1400/12/04
|گفتوگو|
در تبیین تاریخ باید به مخاطب و نیازهایش توجه کنیم
«در این جهادی که وجود دارد، در این جنگ بیامانی که وجود دارد بین اسلام و کفر، بین حق و باطل، بین روایت دروغ و حقیقت -این جنگی است بین اینها- ما در کجای این جبهه قرار داریم و حضور داریم؟» ۱۴۰۰/۱۱/۰۳
«جهاد تبیین» موضوعی است که ماههای اخیر در بیانات حضرت آیتالله خامنهای بارها مورد تأکید و اشاره قرار گرفته است و رهبر انقلاب اسلامی ابعاد مختلف آن را توصیف کردهاند. ««جهاد تبیین» یک فریضه است. «جهاد تبیین» یک فریضهی قطعی و یک فریضهی فوری است و هر کسی که میتواند[باید اقدام کند].» ۱۴۰۰/۱۱/۱۹
خطابی عمومی که همه افراد جامعه در جنگ رسانهای دشمن علیه حقایق انقلاب اسلامی مردم ایران، مخاطب آن هستند و میتوانند ایفای نقش کنند؛ اگرچه مسئولین در این زمینه وظایف سنگینتری بر دوش دارند.
پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR برهمین اساس در سلسه یادداشتها و گفتوگوهایی به بررسی این موضوع میپردازد.
تاریخ بهسبب روایتی که از مسیر طیشده جوامع ارائه میدهد، نقش مهمی در روایتسازی و ترسیم تصویر جوامع انسانی دارد. از همین جهت هم محور اصلی در «جهاد تبیین» محسوب میشود. برای بررسی دقیقتر و جزئیتر تاریخ و تاریخنگاری به گفتوگو با آقای قاسم تبریزی، پژوهشگر تاریخ معاصر پرداختهایم. آقای تبریزی معتقد است بخشی مهمی از تصویر گذشته ما ناشی از تاریخی است که غرب برای ما نوشته و این تاریخ با واقعیت خود فاصله دارد.
چرا رهبر انقلاب در این برهه زمانی بر مسئله «جهاد تبیین» تأکید میکنند؟ بخشی از این موضوع هم با تاریخ معاصر ارتباط پیدا دارد.
ما اگر تاریخ را جاری بدانیم و قائل به استمرار آن باشیم، جریان اسلامی از تاریخ انبیاء و ائمه اطهار علیهمالسلام و در طول پانزده قرن زندگی عالمان، صالحان، مجاهدان شهید و شهیدان مجاهد، عارفان، مفسران و ... آغاز میشود. جریان تاریخ به انسان هویت میدهد؛ در نتیجه، تاریخ شناسنامه انسان است و هویت او را مشخص میکند. در دوره حاضر هم همین است. اگر در مشروطه خطاهایی کردیم بهدلیل عدم شناخت تاریخ بود. از گذشته عبرت نگرفتیم، نه دشمن را شناختیم و نه دوست را و نه مرزهای دوستی و دشمنی را. نهضتی که با حرکت علمای نجف و ایران شروع شد و آنهمه مجاهدت صورت گرفت، عدهای آنچنان جامعه را فریب دادند که یک فقیه عالم دانشمند به نام شیخ فضلالله نوری را دار زدند و عدهای فریبخورده هم کف زدند. چگونه آن نسل این را پذیرفت که شیخ فضلالله عالم، مجاهد و مجتهد برجسته پایتخت تجسم استبداد میشود؟ اینها در اثر عدم درک و فهم است.
در نهضت جنگل هم همین آسیب را دیدیم. در قضیه نهضت نفت نیز همین آسیب را دیدیم و فکر کردیم ما مدافع اسلام و ایدئولوژی اسلامی هستیم، ولی جریان ناسیونالیسم با نگاه تفکیک دین از سیاست وارد شد تا جایی که دشمن را از اینجا بیرون کردیم. ممکن است اشتراکاتی با هم داشته باشیم، ولی پس از آن در دوره ایجابی اختلافات شروع میشوند. بر همین اساس بود که در انقلاب اسلامی، امام رحمةاللهعلیه تنها آمد؛ منظورم از تنها، دوری ازایدئولوژیهای چپ و راست است. در اول هم مطرح کرد که ما برای اسلام آمدیم و مقصد ما اسلام است. این تاریخ سازنده است. تاریخ نشان داد که هر جا ما بر اساس اسلام و دین حرکت کردیم، پیروز شدیم؛ اما در اینجا با سه معضل مواجه هستیم: یکی عدم آگاهی و فهم و بینش تاریخی، دیگری اختلاف که معضلی بر سر راه جامعه ما بوده و هست. مرحوم سیدجمالالدین اسدآبادی تعبیری دارد که میگوید گویا مردم مشرقزمین با هم اتحاد کردند که متحد نباشند همانگونه که امام رحمةاللهعلیه برعکس آن را میفرمایند که رمز موفقیت در وحدت کلمه است. وحدت کلمهای که امام مطرح میکند در اجتماع اختلاف از ابلیس انانیت و منیت است. بعدی هم، دشمنشناسی و بصیرت است؛ لذا، در تاریخ معاصر، معضل ما این است که تاریخ ما را قبلاً نوشتهاند؛ چراکه مراکز شرقشناسی، ایرانشناسی، عربشناسی و ترکشناسی جهان اسلام را دربر گرفتند. این مراکز در غرب با اهداف استعماری تأسیس شدند.
اولینبار انگلستان در زمان صفویه تشکیلات شرقشناسی را در امورخارجه تأسیس کرد که این حرکت بهخاطر مسائل علمی و دانشگاهی نبود، بلکه مدتها آموزههای این مرکز در امورخارجه بود. بعدها فرانسویان نیز همین مراکز شرقشناسی را دایرکرده و در همان مراکز شرقشناسی به سبک انگلیس عمل کردند. حالا برخی از اینها به کشورهای آفریقایی رفتند و برخی هم به ایران و کشورهای اسلامی آمدند؛ حتی روسها در دوران تزار و چه در دوران شوروی مراکز شرقشناسی داشتند، ولی موفق نبودند. انگلستان در آن زمان با شناسایی قوتها و ضعفهای ما بهدنبال تغییر هویت اسلامی و تغییر تاریخ ما بود.
در ادامه، جریان بهاصطلاح روشنفکری را بهوجود آوردند. جریان روشنفکری در ایران از درون فرهنگ و تمدن ایران بهوجود نیامده است. روشنفکری چیز خوبی است و ما به آن نیاز داریم و اگر این تحول نباشد، جامعه به انجماد، تحجر و قشریگری میرسد؛ اما به تعبیر رهبر انقلاب، روشنفکری در ایران بیمار زاده شد، زیرا این جریان از درون فرهنگ و تمدن ما بیرون نیامد. اگر این جریان از درون جامعه ما بهوجود میآمد، میشد علامه طباطبایی، علامه جعفری، شهید مطهری، شهیدبهشتی؛ اینها روشنفکران اسلامی ما هستند.
مرحوم جلال آلاحمد بهترین و زیباترین تعبیر را در مورد روشنفکری ایران دارد و در کتاب «غربزدگی» میگوید: «غربزدگی همچون وبازدگی است. اگر به مذاق خوشایند نیست، وادادگی یا سرمازدگی یا گرمازدگی، اما دستکم چیزی در حدود سنزدگی.» سن وقتی وارد گندم میشود، مغز گندم را میخورد و فقط پوستش میماند. میگوید غربزدگی سنزدگی است، مغز درون و شخصیت افراد را میگیرد، فقط هیکلی از طرف بهجا میماند. «دیدهای که گندم را چگونه میپوساند؟ از درون میپوساند و پوست سالم برجا میماند، اما فقط پوست است و این همان پوستی است که از پروانه بر درخت میماند. به هر صورت یک بیماری است، عارضه از بیرون آمده است.» این کلمات هرکدام ناقل یک پیام هستند «در محیطی آماده (همان زمینی که مراکز شرقشناسی درست کردهاند و عواملش درون حکومت)، برای بیماری رشد کرده است، مشخصات درد را بجویید و علت یا علتهایش را و اگر دست داد راه علاجش را پیدا کنید.» (صفحه۷۲)
نکته دوم اینکه او میگوید: «اکنون ماییم و شبیه به قومی بیگانه به سنتی ناشناس، (ازخودبیگانگی و الینهشدن، الیناسیون) فرهنگی که نه در آداب و هوا و زمین ما ریشه دارد و نه به طریق اولی شاخ و برگی میکند، در زندگی روزانه، در سیاست و در فرهنگ ببین علت همهچیزمان ابتر است»؛ یعنی اصلاً زایش نداریم و همهچیز من در همانجاست. واقعاً ما کیست.
از عدم تبیین وقایع تاریخی چه آسیبهایی خوردهایم؟
در حقیقت، لطمه اصلی بیهویتی یا خدشهدارشدن هویت است. اینکه ندانیم هویتمان چیست، اگر هویت ایرانی یا به تعبیری ناسیونالیسم یا پانایرانیسم است، باید به همین خاک و پادشاهی و این موارد بسنده کنیم و خودمان را برتر بدانیم و چیزی شبیه شاهپرستها شویم. اگر غربگرا هستیم و آرمانهایمان را در پاریس، لندن، واشنگتن و برلین میبینیم، بیگانه از خود هستیم. آنها که مانند ما نمیشوند، ما باید مانند آنها شویم. گاهی ما غرب را انتخاب کنیم و بدانیم چه میخواهیم. با غربشناسی و غربپژوهی مشخص میکنیم که این مقدار از علوم غرب در مسیر درست است و این مقدار خیر. در اینجا معیار و اختیار هر دو در دست ماست. گاهی غرب ما را انتخاب و مستعمرهکرده و استعمار سیاسی، اقتصادی و فرهنگی میکند. این جریان روشنفکری ماست و تاریخ آن را نوشته است.
چرا دایرةالمعارف نوین اسلامی مینویسند؟ انگلستان و آمریکا مشترکاً چهار جلد دایرةالمعارف نوین اسلامی منتشر کردند که متأسفانه مترجمان آن بهعلت عدم آگاهی از تاریخ، پاورقیهایشان بدتر از متن است. تاریخ را بیشتر اینها مینویسند.
ما شش جریان تاریخنگاری پس از انقلاب داریم. قبل از انقلاب هم با یک تفاوت همین بود. یکی تاریخنگاری چپ و مارکسیستی؛ دوم، تاریخنگاری ناسیونالیستی؛ سوم، جریان شاهنشاهی؛ چهارم، ادامه همان حرکت شرقشناسی است. تولیدات آن در آنجا و ترجمه و نشر آن در اینجاست؛ پنجم، غربزدگی و ششم، جریان اسلامی است. ما در دوره پهلوی آن پنج جریان را بهصورت قوی داشتیم. قبل از انقلاب، برای جریان اسلامی امکان تاریخنگاری نبود. البته، اینکه حوزههای ما کوتاهی کردند جای نقد دارد. حداقل اینکه تاریخ اسلام، تاریخ دوران اسلامی، تاریخ رجال و علمای اسلامی مثل مرحوم علامه امینی را میتوانستند حداقل تا قبل از رضاخان بیاورند. ایشان در «شهداء الفضیله» همین کار را کرد و علمای شهید شیعه از قرن چهارم تا سیزدهم را آورد، ولی به دوران پهلوی نپرداخت یا مثل شهید مطهری در کتاب «خدمات متقابل»؛ اما حوزه بالاخره کمتوجه بود و خود آقای مطهری هم میگوید که وقتی تاریخ بهعنوان سومین منبع شناخت مطرح است، متأسفانه در حوزههای علمیه ما در سیصد سال اخیر دیده نشده است. بعد از انقلاب اسلامی، جریان اسلامی به تاریخنگاری وارد شد.
به نظر شما آیا این جریان توانسته با قوت پنج جریان دیگر بهکار خود بپردازد و به تبیین تاریخی زمینه خود بهخوبی عمل کند؟
بله! از این جهت هم از طرف افراد و هم مراکز کارهای بسیار گستردهای انجام شده است؛ مثلاً، درباره علمای مجاهد، حجتالاسلام دوانی در ده جلد کتاب «نهضت روحانیون ایران» را نوشت، یا کتابهای آقای مرحوم علی ابوالحسنی معروف به منذر درباره شیخ فضلالله نوری و شیخ ابراهیم زنجانی و موضوعاتی از این دست نوشته است، یا دکتر حقانی و دکتر نجفی و دکتر زرگرنژاد کارهای زیادی کردند. مؤسساتی مثل مرکز اسناد انقلاب اسلامی ۱۲۰۰ کتاب منتشر کرده است. برخی از این آثار نیز نقدهایی بر آنها وارد است، در کل کارهای خوبی انجام شده است. همچنین حجتالاسلام سیدحمید روحانی مجله ۱۵ خرداد و نهضت امام خمینی را داشت و مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی بیش از ۱۰۸ عنوان کتاب منتشر کرده است. شاید بیش از ۵۰۰ هزار سند از ساواک در این کتابها منتشر شده است؛ اسنادی که میتوانند منبع تحقیق و تبیین باشند. افرادی مانند آقای بهبودی یا دکتر موسی حقانی نیز تکنگاریهایی داشتند، اما آنها نسل اول و دوم هستند.
در این فضا با چه مشکلات و موانعی روبهرو هستیم؟
ما در اینجا سه معضل داریم؛ معضل اول ما این است که مبانی تئوریک تاریخنگاریمان ضعیف است. دوم اینکه مدیریت تبیین تاریخ وجود نداشته است. هر مؤسسه و هر شخص بر مبنای ذوق، نگاه و احساس مسئولیت خودش دارد کار میکند. سوم هم عدم توجه به مخاطب است. باید بدانیم کتاب را برای چه کسی مینویسیم و مخاطبمان کیست. دو موضوع باید مدنظر باشد که یکی درنظرگرفتن سن، فهم و جایگاه مخاطب است و دومی استفاده از ابزارهای دیگر؛ مثلاً، فرض کنید داستاننویسها و رماننویسهای خوبی داریم که بعد از انقلاب جزو رویشهای انقلاب ما هستند، اما تاریخ نمیدانند. مورخان ما ادبیاتشان ضعیف است و قصهنویس نیستند. یکی از ابزارهای مهم تاریخنگاری ما برای نسل جوان امروز باید رمان باشد؛ حتی اگر رمان ده جلدی و پانزده جلدی باشد، شعر یکی از بهترین ابزار ارتباط است. آقای جوادی آملی میفرمایند که در دفاع مقدس جای شخصیتی مانند حکیم فردوسی خالی است که این حماسه عظیم را بتواند به شعر یا فیلمنامه درآورد. من فیلمنامهای از آقای سیدمهدی شجاعی با نام «مرد رویاها» درباره شهید چمران خواندم که حرکت او را از آمریکا تا دوران اقامتش در لبنان آورده بود؛ این متن هم تاریخی است، هم قلمش زیباست و هم برای نسل جوان جذاب است.
در تبیین تاریخی چه سازوکارهایی علاوه بر رمان، داستان، شعر و فیلمنامه وجود دارد؟
اول اینکه ما به مدیری نیاز داریم که هم توانایی اجرای کار داشته باشد و هم در ارتباطگیری و جذب مورخان موفق عمل کند. دوم، باید طرح تاریخنگاری منسجمی داشته باشیم که از کجا شروع کنیم و به کجا برسیم. سوم، جمعآوری سؤالات، شبهات، القائات و موضوعات موجود در سطح جامعه است. بعد از انقلاب، بیش از هفت یا هشت هزار سؤال در سطح جامعه درباره تاریخ میتوان جمعآوری کرد. در سال ۷۵، یکی از دوستان نزدیک هزار سؤال جمعآوری کرده بود. این سؤالات و شبهات باید جمعآوری شوند تا وقتی میخواهیم تاریخ بنویسیم، به چند سؤال در کتاب تاریخمان بتوانیم پاسخ بدهیم.
مورد دیگر، تدوین تاریخ در سطوح مختلف است؛ یعنی قبل از دبستان، کودک باید وارد تاریخ شود و با عکس، نقاشی و شعر بهسمت شناخت هویت خودش حرکت کند و دشمن و دوست و مملکت خودش را تا سطوح بالاتر بشناسد.
موضوع بعد، ورود مراکز علمی ما در عرصه تاریخنگاری است؛ یکی حوزههای علمیه است که متأسفانه در حد شایسته پراکنده کار کردند، اما باید حداقل در حوزه مرجعیت و تاریخ تشیع پاسخگو باشند. بعد از آن، دانشگاه است که ناکارآمد بوده و در مسئله تاریخ ابتر است. دانشگاه تولید ندارد. دانشگاهی مانند هاروارد در مورد تاریخ شفاهی ایران در حال انتشار کتاب است و کتابهایی در خصوص امربهمعروف و نهیازمنکر در اسلام منتشر کرده است، ولی در اینجا به موضوعات تاریخمصرفگذشته مثل حمله مغول به نیشابور میپردازند. این بهجای خود درست است، ولی باید به موضوعات مهمتری مانند توطئههای الآن آمریکا پرداخته شود.
با توجه به اینکه بسیاری از نظریات علوم انسانی غربی است، اگر کتابی الآن بخواهد در این حوزه چاپ شود، آیا میتواند وجه تبیینی خودش را بهاندازه کافی داشته باشد؟
بخشی به حوزه برمیگردد که باید در این چهل سال، برای مثال متن نامه حضرت علی علیهالسلام به مالکاشتر را شرح میداد. رویشهایی داریم و داشتهایم، اما در رسانههای ما مدیریتی وجود ندارد که همین رویشها را تقویت کند. برخی از رمانها و داستانها را که انسان میخواند واقعاً لذت میبرد. تکنگاریها در مورد برخی شخصیتها واقعاً خوب هستند. استعدادهایی وجود دارد، ولی متأسفانه ما نمیتوانیم کشف کنیم.
برای مدیریت فرهنگی، شناسایی و جذب و میداندادن به نیروهای توانمند مهم است. حال ما در عرصه سیستم حکومتی یک مشکل داریم؛ چون بحث ما بحث فرهنگ است، داستاننویسی داریم که بعد از انقلاب چهل رمان و داستان نوشته است، ولی نمیتوانست در تهران یا نزدیکی آن زندگی کند، رفته است جای دیگری زندگی میکند که بتواند داستان بنویسد. ما میگوییم استعدادها را جذب کنید.
انقلاب که پیروز شد، شهید بهشتی از دکتر سیدجلالالدین مدنی دعوت کرد که دوره تاریخ معاصر برگزار کند. کتاب «تاریخ سیاسی معاصر» ایشان چهل سال است که حرف اول را میزند. باید به افراد صادق و با شخصیت میدان عمل داد. کسانی وجود دارند که توان دارند و میتوانند کتاب بنویسند، ولی جایی چاپ نمیشود. ما مشکل بودجه نداریم، ولی مدیریتی که باید از آن استفاده کند، وجود ندارد! همین آقای بهشتی و آقای باهنر دفتر نشر «فرهنگ اسلام» را سال ۵۴ تأسیس کردند. آیتالله گلپایگانی، ساختمان کوچکی در کوچه فرعی نزدیک خیابان آیتالله طالقانی به ایشان داد و شروع به جذب نویسندگانی مانند آقای حکیمی، آقای بیآزار شیرازی و امثال آنها کرد. تا سال ۵۷، یکی از بهترین ناشران ما بودند؛ هم کتابها مناسب زمان بود و هم محتواها ارزشمند بودند. ما باید این مدیریت را داشته باشیم. در محیط دانشگاهی هم همینگونه است. حوزهها هم همین است.
مرحوم حجتالاسلام دوانی نقل میکرد زمانی در جوانی برای درسخواندن به نجف رفتم. از همان کودکی به تاریخ علاقهمند بودم و شنیده بودم که شیخ آقابزرگ تهرانی در نجف در این زمینه کار میکنند. به خانهشان رفتم و دیدم که ایشان مشغول کار هستند و در گوشهای از خانه دفترچههای روی هم چیده دیدم که تا بالا آمده بود. پرسیدم اینها چیست؟ ایشان گفت این «الذریعه» و «طبقات الاعلام الشیعه»، کتابشناسی شیعه است. پرسیدم چرا چاپ نمیکنید؟ ایشان گفت پول ندارم. پرسیدم پس چرا آن را نوشتهاید؟ گفت وقتی شیخ طوسی کتابی مینوشت، به چاپ آن فکر نمیکرد، فقط تکلیفش را انجام میداد. انسان باید کار را تکلیف بداند.
علامه امینی پولی نداشت و مشکلات زیادی داشت. سادهترین مسئله مشکل زندگیاش بود، اما او با اتکا و اتکال به خدا «شهدا الفضیله» و «الغدیر» را منتشر کرد که امروز بعد از ۵۲ سال از رحلت او افتخار میکنیم که آن را میخوانیم. نهفقط ما، بلکه مصریها و کشورهای عربی هم به آن مثل یک متن تاریخی نگاه میکنند. نیروی انقلابی و اسلامی بر اساس تکلیف اسلامی در هر جایی که باشد، به تعبیر آقا «آتشبهاختیار»، در همانجا شروع بهکار میکند. نهایتش این است که نمیتوانیم چاپ کنیم، ولی تکلیف را انجام دادهایم. باور داشته باشیم که خداوند حل میکند. امام در سال ۱۳۰۷ کتاب نوشت و در سال ۱۳۵۸ چاپ شد. امام خمینی رحمةاللهعلیه کتاب «اربعین حدیث» را سال ۱۳۱۵ نوشت، در سال۱۳۶۰ چاپ شد. نترسید، سستی به خرج ندهید، یأس از جنود شیطان است. متأسفانه عدهای در جامعه یأس میدمند. کار هم مانند عبادت تکلیف است. اگر آن تکلیف را بفهمیم، همه ما حرکت میکنیم. ما پیگیر شورای انقلاب بودیم، بچهها از کارهای ما گله میکردند، شهیدبهشتی میگفت من با کسی بتوانم هشت درصد کار بکنم هم کار میکنم. یک بخش مهم این است که اینقدر به پروپای هم نپیچیم. نباید به جزئیات بپردازیم، نباید غیبت کنیم و تهمت بزنیم و با این کارها نباید شخصیت افراد را زایل کنیم. ما باید در اندازه خودمان کار کنیم، همانقدر که میتوانیم.
«جهاد تبیین» موضوعی است که ماههای اخیر در بیانات حضرت آیتالله خامنهای بارها مورد تأکید و اشاره قرار گرفته است و رهبر انقلاب اسلامی ابعاد مختلف آن را توصیف کردهاند. ««جهاد تبیین» یک فریضه است. «جهاد تبیین» یک فریضهی قطعی و یک فریضهی فوری است و هر کسی که میتواند[باید اقدام کند].» ۱۴۰۰/۱۱/۱۹
خطابی عمومی که همه افراد جامعه در جنگ رسانهای دشمن علیه حقایق انقلاب اسلامی مردم ایران، مخاطب آن هستند و میتوانند ایفای نقش کنند؛ اگرچه مسئولین در این زمینه وظایف سنگینتری بر دوش دارند.
پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR برهمین اساس در سلسه یادداشتها و گفتوگوهایی به بررسی این موضوع میپردازد.
تاریخ بهسبب روایتی که از مسیر طیشده جوامع ارائه میدهد، نقش مهمی در روایتسازی و ترسیم تصویر جوامع انسانی دارد. از همین جهت هم محور اصلی در «جهاد تبیین» محسوب میشود. برای بررسی دقیقتر و جزئیتر تاریخ و تاریخنگاری به گفتوگو با آقای قاسم تبریزی، پژوهشگر تاریخ معاصر پرداختهایم. آقای تبریزی معتقد است بخشی مهمی از تصویر گذشته ما ناشی از تاریخی است که غرب برای ما نوشته و این تاریخ با واقعیت خود فاصله دارد.
چرا رهبر انقلاب در این برهه زمانی بر مسئله «جهاد تبیین» تأکید میکنند؟ بخشی از این موضوع هم با تاریخ معاصر ارتباط پیدا دارد.
ما اگر تاریخ را جاری بدانیم و قائل به استمرار آن باشیم، جریان اسلامی از تاریخ انبیاء و ائمه اطهار علیهمالسلام و در طول پانزده قرن زندگی عالمان، صالحان، مجاهدان شهید و شهیدان مجاهد، عارفان، مفسران و ... آغاز میشود. جریان تاریخ به انسان هویت میدهد؛ در نتیجه، تاریخ شناسنامه انسان است و هویت او را مشخص میکند. در دوره حاضر هم همین است. اگر در مشروطه خطاهایی کردیم بهدلیل عدم شناخت تاریخ بود. از گذشته عبرت نگرفتیم، نه دشمن را شناختیم و نه دوست را و نه مرزهای دوستی و دشمنی را. نهضتی که با حرکت علمای نجف و ایران شروع شد و آنهمه مجاهدت صورت گرفت، عدهای آنچنان جامعه را فریب دادند که یک فقیه عالم دانشمند به نام شیخ فضلالله نوری را دار زدند و عدهای فریبخورده هم کف زدند. چگونه آن نسل این را پذیرفت که شیخ فضلالله عالم، مجاهد و مجتهد برجسته پایتخت تجسم استبداد میشود؟ اینها در اثر عدم درک و فهم است.
در نهضت جنگل هم همین آسیب را دیدیم. در قضیه نهضت نفت نیز همین آسیب را دیدیم و فکر کردیم ما مدافع اسلام و ایدئولوژی اسلامی هستیم، ولی جریان ناسیونالیسم با نگاه تفکیک دین از سیاست وارد شد تا جایی که دشمن را از اینجا بیرون کردیم. ممکن است اشتراکاتی با هم داشته باشیم، ولی پس از آن در دوره ایجابی اختلافات شروع میشوند. بر همین اساس بود که در انقلاب اسلامی، امام رحمةاللهعلیه تنها آمد؛ منظورم از تنها، دوری ازایدئولوژیهای چپ و راست است. در اول هم مطرح کرد که ما برای اسلام آمدیم و مقصد ما اسلام است. این تاریخ سازنده است. تاریخ نشان داد که هر جا ما بر اساس اسلام و دین حرکت کردیم، پیروز شدیم؛ اما در اینجا با سه معضل مواجه هستیم: یکی عدم آگاهی و فهم و بینش تاریخی، دیگری اختلاف که معضلی بر سر راه جامعه ما بوده و هست. مرحوم سیدجمالالدین اسدآبادی تعبیری دارد که میگوید گویا مردم مشرقزمین با هم اتحاد کردند که متحد نباشند همانگونه که امام رحمةاللهعلیه برعکس آن را میفرمایند که رمز موفقیت در وحدت کلمه است. وحدت کلمهای که امام مطرح میکند در اجتماع اختلاف از ابلیس انانیت و منیت است. بعدی هم، دشمنشناسی و بصیرت است؛ لذا، در تاریخ معاصر، معضل ما این است که تاریخ ما را قبلاً نوشتهاند؛ چراکه مراکز شرقشناسی، ایرانشناسی، عربشناسی و ترکشناسی جهان اسلام را دربر گرفتند. این مراکز در غرب با اهداف استعماری تأسیس شدند.
اولینبار انگلستان در زمان صفویه تشکیلات شرقشناسی را در امورخارجه تأسیس کرد که این حرکت بهخاطر مسائل علمی و دانشگاهی نبود، بلکه مدتها آموزههای این مرکز در امورخارجه بود. بعدها فرانسویان نیز همین مراکز شرقشناسی را دایرکرده و در همان مراکز شرقشناسی به سبک انگلیس عمل کردند. حالا برخی از اینها به کشورهای آفریقایی رفتند و برخی هم به ایران و کشورهای اسلامی آمدند؛ حتی روسها در دوران تزار و چه در دوران شوروی مراکز شرقشناسی داشتند، ولی موفق نبودند. انگلستان در آن زمان با شناسایی قوتها و ضعفهای ما بهدنبال تغییر هویت اسلامی و تغییر تاریخ ما بود.
در ادامه، جریان بهاصطلاح روشنفکری را بهوجود آوردند. جریان روشنفکری در ایران از درون فرهنگ و تمدن ایران بهوجود نیامده است. روشنفکری چیز خوبی است و ما به آن نیاز داریم و اگر این تحول نباشد، جامعه به انجماد، تحجر و قشریگری میرسد؛ اما به تعبیر رهبر انقلاب، روشنفکری در ایران بیمار زاده شد، زیرا این جریان از درون فرهنگ و تمدن ما بیرون نیامد. اگر این جریان از درون جامعه ما بهوجود میآمد، میشد علامه طباطبایی، علامه جعفری، شهید مطهری، شهیدبهشتی؛ اینها روشنفکران اسلامی ما هستند.
مرحوم جلال آلاحمد بهترین و زیباترین تعبیر را در مورد روشنفکری ایران دارد و در کتاب «غربزدگی» میگوید: «غربزدگی همچون وبازدگی است. اگر به مذاق خوشایند نیست، وادادگی یا سرمازدگی یا گرمازدگی، اما دستکم چیزی در حدود سنزدگی.» سن وقتی وارد گندم میشود، مغز گندم را میخورد و فقط پوستش میماند. میگوید غربزدگی سنزدگی است، مغز درون و شخصیت افراد را میگیرد، فقط هیکلی از طرف بهجا میماند. «دیدهای که گندم را چگونه میپوساند؟ از درون میپوساند و پوست سالم برجا میماند، اما فقط پوست است و این همان پوستی است که از پروانه بر درخت میماند. به هر صورت یک بیماری است، عارضه از بیرون آمده است.» این کلمات هرکدام ناقل یک پیام هستند «در محیطی آماده (همان زمینی که مراکز شرقشناسی درست کردهاند و عواملش درون حکومت)، برای بیماری رشد کرده است، مشخصات درد را بجویید و علت یا علتهایش را و اگر دست داد راه علاجش را پیدا کنید.» (صفحه۷۲)
نکته دوم اینکه او میگوید: «اکنون ماییم و شبیه به قومی بیگانه به سنتی ناشناس، (ازخودبیگانگی و الینهشدن، الیناسیون) فرهنگی که نه در آداب و هوا و زمین ما ریشه دارد و نه به طریق اولی شاخ و برگی میکند، در زندگی روزانه، در سیاست و در فرهنگ ببین علت همهچیزمان ابتر است»؛ یعنی اصلاً زایش نداریم و همهچیز من در همانجاست. واقعاً ما کیست.
از عدم تبیین وقایع تاریخی چه آسیبهایی خوردهایم؟
در حقیقت، لطمه اصلی بیهویتی یا خدشهدارشدن هویت است. اینکه ندانیم هویتمان چیست، اگر هویت ایرانی یا به تعبیری ناسیونالیسم یا پانایرانیسم است، باید به همین خاک و پادشاهی و این موارد بسنده کنیم و خودمان را برتر بدانیم و چیزی شبیه شاهپرستها شویم. اگر غربگرا هستیم و آرمانهایمان را در پاریس، لندن، واشنگتن و برلین میبینیم، بیگانه از خود هستیم. آنها که مانند ما نمیشوند، ما باید مانند آنها شویم. گاهی ما غرب را انتخاب کنیم و بدانیم چه میخواهیم. با غربشناسی و غربپژوهی مشخص میکنیم که این مقدار از علوم غرب در مسیر درست است و این مقدار خیر. در اینجا معیار و اختیار هر دو در دست ماست. گاهی غرب ما را انتخاب و مستعمرهکرده و استعمار سیاسی، اقتصادی و فرهنگی میکند. این جریان روشنفکری ماست و تاریخ آن را نوشته است.
چرا دایرةالمعارف نوین اسلامی مینویسند؟ انگلستان و آمریکا مشترکاً چهار جلد دایرةالمعارف نوین اسلامی منتشر کردند که متأسفانه مترجمان آن بهعلت عدم آگاهی از تاریخ، پاورقیهایشان بدتر از متن است. تاریخ را بیشتر اینها مینویسند.
ما شش جریان تاریخنگاری پس از انقلاب داریم. قبل از انقلاب هم با یک تفاوت همین بود. یکی تاریخنگاری چپ و مارکسیستی؛ دوم، تاریخنگاری ناسیونالیستی؛ سوم، جریان شاهنشاهی؛ چهارم، ادامه همان حرکت شرقشناسی است. تولیدات آن در آنجا و ترجمه و نشر آن در اینجاست؛ پنجم، غربزدگی و ششم، جریان اسلامی است. ما در دوره پهلوی آن پنج جریان را بهصورت قوی داشتیم. قبل از انقلاب، برای جریان اسلامی امکان تاریخنگاری نبود. البته، اینکه حوزههای ما کوتاهی کردند جای نقد دارد. حداقل اینکه تاریخ اسلام، تاریخ دوران اسلامی، تاریخ رجال و علمای اسلامی مثل مرحوم علامه امینی را میتوانستند حداقل تا قبل از رضاخان بیاورند. ایشان در «شهداء الفضیله» همین کار را کرد و علمای شهید شیعه از قرن چهارم تا سیزدهم را آورد، ولی به دوران پهلوی نپرداخت یا مثل شهید مطهری در کتاب «خدمات متقابل»؛ اما حوزه بالاخره کمتوجه بود و خود آقای مطهری هم میگوید که وقتی تاریخ بهعنوان سومین منبع شناخت مطرح است، متأسفانه در حوزههای علمیه ما در سیصد سال اخیر دیده نشده است. بعد از انقلاب اسلامی، جریان اسلامی به تاریخنگاری وارد شد.
به نظر شما آیا این جریان توانسته با قوت پنج جریان دیگر بهکار خود بپردازد و به تبیین تاریخی زمینه خود بهخوبی عمل کند؟
بله! از این جهت هم از طرف افراد و هم مراکز کارهای بسیار گستردهای انجام شده است؛ مثلاً، درباره علمای مجاهد، حجتالاسلام دوانی در ده جلد کتاب «نهضت روحانیون ایران» را نوشت، یا کتابهای آقای مرحوم علی ابوالحسنی معروف به منذر درباره شیخ فضلالله نوری و شیخ ابراهیم زنجانی و موضوعاتی از این دست نوشته است، یا دکتر حقانی و دکتر نجفی و دکتر زرگرنژاد کارهای زیادی کردند. مؤسساتی مثل مرکز اسناد انقلاب اسلامی ۱۲۰۰ کتاب منتشر کرده است. برخی از این آثار نیز نقدهایی بر آنها وارد است، در کل کارهای خوبی انجام شده است. همچنین حجتالاسلام سیدحمید روحانی مجله ۱۵ خرداد و نهضت امام خمینی را داشت و مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی بیش از ۱۰۸ عنوان کتاب منتشر کرده است. شاید بیش از ۵۰۰ هزار سند از ساواک در این کتابها منتشر شده است؛ اسنادی که میتوانند منبع تحقیق و تبیین باشند. افرادی مانند آقای بهبودی یا دکتر موسی حقانی نیز تکنگاریهایی داشتند، اما آنها نسل اول و دوم هستند.
در این فضا با چه مشکلات و موانعی روبهرو هستیم؟
ما در اینجا سه معضل داریم؛ معضل اول ما این است که مبانی تئوریک تاریخنگاریمان ضعیف است. دوم اینکه مدیریت تبیین تاریخ وجود نداشته است. هر مؤسسه و هر شخص بر مبنای ذوق، نگاه و احساس مسئولیت خودش دارد کار میکند. سوم هم عدم توجه به مخاطب است. باید بدانیم کتاب را برای چه کسی مینویسیم و مخاطبمان کیست. دو موضوع باید مدنظر باشد که یکی درنظرگرفتن سن، فهم و جایگاه مخاطب است و دومی استفاده از ابزارهای دیگر؛ مثلاً، فرض کنید داستاننویسها و رماننویسهای خوبی داریم که بعد از انقلاب جزو رویشهای انقلاب ما هستند، اما تاریخ نمیدانند. مورخان ما ادبیاتشان ضعیف است و قصهنویس نیستند. یکی از ابزارهای مهم تاریخنگاری ما برای نسل جوان امروز باید رمان باشد؛ حتی اگر رمان ده جلدی و پانزده جلدی باشد، شعر یکی از بهترین ابزار ارتباط است. آقای جوادی آملی میفرمایند که در دفاع مقدس جای شخصیتی مانند حکیم فردوسی خالی است که این حماسه عظیم را بتواند به شعر یا فیلمنامه درآورد. من فیلمنامهای از آقای سیدمهدی شجاعی با نام «مرد رویاها» درباره شهید چمران خواندم که حرکت او را از آمریکا تا دوران اقامتش در لبنان آورده بود؛ این متن هم تاریخی است، هم قلمش زیباست و هم برای نسل جوان جذاب است.
در تبیین تاریخی چه سازوکارهایی علاوه بر رمان، داستان، شعر و فیلمنامه وجود دارد؟
اول اینکه ما به مدیری نیاز داریم که هم توانایی اجرای کار داشته باشد و هم در ارتباطگیری و جذب مورخان موفق عمل کند. دوم، باید طرح تاریخنگاری منسجمی داشته باشیم که از کجا شروع کنیم و به کجا برسیم. سوم، جمعآوری سؤالات، شبهات، القائات و موضوعات موجود در سطح جامعه است. بعد از انقلاب، بیش از هفت یا هشت هزار سؤال در سطح جامعه درباره تاریخ میتوان جمعآوری کرد. در سال ۷۵، یکی از دوستان نزدیک هزار سؤال جمعآوری کرده بود. این سؤالات و شبهات باید جمعآوری شوند تا وقتی میخواهیم تاریخ بنویسیم، به چند سؤال در کتاب تاریخمان بتوانیم پاسخ بدهیم.
مورد دیگر، تدوین تاریخ در سطوح مختلف است؛ یعنی قبل از دبستان، کودک باید وارد تاریخ شود و با عکس، نقاشی و شعر بهسمت شناخت هویت خودش حرکت کند و دشمن و دوست و مملکت خودش را تا سطوح بالاتر بشناسد.
موضوع بعد، ورود مراکز علمی ما در عرصه تاریخنگاری است؛ یکی حوزههای علمیه است که متأسفانه در حد شایسته پراکنده کار کردند، اما باید حداقل در حوزه مرجعیت و تاریخ تشیع پاسخگو باشند. بعد از آن، دانشگاه است که ناکارآمد بوده و در مسئله تاریخ ابتر است. دانشگاه تولید ندارد. دانشگاهی مانند هاروارد در مورد تاریخ شفاهی ایران در حال انتشار کتاب است و کتابهایی در خصوص امربهمعروف و نهیازمنکر در اسلام منتشر کرده است، ولی در اینجا به موضوعات تاریخمصرفگذشته مثل حمله مغول به نیشابور میپردازند. این بهجای خود درست است، ولی باید به موضوعات مهمتری مانند توطئههای الآن آمریکا پرداخته شود.
با توجه به اینکه بسیاری از نظریات علوم انسانی غربی است، اگر کتابی الآن بخواهد در این حوزه چاپ شود، آیا میتواند وجه تبیینی خودش را بهاندازه کافی داشته باشد؟
بخشی به حوزه برمیگردد که باید در این چهل سال، برای مثال متن نامه حضرت علی علیهالسلام به مالکاشتر را شرح میداد. رویشهایی داریم و داشتهایم، اما در رسانههای ما مدیریتی وجود ندارد که همین رویشها را تقویت کند. برخی از رمانها و داستانها را که انسان میخواند واقعاً لذت میبرد. تکنگاریها در مورد برخی شخصیتها واقعاً خوب هستند. استعدادهایی وجود دارد، ولی متأسفانه ما نمیتوانیم کشف کنیم.
برای مدیریت فرهنگی، شناسایی و جذب و میداندادن به نیروهای توانمند مهم است. حال ما در عرصه سیستم حکومتی یک مشکل داریم؛ چون بحث ما بحث فرهنگ است، داستاننویسی داریم که بعد از انقلاب چهل رمان و داستان نوشته است، ولی نمیتوانست در تهران یا نزدیکی آن زندگی کند، رفته است جای دیگری زندگی میکند که بتواند داستان بنویسد. ما میگوییم استعدادها را جذب کنید.
انقلاب که پیروز شد، شهید بهشتی از دکتر سیدجلالالدین مدنی دعوت کرد که دوره تاریخ معاصر برگزار کند. کتاب «تاریخ سیاسی معاصر» ایشان چهل سال است که حرف اول را میزند. باید به افراد صادق و با شخصیت میدان عمل داد. کسانی وجود دارند که توان دارند و میتوانند کتاب بنویسند، ولی جایی چاپ نمیشود. ما مشکل بودجه نداریم، ولی مدیریتی که باید از آن استفاده کند، وجود ندارد! همین آقای بهشتی و آقای باهنر دفتر نشر «فرهنگ اسلام» را سال ۵۴ تأسیس کردند. آیتالله گلپایگانی، ساختمان کوچکی در کوچه فرعی نزدیک خیابان آیتالله طالقانی به ایشان داد و شروع به جذب نویسندگانی مانند آقای حکیمی، آقای بیآزار شیرازی و امثال آنها کرد. تا سال ۵۷، یکی از بهترین ناشران ما بودند؛ هم کتابها مناسب زمان بود و هم محتواها ارزشمند بودند. ما باید این مدیریت را داشته باشیم. در محیط دانشگاهی هم همینگونه است. حوزهها هم همین است.
مرحوم حجتالاسلام دوانی نقل میکرد زمانی در جوانی برای درسخواندن به نجف رفتم. از همان کودکی به تاریخ علاقهمند بودم و شنیده بودم که شیخ آقابزرگ تهرانی در نجف در این زمینه کار میکنند. به خانهشان رفتم و دیدم که ایشان مشغول کار هستند و در گوشهای از خانه دفترچههای روی هم چیده دیدم که تا بالا آمده بود. پرسیدم اینها چیست؟ ایشان گفت این «الذریعه» و «طبقات الاعلام الشیعه»، کتابشناسی شیعه است. پرسیدم چرا چاپ نمیکنید؟ ایشان گفت پول ندارم. پرسیدم پس چرا آن را نوشتهاید؟ گفت وقتی شیخ طوسی کتابی مینوشت، به چاپ آن فکر نمیکرد، فقط تکلیفش را انجام میداد. انسان باید کار را تکلیف بداند.
علامه امینی پولی نداشت و مشکلات زیادی داشت. سادهترین مسئله مشکل زندگیاش بود، اما او با اتکا و اتکال به خدا «شهدا الفضیله» و «الغدیر» را منتشر کرد که امروز بعد از ۵۲ سال از رحلت او افتخار میکنیم که آن را میخوانیم. نهفقط ما، بلکه مصریها و کشورهای عربی هم به آن مثل یک متن تاریخی نگاه میکنند. نیروی انقلابی و اسلامی بر اساس تکلیف اسلامی در هر جایی که باشد، به تعبیر آقا «آتشبهاختیار»، در همانجا شروع بهکار میکند. نهایتش این است که نمیتوانیم چاپ کنیم، ولی تکلیف را انجام دادهایم. باور داشته باشیم که خداوند حل میکند. امام در سال ۱۳۰۷ کتاب نوشت و در سال ۱۳۵۸ چاپ شد. امام خمینی رحمةاللهعلیه کتاب «اربعین حدیث» را سال ۱۳۱۵ نوشت، در سال۱۳۶۰ چاپ شد. نترسید، سستی به خرج ندهید، یأس از جنود شیطان است. متأسفانه عدهای در جامعه یأس میدمند. کار هم مانند عبادت تکلیف است. اگر آن تکلیف را بفهمیم، همه ما حرکت میکنیم. ما پیگیر شورای انقلاب بودیم، بچهها از کارهای ما گله میکردند، شهیدبهشتی میگفت من با کسی بتوانم هشت درصد کار بکنم هم کار میکنم. یک بخش مهم این است که اینقدر به پروپای هم نپیچیم. نباید به جزئیات بپردازیم، نباید غیبت کنیم و تهمت بزنیم و با این کارها نباید شخصیت افراد را زایل کنیم. ما باید در اندازه خودمان کار کنیم، همانقدر که میتوانیم.