1399/10/20
بررسی ابعاد شخصیتی و سبک مدیریتی شهیدسلیمانی در گفتوگو با سردار حجازی
هم در رزم فرمانده بود و هم در تقوا
![http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gif](http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gif)
![http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gif](http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gif)
![*](https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_2.gif)
![*](https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_1.gif)
نکته دوم، شکست تکنولوژیکی آمریکاییهاست. وقتی پهپاد بسیار پیشرفته آنها با پدافند هوایی و بومی ایرانی ساقط میشود، این یک شکست تکنولوژیکی است؛ وقتی انصارالله یمن به پالایشگاه آرامکو و تأسیسات نفتی عربستان حمله میکند و سامانههای پدافندی پیشرفتهای که آمریکا در اختیار دولت سعودی گذاشته، نمیتواند حمله را کشف و با آن مقابله کند، این بیانگر شکست تکنولوژیکی آمریکاست. وقتی اسرائیلیها دائم از پیشرفتهای تسلیحاتی و سلاحهای دقیق حزبالله جزع و فزع میکنند، این یعنی پیشرفت تکنولوژیکی جبهه مقاومت و شکست تکنولوژیکی آنها.
بعد دیگر، شکستها و ناکامیهای سیاسی است که آمریکاییها با آن مواجه شدهاند. در سالهای اخیر، آمریکاییها در قضایای متعددی در مجامع بینالمللی تنها ماندند و بارها تلاش کردند یک اجماع بینالمللی و نیروی سراسری برای حضور در خلیج فارس به وجود بیاورند، ولی نتوانستند. از برجام خارج شدند و خواستند کشورهای اروپایی را با خودشان همراه کنند، ولی نتوانستند؛ در همین معامله قرن خیلی تلاش میکنند کشورهای مختلف را با خودشان همراه کنند، ولی نتوانستهاند و نمیتوانند؛ بنابراین از نظر سیاسی و دیپلماسی هم شکست خوردهاند. شاید تنها چیزی که برای آمریکا باقی مانده، قدرت اقتصادی است که آن هم به چالش کشیده خواهد شد.
آنها چون ابزار دیگری در اختیار ندارند، به سلاح تحریم اقتصادی و مجازاتهای اقتصادی رو آوردهاند؛ وگرنه از نظر نظامی، دیپلماسی، تکنولوژیکی و از بسیاری جهات، ناتوانیهای آنها برملا و آشکار شده و در یک جمله، هیمنه آمریکا، سلطه آنها و وجهه ابرقدرتیشان فرو ریخته است. البته این عرض من به این معنا نیست که آمریکا پایان یافته و تمام شده و هیچ قدرتی ندارد. نه، نمیخواهم شعاری صحبت کنم و غیرواقعی حرف بزنم، ولی اگر بخواهیم ارزیابی واقعی بکنیم، باید بگوییم قدرت بازدارندگی، قدرت تکنولوژیکی و قدرت سیاسی آمریکا رو به افول و نمودار آن نزولی است و این تلقی و جمعبندی در منطقه به وجود آمده که آمریکا نمیتواند از خودش و از همپیمانان خودش دفاع کند و در نتیجه دیگر قدرتی نیست که باید از او ترسید.
با درنظرگرفتن این موارد، آمریکاییها به این نتیجه رسیدند که باید شوکی وارد کنند تا با این شوک به زعم خودشان مثبت، بتوانند مسیر را عوض کنند ، بنابراین دست به این اقدام زدند.
![*](https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_2.gif)
![*](https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_1.gif)
اسرائیلیها در تحلیلهای خودشان میگویند گاهی ترورهایی که انجام دادهاند به ضررشان تمام شده است. مثلاً میگویند دبیرکل قبلی حزبالله را ترور کردیم، فردی خطرناکتر از او روی کار آمد و او سیدحسننصرالله است. بنابراین میگویند گاهی این ترورها نهتنها به نفع ما نیست بلکه به ضرر ماست. اما در جاهایی افراد و عناصری هستند که جایگزین ندارند، اینها منحصربهفردند و کسی نمیتواند جای آنها را پر کند. در مورد حاجقاسم سلیمانی هم به همین جمعبندی رسیده بودند و لذا فشار صهیونیستها بر آمریکاییها برای چنین اقدامی را هم نباید از نظر دور داشت. اگرچه صهیونیستها بعد از این ترور، پشت سر آقای ترامپ پنهان شدند و کمتر اظهارنظر کردند و حتی نخستوزیر رژیم صهیونیستی به وزیران خودش ابلاغ کرد که کسی اظهارنظر نکند، ولی این دلیل نمیشود که ما دست جنایتکار اسرائیلیها و نقش آنها را در این حادثه نادیده بگیریم. بنابراین آنها به دنبال یک شوک تغییردهنده بودند تا جو سنگینی را که علیه آمریکاییها به وجود آمده بود،بشکنند و معادلات را تغییر بدهند. البته به چنین دستاوردی نرسیدند و نخواهند رسید. همین حضور میلیونی مردم در مراسم تشییع و اجتماعاتی که برای حاجقاسم سلیمانی در ایران و جهان برگزار شد، بزرگترین پاسخ بود؛ یعنی یک «نه» بزرگ و بیسابقه سراسری در جهان اسلام و میان آزادیخواهان جهان به آمریکا بود و آنها قطعاً انتظار نداشتند که با چنین واکنشی مواجه بشوند. پاسخ نظامی ایران و حمله به پایگاه عینالاسد هم بار دیگر به آنها ثابت کرد قدرت بازدارندگی آمریکاییها و تسلط و سلطه تکنولوژیکی آنها پایان یافته است. نشان داد آنها دیگر قدرت بلامنازع و تعیینکننده مسیرها و سرنوشت جهان نیستند.
اینها گمان میکردند با ترور سردار سلیمانی نفسها در سینهها حبس خواهد شد و همه سر تعظیم در برابر آمریکا فرود خواهند آورد، اما نتیجه عکس این بود. امروز آمریکاییها برای اینکه کسی در عراق یا دیگر مناطق به آنها حمله نکند، به التماس افتادهاند و در وحشت و خوف سراسری بهسر میبرند و آن شوک مثبتی که مدنظرشان بود به یک شوک منفی تبدیل شد.
![https://idc0-cdn0.khamenei.ir/ndata/news/47282/photo_2021-02-16_21-30-34.jpg](https://idc0-cdn0.khamenei.ir/ndata/news/47282/photo_2021-02-16_21-30-34.jpg)
![*](https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_2.gif)
![*](https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_1.gif)
![*](https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_2.gif)
![*](https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_1.gif)
بسیار پرکار بود. همه میدانند کارهایش را صبح بسیار زود آغاز میکرد و میگفت عادت ندارم در بین روز بخوابم و تا آخر شب هم کار میکرد. بعضی از دوستان میگفتند او نیروی خارقالعادهای دارد. عادی نیست که یک انسان اینهمه قدرت کار و تلاش و فعالیت داشته باشد، از این جلسه به آن جلسه، از این جبهه به آن جبهه، از این شهر به آن شهر، و بتواند همه اینها را به سرانجام برساند.
شاید برای شما جالب باشد که سردار سلیمانی با آنهمه تلاش و مشغله و حضور دائمی در میدان جنگ، بسیار اهل مطالعه بود. همیشه کتابهایی در کیفش بود و در جابهجاییها و مسافرتها مطالعه میکرد. مثلاً در هواپیما به محض نشستن روی صندلی، کتابی درمیآورد و مطالعه میکرد. کتابهای مختلف هم میخواند؛ رمان، کتابهایی با موضوع تاریخ اسلام و حتی مربوط به فروپاشی سوسیالیسم و نظامهای کمونیستی در جهان. بخشهایی از کتابها را هم علامتگذاری که بعداً برگردد و بیشتر روی آنها دقت کند.
در عبادت هم وقت میگذاشت، بعد از نماز مدت زیادی سر سجاده مینشست و ذکر میگفت. بعضی از دوستان گفتهاند وقتی ورزش میکرد و وقتهایی که در استخر راه میرفت یا کوهپیمایی میکرد ذکر هم میگفت. یکی از برادران میگفت یکبار رفتم در حین ورزشکردن با ایشان صحبت کنم که گفت خواهش میکنم کمی اجازه بده ذکرهایم تمام بشود، بعد صحبت کنیم؛ یعنی اهل ذکر بود، اهل عبادت بود.
در سالهای مبارزه با داعش، بعضی از دوستان میگفتند در گرمای بالای ۵۰ درجه در بیابانهای عراق، امکان روزهگرفتن نیست و بعضی از رزمندگان استناد میکردند که روزهگرفتن واجب نیست، ولی ایشان در آن شرایط بسیارسخت روزه میگرفت و به اعمال عبادی خودش پایبند بود؛ طبق آنچه حضرت آقا فرمودند: متشرع بود و مراعات حدود شرعی را میکرد. در فعالیتهایی که علیه ضدانقلاب داشت، مراقب بود خدایناکرده به کسی بهناحق آسیبی نرسد.
ایشان ضمن اینکه در میدان و در کار، بسیار جدی، قاطع و سختگیر بود - اهل تعارف نبود و اگر کسی خطا میکرد با او برخورد میکرد و گاهی خیلی صریح و تند اخطار میداد که این کار شما اشتباه بوده - درعینحال بسیار مهربان بود. گاهی بوسه به دست یک رزمنده میزد و او را در آغوش میکشید. بسیاری از خانوادههای شهدا او را واقعاً بهعنوان پدر خودشان میدانستند و یکبار دیگر با شهادت حاجقاسم یتیم شدند. او با آنها ارتباط عاطفی بسیار عمیقی داشت. بعد از جلسات کاری، خیلی صمیمی میشد و حتی شوخی میکرد. گرم میگرفت. محبت داشت. به مشکلات افراد و فرماندهان زیرنظر خودش توجه میکرد که آیا کسی مشکلی دارد که به آن رسیدگی کند؟ سفارش او را میکرد و خلاصه اینکه ایشان در اوج قاطعیت، محبت و رأفت داشت.
![*](https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_2.gif)
![*](https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_1.gif)
من خودم از ایشان شنیدم ـ_شاید سال دوم ظهور داعش و حضور نیروهای آمریکایی در عراق به بهانه مبارزه با داعش بود_ایشان گفت آمریکاییها میخواهند منطقه شرق فرات و مثلث معروف به منطقه جزیره که بین فرات و مرز عراق و منطقه بوکمال و دیرالزور قرار دارد را بگیرند و اینجا بمانند. پرسیدم آیا اطلاعاتی در این زمینه دارید؟ اخباری به شما رسیده است؟ گفت: نه، اما آمریکاییها اگر بخواهند در این منطقه حضور طولانیمدت داشته باشند، این کار را خواهند کرد. یعنی ایشان این نگاه راهبردی را داشت و میدانست دشمن چه کار خواهد کرد و بعد هم گفت برنامه آنها این است که کل مرز بین عراق و سوریه را در اختیار بگیرند، بنابراین ما باید بهسرعت به مرزهای عراق و سوریه برسیم و عملیات را بهسمت منطقه دیرالزور و بوکمال ببریم.
بعضی از دوستان میگفتند آمادهسازی عملیات زمان میبرد، کار دارد، باید جاده بکشیم. باید کار کنیم. ایشان نمیپذیرفت. میگفت نه. باید این کار بهسرعت انجام بشود و واقعاً با حضور شبانهروزی خودش، با پیگیری جزءبهجزء کارها، بهسرعت به مرزهای دو کشور رسید. این یک نمونه از عمق نفوذ نگاه ایشان است.
ساختارهایی که ایجاد کرد نمونه دیگری از عمق نفوذ نگاه ایشان است. شاید خیلیها این ساختارها را باور نمیکردند، باور نداشتند شدنی باشد که یگانهایی از نیروهای رزمنده کشورهای مختلف درست بشود برای مبارزه با داعش؛ مانند فاطمیون و زینبیون و دیگر گروهها؛ ولی همت بلند و نگاه راهبردی و گامهای بلندی که برمیداشت، موجب شد اینها محقق شود.
![*](https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_2.gif)
![*](https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_1.gif)
یکبار به ایشان عرض کردم حاجی، ما باید از اوضاع میدان در سوریه مطلع باشیم، باید بدانیم اینجا چه میگذرد و این برای کسب تجربه و ارزیابیها و اداره کار ما مؤثر است. گفت درست میگویی. گفتم پس من بیایم آنجا گشتی بزنیم و میدان را بررسی کنیم؟ گفت خیلی خب، بیا. این موضوع نه یکبار، که چندبار اتفاق افتاد. ما میرسیدیم به منطقه حلب، ایشان یکی از برادرها را مأمور میکرد و میگفت فلانی، با ایشان (یعنی من) برو گشتی بزنید، آخرین وضعیت را به ایشان بگو و توضیح بده. ما هم میرفتیم و یکروزه برمیگشتیم. عصر که میشد ایشان میگفت کار تمام شد، برگرد برو! میگفتم نه، من آمدهام اینجا چند روز بمانم. میگفت نه. برای چه بمانی؟ میگفتم خب شما اینجا هستی، من هم میمانم دیگر. میگفت نه. من اینجا هستم، وظیفه من این است که اینجا باشم. تو کارت اینجا نیست. کار دیگری داری. دلیلی ندارد اینجا بمانی. یک وقت اتفاقی برایت میافتد؛ برو! یعنی اینقدر توجه داشت. میگفت دلیلی ندارد تو اینجا بمانی، ولی من باید بمانم؛ آن کسی که باید بماند و مبارزه کند، اگر خسارتی هم پیش بیاید، شهادتی هم پیش بیاید طبیعی است، مسیر جنگ است، ولی افرادی که ضرورتی برای ماندنشان نیست چرا بمانند؟ خیلیها میرفتند از ایشان درخواست میکردند ما میخواهیم بیاییم به جبهه سر بزنیم، میگفت برای چه میخواهید بیایید؟ اینجا خطر است، جواب خون شما را چه کسی میخواهد بدهد؟
در عملیاتبه حفظ جان مردم بسیار توجه داشت. گاهیوقتها با یک فشار و با یک عملیات میتوانستیم به موفقیتهای بزرگی برسیم ولی این کار مستلزم آن بود که مردم در معرض خطر قرار بگیرند و ایشان زیر بار نمیرفت و قبول نمیکرد. میگفت نه، ما از این منطقه عمل نمیکنیم، از آن منطقه وارد میشویم که خسارتی به کسی نرسد و جان مردم به خطر نیفتد. حتماً شنیدهاید که ایشان مدتی در منطقه بوکمال در خانهای زندگی میکرد و محل استقرارش بود. روز آخر یادداشتی نوشت با این مضمون: صاحبخانه محترم، من چند روزی اینجا بودم. سعی کردیم خسارتی به خانه شما وارد نکنیم، حلال کنید، این هم شماره تلفن، اگر خواستی تماس بگیر، ما حاضریم هزینه شما را بپردازیم. خب، این التزام به مسائل شرعی، اخلاقی و دینی واقعاً بسیار درسآموز است.
![*](https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_2.gif)
![*](https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_1.gif)
![*](https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_2.gif)
![*](https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_1.gif)
ایشان اعتقاد داشت باید جذب حداکثری داشته باشیم، باید با همه ارتباط بگیریم، باید از همه امکانات استفاده بکنیم. در طول این بیست و چند سالی که ایشان فرمانده نیروی قدس بود، با دولتهای مختلف کار کرده، با همه این دولتها هم ارتباط داشته، از اینها کمک گرفته، در کشورهایی که کار میکرده، ارتباط سیاسی داشته و پشتیبانی هم دریافت کرده. یعنی اینطور نبوده که با یک طرف باشد، با یک طرف نباشد؛ کارش ایجاب میکرده با همه این دولتها کار بکند و با همه ارتباط داشته باشد؛ با دولتهایی که میگویند اصولگرا بودند، اصلاحطلب بودند یا نمیدانم اعتدالی بودند، حاجقاسم با همه اینها کار کرده، ولی روحیه ایشان عبارت بود از ضدآمریکایی بودن، اطاعت از رهبری و ولایت و پایبندی به فرمایش حضرت آقا. من بارها از زبان ایشان شنیدم که میگفت: من تجربه کردهام، در بعضی از مواقع که ما نظری داشتیم و حضرت آقا نظر دیگری داشتند. ما به نظر حضرت آقا عمل کردیم و فهمیدیم این درست است. خب، این ولایتپذیری است، این اطاعت از رهبری است. اگر ایشان را تکهتکه میکردند، حاضر نبود یک کلمه غیرواقعی گزارش بدهد و به حضرت آقا کم و زیاد بگوید. این ولایتپذیری است. اطاعت از رهبری در این است که گزارش واقعی بدهی، نظر خودت را هم ارائه کنی و هر فرمایشی هم رهبری داشتند اجرا کنی. ایشان به گفته حضرت آقا پرورشیافته مکتب امامخمینی بود؛ فرزند امام خمینی بود، فرزند حضرت آقا بود. روحیه ضدظلم و ضداستکباری داشت. برخوردش با آمریکاییها و اسرائیلیها معلوم است. بارها و بارها او را تهدید کردند، اما بهخاطر تهدید و تشر آنها کوتاه نیامد، عقب ننشست و کم نگذاشت.
![*](https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_2.gif)
![*](https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_1.gif)
![*](https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_2.gif)
![*](https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_1.gif)
در آن سفر و در یکی از جلسات صحبتی شد و به ایشان گفتیم اخیراً آمریکاییها و اسرائیلیها خیلی تهدید میکنند، مراقب باشید. گفتیم شما این برنامه را حالا انجام ندهید، این کار را نکنید. ایشان گفت من آمادهام. مشکلی نیست. گفتیم نه حاجی، بالاخره نقش شما در این جبهه منحصربهفرد است، اگر شما به شهادت برسید این جبهه ضربه میخورد و کار زمین میماند. ایشان گفت همه این کارهایی که شده و موفقیتهایی که در منطقه به دست آمده، کار خداست، کارگردان اوست، ما بازیگریم، ما مهم نیستیم، اینها از ما نیست و با آمدن و رفتن ما هم چیزی عوض نمیشود.
انصافاً انسان دوستداشتنی و بزرگی بود. اگر هم گاهی اوقاتتلخی میکرد، آن هم برایمان شیرین بود. خیلی از دوستانی که به هر دلیل حاجی به آنها تشری زده و برخوردی کرده بود چون ایشان را خیلی دوست میداشتند، به دل نمیگرفتند و من خیلی وقتها میدیدم با خنده میگویند حاجی به ما تشر زد.
![*](https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_2.gif)
![*](https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_1.gif)
در این ملاقات آخر هم به شکل تقریباً بیسابقهای عکس یادگاری گرفتند. ظاهراً متداول نبود در جلسات دونفره یا سهنفره عکسی بگیرند، معمولاً در جلسات بزرگتری که مهمانهای دیگری بودند عکس میگرفتند. ولی این دفعه، هم در حال نماز، هم بعد از جلسه با هم عکس گرفتند. همه این اتفاقات یکجورهایی غیرعادی بود، خیلی خاص بود. یکوقت از حاجقاسم سؤال کردند اگر بخواهی به سیدحسن هدیه بدهی، چه چیزی میدهی؟ گفت حاضرم قلبم را برای سید بدهم و واقعاً علاقه شدیدی بین آنها بود. متقابل هم بود، سید هم انصافاً علاقه خاصی به حاجی داشت. قبل از خروج از لبنان، هم به دختر حاجعماد گفته بود میروم به مقتلم.
![*](https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_2.gif)
![*](https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_1.gif)