• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1399/12/23
راهکارِ بازدارندگی نسبت به اثرگذاریِ تحرّکات دشمن در جامعه:

طرّاحیِ زنجیرۀ اجتماعیِ تواصی به صبر و بصیرت

https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gifhttps://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gif حضرت آیت الله خامنه‌ای در سخنرانی تلویزیونی به مناسبت عید مبعث درباره اهمیت وجود دو عنصر «بصیرت» و «صبر» در جامعه برای مواجهه با دشمنی‌ها فرمودند: «یکی از راه‌هایی که این دو خصوصیّت را بتوان در جامعه حفظ کرد، عبارت است از «تواصی»، همان که در سوره‌ی والعصر هست: وَ تَواصَوا بِالحَقِّ ‌وَ تَواصَوا بِالصَّبر؛ مردم یکدیگر را تواصی کنند؛ این زنجیره‌ی تواصی و توصیه کردن به یکدیگر [برقرار باشد]؛ هم توصیه به حق کنند، راه حق را تأکید کنند، هم توصیه‌ی به صبر بکنند؛ این، همه را نگه میدارد. اگر چنانچه تواصی به صبر و تواصی به حق و بصیرت در جامعه وجود داشته باشد، این جامعه به‌آسانی دستخوش تحرّکات دشمن نخواهد شد؛ امّا اگر چنانچه این جریان تواصی که زنجیره‌ی محافظت مؤمنان است، ‌قطع بشود قطعاً خسارت خواهد رسید» پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR در همین رابطه یادداشتی از آقای دکتر مهدی جمشیدی، عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه‌ی اسلامی درباره راهکار استقرار زنجیرۀ اجتماعیِ تواصی به صبر و بصیرت به‌عنوان عامل و اهرم بازدارندگی نسبت به اثرگذاریِ تحرّکات دشمن در جامعه منتشر می‌کند.

https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif در این یادداشت، به فهم و تحلیل بخش‌ها و پاره‌هایی «فرهنگی» یا «دارای نتایج و دلالت‌های فرهنگی» از بیانات رهبر انقلاب در سخنرانی به مناسبت عید مبعث که در ۱۳۹۹/۱۲/۲۱ ایراد گردید، می‌پردازیم و می‌کوشیم آنها را در قالب «سلسله‌» و «منظومه»‌ای از گزاره‌ها و آموزه‌های «یکپارچه» و «به‌هم‌مرتبط»، روایت کنیم. به‌طور خاص، بر روی «راهکار استقرار زنجیرۀ اجتماعیِ تواصی به صبر و بصیرت» به‌عنوان عامل و اهرم بازدارندگی نسبت به اثرگذاریِ تحرّکات دشمن در جامعه تأکید می‌کنیم و جنبه‌های فرهنگی آن را بازسازی می‌نماییم.

* ۱. لازمۀ توحید، حاکمیّت ارادۀ الهی بر «همۀ ساحت‌های زندگی» است
«توحید، ... فقط به معنای این نیست که انسان در ذهن خود، عقیده پیدا کند که خدا، یکی است [... بلکه] به معنای حاکمیّت مطلق پروردگار بر عالم تشریع و عالم تکوین ... است؛ [بدین معنی] که بایستی امر الهی، نافذ دانسته بشود. ... دین، ... عبارت است از مدیر مجموعۀ زندگی انسان ... [و] برنامۀ جامع، نه ... برنامه‌های صرفاً عبادی و فردی انسان.... دین، ... جامعیّت دارد.»

الف) توحید، دارای «امتدادِ بیرونی و عینی» است و در فضای «ذهن»، محدود و منحصر نمی‌شود. توحید، از «ذهن» و «عقلانیّت» آغاز می‌شود و آن‌گاه به عرصۀ «قلب» و «دل» پا می‌گذارد و به «ایمان» تبدیل می‌شود و سپس به «پهنۀ بیرونی» پا می‌گذارد. پس توحید، حقیقتی است که هم به «خودسازی» می‌انجامد و هم به «جامعه‌سازی».

ب) مسأله این است که تصوّر ما از توحید، «ناقص» و «ناتمام» است و این‌گونه می‌پنداریم که «زندگیِ موحدانۀ فردی»، نهایت و تمامیّتِ توحید است و اگر به این نقطه دست بیابیم، به مقصد رسیده‌ایم. پس نگرشِ دینی ما به بازسازی و اصلاح نیاز دارد.

ج) «حاکمیّت مطلق خدای‌متعال بر عالم تشریع» به این معناست که «نظام‌های اجتماعی» که خواه‌ناخوه، دربرداندۀ «هنجارها» و «تجویزها» هستند، باید برخاسته از «ارادۀ تشریعیِ الهی» باشند و خواستِ تقنینیِ خدای‌متعال را که در قالب «دین»، تحقّق و تعیّن یافته است، در نظر گیرند و آن را مبنا و اساس بدانند. جامعۀ دینی، تنها جامعه‌ای نیست که معتقد به وجود خدای‌متعال باشد، بلکه جامعه‌ای است که در کنار این اعتقاد، عمل جمعی و نظام‌ها و ساختارهای اجتماعی خویش را نیز در چهارچوبِ خواست خدای‌متعال، صورت‌بندی کرده باشد.

د) برخی به صفت «کمال» دین معتقدند، امّا به «جامعیّت» آن نه، درحالی‌که هر دو صفت، در قرآن کریم وجود دارند و نمی‌توان یکی را پذیرفت و دیگری را کنار نهاد. اگر انسان در «عرصۀ فردی»، محتاج هدایت الهی است و باید به ارادۀ تشریعیِ الهی گردن نهد، به‌طریق اولی، در «عرصۀ اجتماعی» که بسیار پیچیده‌تر است، بسیار بیشتر به هدایت الهی نیاز دارد و باید به‌واسطۀ هنجارپردازیِ خدای‌متعال، از «سرگردانی» و «ضلالت»، رهایی یابد.

* ۲. تکامل معنوی و روحیِ انسان، «امر اصیل» است
«حیات طیّبه به معنای رشد و شکوفایی عقل بشر و علم بشر از سویی؛ و آرامش روحی بشر، آسایش مادّی بشر، امنیّت محیط زندگی بشر و رفاه بشر و شادکامی بشر و بالاتر از همۀ اینها، تکامل معنوی و عروج روحیِ انسان است.»

الف) باید بر «مفاهیم قرآنی» تکیه کرد و به‌جای «مفاهیم غربی»، که سرشت و دلالت‌های سکولار دارند، از مفاهیم قرآنی استفاده کرد. ازاین‌جمله، مفهوم «حیات طیبه» است که زندگیِ آرمانی و مطلوب را در نگاه الهی و قدسی نشان می‌دهد.

ب) مسألۀ مهمّ این است که در روایتِ دینی از زندگیِ ایده‌آل، هرچند از امور و شئونِ مادّی زندگی غفلت نمی‌شود و زندگیِ انسان به‌مثابه یک کلّ درهم‌تنیده و به‌هم‌مرتبط نگریسته می‌شود، امّا در این میان، اصالت از آن حیاتِ باطنی و معنوی است. بدین‌جهت است که گفته «تکامل معنوی و عروج روحی انسان»، بالاتر از مقولات دیگر است.

ج) این‌که یک جنبۀ از زندگی انسان نسبت به جنبۀ دیگر، «اصالت» داشته باشد، به این معنی است که چنانچه میان این دو جنبه، «تعارض» و «تزاحم» رخ بدهد، باید جانب امر «اصیل» را گرفت. ازاین‌رو، مؤمن حقیقی، آن‌گاه که «دین» و «دنیا» در برابر یکدیگر قرار می‌گیرند و او باید میان آنها، یکی را انتخاب کند، «کمال و سعادت اخروی» خود را فدای «لذّت‌های ناپایدار» دنیوی نمی‌کند.

* ۳. تحقّق هدف‌های بعثت، محتاج به‌دست‌گرفتنِ «قدرت سیاسی» است
«هدف‌ها[ی بعثت]، هدف‌های بسیار بزرگی است، ...[پس] طبعاً، اوّلاً احتیاج دارد به یک برنامه‌ریزی گسترده برای مناسبات اجتماعی؛ ...[و] مطلب دوّم هم قدرت سیاسی است؛ یعنی این مناسبات اجتماعی را یک انسان منزوی یا یک نصیحت‌کننده که فقط مردم را نصیحت می‌کند، نمی‌تواند به‌وجود بیاورد، ...[بلکه] قدرت سیاسی لازم است.»

الف) اگر دین در حوزۀ فردی محدود نمی‌شود، بلکه می‌خواهد فرد را در «متن جامعه» و با تکیه بر «نظام‌سازیِ اجتماعی»، به کمال و سعادت برساند، مقصد و غایت بسیار بزرگی را انتخاب کرده است که به‌آسانی، قابل‌وصول نیست. راه‌انداختن «انقلاب اجتماعی» و کشاندن جامعه از «وضع طاغوتی» به «وضع الهی»، کاری نیست که از هر کسی ساخته باشد.

ب) بدون‌شک، «تکامل معنویِ فرد»، به «اوضاع  و احوال جامعه» نیز وابسته است و این‌گونه نیست که در جامعۀ فاسد و طاغوتی، دین‌داری برای همه، ممکن و میسّر باشد. انسان، خواه‌ناخواه، از مناسبات اجتماعی «اثر» می‌پذیرد و نمی‌تواند هم در جامعه باشد و هم به‌کلّی از آن، اثری نپذیرد و به رنگ آن در نیاید. ازاین‌رو، حتّی اصلاح و خودسازیِ فردی نیز تا حدّ زیادی، متوقف بر «جامعه‌سازی» است.

ج) ازطرف‌دیگر، انبیای الهی می‌خواهند «نظام‌ِ اجتماعیِ» دین‌داری را تقویّت و تسهیل کند و توده‌های مردم به‌واسطۀ هدایت‌های کلان اجتماعی، «فوج‌فوج» و «گروه‌گروه» به‌سوی دین سرازیر شوند، نه این‌که سازوکار سوق‌دادن به دیانت، «فردبه‌فرد» و «تنگ‌دامنه» باشد. به‌بیان‌دیگر، نبی می‌خواهد که جامعه به «گستره‌ای وسیع» برای هدایت‌گری عموم مردم تبدیل شود و در قالب یک «جریان/ روند/ منطقِ اجتماعی»، بسیاری از مردم در راستای دیانت قرار گیرند.

د) روشن است که تصرّف در نظام‌ها و نهادهای اجتماعی و به‌خدمت دین گماردن آنها، محتاج در دست داشتن «قدرت سیاسی» است؛ چراکه این نظام سیاسی است که «مهار» و «زمام» ساختارهای اجتماعی را در اختیار دارد و آنها را مطابق خواست خویش، تعریف و طرّاحی می‌کند. پس همچنان‌که «خودسازی»، وابسته به «جامعه‌سازی» است، «جامعه‌سازی» نیز وابسته به «برپایی حکومت اسلامی» است.

* ۴. در نظام سیاسیِ اسلام، «برنامه‌ها» از کتاب الهی گرفته می‌شوند
«در این نظام سیاسی، آئین حکمرانی از کتاب خدا گرفته می‌شود؛ ... آن چیزی که منبع و منشأ حکمرانی است و دستور حکمرانی و برنامه‌های حکمرانی از آن گرفته می‌شود، عبارت است از کتاب الهی .... این اصول و اساس در آن [کتاب] است و همۀ برنامه‌های بشری، در چهارچوبِ این اصول بایستی گذاشته بشود. ... این کتاب، [باید] حکم کند بین مردم در آنچه باید انجام بدهند، و حاکم  او است در همۀ تنظیم‌های اجتماعی.»

الف) نظامِ اجتماعیِ دینی، آن است که مطابق با ارادۀ تشریعیِ الهی، صورت‌بندی شود و از نظر قوانین و احکام، تابع کتاب آسمانی باشد.

ب) البتّه چون کلّیّات در کتاب آسمانی است و گاه به «قانون‌گذاری‌های بشری» نیز نیاز است، باید همۀ برنامه‌های بشری، در چهارچوبِ این اصول دینی طرّاحی شوند. پس دین به‌مثابه «چهارچوبِ حاکم» است و همه‌چیز در مجرا و بستر آن، مشروع و مجاز است؛ چنان‌که مردم‌سالاریِ دینی نیز عبارت است از خواست مردم در چهارچوبِ احکام الهی.

* ۵. اجرای حکم الهی، «صف‌بندی دشمنان» را در پی دارد
«طبعاً این دین با این نگاه، مورد دشمنی هم قرار می‌گیرد؛ [چنان‌که] در همۀ زمان‌ها، اشرار عالم با یک چنین دینی مخالفت کرده‌اند. ... وقتی‌که بعثت نبی اتّفاق می‌افتد ... و این سازوکار اجرای حکم الهی مطرح می‌شود، مفسدان و مستکبران و استعمارگران و اخلالگرانِ زندگی بشر، طبعاً با او مخالفت می‌کنند.»

الف) خصوصیّتِ «اجتماعی‌بودن دین» و میل آن به «تصرّف نظام‌های اجتماعی»، خود‌به‌خود به تقابل آن با نیروها و جریان‌های اجتماعی‌ای می‌انجامد که تغییر الهی را برنمی‌تابد و می‌خواهند جامعه بر مدار طاغوت حرکت کند. پس این وضع، «طبیعی» و «قهری» است و این انبیای الهی نیستند که در پی «دشمن‌تراشی» هستند.

ب) به‌طورِ کلّی، تاریخ حیات انسان، سرشار از نزاع‌ها و نبردها میان «جبهۀ حقّ» و «جبهۀ باطل» است و این درگیری‌ها و جنگ‌ها، تا زمان ظهور حضرت حجّت و برپایی حکومت واحد جهانی، ادامه خواهد داشت.

* ۶. اسلامِ سیاسی، اسلامِ تشکیل‌دهندۀ «حکومت» و «نظام‌های اجتماعی» است
«اسلام سیاسی، همین است که در نظام اسلامی ایران، تحقّق پیدا کرده [است]. آماج حملات آنها، اسلام سیاسی است. اسلام سیاسی یعنی همین اسلامی که توانسته با تشکیل حکومت، ... نظام‌های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، نظامی و غیره به‌وجود بیاورد و یک هویّت دینی و اسلامی را برای یک ملّت ایجاد بکند.»

الف) امروز از «اسلام جامع» و «جامعیّت اسلام»، به «اسلام سیاسی» تعبیر می‌شود و مراد از آن، اسلامی است که شئون و ساحات مختلف زندگی فرد  و جامعه را دربرگیرد.

ب) انقلاب اسلامی، برخاسته از انگارۀ «اسلام سیاسی» است و امام خمینی بر اساس این اندیشه، پا در مسیر «مبارزه» نهاد و «حکومت اسلامی» را بنا گذارد. برخلاف جنبش‌های اسلامی پیشین که «هدف‌های اقلّی و تنگ‌دامنه» داشتند، امام خمینی بر شانه‌های همۀ تجربه‌های قبلی نشست و «عالی‌ترین» و «بالاترین» مقصد را که «برپایی حکومت اسلامی» بود، در نظر گرفت و هیچ‌گاه به کمتر از آن بسنده نکرد؛ چراکه به‌درستی تشخیص داده بود که هدف‌های کوچک‌تر، وضع جامعه را آنچنان که باید، دگرگون نخواهند کرد و پایدار نخواهند بود.

* ۷. «برانگیختگی و حرکتِ جامعه»، مرحلۀ دیگرِ برنامۀ رسولانه است
«برانگیختگی پیامبر به برانگیختگی انسان‌ها منتهی می‌شود و جامعه را برانگیخته می‌کند [و] انسان‌ها حرکت می‌کنند.»

الف) این‌گونه نیست که نبی، «به‌تنهایی» و «بی‌اعتنا به مردم»، جامعه را دگرگون کند، بلکه تحوّل باطنی خویش را به مردم نیز تعمیم می‌دهد و آنها را نیز برانگیخته می‌سازد و در مسیر تحوّل‌خواهیِ اجتماعی، به حرکت درمی‌آورد. به‌این ترتیب، «بسیج اجتماعی» در امتداد هدف‌های قدسی و الهی شکل می‌گیرد.

ب) در حقیقت نبی، یک «واسطه» است میانِ «عالم ملکوت» و «عالم ملک»، به‌طوری‌که ازیک‌سو، چشمی به عالم بالا دارد و اهل ذکر و معنا و عبادت است، و چشمی به خلق تا آنها را نیز به سفر آسمانی سوق دهد.

* ۸. برنامۀ رسولانه، لایه‌های «سخت» و «نرم» دارد
«حدودی که ... در اسلام هست ...، همان میله‌های گداخته است که روی زخم می‌گذارند که زخم را خوب کند.»

الف) کار رسولانه، «دولایه‌ای» و «دوبعدی» است و «مرحم» و «موسم» در کنار دیگر، اهرم‌هایی هستند که او از آنها برای هدایت جامعه بهره می‌برد.

ب) البتّه به‌طور اوّلی و اصالی، تکیه او بر «رحمت» و «محبت» است و او برای دیانت مردم، «زمینه‌سازی» می‌کند و بر «زور»، اصرار نمی‌ورزد، امّا پس از این مرحله، «حدود اسلامی» را که مشتمل بر مجموعه‌ای از مجازات‌ها هستند، نیز به‌کار می‌گیرد.

* ۹. انقلاب ایران، «تجدیدکنندۀ مضمون بعثت در دورۀ معاصر» بود
«انقلاب عظیم اسلامی در ایران، مضمون بعثت را در دورۀ معاصر تجدید کرد؛ یعنی خداوند متعال به امام بزرگوار ما، این توفیق را داد که خطّ مستمرّ بعثت نبوی را در این دوران، ... نمایان کند... و جامعیّت اسلام را در عمل نشان بدهد.... امام بزرگوار ...، ابعاد اجتماعی و سیاسی دین را که به فراموشی سپرده شده بود، احیا کرد.»

الف) انقلاب ایران، پرتوی از انقلابِ صدر اسلام و چونان فرزند آن بود. این انقلاب، در امتداد همان طرح الهی قرار داشت و هویّت یکسان با آن دارد.

ب) ازاین‌جهت است که به تعبیر آیت‌الله خامنه‌ای، امروز بیعت با انقلاب و امام خمینی، همانند بیعت با رسول اکرم است.

ج) کاری که امام خمینی کرد، عبارت بود از احیای توحید اجتماعی و به صحنۀ اجتماع و سیاست سوق‌دادن آموزه‌های اسلام؛ چراکه اسلام به حاشیه رفته بود و در گوشۀ زندگیِ فردی، به زنجیر کشیده شده بود.

* ۱۰. انقلاب اسلامی نیز، با «صف‌بندی جبهۀ باطل» مواجه گردید
«وقتی که این انقلاب تشکیل شد و نظامی را بر این اساس به‌وجود آورد - که نظام جمهوری اسلامی است - همان حادثه‌ای که برای پیغمبران پیش می‌آمد، تکرار شد؛ یعنی اشرار عالم در مقابل این انقلاب، صف کشیدند.... این البتّه خلاف انتظار ما هم نبود، ما از اوّل هم توقّع نداشتیم که اینها با انقلاب، سازگاری نشان بدهند.»

الف) اگر انقلاب اسلامی، انقلابی از جنس و سنخِ انقلاب انبیای الهی است، پس آنچه که بر آنها گذشته، بر این انقلاب نیز خواهد گذشت، و ازآن‌جمله، این است که نیروها و جریان‌های طاغوتی در مقابل آن صف‌آرایی خواهند کرد و حضور و وجودش را برنخواهند تابید. پس این انقلاب نیست که دشمن‌تراشی می‌کند.

ب) ازطرف‌دیگر، چون این قبیل دشمنی‌ها، با «ذات و سرشت انقلاب» است، پس تنها زمانی برطرف خواهند شد که ذات و سرشت انقلاب، تغییر کند و انقلاب از آرمان‌ها و هویّت دینیِ خویش، دست بشوید و به ظواهر و نمودهای بی‌خاصیّت و بی‌اثر بسنده نماید.

* ۱۱. انقلاب، «دشمنِ فعّال» را برنمی‌تابد، نه «دگراندیش» را
«برای ما دگراندیش مسئله‌ای نیست؛ [... امّا] دشمنی نباید بکنید. قرآن روی دشمن و دشمنی‌کردن تکیه می‌کند. ... تکیۀ اسلام بر مواجهۀ با دشمنِ فعّال است.»

الف) دگراندیشی به معنی «متفاوت اندیشیدن» است و متفاوت اندیشیدن، تا آنجا که به «دشمنی» و «معارضه» نینجامد، برتابیدنی است. پس صرف دگراندیشی، جرم نیست و دولت اسلامی، دگراندیشان را قلع‌وقمع نمی‌کند و جویی از خون به راه نمی‌اندازد.

ب) معارضه و دشمنی نیز به‌معنی «ستیزه‌گری» و «فعّالیّتِ تخریبی» بر ضدّ دولت اسلامی است؛ یعنی چنانچه نیروهای دگراندیش، از اندیشه پا فراتر بگذارند و در مسیر «توطئه» و «براندازی»  قرار گیرند، دیگر نباید انتظار داشت که نظام اسلامی، همچنان به نظاره بنشید و از خود «دفاع» نکند و به‌نام آزادی، «بی‌ثبات‌سازی» خویش را تحمّل کند.

* ۱۲. در صورت وجود «بصیرت» و «صبر»، دشمن توفیقی به‌دست نخواهد آورد
«دو عنصر مهمّ برای مواجهه با این دشمنی‌ها لازم است ...: یکی عبارت است از بصیرت، و دوّمی عبارت است از صبر و استقامت.... چنانچه این دو عنصر وجود داشت، دشمن ... هیچ توفیقی در مواجهه‌ و مقابلۀ با نظام اسلامی به‌دست نمی‌آورد. ... بصیرت یعنی تیزبین‌بودن و راه درست را شناختن. ... صبر یعنی استقامت در این راه، زاویه پیدا نکردن با این صراط مستقیم و پای‌فشردن بر حرکت در این صراط مستقیم.»

الف) این سخن دلالت بر نظریۀ اصالت فرهنگ دارد؛ زیرا مقوّم جامعۀ دینی را صبر و بصیرت معرفی می‌کند که هر دو، ماهیّت فرهنگی دارد و مقولاتی از جنس فرهنگ هستند. بدین‌جهت است که فرهنگ، همچون قلعه‌ای است که موجودیّت و اساس جامعۀ اسلامی را حفظ می‌کند.

ب) بصیرت، حقیقتی از سنخ بینش و شناخت است و صبر از سنخ گرایش و میل. این دو، مبدأ رفتارهای انسان هستند و تغییر رفتار، از این دو طریق، میّسر است.

* ۱۳. جامعۀ برخوردار از «زنجیرۀ تواصی»، دستخوشِ تحرّکاتِ دشمن نمی‌شود
«یکی از راه‌هایی که این دو خصوصیّت را بتوان در جامعه حفظ کرد، عبارت است از تواصی؛ ...[یعنی] مردم، یکدیگر را تواصی کنند ...[و] زنجیرۀ تواصی و توصیه‌کردن به یکدیگر [برقرار باشد]... چنانچه تواصی به صبر و تواصی به حقّ و بصیرت در جامعه وجود داشته باشد، این جامعه به‌آسانی، دستخوش تحرّکات دشمن نخواهد شد.»

الف) نه‌فقط صبر و بصیرت، هر دو از سنخ فرهنگ هستند، بلکه «راهکار» استقرار و تداوم آنها نیز فرهنگی است، و آن، عبارت است از «طرّاحی زنجیرۀ تواصی به صبر و بصیرت»؛ یعنی باید در لایۀ اجتماعی، وضع به‌گونه‌ای باشد که مردم، یکدیگر را به این دو سفارش کنند و بر آنها اصرار بورزند.

ب) دراین‌صورت، جامعه به «شبکه‌ای هم‌افزا از نیروهای اجتماعی» تبدیل خواهد شد که در درون یک چرخۀ فعّال و شتابان، حقّ را «تولید» و «بازتولید» می‌کنند و روزبه‌روز، قوی‌تر و فراگیرتر می‌شود.

ج) زنجیرۀ تواصی به صبر و بصیرت، روایت دیگری از «امربه‌معروف» و «نهی‌ازمنکر» است که حیات و دوام جامعۀ اسلامی به آن وابسته است.

د) زنجیرۀ تواصی به صبر و بصیرت، موجبات «استحکام ساختِ درونیِ فرهنگی» را فراهم می‌کند؛ یعنی «مصونیّت» می‌آفریند و مصونیّت نیز، «اثرپذیری» ما را از تحرّکات دشمن، کاهش می‌دهد.

* ۱۴. «قطع‌کردن زنجیرۀ تواصی» و «وارونه‌نمایی»، هدف‌های دشمن در جنگ نرم هستند
«دشمن، دو هدف را ... در جنگ نرم دنبال می‌کند ...: یکی این است که این زنجیرۀ تواصی به حقّ و به صبر را قطع کند؛ دوّم این‌که حقایق را وارونه نشان بدهد ... امّا این‌که رشتۀ تواصی به حقّ و صبر را در بین مؤمنان قطع کند، ... موجب می‌شود که انسان‌ها احساس تنهایی ...[و] نومیدی کنند و اراده‌ها ضعیف بشود، ...[که در این وضع]، قهراً هدف‌های عالی و متعالی، به‌تدریج ... دست‌نیافتنی به نظر می‌رسد و به دست فراموشی سپرده می‌شود.»

الف) ازآنجاکه دشمن در پی ضربه‌زدن است، گرانیگاه‌های ما را می‌شناسد و می‌خواهد آنها را دچار اختلال کند، و چون می‌داند که جامعۀ ایران، هویّت دینی و انقلابیِ عمیق و ریشه‌‌دار دارد، می‌خواهد این تعلّقات و دلبستگی را منهدم کند تا به‌این‌واسطه، سلطۀ خود را تجدید نماید.

ب) زنجیرۀ تواصی به صبر و بصیرت، آن‌گاه قطع می‌شود که نیروهای فعّال فکری و فرهنگی، دچار سرخوردگی و یأس شوند و تلاش و تکاپو را بی‌فایده قلمداد کنند. دراین‌حال، جامعه در خود فرومی‌رود و دچار انفعال و سرگردانی می‌شود و در برابر کمترین تنش و تکانه‌ای، خود را می‌بازد.

ج) «وارونه‌نمایی» نیز، رفتاری است که با تکیه بر «شگردها  و خدعه‌های رسانه‌ای» صورت می‌گیرد؛ چنان‌که «واقعیّت‌ها»، دست‌کاری می‌شود و «تصویری دروغین» از جامعه‌ای که ما خود در آن به‌سرمی‌بریم، ساخته‌وپرداخته می‌شود که هیچ نسبتی با واقعیّت ندارد، و قدرت رسانه، آن را بی هیچ دلیل و شاهدی، به ما می‌قبولاند. اینجاست که «سواد رسانه‌ای»، موضوعیّت تعیین‌کننده می‌یابد؛ مقوله‌ای که آیت‌الله خامنه‌ای در حکم دوّم خویش به شورای‌عالی فضای مجازی از آن سخن گفت.

* ۱۵. جوانان به‌مثابه «افسرانِ جنگِ نرم»، باید در برابر دشمن صف‌آرایی کنند
«افسرانِ جنگِ نرمِ ما، نباید اجازه بدهند این اتّفاق بیفتد. ... جوان‌های ما، افسران جنگ نرم ما هستند؛ ... باید امیدآفرینی ...[و] توصیۀ به ایستادگی ...[و] تنبلی‌نکردن...[و] خسته‌نشدن کنند. ... فضای مجازی، یک فرصتی است برای این کار.»

الف) کسانی که باید در «خطّ مقدّم» این جبهۀ فکری و فرهنگی قرار گیرند، «جوانان» هستند که آیت‌الله خامنه‌ای، دیروز و امروز از آنها به‌عنوان «افسران جنگ نرم» یاد کرد. افسران جنگ نرم، کسانی هستند که از قدرت تشخیص و تمیز برخوردارند و می‌تواند هدف‌ها و مقاصد دشمن را بشناسند و متناسب با آن، «برنامه‌ریزی» و «طرّاحی» کنند و آن‌گاه، وارد میدان «عمل» و «اقدام» شوند. روی سخن ایشان در درجۀ اوّل، با اینان هست، هر چند نهادهای فرهنگی رسمی نیز این مبارزه، برکنار نیستند و باید نقش‌آفرینی کنند.

ب) دراین‌باره، باید «فضای مجازی» را یک فرصت است. فضای مجازی به‌طور ذاتی، نامطلوب و مذموم نیست، بلکه از آن جهت یک تهدید و خطر به‌شمار می‌آید که در اختیار جبهۀ دشمن است و این جبهه از ظرفیّت‌ها و قبلیّت‌های آن در راستای مقاصد خود بهره می‌برد. پس باید معادله را تغییر داد و بر این عرصه، تسلّط پیدا کرد و آن را به خدمت‌های هدف‌های بومی و وطنی گمارد. از جمله، می‌توان پاره‌ای از زنجیرۀ تواصی به صبر و بصیرت را در فضای مجازی، راه‌اندازی کرد و محتوا و مضمونِ فضای مجازی را به «شبکه‌ای درهم‌تنیده از تذکارهای انقلابی» تبدیل کرد.