حذف کرده و عملاً از سرراه برداشته و انقلاب را به پیروزی رسانده بود. اعتقاد اینچنینی که میتوان با تغییر روشها، تاکتیکها و نگاهها صحنه شکست را به پیروزی تبدیل کرد در این فاصله شکل گرفت؛ یعنی در فاصله ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۵-۱۳۶۶ و در دوره زمانی دهساله این اعتقاد پیدا شد؛ لذا اولین انتفاضه مذهبی فلسطین شکل گرفت؛ سازمانهای مذهبی فلسطینی شکل گرفتند که بهطور مشخص حماس و جهاد اسلامی هستند که در این بستر به وجود آمدند و در ادامه هم گردانهای فلسطینی با ایدههای مذهبی شکل گرفتند. این بازنگری در افکار به ماجرای اسلو ختم شد.
در سال ۱۹۹۳ در مادرید و اسلو ماجراهایی روی داد که آمریکایی و اسرائیلیمحور بودند و در آنجا با حضور کشورهای عربی تصمیم گرفته شد دولتی بهشکل مسالمتآمیز با نام دولت فلسطین تأسیس شود که منظور از آن دولتی در کرانه باختری و غزه بود یعنی در ۲۲درصد از خاک فلسطین. در برخورد با این موضوع، فلسطینیها هم به دو دسته تقسیم شدند؛ عدهای معتقد شدند که بیش از این نمیتوان مقاومت کرد لذا این قرارداد را پذیرفتند. از دسته این افراد آقای یاسر عرفات و تشکیلات خودگران فلسطین که بعداً بهوجود آمد و سازمان آزادیبخش بودند. عدهای دیگر از منظر دیگری به این رویداد نگریستند که آن را بهعنوان یک جای پا دانستند و رد نکردند اما گفتند این به آن معنا نیست که بقیه فلسطین را بهعنوان اسرائیل به رسمیت بشناسیم.

در سال ۲۰۰۰ ملت فلسطین وارد میدان شد و ورود شارون به مسجدالاقصی و اهانت به مسجدالاقصی زمینهای شد که مردم فلسطین واکنش نشان دادند و درواقع ماجرا روی دیگری پیدا کرد. اسلو هم شکست خورده بود و یاسر عرفات هم بهسمت جریان مقاومت گرایش پیدا کرد و کارهایی را که مردم و جریانهای فلسطینی علیه اسرائیل انجام میدادند تأیید میکرد که این به معنای ختم ماجرای اسلو و مادرید بود. در ادامه اتفاقاتی در منطقه و در میان کشورهای عربی رخ داد که یکی از آنها اخراج اسرائیل از لبنان بود. در کنار فلسطینیها، جریان مقاومت قدرتمندی به نام حزبالله هم شکل گرفته و مذاکرات صلح سوریه و اسرائیل هم با ترور اسحاق رابین با شکست مواجه شده بود. با این رخدادها، ماجرا بهکلی تغییر کرد و فلسطینیها اعتماد خود را به سازمانهای سازشکار از دست داده بودند؛ بنابراین در انتخاباتی که در سال ۱۳۸۴(۲۰۰۵) برگزار شد، یکباره جریانهای مقاومت رأی آوردند و ۷۵درصد پارلمان فلسطین دست مقاومت افتاد. فلسطینیها در یک سیر تاریخی در وضعیت طبیعی و عمومی به این جمعبندی رسیدند که نگاه کردن به اجلاس عربی و قطعنامههای سازمانهای بینالمللی و طرحهای آمریکایی، طرحهای روسی و اروپایی برای آنها مفید نخواهد بود و فقط آنها را سرگرم میکند تا اسرائیل گامی به جلوتر بردارد. امروزه دیگر اعتقاد به مقاومت کل فلسطینیها را در برگرفته. این نکته مهمی است که ۷۰درصد فلسطینیها از عملیات سنگین علیه اسرائیلیها حمایت میکنند. فلسطینیای که دارد رأی میدهد که ما مدافع پرتاب موشک بهسمت اسرائیل هستیم، میداند هزینه سنگینی باید بپردازد ولی با وجود این با حمله نظامی به اسرائیل موافق است.
[دریافت فیلم]


این مربوط به زمانی است که انگلیس ابرقدرت و امپراتوری بود. خود دیوید بن گورین که مؤسس اسرائیل است، در زمان نخستوزیریاش که مربوط بهسالهای ۱۹۵۵ تا ۱۹۶۳ میشود، میگوید که اسرائیل دروازه ورود غرب به آسیا و رفعکننده مهمترین دغدغههای آن درباره جهان اسلام است. پس بحث تأسیس یک کشور نیست، بحث جای پایی است که نخستوزیر وقت انگلیس میگوید و برای غارت منابع جهان اسلام است؛ بنابراین اگر در اینجا پرچمی بالا میرود، علامت استیلاست. اگر جهان اسلام و حضرت امام رحمةاللهعلیه تلاش میکنند که این پرچم را پایین بکشند برای این است که میخواهند استیلا را ریشهای بخشکانند و اینکه حضرت امام رحمةاللهعلیه میگوید این غده سرطانی است و رهبر انقلاب میفرمایند که ریشه مشکلات منطقه غرب آسیا اسرائیل است، به دلیل همین مسئله است که این دولت نیست؛ فراتر از یک سرزمین است. اشغال سرزمین مدنظر است قرار است جای پای سلطه غرب را بر کل آسیا تأمین کنند؛ بنابراین برخورد با این رژیم یک وظیفه همگانی است و فقط از باب دلسوزی برای فلسطین نیست. هر کشوری که میخواهد امنیت پایدار داشته باشد در غرب آسیا باید در مبارزه با اسرائیل شرکت کند؛ زیرا او به وجود آمده تا هدف غرب را تأمین کند؛ لذا اسرائیل ضعیف شده و با شعار نیل تا فرات فاصله زیادی دارد. از اهدافی که این غربیها درمورد آن صحبت کردند بسیار فاصله گرفته است ولی باز هم به آن مأموریت قبل خود بازمیگردد.
به نظر من، محو اسرائیل یک وظیفه آسیایی است و بعد یک وظیفه اسلامی است و در مرحله سوم نیز میرسد به فلسطینیها و البته اسرائیل را فلسطینیها نابود خواهند کرد. یعنی ما معتقدیم همین روندی را که فلسطینیها در پیش گرفتهاند چندان به کمک خارج از آن نیازی نیست که ارتشی بخواهد از جایی اعزام شود و با روند فعلی فلسطینیها میتوانند اسرائیل را در یک مدت کوتاه کاملاً نابود کنند و از بین ببرند.


معتقدم که عربستان ۶سال است که بهدنبال پایان دادن به جنگ با یمن است اما آن کسی که بیش از سعودی از انصارالله یمن احساس ترس و وحشت میکند و نمیگذارد اسرائیل است. با تحلیل پیغامها و رفتارهای سعودی در این ۶سال میتوان دریافت که آنها مدتهاست بهدنبال پایان دادن به جنگ هستند. سعودی اکنون در یمن شکست نخورده است، بلکه از ۶-۷ سال گذشته در حال شکست خوردن است اما اسرائیل نمیگذارد که سعودیها از یمن خارج شوند. انصارالله بیش از آنکه دردسر برای عربستان باشد یک مسئله و مشکل برای اسرائیل است و لذا همان کسانی که در ماجراهای قبل آمدند و فلسطین را اشغال کردند و این جریان ناامنسازی را در آنجا قرار دادند همانها در یمن، عراق، سوریه و افغانستان و حتی میخواستند در ایران همان کارها را انجام دهند.



اما در همین صحنه مبارزات فلسطینیها همین چهار کشوری که عادیسازی کردهاند در زبان و بیان دارند از فلسطینیها حمایت میکنند و اینجا هیچ دردی از اسرائیل دوا نشد. اسرائیل میخواست خودش را قوی کند. آنها پذیرفتند اما الان حرف خودشان را میزنند.
طرحهای بعدی را آمریکاییها ارائه خواهند کرد و آقای بایدن سرگرم تهیه یک طرح است ولی هنوز دچار اختلاف هستند. ضمناً اولویتی برای آنها ندارد. برخلاف دوره ترامپ که اولویت بود و برای اسرائیل نماینده ویژه قرار داده بود. در کلام میگویند که امنیت اسرائیل امنیت ماست ولی الان در امنیت خودشان دچار مشکل هستند و حالت شعاری دارند. امکان اجرای طرحهایی که ارائه میدهند بسیار کمتر است؛ لذا آنها در پیشبرد طرحهای خود مشکل اساسی دارند.


مسئله دوم که از این مهمتر است آنکه آن سازمان مسلحانه بدون اینکه مسئولیت حمله انجامشده در اسرائیل را به عهده بگیرد از آن اقدام حمایت میکند. یک پیوستگی بین کسی که بهصورت فردی دست به مقاومت مسلحانه زده و آنکس که بهصورت سازمانی مقاومت میکند ایجاد شده است. در حوادث اخیر یک اتفاق فنی رخ داده است و آن اینکه حماس، جهاد اسلامی و جنبش الفتح خودشان مسئولیت را به عهده نگرفته و در این کار شرکت نکردهاند اما حمایت میکنند و حمایت آنها مانند آن است که خودشان این کار را انجام داده باشند. هر فرد فلسطینی احساس میکند که سازمان پشت او قرار دارد و نمیتوان کار را بهراحتی تروریستی لقب داد؛ چه کار تروریستیای وجود دارد که یک ملت از آن حمایت میکند؟!

ابهامات و گنگیهای زیادی هم برای طرف مقابل در پی دارد. تعداد جوانانی که در سرزمینهای ۱۹۴۸ آمادگی دارند که عملیات شهادتطلبانه انجام دهند چقدر است؟ چه تعداد سلاح در دست آنها قرار دارد؟ اینها به کدام جریان یا کشور خارجی متصل هستند؟ چگونه محافظت میشوند؟ در آینده به کدام سمت میروند؟ آیا به سازمان تبدیل میشوند؟ این ابهامات مدیریت صحنه را برای اسرائیلیها بغایت دشوار کرده است. اسرائیل در یک وضعیت گیجی بهسر میبرد؛ لذا الان حرف اسرائیل تغییر کرده است. قبلاً اسرائیل تهدید امنیتیاش را حزبالله میدانست اما الان تهدید خودش را این افراد میداند. اسرائیل میگوید ما با تهدید داخلی مواجه هستیم و اولویت رفع تهدید داخلی است و اتفاقاتی که در سرزمینهای ۱۹۴۸ میافتد برای آنها اولویت دارد. کنترل میدان از دست آنها خارج شده است؛ زیرا در درون آنها قرار دارند.


ممنون از اینکه وقتتان را در اختیار ما قرار دادید.