• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1400/05/11
نگاهی به تجربه اعتماد به غرب در دولت یازدهم و دوازدهم؛

پایان رؤیای «بُرد-بُرد»

https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gifhttps://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gif رهبر انقلاب اسلامی در آخرین دیدار رئیس‌جمهور و هیئت دولت دوازدهم (۱۴۰۰/۰۵/۰۶) درباره تجربه دولت‌های یازدهم و دوازدهم را چراغ راه سیاستمداران و مسئولان و آیندگان دانستند: «این تجربه عبارت است از بی‌اعتمادی به غرب؛ آیندگان باید از این تجربه استفاده کنند. در این دولت معلوم شد که اعتماد به غرب جواب نمیدهد؛ به ما کمک نمیکنند و هر جا بتوانند ضربه میزنند؛ آنجایی که ضربه نمیزنند، آنجایی است که امکانش را ندارند؛ هر جا امکان داشته‌اند ضربه زده‌اند؛ این تجربه‌ی بسیار مهمّی است.» پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR در همین رابطه و در قالب پرونده «عبرت آیندگان» یادداشتی از آقای روح‌الأمین سعیدی، عضو هیأت علمی گروه روابط بین‌الملل دانشکده‌ی علوم سیاسی دانشگاه امام صادق(ع)  منتشر می‌کند.


http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif در بررسی رویکرد سیاست خارجی هشت سال گذشته ما با این پدیده مواجهیم که منطق محاسباتی و ادراکی و نظام فکری مسئولین بر مبنای اعتماد بیش از اندازه به غرب شکل گرفته بود. تصمیماتی هم که در عرصه‌ی سیاست خارجی می‌گرفتند و رفتارهایی که در مواجهه با کنشگران بین‌المللی خصوصاً قدرت‌های بزرگ از خودشان نشان می‌دادند، تابعی از اعتماد مفرط و بیش از حدشان نسبت به غرب بود.

نگاهی که مقامات دولت به نظام بین‌الملل داشتند، بر اساس یک تفسیر و برداشت به‌شدت ساده‌سازی‌شده و خوش‌بینانه از محیط جهانی و قواعد عرصه‌ی سیاست قدرت شکل گرفته بود. تصور مقامات دولت این بود که می‌توان در مذاکره با ابرقدرت‌ها به یک بازی بُرد بُرد رسید و قدرت‌های بزرگ هم حاضرند که به این بازی تن بدهند و تحریم‌های اقتصادی را -که تنها اهرم فشار برای مهار جمهوری اسلامی است- بالمره لغو کنند و به تعهدات برجام پایبند بمانند، درحالی‌ که منطق نظام بین‌الملل کاملاً مخالف این بود.

 از منظر تئوری‌های روابط بین‌الملل، تحولات و روابط بین کشورها بر پایه عدم اعتماد شکل می‌گیرد و همواره باید سوءظنی در تصمیمات‌ وجود داشته باشد. واقعیات نظام بین‌الملل و منطق قدرت و منطق از بالا به پایین نگاه‌کردن قدرت‌های بزرگ به کشورها هم همین را می‌گوید؛ حتی با وجود رابطه‌ی مرکز پیرامونی در جهان در دوران پسااستعمار همواره این منطق وجود دارد؛ امّا به نظر می‌رسد که مقامات دولت در هشت سال گذشته به‌خاطر آن اعتمادی که به غرب داشتند و در نظام باورها و منطق ادراکی‌شان حک شده بود، حاضر نبودند که این واقعیات را ببینند.

این موضوع در عرصه‌ی سیاست خارجی خصوصاً در قالب رهیافت ادراکی کاملاً قابل تبیین است. بر اساس این رهیافت ادراکی که به اختلالات محاسباتی می‌انجامد، خیلی از تصمیم‌گیرندگان در عرصه‌‌ی سیاست خارجی خصوصاً آن‌هایی که نظام فکری متصلبی دارند، (یک‌سری باورها و پندارهایی در ذهنشان متصلب‌شده و رسوب‌کرده) اغلب در محیط بین‌الملل آن چیزی را می‌بینند که توقع دارند ببینند. در حقیقت این افراد، سیاست خارجی‌شان را نه بر مبنای واقعیاتی که وجود دارد، بلکه بر مبنای تصورات ساده‌سازی‌شده‌شان از این واقعیات استوار می‌کنند و شکل می‌دهند؛ یعنی وقتی اطلاعاتی دریافت می‌کنند که با نظام فکری‌ و منطق ادراکی‌شان سازگار نیست، سعی نمی‌کنند که آن نظام فکری‌شان را تغییر بدهند، بلکه سعی می‌کنند آن اتفاقات را به‌گونه‌‌ای تفسیر کنند که یا اصلاً‌ نبینند، یا حداقل به‌گونه‌ای تفسیر کنند که سازگار با آن منطق محاسباتی و آن فضای ادراکی‌شان باشد. اطلاعات خلاف انتظارشان را یا اصلاً‌ نمی‌بینند یا نادیده می‌گیرند و یا اینکه سعی می‌کنند به‌گونه‌ای دیگر تفسیرش کنند.

این قضیه در طول سال‌های گذشته خصوصاً در جریان مذاکرات برجام به‌وضوح مشاهده شد. هرجایی که آمریکایی‌ها خلف وعده ‌می‌کردند، مقامات دولت سعی می‌کردند به‌نوعی نبینند یا با تفسیر رفع و رجوعش کنند. مثلاً،‌ وقتی آمریکایی‌ها مواضعی می‌گرفتند که دالّ بر نقض برجام بود، مسئولین ما می‌گفتند که حرف‌های آمریکا مصرف داخلی دارد و برای راضی‌ و آرام‌کردن تندروهای داخل آمریکاست. زمانی هم که مظاهر خلف وعده‌ی آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها خیلی آشکارتر می‌شد، مقامات ما می‌گفتند که این‌ها ناقض روح برجام است و ناقض متن برجام نیست، یا می‌گفتند که این اقدامات ناقض نامه‌ی رهبر انقلاب در تأیید مشروط برجام است و ناقض خود برجام نیست. در واقع سعی می‌کردند که به‌نوعی رفتار مقامات آمریکایی و اروپایی را توجیه کنند، چرا؟ به‌خاطر اینکه اتفاقاتی که داشت می‌افتاد با آن منطق ادراکی و محاسباتی‌شان جور درنمی‌آمد؛ چون منطق ادراکی و محاسباتی‌شان کاملاً مبتنی بر اعتماد به غرب شکل گرفته بود.

بر مبنای همین اعتماد بود که گفتند امضای کری برای ما تضمین است، درحالی که اساس سیاست خارجی را باید بر اساس رویکردهای رئالیستی و بر بی‌اعتمادی به طرف مقابل بگذاریم و سعی کنیم که نهایت تضمین‌ها را بگیریم، امّا ما خیلی راحت سعی می‌کردیم که کنار بیاییم. اتفاقی که در برجام افتاد و مقامات وزارت خارجه هم بر آن اذعان کردند این بود که ما برجام را تبدیل به معاهده نکردیم. برجام یک برنامه‌ی جامع اقدام مشترک بود؛ چون احساس می‌کردیم که طرف مقابل بر سر عهدش است و تعهداتش را رعایت می‌کند، سعی نکردیم که تضمین‌های حقوقی بگیریم و برجام را تبدیل به یک معاهده کنیم.

در حقیقت تصمیم‌گیرندگان ما به‌خاطر آن پندارهای قبلی کاملاً آماده بودند که بپذیرند مقامات آمریکایی پای حرفشان هستند ولو اینکه تعهد حقوقی آن‌چنانی هم ندهند. مثلاً، وقتی آقای ترامپ از برجام خارج شد، هنوز این امیدواری وجود داشت که حالا آمریکا خارج‌شده و اشکالی ندارد، اروپایی‌ها بر سر پیمانشان هستند! در همین مذاکرات اخیر در وین هم، برخی مسئولان ما خیلی امید داشتند که طرف غربی تحریم‌ها را بردارد و به تعهداتی که در برجام داشته برگردد، درحالی که این اتفاق نیفتاد و از طرف غربی زیاده‌خواهی بیشتری را حتی نسبت به قبل از نقض برجام شاهدیم.

برداشت ساده‌انگارانه‌ی دیروز، نتایج نامناسبی را هم برای کشور داشت؛ چراکه آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها به تعهداتشان عمل نکردند و ما به تمام تعهداتمان عمل کردیم و بسیاری از فرصت‌هایمان را سوزاندیم و اقتصاد و سرنوشت کشور را منوط به مذاکراتی کردیم که نتیجه نداد. رویکرد سیاست خارجی ما یک‌جانبه‌گرایانه بود، درحالی که می‌توانستیم سیاست خارجی بسیار متنوعی داشته باشیم. کارکردن با چین، روسیه و سایر کشورها خصوصاً کشورهای همسایه را کنار گذاشتیم و به‌خاطر اعتماد مفرطی که به غرب داشتیم، حاصلش این شد که امروز بعد از هشت سال تحریم‌ها برداشته‌نشده و فشارها بر جمهوری اسلامی ایران حفظ شده است. لذا، در عرصه‌ی اقتصادی ما با مشکلات بسیار زیادی داریم دست‌وپنجه نرم می‌کنیم.

البته این منطق ادراکی قابل تغییر است. بر اساس تجربیاتی که اندوخته‌ایم، تصمیم‌گیرندگان جدید با آگاهی از خطاهای دولت یازدهم و دوازدهم می‌توانند رویکردشان را تغییر بدهند و ما امیدواریم که این اتفاق بیفتد. رهبر انقلاب هم تأکید داشتند که تجربه‌ی دولت یازدهم و دوازدهم می‌تواند برای دولت‌های دیگر درس‌آموز باشد. امیدواریم که آیندگان در عرصه‌ی سیاست خارجی از تجربه‌ی تلخ هشت‌ساله‌ای که گذشت، استفاده کنند و عبرت بگیرند و در سیاست خارجی‌مان بازنگری جدی انجام بدهیم تا ان‌شاءاللّه منافع کشور به نحو بهتری تأمین شود.