• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1400/08/30
گفت‌وگو با نویسنده کتاب

تنها گریه کن

https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gifhttps://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gif کتاب «تنها گریه کن»، روایت زندگی «سرکار خانم اشرف سادات منتظری، مادر شهید محمد معماریان»، در دوران مبارزات انقلاب اسلامی، جنگ  تحمیلی و پس از آن است که به قلم خانم اکرم اسلامی تدوین و توسط انتشارات حماسه یاران منتشر شده است. در تقریظ رهبر انقلاب بر حاشیه این کتاب آمده است: «با شوق و عطش، این کتاب شگفتی‌ساز را خواندم و چشم و دل را شستشو دادم. همه چیز در این کتاب، عالی است؛ روایت، عالی؛ راوی، عالی؛ نگارش، عالی؛ سلیقه‌ی تدوین و گردآوری، عالی، و شهید و نگاه مرحمت سالار شهیدان به او و مادرش در نهایت علوّ و رفعت .. هیچ سرمایه‌ی معنوی برای کشور و ملّت و انقلاب برتر از اینها نیست. سرمایه‌ی باارزش دیگر، قدرت نگارش لطیف و گویایی است که این ماجرای عاشقانه‌ی مادرانه به آن نیاز داشت.»
پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR به مناسبت «یازدهمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت» و انتشار تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «تنها گریه کن» گفتگویی با خانم اکرم اسلامی، نویسنده کتاب این کتاب انجام داده است.


* از روزی که پیشنهاد نوشتن کتاب «تنها گریه کن» را به شما دادند، چه حسی پیدا کردید؟ از آن روزی که خدمت مادر شهید رسیدید، از مشاهدات آن روز و اتفاقاتی که رقم خورد تا این کتاب نوشته شد، برایمان بگویید
* وقتی در مؤسسه این پیشنهاد را به من دادند و کمی از اوضاع‌واحوال حاج خانم و اتفاقاتی که از سر گذرانده بود برای من تعریف کردند، من علاوه بر تردید از نزدیک‌شدن به ایشان، هراس هم داشتم؛ امّا آقا کاجی مرا راضی کرد و گفت اگر هم ننوشتی اشکالی ندارد، فقط برو و حاج خانم را ببین.

* این نگرانی در صفحه‌ی اوّل کتاب هم کاملاً حس می‌شود که آیا قلم می‌تواند سنگینی بار را بر دوش بکشد یا نه.
* بله، این نگرانی برای زمانی بود که من حاج خانم را ندیده بودم و در جریان ریز اتفاقات زندگی ایشان قرار نگرفته بودم. تنها چیزی که نسبت به آن یقین داشتم و دوست داشتم این کار را انجام دهم، دیدار حاج خانم بود. خاطرم هست در صبح زمستانی وقتی حاج خانم را دیدم، همان جلسه‌ی اوّل با روی باز و گشاده مرا پذیرفت و رفتارش بسیار صمیمانه بود. آن روز با همدیگر صحبت کردیم و همان جلسه‌ی اوّل تمام قسمت‌های منزلش را به من نشان داد.

من به دوستانم می‌گویم برای خواندن این کتاب وقت زیاد است، بروید حاج خانم را ببینید؛ چون الآن حاج خانم تشریف دارند و هنوز سایه‌شان بالای سر ماست و با روی باز و گشاده همیشه پذیرای مهمان است. من آن‌ها و دیگران را تشویق می‌کنم که در این محیط قرار بگیرند؛ چون آن لطفی که در حق من شد و آن اتفاق خوشایندی که برای من افتاد متقابلاً دلم می‌خواهد برای بقیه‌ هم این اتفاق خوشایند بیفتد. من همان جلسه‌ی اوّل می‌خواستم حتماً این کار را انجام بدهم، ولی بعد از اینکه در جریان جزئیات زندگی ایشان قرار گرفتم با آن همه فرازونشیبی که یک زن به تنهایی گذرانده، تردیدهایم بیشتر شد و به خودم می‌گفتم که آیا واقعاً می‌توانم از پس کار بربیایم و این کار به نتیجه می‌رسد؟! لطف خدا و کمک اساتید و آقای کاجی و دعاهای حاج خانم شامل حالم شد و این اتفاق رقم خورد.

* رفت‌وآمدها برای جمع‌آوری خاطرات چقدر طول کشید؟ از فرایند کار برایمان بگویید.
* تقریباً حدود یک‌سال و نیم پژوهش و تحقیق و مصاحبه‌ی این کار زمان برد. مصاحبه‌ها بررسی می‌شد و جاهای خالی‌اش را با مراجعه‌‌ی دوباره پُر می‌کردم. البته من در این مدت همچنان با حاج خانم در ارتباط بودم و ارتباطم قطع نشد؛ یعنی در ابتدا مسائل کاری بود، ولی بعد دلم برای ایشان تنگ می‌شد و به همراه دوستان به منزلشان می‌رفتم. این اتفاق خوشایندی بود؛ چون صمیمیتی که به‌وجود آمد، لابه‌لای این دیدارها حاج خانم یک‌سری خاطرات دیگری هم برای من تعریف کرد که من می‌توانستم از این‌ها ایده‌ بگیرم و حال‌وهوای منزل و شخصیتشان را کمی بیشتر بشناسم. این رفت‌وآمدها به من خیلی کمک می‌کرد.

* کمی به سراغ خود کتاب برویم؛ چرا اوّلین فصل کتاب از دوران کودکی حاج خانم شروع می‌شود؟ این خطّ سیری که روایت را بردوش‌کشیده، چرا از آنجا شروع می‌شود؟
* بله، ما می‌خواستیم نشان بدهیم که ایشان آدم معمولی است؛ یعنی زندگی‌اش معمولی‌بوده و نوجوانی و جوانی معمولی را گذرانده است و هیچ اتفاق خاص و خارق‌العاده‌ای در سیر زندگی‌اش حاکم نبوده است. شاید مهم‌ترین دلیلی که بتوانم به آن اشاره کنم که چرا از کودکی شروع کردیم این است که نشان بدهیم سیر طبیعی زندگی هر کدام از ما همان‌طوری پیش می‌رود که این شخصیت گذرانده است؛ در کودکی‌ شیطنت‌داشته، رشدکرده، مثل همه‌ی دختران ازدواج‌کرده، مادرشده و در بزنگاه‌های رشد این شخصیت، در این سیر خطّی و طبیعی، یکی‌یکی آشکار می‌شود.

* در زندگی حاج خانم یک‌سری حوادث سختی روی‌داده که شاید برای نسل جوان امروزی صبر و تحملش سخت باشد‌. آیا شما در این کتاب سعی کردید که تمام سختی‌ها روایت شود؟
* واقعیتش، ما سعی کردیم کمی این سختی‌ها را تعدیل کنیم. شاید اگر جزءبه‌جزء تمام اوقاتی را که ایشان گذرانده بود، مکتوب می‌کردیم، کتاب حجیم‌تر از این می‌شد. در واقع، سعی کردیم گذر کنیم و فقط بگوییم و نشان بدهیم. البته مخاطبی که اهل تفکر است قطعاً خودش شبیه‌سازی می‌کند. ما سعی کردیم که از کنار یک‌سری مسائل عبور کنیم. در عین حالی که آن اتفاقات و بزنگاه‌ها را نشان دادیم، ولی مقداری مسائل را هم روی دوش مخاطب گذاشتیم تا یکی‌یکی فکر و کشف کند.

* چه شد که عنوان«تنها گریه کن» را برای این کتاب انتخاب کردید؟
* در ابتدا اسم کتاب این نبود؛ یعنی من اسم دیگری را برای کتاب پیشنهاد داده بودم، ولی وقتی به مشورت گذاشته شد و به عقبه‌ی تألیف این کتاب برگشتیم، اتفاقاتی که ما در جریانش قرار گرفته بودیم و حاج خانم برایمان تعریف کرده بود، به سفارش محمد رسیدیم؛ محمد گفته بود که ما مادر و فرزندیم و آن علقه و عاطفه‌ی مادر و فرزندی همان‌طور که بین همه هست، بین ما هم برقرار است. من نمی‌توانم از شما بخواهم که گریه نکنی، امّا از طرفی هم دلم نمی‌خواهد که آن عاطفه‌ی مادری بر شما غلبه کند و اشک و بی‌قراری شما باعث شود که دشمنان انقلاب دل‌شاد شوند. بنابراین، من از شما می‌خواهم که تنها گریه کنید.

خاطرم هست، وقتی تألیف کتاب تمام شد و همه‌ی کارهایش انجام شد، من روزی خدمت حاج خانم رفتم و گفتم می‌خواهم کتاب را برای شما بخوانم. صبح تا بعدازظهر من تمام این کتاب را به جز فصل شهادت و خاکسپاری محمد برای حاج خانم خواندم. با وجود اینکه همه‌ی این اتفاقات را خودم شنیده و نوشته بودم و در این مدت خیلی سعی کرده بودم عواطفم را مهار کنم، امّا آن روز نتوانستم به عواطفم غلبه کنم. در واقع، دلم نیامد آنچه نوشتم را برای حاج خانم بخوانم. وقتی همه‌ی آن اتفاقات و فصل‌ها از ابتدا برای ایشان خوانده شد، ایشان گفت همه‌ی خاطرات زندگی‌ام دوره شد. من آن فصل شهادت را نتوانستم برای ایشان بخوانم و برایم سخت بود، امّا ماشاءاللّه ایشان همچنان پابرجا و محکم‌اند و عواطفشان کاملاً کنترل شده است؛ چون به قول خودشان پای دین و شهادت مطرح است. واقعاً تنها گریه کن به شهادت و گواهی تمامی اعضای خانواده‌شان در مورد ایشان محقق شده است.