1400/12/04
|گفتوگو|
در تبیین تاریخ باید به مخاطب و نیازهایش توجه کنیم


«جهاد تبیین» موضوعی است که ماههای اخیر در بیانات حضرت آیتالله خامنهای بارها مورد تأکید و اشاره قرار گرفته است و رهبر انقلاب اسلامی ابعاد مختلف آن را توصیف کردهاند. ««جهاد تبیین» یک فریضه است. «جهاد تبیین» یک فریضهی قطعی و یک فریضهی فوری است و هر کسی که میتواند[باید اقدام کند].» ۱۴۰۰/۱۱/۱۹
خطابی عمومی که همه افراد جامعه در جنگ رسانهای دشمن علیه حقایق انقلاب اسلامی مردم ایران، مخاطب آن هستند و میتوانند ایفای نقش کنند؛ اگرچه مسئولین در این زمینه وظایف سنگینتری بر دوش دارند.
پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR برهمین اساس در سلسه یادداشتها و گفتوگوهایی به بررسی این موضوع میپردازد.
تاریخ بهسبب روایتی که از مسیر طیشده جوامع ارائه میدهد، نقش مهمی در روایتسازی و ترسیم تصویر جوامع انسانی دارد. از همین جهت هم محور اصلی در «جهاد تبیین» محسوب میشود. برای بررسی دقیقتر و جزئیتر تاریخ و تاریخنگاری به گفتوگو با آقای قاسم تبریزی، پژوهشگر تاریخ معاصر پرداختهایم. آقای تبریزی معتقد است بخشی مهمی از تصویر گذشته ما ناشی از تاریخی است که غرب برای ما نوشته و این تاریخ با واقعیت خود فاصله دارد.


در نهضت جنگل هم همین آسیب را دیدیم. در قضیه نهضت نفت نیز همین آسیب را دیدیم و فکر کردیم ما مدافع اسلام و ایدئولوژی اسلامی هستیم، ولی جریان ناسیونالیسم با نگاه تفکیک دین از سیاست وارد شد تا جایی که دشمن را از اینجا بیرون کردیم. ممکن است اشتراکاتی با هم داشته باشیم، ولی پس از آن در دوره ایجابی اختلافات شروع میشوند. بر همین اساس بود که در انقلاب اسلامی، امام رحمةاللهعلیه تنها آمد؛ منظورم از تنها، دوری ازایدئولوژیهای چپ و راست است. در اول هم مطرح کرد که ما برای اسلام آمدیم و مقصد ما اسلام است. این تاریخ سازنده است. تاریخ نشان داد که هر جا ما بر اساس اسلام و دین حرکت کردیم، پیروز شدیم؛ اما در اینجا با سه معضل مواجه هستیم: یکی عدم آگاهی و فهم و بینش تاریخی، دیگری اختلاف که معضلی بر سر راه جامعه ما بوده و هست. مرحوم سیدجمالالدین اسدآبادی تعبیری دارد که میگوید گویا مردم مشرقزمین با هم اتحاد کردند که متحد نباشند همانگونه که امام رحمةاللهعلیه برعکس آن را میفرمایند که رمز موفقیت در وحدت کلمه است. وحدت کلمهای که امام مطرح میکند در اجتماع اختلاف از ابلیس انانیت و منیت است. بعدی هم، دشمنشناسی و بصیرت است؛ لذا، در تاریخ معاصر، معضل ما این است که تاریخ ما را قبلاً نوشتهاند؛ چراکه مراکز شرقشناسی، ایرانشناسی، عربشناسی و ترکشناسی جهان اسلام را دربر گرفتند. این مراکز در غرب با اهداف استعماری تأسیس شدند.
اولینبار انگلستان در زمان صفویه تشکیلات شرقشناسی را در امورخارجه تأسیس کرد که این حرکت بهخاطر مسائل علمی و دانشگاهی نبود، بلکه مدتها آموزههای این مرکز در امورخارجه بود. بعدها فرانسویان نیز همین مراکز شرقشناسی را دایرکرده و در همان مراکز شرقشناسی به سبک انگلیس عمل کردند. حالا برخی از اینها به کشورهای آفریقایی رفتند و برخی هم به ایران و کشورهای اسلامی آمدند؛ حتی روسها در دوران تزار و چه در دوران شوروی مراکز شرقشناسی داشتند، ولی موفق نبودند. انگلستان در آن زمان با شناسایی قوتها و ضعفهای ما بهدنبال تغییر هویت اسلامی و تغییر تاریخ ما بود.
در ادامه، جریان بهاصطلاح روشنفکری را بهوجود آوردند. جریان روشنفکری در ایران از درون فرهنگ و تمدن ایران بهوجود نیامده است. روشنفکری چیز خوبی است و ما به آن نیاز داریم و اگر این تحول نباشد، جامعه به انجماد، تحجر و قشریگری میرسد؛ اما به تعبیر رهبر انقلاب، روشنفکری در ایران بیمار زاده شد، زیرا این جریان از درون فرهنگ و تمدن ما بیرون نیامد. اگر این جریان از درون جامعه ما بهوجود میآمد، میشد علامه طباطبایی، علامه جعفری، شهید مطهری، شهیدبهشتی؛ اینها روشنفکران اسلامی ما هستند.
مرحوم جلال آلاحمد بهترین و زیباترین تعبیر را در مورد روشنفکری ایران دارد و در کتاب «غربزدگی» میگوید: «غربزدگی همچون وبازدگی است. اگر به مذاق خوشایند نیست، وادادگی یا سرمازدگی یا گرمازدگی، اما دستکم چیزی در حدود سنزدگی.» سن وقتی وارد گندم میشود، مغز گندم را میخورد و فقط پوستش میماند. میگوید غربزدگی سنزدگی است، مغز درون و شخصیت افراد را میگیرد، فقط هیکلی از طرف بهجا میماند. «دیدهای که گندم را چگونه میپوساند؟ از درون میپوساند و پوست سالم برجا میماند، اما فقط پوست است و این همان پوستی است که از پروانه بر درخت میماند. به هر صورت یک بیماری است، عارضه از بیرون آمده است.» این کلمات هرکدام ناقل یک پیام هستند «در محیطی آماده (همان زمینی که مراکز شرقشناسی درست کردهاند و عواملش درون حکومت)، برای بیماری رشد کرده است، مشخصات درد را بجویید و علت یا علتهایش را و اگر دست داد راه علاجش را پیدا کنید.» (صفحه۷۲)
نکته دوم اینکه او میگوید: «اکنون ماییم و شبیه به قومی بیگانه به سنتی ناشناس، (ازخودبیگانگی و الینهشدن، الیناسیون) فرهنگی که نه در آداب و هوا و زمین ما ریشه دارد و نه به طریق اولی شاخ و برگی میکند، در زندگی روزانه، در سیاست و در فرهنگ ببین علت همهچیزمان ابتر است»؛ یعنی اصلاً زایش نداریم و همهچیز من در همانجاست. واقعاً ما کیست.


چرا دایرةالمعارف نوین اسلامی مینویسند؟ انگلستان و آمریکا مشترکاً چهار جلد دایرةالمعارف نوین اسلامی منتشر کردند که متأسفانه مترجمان آن بهعلت عدم آگاهی از تاریخ، پاورقیهایشان بدتر از متن است. تاریخ را بیشتر اینها مینویسند.
ما شش جریان تاریخنگاری پس از انقلاب داریم. قبل از انقلاب هم با یک تفاوت همین بود. یکی تاریخنگاری چپ و مارکسیستی؛ دوم، تاریخنگاری ناسیونالیستی؛ سوم، جریان شاهنشاهی؛ چهارم، ادامه همان حرکت شرقشناسی است. تولیدات آن در آنجا و ترجمه و نشر آن در اینجاست؛ پنجم، غربزدگی و ششم، جریان اسلامی است. ما در دوره پهلوی آن پنج جریان را بهصورت قوی داشتیم. قبل از انقلاب، برای جریان اسلامی امکان تاریخنگاری نبود. البته، اینکه حوزههای ما کوتاهی کردند جای نقد دارد. حداقل اینکه تاریخ اسلام، تاریخ دوران اسلامی، تاریخ رجال و علمای اسلامی مثل مرحوم علامه امینی را میتوانستند حداقل تا قبل از رضاخان بیاورند. ایشان در «شهداء الفضیله» همین کار را کرد و علمای شهید شیعه از قرن چهارم تا سیزدهم را آورد، ولی به دوران پهلوی نپرداخت یا مثل شهید مطهری در کتاب «خدمات متقابل»؛ اما حوزه بالاخره کمتوجه بود و خود آقای مطهری هم میگوید که وقتی تاریخ بهعنوان سومین منبع شناخت مطرح است، متأسفانه در حوزههای علمیه ما در سیصد سال اخیر دیده نشده است. بعد از انقلاب اسلامی، جریان اسلامی به تاریخنگاری وارد شد.






مورد دیگر، تدوین تاریخ در سطوح مختلف است؛ یعنی قبل از دبستان، کودک باید وارد تاریخ شود و با عکس، نقاشی و شعر بهسمت شناخت هویت خودش حرکت کند و دشمن و دوست و مملکت خودش را تا سطوح بالاتر بشناسد.
موضوع بعد، ورود مراکز علمی ما در عرصه تاریخنگاری است؛ یکی حوزههای علمیه است که متأسفانه در حد شایسته پراکنده کار کردند، اما باید حداقل در حوزه مرجعیت و تاریخ تشیع پاسخگو باشند. بعد از آن، دانشگاه است که ناکارآمد بوده و در مسئله تاریخ ابتر است. دانشگاه تولید ندارد. دانشگاهی مانند هاروارد در مورد تاریخ شفاهی ایران در حال انتشار کتاب است و کتابهایی در خصوص امربهمعروف و نهیازمنکر در اسلام منتشر کرده است، ولی در اینجا به موضوعات تاریخمصرفگذشته مثل حمله مغول به نیشابور میپردازند. این بهجای خود درست است، ولی باید به موضوعات مهمتری مانند توطئههای الآن آمریکا پرداخته شود.


برای مدیریت فرهنگی، شناسایی و جذب و میداندادن به نیروهای توانمند مهم است. حال ما در عرصه سیستم حکومتی یک مشکل داریم؛ چون بحث ما بحث فرهنگ است، داستاننویسی داریم که بعد از انقلاب چهل رمان و داستان نوشته است، ولی نمیتوانست در تهران یا نزدیکی آن زندگی کند، رفته است جای دیگری زندگی میکند که بتواند داستان بنویسد. ما میگوییم استعدادها را جذب کنید.
انقلاب که پیروز شد، شهید بهشتی از دکتر سیدجلالالدین مدنی دعوت کرد که دوره تاریخ معاصر برگزار کند. کتاب «تاریخ سیاسی معاصر» ایشان چهل سال است که حرف اول را میزند. باید به افراد صادق و با شخصیت میدان عمل داد. کسانی وجود دارند که توان دارند و میتوانند کتاب بنویسند، ولی جایی چاپ نمیشود. ما مشکل بودجه نداریم، ولی مدیریتی که باید از آن استفاده کند، وجود ندارد! همین آقای بهشتی و آقای باهنر دفتر نشر «فرهنگ اسلام» را سال ۵۴ تأسیس کردند. آیتالله گلپایگانی، ساختمان کوچکی در کوچه فرعی نزدیک خیابان آیتالله طالقانی به ایشان داد و شروع به جذب نویسندگانی مانند آقای حکیمی، آقای بیآزار شیرازی و امثال آنها کرد. تا سال ۵۷، یکی از بهترین ناشران ما بودند؛ هم کتابها مناسب زمان بود و هم محتواها ارزشمند بودند. ما باید این مدیریت را داشته باشیم. در محیط دانشگاهی هم همینگونه است. حوزهها هم همین است.
مرحوم حجتالاسلام دوانی نقل میکرد زمانی در جوانی برای درسخواندن به نجف رفتم. از همان کودکی به تاریخ علاقهمند بودم و شنیده بودم که شیخ آقابزرگ تهرانی در نجف در این زمینه کار میکنند. به خانهشان رفتم و دیدم که ایشان مشغول کار هستند و در گوشهای از خانه دفترچههای روی هم چیده دیدم که تا بالا آمده بود. پرسیدم اینها چیست؟ ایشان گفت این «الذریعه» و «طبقات الاعلام الشیعه»، کتابشناسی شیعه است. پرسیدم چرا چاپ نمیکنید؟ ایشان گفت پول ندارم. پرسیدم پس چرا آن را نوشتهاید؟ گفت وقتی شیخ طوسی کتابی مینوشت، به چاپ آن فکر نمیکرد، فقط تکلیفش را انجام میداد. انسان باید کار را تکلیف بداند.
علامه امینی پولی نداشت و مشکلات زیادی داشت. سادهترین مسئله مشکل زندگیاش بود، اما او با اتکا و اتکال به خدا «شهدا الفضیله» و «الغدیر» را منتشر کرد که امروز بعد از ۵۲ سال از رحلت او افتخار میکنیم که آن را میخوانیم. نهفقط ما، بلکه مصریها و کشورهای عربی هم به آن مثل یک متن تاریخی نگاه میکنند. نیروی انقلابی و اسلامی بر اساس تکلیف اسلامی در هر جایی که باشد، به تعبیر آقا «آتشبهاختیار»، در همانجا شروع بهکار میکند. نهایتش این است که نمیتوانیم چاپ کنیم، ولی تکلیف را انجام دادهایم. باور داشته باشیم که خداوند حل میکند. امام در سال ۱۳۰۷ کتاب نوشت و در سال ۱۳۵۸ چاپ شد. امام خمینی رحمةاللهعلیه کتاب «اربعین حدیث» را سال ۱۳۱۵ نوشت، در سال۱۳۶۰ چاپ شد. نترسید، سستی به خرج ندهید، یأس از جنود شیطان است. متأسفانه عدهای در جامعه یأس میدمند. کار هم مانند عبادت تکلیف است. اگر آن تکلیف را بفهمیم، همه ما حرکت میکنیم. ما پیگیر شورای انقلاب بودیم، بچهها از کارهای ما گله میکردند، شهیدبهشتی میگفت من با کسی بتوانم هشت درصد کار بکنم هم کار میکنم. یک بخش مهم این است که اینقدر به پروپای هم نپیچیم. نباید به جزئیات بپردازیم، نباید غیبت کنیم و تهمت بزنیم و با این کارها نباید شخصیت افراد را زایل کنیم. ما باید در اندازه خودمان کار کنیم، همانقدر که میتوانیم.