1400/08/29
چرا خواندن «تنها گریه کن» لازم است
حکایت انسانهایی با چگالی بالا
کتاب «تنها گریه کن»، روایت زندگی «سرکار خانم اشرف سادات منتظری، مادر شهید محمد معماریان»، در دوران مبارزات انقلاب اسلامی، جنگ تحمیلی و پس از آن است که به قلم خانم اکرم اسلامی تدوین و توسط انتشارات حماسه یاران منتشر شده است. در تقریظ رهبر انقلاب بر حاشیه این کتاب آمده است: «با شوق و عطش، این کتاب شگفتیساز را خواندم و چشم و دل را شستشو دادم. همه چیز در این کتاب، عالی است؛ روایت، عالی؛ راوی، عالی؛ نگارش، عالی؛ سلیقهی تدوین و گردآوری، عالی، و شهید و نگاه مرحمت سالار شهیدان به او و مادرش در نهایت علوّ و رفعت .. هیچ سرمایهی معنوی برای کشور و ملّت و انقلاب برتر از اینها نیست. سرمایهی باارزش دیگر، قدرت نگارش لطیف و گویایی است که این ماجرای عاشقانهی مادرانه به آن نیاز داشت.»
پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR به مناسبت «یازدهمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت» و انتشار تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «تنها گریه کن» یادداشتی درباره این اثر ارزشمند منتشر میکند.
«با خودم میگفتم این زن یک آدم معمولیست؛ مثل همه ما دلتنگی را تجربه کرده، دلواپس و غصهدار شده، بارها خسته و بیمار شده و نیاز به استراحت دارد. گاهی با کوچکترین اتفاق ذوق میکند. با رنج کشیدن آشناست. احساسات دارد و در عین حال میتواند اطرافش را به جایی خواستنی تبدیل کند. از آن آدمهایی که دنیا بهشان نیاز دارد. شاید فرقش با ما همین بود که نبودنش به چشم میآمد.» اینها بخشهایی از سطرهایی است که نویسنده کتاب «تنها گریه کن» در مقدمه کتاب و در توصیف سوژهاش آورده است. یک مقدمه 7 صفحهای به قلم اکرم اسلامی که خواندنش به اندازه خود کتاب حرف دارد برای گفتن. جمله آخر عبارات بالا احتمالا فرق بین نویسنده این سطور و امثال او با امثال اشرف سادات منتظری باشد.
اشرف سادات در زمره کسانی است که بودن آنها با نبودنشان تفاوت دارد. دنیا بیش از هر چیزی به این آدمها نیاز دارد. آدمهایی که وقتی حضور دارند و هستند، حضورشان و بودنشان حس میشود؛ درست مثل یک جرم با چگالی بالا که میآید و نرم و لطیف و دلنشین بخشی از فضا یا ذهن دیگر آدمها را پر میکند. این پر کردن آنقدر نرم و لطیف هم هست که بعد از مدتی از شدت بودن و حضور داشتن برای چشمهای ظاهربین «عادی» میشوند و شاید به چشم نیایند اما امان از روزی که خدا بخواهد اطرفیان آنها را با نبودنشان امتحان کند. آن وقت آن جای خالی با هیچ چیز دیگر پر شدنی نیست. «مادر»ها از این سنخاند اما اشرف سادات دیگر خیلی «مادر» است.
«تنها گریه کن» شرح حال یک مادر است که هر جا بوده، چگالی بالای بودنش حس شده. هر جا بوده در آن جاری شده، چون مادر بوده لاجرم حیات را هم جاری کرده. حیات که جاری بشود، زندگی و رشد و نمو جاری میشود. فرقی هم نمیکند این «جا» شرکت عینی در مبارزات ضدطاغوتی پیش از انقلاب باشد یا خانواده گرم و پرمهری که با همسرش تدارک دیده یا حتی همان محله زندگیاش که با شروع جنگ تبدیل میشود به یکی از نبضهای پرتپش قم در تامین و تدارک و پشتیبانی و لجستیک جبههها به اندازه سعی و توان زنان محل. اشرف سادات بخشی از همان روح زنده حیات است که خدا در ذات بشر دمیده: «و نفخت فیه من روحی...»
آدم وقتی چشمه جاری حیات شد لاجرم هم بودنش با نبودنش متفاوت بود. نبودن حیات، نبودن یک موضوع عادی نیست، حیات که نباشد هیچ چیزی نیست؛ نبودن حیات برابر است با عدم و نیستی. حیات باید باشد که عالم و آدم باشد. دنیا و مافیها به حیات نیاز دارد. این شکلی اگر نگاه کنیم، نبودنِ آدمهایی که مراقب روح الوهی دمیده شده در وجود خودشان بودهاند هم یک نبودن معمولی نیست، برابر است با عدم و نیستی. دنیا به این آدمها نیاز دارد چون باید زنده باشد چون به حیات نیاز دارد لاجرم هم باید به نویسنده حق داد که در مورد اشرف سادات به چنین آوردگاهی برسد و دستهای تسلیم را بالا ببرد که اشرف سادات میتواند اطرافش را به جایی خواستنی تبدیل کند؛ که اشرف سادات از آن آدمهایی که دنیا بهشان نیاز دارد؛ که فرق اشرف ساداتها با ما همین است که نبودن اینها به چشم میآید و «تنها گریه کن» روایت این زندگی و حیات است.
«تنها گریه کن» روایت زندگی اشرف سادات حسینی است. مادر شهید محمد معماریان که البته خودش فارغ از فرزند شهیدش یک شخصیت مستقل است چه آنگاه که در کودکی و نوجوانی در خانه پدری روزگار میگذراند چه آن هنگام که به خانه بخت رفت چه آن زمان که در مقام یک زن مبارز قدم به مسیر مبارزه علیه طاغوت گذاشت و رسما سرباز امام شد چه آن هنگام که با پیروزی انقلاب و شروع جنگ تحمیلی کمر به ایجاد یک جامعه کوچه زنانه و مومنانه در محل زندگی خود در قم بست و چه آن زمان که بعد از طی کردن همه این دامنهها و مقدمات به مقام رضای الهی رسید و خداوند امانتی که به او داده بود را پسر گرفت و پسر نوجوانش به شهادت رسید تا دایره افتخارات اشرف سادات هم کامل شود.
همراهی و همقدمی در مسیر رضای الهی موضوعی نیست که در توان هر کسی باشد. ظرف و ظرفیت بالایی میخواهد که در حوادث و وقایع مختلف روزگار پخته شود. رضای الهی، ذاتی نیست که در ظرف هر شخصیتی بگنجد. لاجرم پرداخت و صیقل میخواهد و اشرف سادات همه اینها را با صبر و رضا طی کرد تا حالا خودش نمونهای باشد از آن روحی که خدا در ذات بشر دمید. شاید این ظرفیت و همقدمی در توان و توش امثال نگارنده این سطور نباشد اما آب دریا را گر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشد و «تنها گریه کن» قطرهای از دریای صبر و ظرفیت و انسانیت است:
«با شوق و عطش، این کتاب شگفتیساز را خواندم و چشم و دل را شستشو دادم. همه چیز در این کتاب، عالی است؛ روایت، عالی ــ راوی، عالی ــ نگارش، عالی ــ سلیقهی تدوین و گردآوری عالی، و شهید و نگاه مرحمت سالار شهیدان به او و مادرش در نهایت علوّ و رفعت .. هیچ سرمایهی معنوی برای کشور و ملت و انقلاب برتر از اینها نیست. سرمایهی با ارزش دیگر قدرت نگارش لطیف و گویائی است که این ماجرای عاشقانهی مادرانه به آن نیاز داشت. سیدعلی خامنهای»
پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR به مناسبت «یازدهمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت» و انتشار تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «تنها گریه کن» یادداشتی درباره این اثر ارزشمند منتشر میکند.
«با خودم میگفتم این زن یک آدم معمولیست؛ مثل همه ما دلتنگی را تجربه کرده، دلواپس و غصهدار شده، بارها خسته و بیمار شده و نیاز به استراحت دارد. گاهی با کوچکترین اتفاق ذوق میکند. با رنج کشیدن آشناست. احساسات دارد و در عین حال میتواند اطرافش را به جایی خواستنی تبدیل کند. از آن آدمهایی که دنیا بهشان نیاز دارد. شاید فرقش با ما همین بود که نبودنش به چشم میآمد.» اینها بخشهایی از سطرهایی است که نویسنده کتاب «تنها گریه کن» در مقدمه کتاب و در توصیف سوژهاش آورده است. یک مقدمه 7 صفحهای به قلم اکرم اسلامی که خواندنش به اندازه خود کتاب حرف دارد برای گفتن. جمله آخر عبارات بالا احتمالا فرق بین نویسنده این سطور و امثال او با امثال اشرف سادات منتظری باشد.
اشرف سادات در زمره کسانی است که بودن آنها با نبودنشان تفاوت دارد. دنیا بیش از هر چیزی به این آدمها نیاز دارد. آدمهایی که وقتی حضور دارند و هستند، حضورشان و بودنشان حس میشود؛ درست مثل یک جرم با چگالی بالا که میآید و نرم و لطیف و دلنشین بخشی از فضا یا ذهن دیگر آدمها را پر میکند. این پر کردن آنقدر نرم و لطیف هم هست که بعد از مدتی از شدت بودن و حضور داشتن برای چشمهای ظاهربین «عادی» میشوند و شاید به چشم نیایند اما امان از روزی که خدا بخواهد اطرفیان آنها را با نبودنشان امتحان کند. آن وقت آن جای خالی با هیچ چیز دیگر پر شدنی نیست. «مادر»ها از این سنخاند اما اشرف سادات دیگر خیلی «مادر» است.
«تنها گریه کن» شرح حال یک مادر است که هر جا بوده، چگالی بالای بودنش حس شده. هر جا بوده در آن جاری شده، چون مادر بوده لاجرم حیات را هم جاری کرده. حیات که جاری بشود، زندگی و رشد و نمو جاری میشود. فرقی هم نمیکند این «جا» شرکت عینی در مبارزات ضدطاغوتی پیش از انقلاب باشد یا خانواده گرم و پرمهری که با همسرش تدارک دیده یا حتی همان محله زندگیاش که با شروع جنگ تبدیل میشود به یکی از نبضهای پرتپش قم در تامین و تدارک و پشتیبانی و لجستیک جبههها به اندازه سعی و توان زنان محل. اشرف سادات بخشی از همان روح زنده حیات است که خدا در ذات بشر دمیده: «و نفخت فیه من روحی...»
آدم وقتی چشمه جاری حیات شد لاجرم هم بودنش با نبودنش متفاوت بود. نبودن حیات، نبودن یک موضوع عادی نیست، حیات که نباشد هیچ چیزی نیست؛ نبودن حیات برابر است با عدم و نیستی. حیات باید باشد که عالم و آدم باشد. دنیا و مافیها به حیات نیاز دارد. این شکلی اگر نگاه کنیم، نبودنِ آدمهایی که مراقب روح الوهی دمیده شده در وجود خودشان بودهاند هم یک نبودن معمولی نیست، برابر است با عدم و نیستی. دنیا به این آدمها نیاز دارد چون باید زنده باشد چون به حیات نیاز دارد لاجرم هم باید به نویسنده حق داد که در مورد اشرف سادات به چنین آوردگاهی برسد و دستهای تسلیم را بالا ببرد که اشرف سادات میتواند اطرافش را به جایی خواستنی تبدیل کند؛ که اشرف سادات از آن آدمهایی که دنیا بهشان نیاز دارد؛ که فرق اشرف ساداتها با ما همین است که نبودن اینها به چشم میآید و «تنها گریه کن» روایت این زندگی و حیات است.
«تنها گریه کن» روایت زندگی اشرف سادات حسینی است. مادر شهید محمد معماریان که البته خودش فارغ از فرزند شهیدش یک شخصیت مستقل است چه آنگاه که در کودکی و نوجوانی در خانه پدری روزگار میگذراند چه آن هنگام که به خانه بخت رفت چه آن زمان که در مقام یک زن مبارز قدم به مسیر مبارزه علیه طاغوت گذاشت و رسما سرباز امام شد چه آن هنگام که با پیروزی انقلاب و شروع جنگ تحمیلی کمر به ایجاد یک جامعه کوچه زنانه و مومنانه در محل زندگی خود در قم بست و چه آن زمان که بعد از طی کردن همه این دامنهها و مقدمات به مقام رضای الهی رسید و خداوند امانتی که به او داده بود را پسر گرفت و پسر نوجوانش به شهادت رسید تا دایره افتخارات اشرف سادات هم کامل شود.
همراهی و همقدمی در مسیر رضای الهی موضوعی نیست که در توان هر کسی باشد. ظرف و ظرفیت بالایی میخواهد که در حوادث و وقایع مختلف روزگار پخته شود. رضای الهی، ذاتی نیست که در ظرف هر شخصیتی بگنجد. لاجرم پرداخت و صیقل میخواهد و اشرف سادات همه اینها را با صبر و رضا طی کرد تا حالا خودش نمونهای باشد از آن روحی که خدا در ذات بشر دمید. شاید این ظرفیت و همقدمی در توان و توش امثال نگارنده این سطور نباشد اما آب دریا را گر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشد و «تنها گریه کن» قطرهای از دریای صبر و ظرفیت و انسانیت است:
«با شوق و عطش، این کتاب شگفتیساز را خواندم و چشم و دل را شستشو دادم. همه چیز در این کتاب، عالی است؛ روایت، عالی ــ راوی، عالی ــ نگارش، عالی ــ سلیقهی تدوین و گردآوری عالی، و شهید و نگاه مرحمت سالار شهیدان به او و مادرش در نهایت علوّ و رفعت .. هیچ سرمایهی معنوی برای کشور و ملت و انقلاب برتر از اینها نیست. سرمایهی با ارزش دیگر قدرت نگارش لطیف و گویائی است که این ماجرای عاشقانهی مادرانه به آن نیاز داشت. سیدعلی خامنهای»