1400/08/30
نقش مادران در حفظ زبان فارسی
درباره گیاهی به رنگ مغزپستهای
بخش زن و خانواده پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR (ریحانه)، در یادداشتی نقش مادران در حفظ زبان فارسی را بررسی کرده است.
برگهای گیاه پتوس، همان گیاهی که چندان خاکلازم نیست و آن را بیشتر در تنگ آب کوچکی شناور نگه میدارند، از نظر مردان سبز است، سبز! همین! از نظر زنان اما «سبز مغزپستهای» است که کمی هم به سبز یشمی یا سدری میزند! این یک جستار روانشناسانه دربارهی تفاوت دیدگاه زنان و مردان نیست؛ اما برای پرداختن به حرف اصلی خودش که از قضا حرف بسیارمهمی هم است، میخواهد از این مثال بهره ببرد.
مثال گفتهشده از یک تفاوت مهم بین زنان و مردان پرده برمیدارد. کمی عجیب است؛ اما این تفاوت، ریشه در زبان دارد، یعنی موضوع یادداشت حاضر! ژیوفانگ ژیا در مقالهاش با نام «تفاوتهای جنسیتی در استفاده از زبان»، دربارهی این تفاوت صحبت کرده است. او با پژوهش مفصلی نشان داده است زنها دایرهی واژگانی کاملاً متفاوتی نسبت به مردان دارند. درست بهدلیل همین دایرهی واژگانی متفاوت و غنی است که زنها برای توصیف رنگها و احساسات و کیفیتها کلمات بیشتری دارند. آنها تمایز بیشتری بین مفاهیم و نشانهها قائل میشوند؛ چون برای بیان این تمایزها کلمه دارند، کلمه. این یادداشت دربارهی همین کلمات است.
با این مقدمه، زن را به هستهی خانواده میبریم و کودکی را به آغوشش میسپاریم. میخواهیم ببینیم زن با کلمهها چه میکند. یک مادر ساعتهای متمادی در طول روز با کودکش حرف میزند. تا چند ماه اول رد شود و بچه زبان باز کند، مادر هزارانهزار بار خستگیناپذیر و مشتاق و منتظر تکرار میکند: «بگو مامان! ما ما ن!» او برای قربانصدقهرفتن هزار کلمه دارد! القاب متعددی را کنار نام فرزندش میگذارد: «شیرینم! عسلم! ستارهی من! عمر مامان! نور چشمم! چراغ دلم!» حتی مادری را دیدم که دخترش را «سیبچه» صدا میزد و وقتی محبتش بالا میگرفت، به او میگفت: «قلمهی قلبم!» اهلفن به این ویژگی درخشان میگویند: «واژهسازی» که در ادامه دربارهاش خواهیم گفت.
مادران برای بچههایشان شعرهای مندرآوردی میسازند. وقتی میخواهند به هزار ترفند به آنها غذا بدهند، داستانهای خودساختهای از پیشوی کوچک محله یا پسر قهرمانی که غذایش را تا آخر میخورد، تعریف میکنند تا سر دلبندشان گرم شود. خیلیها لالایی خاص خودشان را برای فرزندشان میخوانند که شاید چندان پایبند قاعدهی عروض و قافیه نباشد؛ اما کلمات منتخب مادر را در دل خودش جای داده است؛ همان کلماتی که مادر بیشتر از آنها استفاده میکند و گوش فرزندش به آهنگ آنها آشناست. در همهی این موقعیتها، مادر بدون اینکه به قدرت شگفت خودش در شکلدادن زبان کودک واقف باشد، دارد بهشکل ناخودآگاه، دایرهی واژگانی فرزندش را شکل میدهد.
ما میتوانیم لحن صدای مادر را پسِ لحن کودک بشنویم و این شگفتی قدرت تقلید و تکرار است. بسیاری از کودکان، در همان سالهای آغازین سخنگفتن، کلمات بزرگسالانهی مادرشان را تکرار میکنند و اطرافیان را به خنده و حیرت وامیدارند. این تکرار، نوعی زنگ خطر برای والدین است و به آنها هشدار میدهد طوطی کوچکی در خانه دارند که آمادهی یادگرفتن تمام کلمات آنهاست. با این حساب، نقش مادر در شکلدادن ساختار زبانی فرزند، انکارناپذیر است. مادر مفاهیم را چگونه به کودک عرضه میکند؟ با کلمات.
حالا اگر مادر در انتخاب کلماتش بیحواسی کند، چه؟ اگر زبان مادری(۱) و پس از آن، زبان ملی برای او مسئله و دغدغه نباشد، چه؟ بهعنوان مثال، وقتی کودک میپرسد: «میشود تلویزیون ببینم؟» مادر بگوید: «اکی!» یا وقتی میخواهد شلوارک را با کاپشن بپوشد، برآشوبد که «این استایل اصلاً خوب نیست!» یا زمانی که کودک برای بار هزارم شکلات میخواهد، مادر پاسخ دهد: «روی نِروِ من راه نرو!» این بیسلیقگی در انتخاب کلمات، منحصر به رابطهی مادر با کودک نیست. پدر خانه از راه برسد و بگوید: «مژده بدهید که بالاخره کارم را پروموت کردم!» مادر هم جلوی طوطی کوچک خانه بگوید: «پس برویم از آف هایپر استفاده کنیم. برندهایشان خوب است. کافی هم بخریم که کافئینلازمم!»
کمی بعد که مدرسه به آیین زندگی اضافه میشود و نوجوان میتواند بخواند، ببیند گوشی همراه مادرش پر است از: «س. چ خبر؟ کجای؟» که ترجمهاش میشود: «سلام. چهخبر؟ کجایی؟» ببیند پدرش سر ماه پیام میدهد: «پوله توجیبیت رو گزاشتم توی کیفه زردت.» که در واقع منظورش این بوده که «پول توجیبیت رو گذاشتم توی کیف زردت».
به همین سادگی، غلطهای شرمآور املایی و اشتباههای فاحش نگارشی در خانه مرسوم و عادی میشود. بچهها یاد میگیرند زبان ملی کشورشان فقیر است! آنقدر واژه ندارد که بتواند نیاز مردمش را برطرف کند. او بدون آنکه والدینش بخواهند، عادت میکند یکخطدرمیان از کلمات بیگانه استفاده کند. بعد کمکم باورش میشود هرکس فارسیانگلیسی درهمآمیخته صحبت کند، انتلکچوآل است! فان است! مدرن است! کلمات فارسی نوجوان آب رفته! نمیتواند بگوید «روشنفکر»، «بامزه»، «بهروز». فکر میکند حالا اگر در فضای مجازی از هکسرهی اشتباه استفاده کرد، به جایی برنمیخورد! اگر برای سپاسگزاری تنها بلد بود بگوید «مرسی»، اشکالی ندارد! حالا اگر انبوهی جملهی زیبا مثل «محبت کردی، مهربانی کردی، خدا خیرت بدهد، عمرت بلند باشد، نانت گرم باشد و آبت سرد»، آنقدر بدون استفاده ماندند تا فراموش شوند هم چه غم؟!
ملتی که زبان ندارد، هیچ ندارد. زبان فصل مشترک همهی مردم یک کشور است؛ چیزی که به مدد آن، در سراسر این کرهی خاکی تنها با یک جمله میتوانند همدیگر را، هموطنانشان را پیدا کنند. اینها که مثل روز روشن است!
پس چه؟ پس اینهمه بلا که بر سر زبان فارسی میآید، از کجاست؟ شاید عجیب و باورنکردنی باشد اگر بگوییم مهمترین سنگر محافظت از زبان فارسی، آغوش مادرهاست. این مادرها هستند که میتوانند با آراستهگفتن و پیراستهنوشتن، این کمال ستودنی را ناخودآگاه، بینیاز به کلاس و آموزش و هزینه، به فرزندشان هدیه دهند. زبان فارسی میراثی سختارزشمند است که هر مادر میتواند آن را بهکمال به فرزندش ببخشد؛ تنها با کمی اهمیت و دقت. فقط لازم است موقع انتخاب کلماتش، حواسش باشد از همهی ظرفیت این زبان شیرین مادری استفاده کند. هرچه مادر بیشتر کتاب خوانده باشد، چَپِ پُرتری از کلمات را برای برآوردن نیاز فرزندش دارد. هرچه به لطف داستانها، رمانها، مستندها، فیلمها و سریالها، در جهانهای خیالی بیشتری زیسته باشد، مفاهیم پرشمارتری برای ارائه به فرزندش دارد.
آقای ژیوفانگ ژیا در پژوهشش نامی از پتوس نیاورده و به نقش خطیر مادران در حفاظت از زبان ملی و مادری کاری نداشته است؛ اما ما خوب میدانیم اگر در تُنگ کوچک پتوس، خاک بیگانه بریزیم و کود ناآشنای بسیار به خوردش بدهیم، دیگر نه سبز مغزپستهای خواهد بود، نه یشمی. زرد میشود، زردِ زردِ زرد.
برگهای گیاه پتوس، همان گیاهی که چندان خاکلازم نیست و آن را بیشتر در تنگ آب کوچکی شناور نگه میدارند، از نظر مردان سبز است، سبز! همین! از نظر زنان اما «سبز مغزپستهای» است که کمی هم به سبز یشمی یا سدری میزند! این یک جستار روانشناسانه دربارهی تفاوت دیدگاه زنان و مردان نیست؛ اما برای پرداختن به حرف اصلی خودش که از قضا حرف بسیارمهمی هم است، میخواهد از این مثال بهره ببرد.
مثال گفتهشده از یک تفاوت مهم بین زنان و مردان پرده برمیدارد. کمی عجیب است؛ اما این تفاوت، ریشه در زبان دارد، یعنی موضوع یادداشت حاضر! ژیوفانگ ژیا در مقالهاش با نام «تفاوتهای جنسیتی در استفاده از زبان»، دربارهی این تفاوت صحبت کرده است. او با پژوهش مفصلی نشان داده است زنها دایرهی واژگانی کاملاً متفاوتی نسبت به مردان دارند. درست بهدلیل همین دایرهی واژگانی متفاوت و غنی است که زنها برای توصیف رنگها و احساسات و کیفیتها کلمات بیشتری دارند. آنها تمایز بیشتری بین مفاهیم و نشانهها قائل میشوند؛ چون برای بیان این تمایزها کلمه دارند، کلمه. این یادداشت دربارهی همین کلمات است.
با این مقدمه، زن را به هستهی خانواده میبریم و کودکی را به آغوشش میسپاریم. میخواهیم ببینیم زن با کلمهها چه میکند. یک مادر ساعتهای متمادی در طول روز با کودکش حرف میزند. تا چند ماه اول رد شود و بچه زبان باز کند، مادر هزارانهزار بار خستگیناپذیر و مشتاق و منتظر تکرار میکند: «بگو مامان! ما ما ن!» او برای قربانصدقهرفتن هزار کلمه دارد! القاب متعددی را کنار نام فرزندش میگذارد: «شیرینم! عسلم! ستارهی من! عمر مامان! نور چشمم! چراغ دلم!» حتی مادری را دیدم که دخترش را «سیبچه» صدا میزد و وقتی محبتش بالا میگرفت، به او میگفت: «قلمهی قلبم!» اهلفن به این ویژگی درخشان میگویند: «واژهسازی» که در ادامه دربارهاش خواهیم گفت.
مادران برای بچههایشان شعرهای مندرآوردی میسازند. وقتی میخواهند به هزار ترفند به آنها غذا بدهند، داستانهای خودساختهای از پیشوی کوچک محله یا پسر قهرمانی که غذایش را تا آخر میخورد، تعریف میکنند تا سر دلبندشان گرم شود. خیلیها لالایی خاص خودشان را برای فرزندشان میخوانند که شاید چندان پایبند قاعدهی عروض و قافیه نباشد؛ اما کلمات منتخب مادر را در دل خودش جای داده است؛ همان کلماتی که مادر بیشتر از آنها استفاده میکند و گوش فرزندش به آهنگ آنها آشناست. در همهی این موقعیتها، مادر بدون اینکه به قدرت شگفت خودش در شکلدادن زبان کودک واقف باشد، دارد بهشکل ناخودآگاه، دایرهی واژگانی فرزندش را شکل میدهد.
ما میتوانیم لحن صدای مادر را پسِ لحن کودک بشنویم و این شگفتی قدرت تقلید و تکرار است. بسیاری از کودکان، در همان سالهای آغازین سخنگفتن، کلمات بزرگسالانهی مادرشان را تکرار میکنند و اطرافیان را به خنده و حیرت وامیدارند. این تکرار، نوعی زنگ خطر برای والدین است و به آنها هشدار میدهد طوطی کوچکی در خانه دارند که آمادهی یادگرفتن تمام کلمات آنهاست. با این حساب، نقش مادر در شکلدادن ساختار زبانی فرزند، انکارناپذیر است. مادر مفاهیم را چگونه به کودک عرضه میکند؟ با کلمات.
حالا اگر مادر در انتخاب کلماتش بیحواسی کند، چه؟ اگر زبان مادری(۱) و پس از آن، زبان ملی برای او مسئله و دغدغه نباشد، چه؟ بهعنوان مثال، وقتی کودک میپرسد: «میشود تلویزیون ببینم؟» مادر بگوید: «اکی!» یا وقتی میخواهد شلوارک را با کاپشن بپوشد، برآشوبد که «این استایل اصلاً خوب نیست!» یا زمانی که کودک برای بار هزارم شکلات میخواهد، مادر پاسخ دهد: «روی نِروِ من راه نرو!» این بیسلیقگی در انتخاب کلمات، منحصر به رابطهی مادر با کودک نیست. پدر خانه از راه برسد و بگوید: «مژده بدهید که بالاخره کارم را پروموت کردم!» مادر هم جلوی طوطی کوچک خانه بگوید: «پس برویم از آف هایپر استفاده کنیم. برندهایشان خوب است. کافی هم بخریم که کافئینلازمم!»
کمی بعد که مدرسه به آیین زندگی اضافه میشود و نوجوان میتواند بخواند، ببیند گوشی همراه مادرش پر است از: «س. چ خبر؟ کجای؟» که ترجمهاش میشود: «سلام. چهخبر؟ کجایی؟» ببیند پدرش سر ماه پیام میدهد: «پوله توجیبیت رو گزاشتم توی کیفه زردت.» که در واقع منظورش این بوده که «پول توجیبیت رو گذاشتم توی کیف زردت».
به همین سادگی، غلطهای شرمآور املایی و اشتباههای فاحش نگارشی در خانه مرسوم و عادی میشود. بچهها یاد میگیرند زبان ملی کشورشان فقیر است! آنقدر واژه ندارد که بتواند نیاز مردمش را برطرف کند. او بدون آنکه والدینش بخواهند، عادت میکند یکخطدرمیان از کلمات بیگانه استفاده کند. بعد کمکم باورش میشود هرکس فارسیانگلیسی درهمآمیخته صحبت کند، انتلکچوآل است! فان است! مدرن است! کلمات فارسی نوجوان آب رفته! نمیتواند بگوید «روشنفکر»، «بامزه»، «بهروز». فکر میکند حالا اگر در فضای مجازی از هکسرهی اشتباه استفاده کرد، به جایی برنمیخورد! اگر برای سپاسگزاری تنها بلد بود بگوید «مرسی»، اشکالی ندارد! حالا اگر انبوهی جملهی زیبا مثل «محبت کردی، مهربانی کردی، خدا خیرت بدهد، عمرت بلند باشد، نانت گرم باشد و آبت سرد»، آنقدر بدون استفاده ماندند تا فراموش شوند هم چه غم؟!
ملتی که زبان ندارد، هیچ ندارد. زبان فصل مشترک همهی مردم یک کشور است؛ چیزی که به مدد آن، در سراسر این کرهی خاکی تنها با یک جمله میتوانند همدیگر را، هموطنانشان را پیدا کنند. اینها که مثل روز روشن است!
پس چه؟ پس اینهمه بلا که بر سر زبان فارسی میآید، از کجاست؟ شاید عجیب و باورنکردنی باشد اگر بگوییم مهمترین سنگر محافظت از زبان فارسی، آغوش مادرهاست. این مادرها هستند که میتوانند با آراستهگفتن و پیراستهنوشتن، این کمال ستودنی را ناخودآگاه، بینیاز به کلاس و آموزش و هزینه، به فرزندشان هدیه دهند. زبان فارسی میراثی سختارزشمند است که هر مادر میتواند آن را بهکمال به فرزندش ببخشد؛ تنها با کمی اهمیت و دقت. فقط لازم است موقع انتخاب کلماتش، حواسش باشد از همهی ظرفیت این زبان شیرین مادری استفاده کند. هرچه مادر بیشتر کتاب خوانده باشد، چَپِ پُرتری از کلمات را برای برآوردن نیاز فرزندش دارد. هرچه به لطف داستانها، رمانها، مستندها، فیلمها و سریالها، در جهانهای خیالی بیشتری زیسته باشد، مفاهیم پرشمارتری برای ارائه به فرزندش دارد.
آقای ژیوفانگ ژیا در پژوهشش نامی از پتوس نیاورده و به نقش خطیر مادران در حفاظت از زبان ملی و مادری کاری نداشته است؛ اما ما خوب میدانیم اگر در تُنگ کوچک پتوس، خاک بیگانه بریزیم و کود ناآشنای بسیار به خوردش بدهیم، دیگر نه سبز مغزپستهای خواهد بود، نه یشمی. زرد میشود، زردِ زردِ زرد.
۱. زبان مادری همان زبانی است که مردم در اقلیمهای جغرافیایی گوناگون با فرهنگ متفاوت از آن استفاده میکنند؛ مثل ترکی، کردی، لری و... . حال آنکه زبان ملی، همین زبان فارسی خودمان است؛ زبانی مشترک برای همهی مردم کشور.